روی صورتتان اسید ریخته باشند،‌ شما را به سرزمین غربت برای مداوا فرستاده باشند،‌ پولتان تمام شده باشد و صاحبخانه بیرونتان کرده باشد،‌ بعدش دو روز در پناهگاه آوارگان سر کرده باشید و ... هر کسی باشد،‌ دیگر امیدی برایش باقی نمی ماند اما "آمنه بهرامی" دختری که به خاطر اسید پاشی خواستگار،‌ بینایی و زیبایی‌اش را از دست داده و روند زندگی اش تغییر کرده، با گذشت حدود 4 سال از آن حادثه همچنان امیدوار است که نه تنها بتواند بینایی اش را دوباره بدست بیاورد بلکه بتواند ازدواج کند و زندگی طبیعی اش را از سر بگیرد.
کد خبر: ۲۱۳۲۲۳

آمنه بهرامی 30 ساله است و تحصیلکرده و کارمند موفق یک شرکت مهندسی پزشکی. در یکی از روزهای آبان ماه 1383 در ماه مبارک رمضان،‌ پسری که 5 سال از او کوچکتر بوده و بارها در جواب خواستگاری‌اش جواب منفی شنیده بود،‌ سر راهش سبز می‌شود و روی صورتش اسید می پاشد.

"اولش فکر کردم آب جوش است ولی زود فهمیدم که چه کار کرده. اسید توی چشم هایم رفت و روی دست ها سرازیر شد. مردم جمع شدند. صورتم را شستند و مرا به بیمارستان رساندند. اسید درد و سوزش زیادی دارد. وقتی که با صورت و دست های سیاه از اسید در اورژانس خوابیدم،‌ انگار که یک نفر دستش را روی قلب من گذاشت و گفت غمگین نباشم. گفت همه چیز به من برمی گردد."

شاید تنها چیزی که در آمنه تغییر نکرده، ‌روحیه عجیب و شکست ناپذیری باشد که در تمام این سال های سخت او را از افسردگی و خانه نشینی نجات داده. او قبل از حادثه دختر پر انرژی و شادابی بود که به نظر خودش و اطرافیانش همه چیز داشت.

این اتفاق نه تنها پایان همه چیز نبود که تازه شروع تلاش و اصرار او به ادامه زندگی پر روحیه و با انگیزه شد. با آنکه در ایران می خواستند یکی از چشم هایش را تخلیه کنند اما او به خاطر اعتقاد به معجزه و امید به لطف خدا مانع می شود.

"قبل از عمل به من نگفته بودند که می خواهند چشمم را تخلیه کنند. مرا بردند به اتاق عمل و بعد که خواستند امضا بگیرند، جریان را فهمیدم و اجازه ندادم. به دکترم گفتم به معجزه اعتقاد داری؟ گفت، ما هم شنیده ایم اما ندیده ایم. گفتم؛ ولی من اعتقاد دارم. می دانم که چشمم خوب می شود، نمی گذارم تخلیه اش کنید."

هرچند همان شب اتفاقی عجیب افتاد و آمنه با همان چشمی که می خواستند تخلیه اش کنند، توانست ببیند اما وقتی خوابید و صبح بیدار شد، دیگر با آن چشم ندید.

بالاخره سال 84 شورای عالی پزشکی او را برای درمان به اسپانیا اعزام کرد و او سختی های زیادی را متحمل شد. علاوه بر غم و تنهایی، بی پولی هم به دردهایش اضافه شد.

وقتی بعد از 12 ماه عقب افتادن کرایه خانه اش، صاحب خانه بیرونش کرد، به سازمان دولتی اسپانیا رفت و تقاضای کمک کرد. ولی آنها در جواب گفتند تو از یک کشور ثروتمند آمده ای که چاه های نفت دارد، در حالی که درآمد ما از توریسم است. ما نمی توانیم از تو حمایت کنیم. برو از کشور خودت حمایت مالی بگیر.

اما این وضعیت ادامه پیدا نمی کند. بعد از این که یک پزشک ایرانی ساکن آمریکا به اسپانیا می رود، برایش خانه اجاره می کند، او به راحتی با هم محله ای های خود ارتباط برقرار می کند و آنها هم به خوبی او را می پذیرند تا جایی که در مواقعی بی پولی کمکش می کردند. حتی میوه فروش محل هر روز میوه های مورد علاقه او را برایش می بُرد و همه مراقب بودند که مثلا در خیابان موتور به او نزند یا کسی مزاحمش نشود.

علاوه بر مردم، دکترهایش هم خیلی هوایش را داشتند و بارها و بارها بدون گرفتن هزینه، عمل جراحی او را انجام می دادند.

او در راه رسیدن به هدفش که بینایی است بسیار مصمم و امیدوار است و منتظر تکنیک های جدید پزشکی.
"مطمئنم اگر چشم هایم را بدست آورم، چنان ازدواج موفقی داشته باشم که شاید خیلی از دختران سالم نتوانند داشته باشند."

برنا نیوز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها