پخش زمانه از شبکه دو و نسبت آن با مناسبتهای اجتماعی و تاریخی نشان میدهد برنامه آگاهانه در مرز باریکی حرکت میکند؛ مرز میان روایت رسمی، مطالبات مردمی و همراهی با زیست روزمره مردم، همراه با راههایی برای برونرفت از مسلخ هزارخنجر مشکلات روزانه با گریزی به عالم شعر، روایت، فیلم و موسیقی.
محتوای زمانه گاهی هم که از دل مناسبتها متولد میشود، نمیخواهد در مناسبتها متوقف بماند. این انتخاب جسورانه است چراکه همواره خطر لغزیدن به دام شعار یا بازتولید کلیشههای آشنا وجود دارد. با این حال برنامه با انتخاب فرمی فروتن، دکوری ساده و تمرکز بر گفتوگوهای مفید و حاوی نکات تازه و جذاب تلاش میکند بار تفسیری خود را نه بر تصویر بلکه بر کیفیت اجرا بگذارد.
جسارت زمانه در پرداختن به مقولاتی چون اعتراضات کارگری، گفتوگو با سازماندهندگان آنها و ورود منطقی و بقاعده به چالشهای مختلف اجتماعی، نشاندهنده عمق نگاه سازندگان آن و روشمندی هوشیارانه برای تحلیل، انعکاس و تبیین همدلی رسانه ملی با اقشار آسیبدیده جامعه است؛ همراهی مشفقانهای که دو سوی هر چالشی را به مسیر درست و منتهی به انسجام اجتماعی، حل معضلات و اعتماد متقابل میان کارگزاران و مردم سوق میدهد.
در زمانه برای نیل به این اهداف، حتی مکث هم اهمیت دارد. گفتوگو عجله ندارد. برنامه به مخاطب این پیام را میدهد که میشود درباره مسائل جدی، بدون فریاد و شتاب حرف زد. این رویکرد در دورهای که برخی تولیدات مشابه در فضای مجازی یا به مونولوگهای سنگین بدل شدهاند یا به گفتوگوهای هیجانی زودگذر، کممغز یا مبتنی بر مسائل حاشیهای و اصطلاحا زرد کشانده میشوند، یک انتخاب غیرمألوف است.
زمانه نه میخواهد آموزگار بالای سر مخاطب باشد، نه سرگرمکنندهای صرف بلکه در نقطهای مینشیند که کمتر برنامهای جسارت ایستادن در آن را دارد؛ همنفسی محترمانه و شیرین با مخاطب و چهرههای هنر و اندیشه در عین صراحت درخصوص هر موضوعی که به حقوق گستره مخاطبان ملی مربوط است. این ایده اگر فقط روی کاغذ میماند، هرگز به تجربه موفق تلویزیونی تبدیل نمیشد و به باور بسیاری آنچه زمانه را از یک «طرح خوب» به یک «برنامه قابل دفاع» بدل میکند، اجرای آن است؛ اجرایی که بدون دونوازی محسن آزادی و محمدامین سلیمی عملا قابل تصور نیست.
دونوازی بهجای همنشینی
در بسیاری از برنامههای دونفره، مجریها کنار هم مینشینند اما با هم نیستند. هرکدام مسیر خود را میرود، جمله خود را میسازد و سهم خود را از آنتن میگیرد. در زمانه، نسبت دیگری برقرار است که میتوان آن را دونوازی نامید، نه همنشینی. آزادی و سلیمی، صداهای جداگانهای نیستند که بهزور کنار هم قرار گرفته باشند. آنها با یک ریتم مشترک نفس میکشند و نفس برنامه را گرم میکنند.
ریتم گفتوگو در این اجرا، نه تند است و نه کند و سست؛ بلکه زنده، پویا و جذاب به نظر میرسد.
محمدامین سلیمی غالبا نقش حفظکننده ساختار را بر عهده دارد. او مسیر بحث را مشخص میکند، صورتمسأله را دقیق میچیند و مراقب است گفتوگو در هیاهوی احساس یا پراکندگی، فرو نریزد. در مقابل، محسن آزادی همان صدایی است که به این ساختار، روح و جنبه انسانی میبخشد؛ آن هم از طریق بیان تجربیات شخصی، آوردن مثالهای ملموس و پیوند تحلیلها با زندگی واقعی.
این تقسیم نقش، بههیچوجه مکانیکی نیست. در بسیاری لحظات، این دو جای خود را عوض میکنند. سلیمی، تحلیل را جلو میبرد و آزادی، بحث را به سوی تجربه زیسته برمیگرداند. همین سیالیت نقشهاست که ریتم را زنده نگهمیدارد؛ بهگونهای که مخاطب بهجای مواجهه با فرمولی تکراری، پویایی و جریان زنده یک گفتوگو را لمس میکند. قیاس این اجرا با یک دوئت موسیقایی، تصادفی نیست. آزادی، اغلب ملودی اصلی را طرح میکند و سلیمی بافت و هارمونی را میسازد. هیچکدام صدای دیگری را خفه نمیکنند و برای دیدهشدن، ریتم و رنگ اجرا را بههمنمیزنند. نتیجه، اجرایی است که نه بر شوخیهای پیشپاافتاده تکیه میزند و نه درگیر جدیتی خستهکننده میشود.
یکی از وجوه کمتردیدهشده، اما تعیینکننده اجرای زمانه، زبان بدن مشترک دو مجری است. نگاهها، مکثها، چرخشهای کوتاه سر، فاصلهگرفتن یا نزدیکشدن لحظهای به میز، متنی پنهان و نانوشته را تشکیل میدهند که مخاطب بهراحتی آن را میخواند و تفسیر میکند. این زبان بدن، محصول آموزشهای کلاسیک اجرا نیست، بلکه برگرفته از اعتماد متقابل واقعی میان مجریان است.
وقتی آزادی حرف میزند، سلیمی شنوندهای فعال است، نه صرفا منتظر نوبت و خود این شنیدن هم دیده میشود. وقتی سلیمی روایت شخصی میآورد، آزادی با سکوت یا تأیید کوتاه، فضا را برای کاملشدن روایت باز میگذارد. این تعامل بصری و بدنی، حس «با هم بودن» را به مخاطب منتقل میکند. حتی لبخندها هم در برنامه کارکرد دارند. لبخند، ابزار شوخی نیست؛ نشانه درک است و شوخیها اگر اتفاق بیفتند، از دل موقعیت میآیند، نه از متن ازپیشطراحیشده. این همان جایی است که متن دوم برنامه ساخته میشود؛ متنی که از تصویر میآید و عمق اجرا را تثبیت میکند.
گفتوگو به مثابه زیست
آنچه زمانه را یک پله بالاتر از نمونههای مشابه قرار میدهد، این است که مجریها گفتوگو را زندگی میکنند، نه آنکه صرفا به اجرای آن بپردازند. این تفاوت، ظریف اما بنیادین است. گفتوگو وقتی زندگی میشود، تصنع دوام نمیآورد. اگر رابطه صرفا مصلحتی یا نمایشی باشد، در بزنگاهها فرو میریزد. در زمانه، چنین فروپاشیای دیده نمیشود؛ برعکس، هرچه موضوعات حساستر میشوند، اجرای دو مجری منسجمتر عمل میکند.
در موضوعات اجتماعی و تاریخی، آنها نه به دام احساسات سطحی میافتند و نه تحلیل را به خطابه تبدیل میکنند. آزادی، گزارهها را روشن میکند و مرز بحث را نگه میدارد و سلیمی همان لحظهای وارد میشود و فضا را تغییر میدهد. این توازن، نه از دستور کارگردان، بلکه از فهم مشترک دو مجری نسبت به زندگی و مخاطب میآید.
مخاطب در زمانه حس نمیکند که دارد درس میگیرد یا قانع میشود، بلکه خود را در میان یک گفتوگوی بالغ، صمیمی و برابر حس میکند. این شاید مهمترین سرمایه برنامه باشد. طنز درزمانه همچون اکسیژن عمل میکند؛ بدون آن فضا سنگین میشود و با زیادهروی، بحث سبک و سطحی به نظر میرسد. آزادی و سلیمی این تعادل را میشناسند. شوخیها نه کسی را هدف میگیرند و نه بحث را از مسیر خارج میکنند. بیشتر شبیه لبخندهای میان یک گفتوگوی واقعی هستند؛ مکثهایی کوتاه برای نفس تازهکردن. این طنز، احترامآمیز است. به مخاطب و مهمان و موضوع توهین نمیکند و دقیقا به همین دلیل است که برنامه، حتی در لحظات شوخی و طنز، شأن خود را از دست نمیدهد. در دورهای که گاه لودگی به ابزار جلب توجه تبدیل شده، این انتخاب، یک موضعگیری اخلاقی است.
ویژند مشترکی که امضای «زمانه» است
زمانه بهواسطه این دونوازی، بهتدریج صاحب یک ویژند روایی و معرف یک زوج مجری موفق شده است. ویژندی که نه در تکاجرای آزادی به این وضوح دیده میشود و نه در اجرای انفرادی سلیمی؛ بلکه فقط در کنار هم بودن این دو کاراکتر شکل میگیرد؛ ترکیبی آرام اما پرانرژی، جدی اما ملایم و صمیمی اما قاعدهمند. این سبک در تلفیق با اطلاعات و سواد ادبی و فرهنگی دو مجری، بازتابدهنده شأن فرهنگی برنامه زمانه نیز هست.دراین برنامه، مجری تنها یک واسطه نیست، بلکه خود، جزئی فعال در ساخت معنا و ارائه محتوایی غنی و جذاب است. البته، او بیتردید در پشت صحنه از راهبری گروه سردبیری و هدایت علیرضا ملوندی (سردبیر برنامه) نیز بهره میبرد. این هماهنگی، به مخاطب فرصت فکر کردن و به کلمات مجال نفس کشیدن میدهد.
محسن آزادی و محمدامین سلیمی در زمانه نشان دادهاند که گفتوگو و پینگپنگ حرفهای کلمات هنوز میتواند یک هنر باشد؛ هنری متکی بر هماهنگی، احترام و فهم زندگی. درجهانی که صداها مدام روی هم میافتند،اجرای آنهایادآوری میکند که گاهی دو صدا، اگر درست شنیده شوند، از فریاد رساترند.