«خورشید در عبای تو پیچیده است» در مقام مقایسه با مجموعه شعر پیشین شاعر جوان مرتضی حیدری آل‌کثیر که «سرفه خونین تفنگی در باد» نام گرفته بود، ‌مجموعه شعری یکدست است؛ یعنی اگر در سرفه خونین تفنگی در باد شاعر در حال تجربه کردن زبان‌ها، تکنیک‌ها و ساختارهای روایی گوناگون بود، شاعر خورشید در عبای تو پیچیده است تکلیف خود را با گزینه‌های پیش‌رو، مشخص‌شده می‌بیند. در نگاه کلان خورشید در عبای تو پیچیده است با اسمی جذاب و جلدی شکیل مخاطب را به خواندن مجموعه شعری دعوت می‌کند که از زبانی فخیم و امروزین بهره می‌گیرد؛ زبانی که فخامتش آن را از روانی نینداخته و مخاطب را پا به پای عرض ارادت به آستان اهل بیت پیش می‌برد:
کد خبر: ۱۹۵۲۳۲

در او چقدر انسان تراکم کرده باشد
تا عمر خود را وقف مردم کرده باشد؟
دریا! که طوفانش نیاشوبد، چگونه
از قطره اشکی تلاطم کرده باشد
یاد تو غرقم کرده، من آن قطره‌ام که‌
یک لحظه دریا را تجسم کرده باشد

این فخامت نسبی آنجا دلنشین‌تر می‌شود که شاعر به سمت استفاده از عبارات نه‌چندان رسمی در شعرهای خود می‌رود و نشان می‌دهد این فخامت جزء ذاتی کلام شاعرانه اوست:

آیه در آیه بتدریج به معراج برآ
جن و ملک آب موکد شدنت‌
مهمان شعرهای تو امشب منم،
چه خوب!
لب‌های خسته بسازید با «کریم»!
و
من نیز بر در تو گدایم خدا وکیل!
امروز با تو هستم و فردا،‌ خدا کریم!

در شعرهای حیدری در خورشید در عبای تو پیچیده است با توجه به ساختار کلی کلاسیک حاکم بر شعرها، قافیه و ردیف نقش مهمی بازی می‌کنند و معمولا هم شاعر با شناخت خوب خود از مسیری که انتخاب کرده از پس این 2رکن مهم بر‌آمده است. اما در معدود دفعاتی که این بار بخوبی به دوش قافیه نرسیده است، ساختار بیت ناگهان این مشکل را برملا می‌کند:

آری تو بودی آن که برای سرور حق‌
تنها نه در سپیده که در خواب سجده کرد

یا

پلک‌های تو موزون و آرام پرتوافشان صحن و ضریحند
پلک‌های تو موزون...، شب اما، ممکن است این ترازو بجنبد

از طرف دیگر شاعر به نظر آشنایی قابل قبولی با بار موسیقایی واژگان دارد و تقریبا در هیچ کجای خورشید در عبای تو پیچیده است مخاطب را با چالش آوایی که در شعر کلاسیک خود را بیش از هر فضای دیگر نشان می‌دهد، مواجه نمی‌کند.

این آشنایی آنجا بیشتر خود را نشان می‌دهد که شاعر با استفاده از جملات و ترکیب‌هایی عربی و خودساخته در میان و کنار جملات فارسی، طبع شاعری خود را می‌آزماید و معمولا هم از این آزمون سربلند بیرون می‌آید:

برق روی تو گذشت از خواب دیشب خواستم‌
گویمت مولا که «قلبی فی خطا کم...» رفته بودم‌
لبت وزید و ترک خورد و آب خشکش زد!
و موج، یاد گرفت از لب تو همهمه را
فما وصالک حتی توافی النهروا
و تاتی من فوران العذوب مندمرا؟

در کنار این آشنایی ستودنی با زبان عربی، حیدری آل‌کثیر بخوبی از نمادهای دینی استفاده کرده است. این نمادها آنجا خود را بسیار نمایان می‌کنند که حیدری در غزل‌های این کتاب با نگاه به اسلاف مذهبی‌سرایی چون محتشم کاشانی بیش از هر چیز شعر خود را به شعری نمادین تبدیل کرده است.

بیشترین سهم را در این میان نمادهای قرآنی به خود اختصاص می‌دهند. نام‌هایی چون صبح، آب و نور که اصولا در فرهنگ قرآنی جایگاه ویژه‌ای دارند، در شعرهای این مجموعه در خدمت حمد و ثنای اهل بیت به کار گرفته می‌شوند.

«روح» آب و قرآن را به نزد نور آورد
آیینه لبخند می‌زد و تابید در آب‌

این نمادپردازی قرآنی در غزل اول این مجموعه که در نعت رسول نور سروده شده است خود را به‌خوبی نشان می‌دهد:

وسعت مکه تب‌آلود مقید شدنت‌
هیجان دو جهان لال زبانزد شدنت‌
آیه در آیه بتدریج به معراج برآ
رهن جن و ملک آب موکد شدنت‌
تو به دریای «لک‌الحمد» تعلق داری‌
کمر جزر شکست از خبر مد شدنت‌
تو همان نور زمین‌آمده حق هستی‌
که به فانوس دل‌افروخته باید شدنت...

حضور اشارات، عناصر و حتی تلمیحات قرآنی در این غزل بوضوح دیده می‌شود؛ به طور مثال مصرع دوم بیت ششم «آسمان است و یا سایه ممتد شدنت؟» اشاره به عبارت زیبا و شاعرانه قرآنی الم ترالی ربک کیف مدظل و لوشا و لجعله ساکنا دارد.

ویژگی دیگر و بسیار مهم شعرهای خورشید در عبای تو پیچیده است را باید در آغاز به کار شعرها  جستجو کرد. غزل‌های قدرتمند این مجموعه، معمولا در بیت اول حس عمیق و نوستالژیکی را به صورت حتی مبهم به مخاطب منتقل می‌کند و همین حس عمیق مخاطب را به ادامه شعر ترغیب می‌کند:

و تصویر تو را آن شب نگاه آسمان برداشت
سکوت کوچه‌های شهر را بانگ اذان برداشت‌
شب تشنه رگش را از مناجات تو پر می‌کرد
نشستی!‌ گریه‌هایت باری از دوش جهان برداشت‌
پدر!‌ از سمت آب آمده‌ام زیر تکفیرهای پی در پی
گردنم را بریده اما کند بار زنجیرهای پی در پی
کوه، گاهی دلش می‌تواند، زیر بار هیاهو بجنبد
کافی است آن سوی دست اشکی در نگاه یک آهو بجنبد

اما پایان سخن آن‌که برگ برنده این مجموعه را که به نظرم باعث شده این مجموعه  با وجود محدودیت موضوعی و به دنبال آن احتیاط ذاتی شعرها مجموعه موفقی باشد را باید در تعلیل‌های زیبا و تعبیرهای بدیع شاعر دانست که هرکدام در جایگاه خود به حرکت کلیت شعر‌ها کمک بسزایی کرده‌اند. گرچه باید به چنین نکته‌ای اذعان کرد که معمولا در این مجموعه ما کمتر شاهد کلیتی به نام غزل بودیم و بیشتر طرف حساب مخاطب بیت‌ها بودند.

شاید بهترین نمونه این اتفاق را بتوان در بیت‌های غزل تقدیمی به امام جوادع‌ جستجو کرد که نام کتاب هم برگرفته از آن است و این مطلب نیز با بازخوانی آن به پایان می‌رسد:

زندان به خواب رفته و در گوشش غوغای دو پای تو پیچیده است
شب نیست، از تراکم خاموشی، خورشید در عبای تو پیچیده است‌
باران تلاش می‌کند از اشکت یک حرف تازه کشف کند اما
اقلیم‌ گریه‌های تو مرموز  و دنیای چشم‌های تو پیچیده است‌
بغداد را این طبیعت روزن‌‌کش، آیا از این دریچه خبر دارد؟
با نور بی‌اجازه زندانبان در باغ ربنای تو پیچیده است؟
آه ای سجود یکسره!‌ با زنجیری ‌ زیباتری به چشم خدا انگار
طوق ستارگان جهان امشب بر قابی از حیای تو پیچیده است‌
بنگر!‌ از این دریچه نگاه باد، دزدانه‌ بر نگاه تو می‌افتد
برگی، پیام سبز خدایی را در نامه‌ای برای تو پیچیده است‌
شب مثل قبل شعله‌ور است اما، دنیا برای بار نهم دنیاست
خورشید کوچه‌کوچه ظلمت را نه بار در ازای تو پیچیده است

محمدرضا شالبافان‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها