در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
دنیای کودکان برای خود ویژگیهایی دارد و همه حرف افشین علا هم این است که آنها برای دنیای خاص خود باید رسانهای اختصاصی داشته باشند. او از ضرورت راهاندازی تلویزیون و بخصوص رادیو کودک و نوجوان با ما حرف زد. افشین علا فعالیت رادیویی خود را از سال 67 آغاز کرد و هماکنون مشاور معاون صدای رسانه ملی (دکتر حسن خجسته) است.
به نظر شما در رسانههای کنونی ما نسبت به بچهها بیاعتنایی میشود؟
نمیشود گفت که بیتوجهی میشود. رسانههای مختلف با هم فرق میکنند. برخی بخشها و باکسهای خاصی را به گروه کودکان و نوجوانان اختصاص میدهند اما توقع از بعضی رسانهها مثل رادیو و تلویزیون بیشتر از این است. چون انتظار میرود که این دو رسانه مخاطب کودک را به عنوان مخاطب اصلی در نظر بگیرد و حتی دچار روزمرگی در ارتباط با این مخاطب هم نشود. شاید اگر خلایی دیده میشود به خاطر همین نوع نگاه باشد. خیلی وقتها، کارهایی که برای کودکان و نوجوانان میشود به نوعی رفع تکلیف است.
کمی جزئیتر نگاه کنیم. این مساله را در تلویزیون چگونه تحلیل میکنید؟
من فکر میکنم از نظر کمی و کیفی جا دارد که در تلویزیون بیشتر از این که هست، به بچهها توجه کنیم. الان بخشهای مشخصی از برنامهها به بچهها اختصاص دارد. شیوههایی هم که در برنامهسازی برای بچهها میبینیم اغلب شبیه به هم هستند و برای رفع تکلیف ساخته میشود. در حالی که مخاطب کودک و نوجوان دیگر مخاطبی نیست که با چند تا کارتون بشود راضیش کرد. باید اساسیتر فکر کنیم آنهم در روزگاری که بچهها امکان ارتباط با وسایل مختلف برای کسب سلیقه، نگاه و آگاه شدن دارند. رادیو و تلویزیون میتوانند خیلی موثر باشند و حتی خیلی از نگرانیها را از بین ببرند.
اینکه در طول روز فلان ساعت مشخص به بچهها اختصاص پیدا کرده و در رادیو بسیار کمتر از این ما را با سمت فضایی پیش میبرد که در آن نمیتوانیم ارتباط عمیقی با بچهها برقرار کنیم. برای اینکه خودمان پذیرفتهایم که این رسانه مال بچهها نیست. مال بزرگترهاست و در کنارش بخشی را به بچهها اختصاص دادهایم. درست مثل مطبوعاتی که در گذشته میآمدند یک صفحهای را به بچهها اختصاص میدادند و این نهایت تلاشی بود که برای بچهها میکردند. این کار نشان دهنده بیاهمیت بودن این موضوع برای ماست.
یعنی شما معتقدید که بچهها باید رادیو و تلویزیون اختصاصی خودشان را داشته باشند؟
قطعا همینطور است. اگر تا چند وقت پیش این ضرورت احساس نمیشد، الان اینطور نیست. میدانید که بچهها از استقلال خیلی خوششان میآید. منتها این استقلال باید با هدایت و حمایت بزرگترها همراه باشد. رسانه کودک و نوجوان هم میتواند این احساس را به بچهها القا کند.
حال بگویید که تاسیس یک شبکه رادیویی متعلق به بچهها اولیتر است یا تلویزیونی با این عنوان و وظیفه.
با توجه به متقضیات روزگار ما تلویزیون واجبتر است ولی مقدمه ایجاد آن راهاندازی رادیویی کودک و نوجوان است.
با این همه جذابیتهایی که رسانههای تصویری ایجاد کردند آیا بچهها میتوانند به رادیو دل بسپارند؟
ما شاهد بودیم که بعضی برنامهها مثل قصه ظهر جمعه و شب بهخیر کوچولو، با اینکه ساختار سادهای داشتند توانسته بودند مخاطب را جذب کنند. شاید لحن این 2 برنامه یکی از علل موفقیت آنها بوده است. شک نکنید که با امکانات کم و ساختارهای ساده هم میتوان مخاطب را جذب کرد.
شرایط زمانی اقبال این برنامهها را هم در نظر بگیرید. قصه ظهر جمعه وقتی پخش میشد طرفدار زیاد داشت که اینهمه در رسانههای تصویری تنوع وجود نداشت آیا این برنامه اگر الان هم پخش شود، همین قدر طرفدار دارد؟
بله من فکر میکنم اگر قصهگویی با شیوه جذاب و درست اجرا شود مخاطب خود را خواهد داشت. منتها من نمیخواهم بگویم که قالبها را محدود کنیم و فقط در همین قالب قصه رادیو کودک برنامه پخش کند. با تنوع در برنامهها رادیویی که به کودکان اختصاص دارد میتواند ارتباط عمیقی را که مورد نظرمان هست با کودکان برقرار کند. بنابراین ایجاد یک شبکه خاص برای کودکان نه تنها چیز زیادی نیست، بلکه پیامد آن این است که در آینده شبکههای متعددی به بچهها اختصاص پیدا کند. آن وقت در آن فضای وسیع شبکههایی که برای بچهها کار میکنند مجال زیادی دارند برای اینکه نوآوری کنند. با فکر و مهندسی نیازهای مختلف این گروه سنی را بشناساند. رادیویی بودن یا تلویزیونی بودن فقط یک بخش از ویژگیهای کسی است که باید در رسانه با بچهها سروکار داشته باشد.
بخشهای مهمترش توانمندیهای دیگری است که بیرون از رسانه پیدا میشود. به هر حال قالبها چندان توفیری با رادیو و تلویزین بزرگسال ندارد؛ محتوا فرق میکند. مثلا اگر برای مخاطب بزرگسال اخبار سیاسی پخش میکنیم برای مخاطب کودک اخبار مدرسه پخش کنیم. موضوعات رسانه کودک باید متناسب با حال و هوای آنها باشد.
در عین حال ساعتها هم خیلی مهم است. مثلا شبکه مستقل کودک و نوجوان نمیتواند ساعت 11 شب برنامه پخش کند.
بله قطعا کنداکتور شبکه کودک از نظر زمانبندی خیلی فرق میکند. من قبول دارم که در رادیو چون جاذبههای بصری وجود ندارد بچهها رسانههای دیگر را انتخاب میکنند. باید بیشتر فکر شود. در رادیو بیشتر میتوانیم از ادبیات کودک بهره ببریم. ما تا حالا فرصت ندادیم که کسانی که در این حوزه کار میکنند وارد رادیو و تلویزیون شوند، در حالیکه همین هنرمندان ارتباطشان با رسانههای مکتوب، مجامع و ناشران پررنگتر است. پای این خبرگان اگر به عرصه صداوسیما باز شود قالبهای جذابی به فراخور هر رسانه ایجاد میشود.
تبدیل محتوا خیلی مهم است. آیا این خبرگان ویژگیهای برنامهسازی در رادیو و تلویزیون را هم میدانند؟
نیروها میتوانند همدیگر را تکمیل کنند. من خودم اولین باری که آمدم رادیو سال 67 بود. پیش از آن بیشتر با مطبوعات همکاری میکردم و سابقه کار رادیویی نداشتم، اما به رادیو که آمدم فضا خیلی اثرگذار بود.
اثرگذار به چه معنا؟
به من کمک کردند که کار در رادیو را یاد بگیریم. اگر چه مدتی بعد آموزش تهیهکنندگی رادیویی را دیدم ولی فضا خیلی موثر بود. الان خوشبختانه بهخاطر فضای متنوعی که هست، یک مقدار تجربیات به هم نزدیک شده مخصوصا در حوزه کودک و نوجوان نگرانیها کمتر است ، چون یکی از حوزههایی که میتوانیم ادعا کنیم بعد از انقلاب در آن توانمند هستیم و توانستهایم افقهای تازهای را ایجاد کنیم این حوزه است.
تصور کنید که رادیو کودک قرار است به زودی راهاندازی شود؛ این شبکه باید با کودکان صحبت کند یا برای کودکان؟
قطعا باید با کودکان صحبت کند. منتها به جهت اینکه مخاطب خردسال در کنار بزرگترش امکان دسترسی به رسانه را دارد و نمیشود و نباید به تنهایی او را نگاه کرد، باید با بچهها کنار بزرگترها صحبت کرد.
در این شصت و چند سالی که از عمر رادیو میگذرد ما فقط خانم عذرا وکیلی را داشتهایم که توانسته در برنامههای رادیوییاش هم آموزش به بزرگترها را بگنجاند و هم با بچهها صحبت کند. اگر رادیو کودک راهاندازی شود با چه سرمایهای میتوان محتوای ایدهآل را تامین کرد؟
شک نکنید که خانم وکیلیها به خاطر تجربه و اشرافی که دارند میتوانند راههایی پیش پای ما بگذارند. قبول دارم که خانم وکیلی، خانم شیبا و آقای سرشار در ارتباط گرفتن با مخاطب خیلی موفق بودهاند؛ اما بیش از این شاید عرصهای ایجاد نکردیم که به آدمهای دیگر هم نیاز باشد.
کارکرد رادیو کودک باید چگونه باشد. تفریحی، آموزشی یا اطلاعرسانی؟
اگر رادیویی مختص بچهها تاسیس شد که باید کارکرد آموزشی داشته باشد، ولی آموزشی که من میگویم شاید کمی برای بعضیها نگرانکننده باشد. همین بحث را در ادبیات کودک هم داریم. خیلیها میگویند به ادبیات نباید تعلیمی نگاه کرد. شعر، شعر است. باید شاعرانگی اثر مورد توجه باشد. آنها میگویند کسانی که دنبال آموزش دادن هستند در کار هنری نمیتوانند موفق باشند و برعکس بعضیها مخاطب کودک را مخاطبی میدانند که برای تعلیم گرفتن در نظر گرفته شده و شعر و قصه هم زمانی میتواند مورد اعتنا قرار بگیرد که در مسیر آموزش و پرورش باشد، ولی به نظر من هر دو این نگاهها افراطی است.
ما هرگز نمیتوانیم کار برای کودک را از بعد آموزشی جدا ببینیم. وقتی مخاطب ما کودک است و ما بزرگسال خود به خود وارد کار تعلیمی شدیم. چون ما از تجربیات بزرگسالانه خودمان استفاده میکنیم. منظور از آموزش هم این نیست که تمام آموزههایمان را یکجا به خورد بچهها بدهیم. کودکان را در مسیری قرار میدهیم که ناخودآگاه به ایدهآل ما منتهی میشود.
آیا این شیوه میانبری نیست به این که ما «برای بچهها» حرف میزنیم منتها با زبان خودشان؟
برای کودکان که مخاطب بزرگسال دارد.
نه لزوما هم بزرگسال نیست. شما قالبی را انتخاب کردید که به ظاهر با کودکان صحبت میکند ولی در باطن قصد دارید که سلیقه بچهها را شکل ببخشید؟
بله همینطور است.
کسانی که در حوزههای کودک و نوجوان کار میکنند اغلب میگویند که ما کودک ماندیم. ببخشید ولی من این ادعا را نمیتوانم بپذیرم یک بزرگسال به هر حال بزرگسال است و از خیلی نیازهای کودکان بیخبر است؟
من هیچوقت چنین ادعایی نکردم و مثل شما چنین چیزی را از کسی باور نکردم. خیلیها میگویند که ما کودک هستیم. ولی این محال است. ممکن است یک آدم بزرگسال با کودکیاش زندگی کند... مثلا من آدمی هستم که هیچوقت از بند کودکیهای خودم خلاص نشدم. با این که دنیای بزرگسالی پر از رنگ و جاذبه است، من هنوز پر رنگتر از دوران کودکیام، دورانی را به خاطر نمیآورم. اما نمیگویم کودک ماندم. چون اگر کودک باشیم که گرفتار بسیاری از رنجهای دنیای بزرگسالی نمیشدیم.
به همین دلیل میخواهم بگویم که صحبت کردن یک آدم بزرگسال با کودک، خود به خود لحن و ویژگی خاصی دارد. یکجورهایی از موضع بالا حرف زدن است. اشکالی دارد که رسانه را به خود بچهها بسپاریم؟
بله خیلی اشکال دارد. من با این مخالفم.
چرا؟
من اصلا با شهر در دست بچهها مخالفم بچهها نمیتوانند به تنهایی رسانهای را اداره کنند، اما میتوانند همکاران خوبی باشند. اگر مدیریت را به بچهها بسپاریم؛ آنها را فریب دادهایم.
چند وقت پیش یونسکو روزی را اعلام کرد به نام «رسانه در دست کودک». شبکههای مختلف رادیو هم ساعاتی را در اختیار بچهها گذاشتند که برای خود برنامه بسازند و اجرا کنند؛ شما هم در رادیو کودک میتوانید بازوی اجرایی باشید ولی هدایت محتوایی نکنید.
خوب اصل قضیه همین هدایت محتوایی است. این کار یونسکو هم برای یک روز بوده است. بعضی مدرسهها هم یک روز را در اختیار بچهها میگذارند. این کارها نمادین است و شاید خیلی هم جالب باشد، اما سپردن رسانه به بچهها نقض غرض است. منتها کسی که رسانه را به دست میگیرد، باید نیازهای بچهها را بشناسد. یکی از راههای جذب مخاطب هم این است که امکان پخش صدای بچهها وجود داشته باشد.
بنابراین رادیو کودک رسانهای است برای تربیت اجتماعی کودک.
قطعا یکی از کارکردهای آن، همین است. ضمن این که کارکرد تفریحی آن هم نباید فراموش شود.
ولی واقعیت این است؛ رادیو کارکرد تفریحیاش را از دست داده و حالا دیگر کمتر کسی فرصت دل سپردن به رادیو را دارد. میگویند عمر قصهگویی در رادیو به سر آمده.
این واقعیت است ولی حقیقت نیست. مثل این که بچهها دیگر کمتر سراغ کتاب میروند، دلیل نمیشود که بگوییم عمر کتاب به سر آمده است. ما باید کاری کنیم که بچهها با کتاب مانوس شوند. و الا امکان دارد اطلاعات همین کتاب را از کامپیوتر بگیرد به اضافه هزار چیز دیگر. ما مسوول هستیم که بچههایمان را با کتاب مانوس کنیم.
برگردیم به مساله اعتنا به نیازهای کودکان ولی این بار در سطح جامعه و در میان رسانههای مکتوب. چرا در کتابهای شعر و داستان مربوط به کودکان، قهرمانهای داستانها اغلب موجوداتی غیر از آدمیزاد است.
البته من جزو کسانی هستم که خیلی کم سراغ این فضا میروم. در شعر کودک خیلی کم از قالبهای غیر از آدمیزاد استفاده کردم چون فکر میکنم ارتباط با آدمها به قدر کافی مضموندار هست.
البته شما نادر هستید. خیلی وقتها میبینیم که کاراکترها حتی در برنامههای تلویزیون مثلا ماسک خروس میزنند یا لباس قورباغه میپوشند. شاید این کار در یک سطحی باعث ارتباط انسان با محیط پیرامونیاش بشود ولی خود به خود رابطه او را با دنیای آدمیزاد کم میکند.
من هم قبول دارم که کاراکترهای حیوانی تا یک سطحی برای بچهها جذاب هستند. حتی در ادبیات کهن ما هم از حیوانها خیلی استفاده میشد. ولی توجه داشته باشیم که در کنارش روابط انسانی در جایگاه اصلی قرار داشته است. متاسفانه این مساله خیلی زیاد به فرهنگ وارداتی برمیگردد.
نادیده گرفتن جایگاه بچهها حتی در مبلمان شهری یا معماری ما هم به وضوح دیده میشود. نمونه سادهاش این است که بچهها در نیمکتهای ایستگاههای اتوبوس که مینشینند پایشان آویزان است. در حالی که انتظار میرود برای آنها به عنوان درصد زیادی از جمعیت جایگاه خاصی در نظر گرفته شود.
ولی این اشکالات طبیعی است. به خاطر این که مگر ما چند وقت است که سراغ بزرگترها رفتیم که حالا بخواهیم سراغ بچهها برویم. نیازهایی که الان در شهرسازی ما در نظر گرفته میشود خیلی نوظهور است. اینها که شما میگویید جزو ایدهآلهایی است که باید به آن برسیم.
آقای علا چرا امروز به جای بچهها با ما حرف زدید؟
برای این که از وقتی خودم را شناختم برای بچهها کار کردم. حتی زمانی که نوجوان بودم تصمیم گرفتم برای بچهها کار کنم. بچهها دوستان خوب و قابل اعتمادی هستند. خشم و مهر واقعی دارند. کینهتوز نیستند، سودجو نیستند، منافع مادی خود را فدای یک لحظه شیطنت میکنند. حاضرند خانهای را که ساعتها با مرارت ساختند برای یک لحظه خندیدن خراب کنند. چیزی برای آینده خود ذخیره نمیکنند. بچهها در لحظه زندگی میکنند. ما هیچ وقت نمیتوانیم بچه باشیم. ویژگیهای بچهها را در خودمان تقویت کنیم.
دوست دارید با یکی از شعرهایتان تمامش کنیم؟
بلدم شعر بگویم/ بلدم قصه بخوانم/ بلدم خستگیات را به سلام بتکانم/ بلدم پاک و مرتب بزنم شانه به مویم/ بلدم آینه باشم/ بلدم راست بگویم/ بلدم نامه بسازم ببرم پیش کبوتر/ بلدم بیست بگیرم بدهم هدیه به مادر/ بلدم روی لب تو گل لبخند بکارم/ بلدم مردم دنیا همه را دوست بدارم.
فاطمه رحیمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: