شهید میرزا کوچک خان ، در تاریخ مبارزات یک قرن اخیر کشورمان ، نامی آشناست . مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی ، میرزا را مجاهدی دلسوز، وطنخواه
کد خبر: ۱۸۲۳۵
، فداکار و شریف می شناخت و در باب آن بزرگمرد و نیز گائوک آلمانی مشهور خاطرات جالبی اظهار می داشت . خاصه ، داستان «دمپختک میرزا کوچک خانی» را با آب و تابی ویژه بیان می کرد و خود نیز در خلال ذکر آن ، منقلب می شد... داستان مزبور از این قرار بوده است که : در بحبوحه نقار و کشمکش مرحوم میرزا کوچک خان با دولت وثوق الدوله ، مناطق مختلف کشور و از آن جمله پایتخت ، دچار قحطی بود و از کمبود شدید ارزاق عمومی رنج می برد. نزاع میان جنگلیها و مرکز نیز که نتیجه طبیعی و قهری آن ، انسداد راه تهران گیلان ، و محرومیت اهالی پایتخت از برنج شمال بود مزید بر عل^ت شده بود. مرحوم لنکرانی ، به عنوان نمونه از قحطی ارزاق عمومی و سختی معیشت مردم در آن ایام ، می گفت : هیچگاه از خاطرم نمی رود که یک روز با جمعی از دوستان از چهارراه گلوبندک به سمت ارک و سبزه میدان می رفتیم . در راه به یکی از مامورین مسلح دولتی برخوردیم که تکه ای نان (آن هم چه نانی ، سیاه و...) در دست داشت . ناگهان فردی ، سخت گرسنه و قحطی زده ، از راه در رسید و بی اختیار، آن نان را از دست مامور مزبور ربوده به دهان گذاشت و مشغول خوردن شد. شخص مامور، با اسلحه خویش محکم بر فرق آن انسان گرسنه و محروم کوبید، به گونه ای که سر وی شکاف برداشت و جریانی از خون میان چشمها و روی بینی و دهان وی را پوشاند. اما با این همه ، آن فرد آن چنان گرسنه و قحطی زده بود که نان را با مخلوطی از خون سر- که گویی قاتق نانش بود! بی خیال می جوید!!(والبته من گفتم حساب آن مامور را رسیدند). باری ، در چنین شرایطی ، مرحوم میرزا کوچک خان که از شرف ملی و اسلامی برخوردار بود و تنها با معدود عناصر خائن مرکز (وثوق الدوله و...) ستیز داشت ، در پی اقدامات ومراجعاتی که از تهران به وی گردید اظهار داشت که من با مردم کشورم دشمنی ندارم و پذیرفت که ، در عین ستیز با دولت حاکم ، برنج مصرفی اهالی پایتخت را تامین کند. منتهی شرط کرد که چون وثوق الدوله و دستگاه وی را به رسمیت نمی شناسد، برنج را تنها به کسانی تحویل خواهد داد که نمایندگان طبیعی و امین محلات تهران باشند. شرط مزبور، ناگزیر، از سوی دولت پذیرفته شد و گونی های برنج شمال ، دسته دسته ، از سوی مامورین نهضت جنگل تحویل معتمدین محلا^ت پایتخت داده شد تا طبخ گردیده و در اختیار مردم قرار داده شود. مرحوم لنکرانی می گفت : مراسم طبخ و پخش برنج مزبور، که به دمپختک میرزا کوچک خانی معروف شده بود، مراسمی حقا دیدنی و سرشار از شور و صفا و صمیمیت و یکرنگی بود و شرکت داوطلبانه افراد گوناگون (متمکن و تهیدست) در تهیه و توزیع آن غذا، نشانی بارز از همدلی و هماهنگی ملت ایران داشت . در محلات مختلف دیگهای بزرگ را بر سر بار گذاشته وبرنج های تحویلی را در آب جوشان می ریختند تا بپزد، در این حال ناگهان می دیدی که سر و کله یک بانوی با حجاب و با شخصیت و آبرومند از میان جمعیت پیدا می شد که پشت سر او خادمی ظرف بزرگی از روغن را روی سر یا دوش حمل می کرد. جمعیت ، کوچه می داد و خدمتکار، به اشاره آن خانم ، ظرف روغن را بر زمین می نهاد و خانم به دست خویش ملاقه را در ظرف روغن فرو می برد و از آن ، به مقدار لازم در آب و برنج جوشان دیگ می ریخت ...سپس به خادم اشاره می کرد که ظرف را بردارد، و آنگاه عازم محلات دیگر می شدند. مرحوم لنکرانی ، به اینجای داستان که می رسید، در حالیکه سخت منقلب شده بود می گفت : به راستی که چه صفا و صمیمیت و معنویت ویژه ای داشت ...
علی ابوالحسنی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها