با هومن برق‌نورد به بهانه حضورش در مجموعه «مسافرخانه سعادت»

...عاشق‌ شدم!

اتفاق در زندگی هم عجیب است و هم ساده؛ اما برای بعضی‌ها اتفاق می‌تواند یک تغییر مسیر اساسی باشد. هومن برق‌نورد جزو افرادی است که بر حسب یک اتفاق ساده مسیر زندگیش تغییر زیادی داشته است. همه چیز برای او از خیابان ولی‌عصر و تئاترشهر آغاز شده است.
کد خبر: ۲۱۵۰۴۲
او کارهای زیادی در تئاتر دارد، اما تجربه‌های تلویزیونی‌‌اش او را به مخاطبان شناساند. اگرچه سینما را هم به واسطه حضورش در فیلم یک تکه نان تجربه کرده است. برق‌نورد خیلی آدم جو‌گیری نیست و آهسته و پیوسته حرکت می‌کند. تئاتر عشق اول و آخر اوست. اگرچه یک جورهایی هم به حضور در تلویزیون عادت کرده است.

حضورش در مجموعه «مسافرخانه سعادت» بهانه گفتگوی ما با اوست.

قصه هنری شما با یکی بود، یکی نبود شروع شد یا یک اتفاق؟

بیشتر شبیه یک اتفاق بود. من در خانواده‌ای فرهنگی بزرگ شده‌ام و به همین دلیل با مسائل فرهنگی چندان بیگانه نبودم. برای مثال با خانواده برای دیدن تئاتر زیاد می‌رفتیم تا این‌که یک بار که تنهایی به دیدن تئاتر رفته بودم براساس یک اتفاق ساده، در آن ماندگار شدم.

چطور؟

تقریبا سال 67 بود که یک روز در خیابان ولی‌عصر مشغول قدم زدن بودم. حوصله‌ام حسابی سر رفته بود. می‌خواستم به سینما بروم، اما زمان به گونه‌ای بود که یا فیلم‌ها شروع شده بودند یا به نیمه رسیده بودند. پیاده به سمت پایین آمدم که یکدفعه چشمم به تئاتر شهر خورد. از آنجایی که حوصله‌ام سر رفته بود بلیت خریدم و برای دیدن تئاتر رفتم. برای اولین‌بار بود که تنهایی تئاتر دیدن را تجربه می‌کردم.

آن نمایش آنقدر روی من اثر داشت که چهار پنج بار دیگر هم برای دیدن آن رفتم تا این‌که یک روز بلیت‌فروش آنجا به من گفت چقدر چهره‌ات برایم آشناست. گفتم من اینجا زیاد می‌آیم. گفت دوست داری تئاتر بازی کنی. کمی تعجب کردم، گفتم می‌خواهم فکر کنم. فردای آن روز آمدم و جواب مثبت دادم. تا آن زمان به بازیگری اصلا فکر نکرده بودم. آن موقع مدیر تئاتر شهر آقای مجید جعفری بودند و اتفاقا گروهی که قرار شد من با آنها کار کنم مربوط به ایشان می‌شد. بالاخره رفتم تست دادم و بعد به من گفتند برو و برای فردا لباس تمرین بیاور. لباس پوشیدن همانا و ماندن در سن تئاتر همان.

پس هیچ ذهنیتی در مورد بازیگری نداشتید؟

خیر. من کاملا تجربی این کار را شروع کردم.

حتی در حد یک دغدغه کوچک یا وسوسه؟

به هیچ‌وجه، چون اصلا به این مساله فکر نمی‌کردم، ولی الان برایم بشدت مهم است آن موقع شناختی نسبت به این مقوله نداشتم و نمی‌دانستم چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست. بهتر است کمی راحت‌تر بگویم. در واقع می‌خواهم یک اعتراف کوچک کنم. این که چون می‌خواستم از توی کوچه بازی کردن نجات پیدا کنم به این سمت آمدم و خودم را در تئاتر مشغول کردم که از این بابت، هم راضی هستم و هم خدا را سپاس می‌گویم.

چقدر در این فضا (تئاتر)‌ احساس غریبگی می‌کردید؟

وحشتناک این حس با من بود. اساسا خودم، آدم گوشه‌گیر و درونگرایی هستم. برای همین ابتدا این فضا برایم سخت بود. ضمن این‌که من با آدم‌‌هایی روبه‌رو بودم که همه غول‌های تئاتر بودند. برای همین هم خیلی دست به عصا حرکت می‌کردم و دوست داشتم پله‌پله بالا بروم.

چقدر طول کشید با این فضای به قول خودتان سخت مانوس شوید؟

باور کنید 10 سال بیشتر طول کشید. هومن برق‌نورد از زمانی شناخته شد و در واقع او را دیدند که توانست با گروه محمد یعقوبی همکاری کند.

ببینید شما آمدید بازی در تئاتر را تجربه کردید. هیچ ذهنیتی هم از قبل نسبت به آن نداشتید، بنابراین می‌توانستید جایی کات کنید و دیگر ادامه ندهید اما چرا تا امروز ماندید و حتی ژانرهای دیگر را هم تجربه کردید؟

خب کم‌کم به این کار علاقه‌مند شدم و انگیزه این کار را پیدا کردم. وقتی وارد این کار شدم تازه متوجه شدم به آن علاقه دارم، ولی تا به حال شرایطش برایم به وجود نیامده بود. در واقع می‌توانم این طور بگویم که من عاشق نبودم، اما عاشق شدم.

می‌توان این طور گفت که اگر شما آن روز اتفاقی وارد سینما می‌شدید شاید امروز یک سوپر استار بودید؟

خیر. درست است که من اتفاقی وارد تئاتر شدم، اما از جایی به بعد دیگر دست خودم بود. شاید اگر به سینما می‌رفتم اصلا دلزده می‌شدم. محیط سینما یک محیط فوق‌العاده خاصی است و صمیمیت تئاتر را هرگز ندارد.

با چه کارگردان‌هایی در تئاتر کار کرده‌اید؟

اکبر زنجانپور، محمد یعقوبی، محمد رحمانیان، بهزاد فراهانی‌پور، نادر برهانی و... خوشبختانه با افراد خوبی توانستم کار کنم و از تک‌تک آنها چیزهای خوبی آموختم که لذت کار را برای من دوچندان کردند.

چه شد که به عرصه تصویر قدم گذاشتید؟

بهتر است بگویم تلویزیون به سمت من آمد؛ البته من کارهای تلویزیونی زیاد داشته‌ام که به صورت آیتم یا حتی مناسبتی پخش شده‌اند، اما به واسطه کارگردان‌های تئاتر مانند محمد رحمانیان و بهرام‌ عظیم‌پور توانستم جدی‌تر تلویزیون را تجربه کنم.

آنها با توجه به شناختی که از من داشتند مرا برای این کار دعوت کردند حتی درباره فیلم یک تکه نان (کمال تبریزی)‌ هم همین‌طور بود. حبیب رضایی که خود یک تئاتری است من را برای آن نقش انتخاب کرد.

تجربه‌های تئاتر چقدر در تلویزیون به کمک شما آمد؟

خیلی زیاد. یک بازیگر تئاتر سال‌های سال در صحنه تئاتر نقش‌ها و حس‌های مختلف را تجربه و بازی کرده، بنابراین با بی‌برنامگی‌هایی که در تلویزیون وجود دارد ساده‌تر از دیگران می‌تواند به نقش برسد، چرا که ممکن است فقط چند روز تا آغاز ضبط به او فرصت داده شود و فرصت چندانی برای تمرین نداشته باشد. اینجاست که تجربه‌های تئاتری به کمک او می‌آید.

چرا بیشتر بازیگران تئاتر معتقدند تئاتر خانه اول آنهاست؟

برای این که محیط تئاتر واقعا مثل خانه است. بازیگر در آن هم راحت‌ است و هم احساس غریبگی ندارد.

اما برای دیدن نتیجه کار زمان زیادی را باید صبر کرد؟

بله، درست است. برای همین هم تئاتر مربوط به آدم‌های با حوصله است.

برای آدم‌های بی‌حوصله تئاتر کمی زجر‌آور است؛ البته بتازگی تمرین‌های تئاتر کمتر شده و خیلی زود کارها روی صحنه می‌روند.

از همکاری‌تان با آقای رحمانیان بگویید؟

جالب است بدانید من اول با ایشان تله‌تئاتر کار کردم و بعد تئاتر. اولین همکاری‌مان هم تله‌تئاتر بازرس بود و بعد تئاتر اسب‌ها که در تئاتر شهر آن را اجرا کردیم. همکاری با ایشان برایم بسیار لذت‌بخش است و خیلی خوب هم یکدیگر را در کار درک می‌کنیم.

با پدیده تله‌تئاتر مخالف هستید یا موافق؟

طبیعتا موافق هستم،‌ اما بعضی از تله‌تئاترها مخالفت را بر می‌انگیزند. چون اصولی ساخته نشده‌اند و خیلی پراکنده هستند.

فکر می‌کنید مخاطب با این‌گونه مجموعه‌ها توانسته ارتباط برقرار کند؟

بله. من که عکس‌العمل‌های خوبی از مخاطبان دریافت کرده‌ام و همین‌طور انرژی مثبتی از آنها گرفته‌ام.

قصه‌های مسافرخانه سعادت را دوست داشتید؟

قصه‌های این مجموعه را نویسنده‌های مختلف نوشته‌اند؛ البته به سرپرستی خود آقای رحمانیان،‌اما با بعضی از متن‌ها نمی‌توانستم آن ارتباط لازم را برقرار کنم. در واقع به گونه‌ای برایم مجهول بودند،‌اما در مجموع آنها را دوست داشتم.

برای انتخاب یک کار چه چیزهایی برایتان مهم است؟

در وهله اول کارگردان و بعد خود نقش. این که بتوانم به کارگردان اعتماد کنم برایم خیلی اهمیت دارد و رحمانیان جزو کارگردان‌هایی است که اگر نقشی را برای من در نظر بگیرد می‌دانم که درست است و وقتی برای کاری از من دعوت می‌کند مطمئن هستم که همه چیز سر جای خودش قرار گرفته است.

پس می‌توان گفت از تجربه مسافرخانه سعادت راضی هستید؟

تا حدودی بله. البته وقتی داشتیم این کار را ضبط می‌کردیم آن را مقایسه می‌کردم با مجموعه توی گوش سالمم زمزمه کن و چون لوکیشن‌های این کار نسبت به کار قبلی بیشتر بود فکر می‌کردم متنوع‌تر خواهد بود، اما توی گوش سالمم زمزمه کن را بیشتر دوست داشتم. حالا چرا نمی‌دانم. این مساله کاملا حسی است. به هر حال مسافرخانه سعادت هم در نهایت توانسته مخاطبان خود را به دست آورد.

راستی چرا دیگر بازی در سینما را ادامه ندادید؟

دنبالش نرفتم. اساسا در زندگی‌ام هرگز به دنبال چیزی نمی‌روم؛ بلکه تنها تلاش خودم را می‌کنم. اگر قسمتم بود می‌شود و اگر هم نه، دیگر صلاح این است. محیط سینما برایم خیلی خوشایند نیست. در سینما دغدغه‌ها و حسادت‌ها خیلی بیشتر از تلویزیون و تئاتر است. اگرچه در حرفه‌ای بودن آن شکی نیست.

یک سوال دارم که ربطی به موضوع مصاحبه‌مان ندارد. این که وحید در سریال بیداری بالاخره کجا رفت؟

باور می‌کنید آخرش را خودم هم نفهمیدم. آقای عظیم‌پور معتقد بودند چون وحید آدمی نیست که براحتی شکست را بپذیرد می‌رود و در یک بیابان بی‌آب و علف یک کارخانه می‌زند. زمانی که وحید می‌خواست از کارخانه بیرون برود خیلی‌ها ناراحت بودند. به نظرم جواب منطقی و قابل قبولی بود.

در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟

در سریال فاکتور هشت به کارگردانی رضا کریمی بازی می‌کنم که در آن نقش دکتر کامران را دارم که درباره یک نقش دوپهلو و پررمز و رازی است.

بازی در نقش‌های مجهول را دوست دارید؟

به نظرم نقش‌های بدی نیستند. حداقلش این است که جای کار زیادی برای ارائه دارد.

تئاتر؟

خانه همیشگی من.

تلویزیون؟

یک تجربه متفاوت.

هومن برق‌نورد؟

حرفه‌اش را دوست دارد.

محبوبه ریاستی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها