معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای پنجمین سال متوالی است که هیات‌هایی را برای آشنایی با رسانه‌های بزرگ و بهره گیری از تجارب اصحاب رسانه کشورهای مختلف روانه سفر به این سرزمین‌ها می‌کند و این بار اسپانیا یکی از کشورهایی است که من به همراه 6 نفر از همکاران رسانه‌ای‌ام، احمد توکلی (تهران امروز)‌، علی‌اصغر محکی (همشهری)‌، محمد صفری (فارس)‌، لاسجردی (مهر)‌، بهرامی (ایسنا)‌ به همراه آقای بهرامپور، مدیرکل دفتر مطالعات و توسعه رسانه‌های وزارت ارشاد و دقت‌دوست، نماینده وزارت خارجه راهی دیار ماتادورها می‌شویم، همان کشوری که ورزش سنتی و خشن گاو بازی اش معروف است . قرار بود سفرمان صبح روز شنبه 7 اردیبهشت آغاز شود؛ اما به دلیل نبود ویزای شینگن مجبور شدیم از کشور قطر به اسپانیا برویم.
کد خبر: ۱۷۴۲۱۷

همکاران همسفرم را در فرودگاه امام خمینی ملاقات کردم. خلوتی جمعیت در فرودگاه امام نشان می‌دهد که از نظر پروازهای بین‌المللی در چه جایگاهی قرار داریم، اما امکانات فراهم شده در آنجا ما را امیدوار می‌کند که بهره‌گیری ازمدیریت کارآمد و نرم‌افزارهای مدرن می‌تواند فرودگاه امام را در جایگاهی بهتر از آنچه که هست، تثبیت کند؛ البته اگر تکمیل شدن آن 22 سال طول نکشد!

برخی همکاران به اتفاق خانواده‌های خود آمده بودند و بازار خداحافظی و بدرقه کردن‌ها داغ بود و برخی از آنها از این که من به تنهایی به فرودگاه رفته بودم، کمی متعجب بودند! به یاد همسرم افتادم که اصرار می‌کرد مرا تا فرودگاه بدرقه کند؛ اما من توجیه منطقی برای آن نمی‌یافتم.

هواپیمای ایرباس300 A شرکت هواپیمایی قطر قرار بود ما را به دوحه ببرد. پروازمان یک ساعت و 45 دقیقه طول کشید. از پلکان هواپیما که پیاده شدیم، بوی نفت همراه با هرم گرمای هوا خوشامدگویی ناخوشایندی به ما بود؛ اما با ورود به فرودگاه بین‌المللی دوحه و هوای خنک و مطبوع آن به همراه امکانات رفاهی مورد نیاز مسافران، همه چیز تغییر کرد. مجبور بودیم 5 ساعت در فرودگاه دوحه توقف کنیم و این توقف 5 ساعته و دیدن امکانات وسیع فرودگاه، مرا یاد وبلاگ یکی از دوستانم انداخت که درباره سفری که به قطر داشت، نوشته بود: «دیدن تلاش و سازندگی قطر و سرعت توسعه‌یافتگی آن، و مقایسه با فعالیت‌های عمرانی کشورمان، حسرتی بر دل من می‌گذاشت.»

گشتی در فرودگاه زدیم، سرویس‌های بهداشتی تمیز، نمازخانه، مراکزی برای استراحت موقت، ازدحام تردد گردشگران و فروشگاه‌های مدرن که مسافران را برای ساعت‌های انتظار ترانزیت سرگرم می‌کرد.

سرانجام ساعت یک بامداد هشتم اردیبهشت به وقت دوحه بر بال پرنده آهنین به سوی اسپانیا پرواز می‌کنیم؛ کشوری نه‌چندان وسیع در جنوب غربی اروپا و مساحتی بالغ بر 505955 کیلومترمربع و 45 میلیون نفر جمعیت.
راه طولانی است. پس از پذیرایی و نوشیدن یک چای، چشم‌بند را بر چشم می‌بندم تا با استراحتی چند ساعته خستگی تلاش برای چندین روز غیبت از محل کار را از تن به‌در کنم.

پس از حدود 6 ساعت و نیم پرواز ساعت 50/7 بامداد برفراز مادرید هستیم. خورشید تازه بالا آمده و مادرید مانند نگینی قرمز در میان وسعت بیکران درختان سبز براق می‌درخشد. از همان بالا می‌توان حدس زد که سرانه فضای سبز این شهر قطعا بیش از استاندارد جهانی است.

فرودگاه باراخاس مادرید مملو از توریست‌های دیگر ممالک جهان است. شنیده بودم اسپانیا دومین کشور جذب‌کننده توریست دنیا پس از فرانسه است و این را می‌شد از شمار زیاد گردشگران فرودگاه به خوبی دریافت.

در فرودگاه باراخاس محمدرضا کارشناس، نفر دوم سفارت جمهوری اسلامی ایران در مادرید، به اتفاق خیرمند مسوول رسانه‌ای سفارت و فرد دیگری به استقابلمان آمده بودند.

امروز روز یکشنبه و تعطیل رسمی در مادرید است. خیابان‌ها خلوت، آسمان نیلگون و هوا لطیف و باطراوت است. آقای کارشناس در مسیر رفتن به هتل می‌گوید: مادرید همیشه اینقدر خلوت نیست، اما هرگز ترافیک تهران را هم به خود ندیده است. از براق بودن برگ درختان حاشیه خیابان‌ها می‌شد به نبود آلودگی هوا پی برد.محل استقرار ما هتلی است به نام هتل مادرید فاکس که در حاشیه بزرگراه ام.سی قرار دارد. از ظاهر مجلل هتل  می‌شود به تعداد ستاره‌هایش رسید. دوستان سفارت می‌گویند: اتاق‌های رزرو شده را ساعت 12 ظهر تحویل می‌دهند. بنابراین فرصت خوبی است تا با خودروی «ونی» که سفارت در اختیارمان قرار داده، ‌گشتی در شهر بزنیم.

معماری باشکوه مادرید توجه‌مان را جلب می‌کند. ساختمان‌هایی بلند با آجرهای قرمز رنگ، همراه با تندیس‌های بلند، شاهکار معماری اسپانیا را به رخ می‌کشاند.

در عبور از خیابان‌های مادرید به خیابانی می‌رسیم که کلیسای بزرگ مادرید در آن واقع شده. خیابان‌های اطراف مسدود شده و شهروندان مادریدی خود را برای مسابقه دوی همگانی آماده می‌کنند. در حاشیه خیابان برخی رهگذران به تماشای مسابقه نشسته‌اند.

دوندگان بتدریج زیادتر می‌شوند و هنگام دویدن بطری‌های خالی آب را  پس از نوشیدن به اطراف پرتاب می‌کنند. نیم ساعتی را به همراه گروه به تماشای ماراتن شهروندان مادریدی می‌نشینیم. پس از آن برای بازدید از کلیسای «آلمودنا» به سمت کلیسا راه می‌افتیم.فضای روحانی بر کلیسا حاکم و مراسم خاصی در حال انجام است.یکی از متصدیان کلیسا ما را از عکس گرفتن منع می‌کند. در حاشیه کلیسا قصری بزرگ قرار دارد که به گفته آقای رمضانی، از همکاران سفارت ایران در مادرید قصر یکی از پادشاهان اسپانیاست.

در گذر از خیابان‌های شهر به استادیوم «سانتیاگو برنابئو»   می‌رسیم. راننده به ما می‌گوید که امشب مسابقه رئال‌مادرید است. دختران و پسران جوان به همراه سالمندان در صف طولانی ایستاده‌اند تا بلیت  مسابقه را رزرو کنند. نکته جالب توجه این است که استادیوم در مرکز شهر واقع شده است. از راننده می‌پرسم: انجام مسابقه در مرکز شهر باعث ازدحام جمعیت و ترافیک نمی‌شود؟ می‌گوید: نه. مردم اینجا بیشتر با مترو و اتوبوس جابه‌جا می‌شوند، در نتیجه ترافیک چندانی ندارد. ساعت از 13 گذشته است، راهی هتل می‌شویم تا در محل اسکان خود مستقر شویم و سپس به یک رستوران ایرانی برای صرف ناهار می‌رویم.

رستوران «مستر کباب» را یک مرد ایرانی 55 ساله اداره می‌کند که به گفته خودش، 30 سال است در مادرید به سر می‌برد. او با سلیقه‌ای خاص رستوران کوچکش را با المان‌های ایرانی آذین بسته و بیش از همه به کباب و دوغ ایرانی‌اش می‌بالد. ناهار را می‌خوریم و برای استراحت به هتل فاکس مراجعه می‌کنیم تا خود را برای یک روز فشرده کاری آماده کنیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها