در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دیگر نمی توانم «همسران» را بنویسم آخرین کار شما پیش از این برنامه ، سریال «سرزمین سبز» بود که برمی گردد به 10 سال پیش و هنوز هم پخش نشده است. توی این مدت چکار می کردید؛ استراحت می کردم. سه سال مشاور بهزیستی بودم. یکی دو تا فیلم سینمایی شروع کردم که متاسفانه نیمه کاره ماند. یکی اش «خواننده پاپ» بود که قرار بود اولین کار موزیکال باشد، ولی شرایط جامعه اجازه ساختش را نداد. بعد هم «از عشق مردن» بود که حتی 10 دقیقه اش فیلمبرداری و بعد متوقف شد. حالا «باز هم زندگی» دورخیزی است برای برگشتن به سریال سازی؛ نه. باز هم زندگی را واقعا دوست دارم و فکر می کنم اگر شرایط خوب باشد، می تواند برنامه تاثیرگذاری باشد. برخورد راحت با موضوعات خیلی زیباست. در کار نمایشی ، این کار به شعار تبدیل می شود؛ ولی در این جنس برنامه سازی می شود دل و روده یک موضوع را کشید بیرون. خیلی جذاب است. این برنامه خیلی دیده شده و به نوعی بیننده اش را پیدا کرده است. شما «همسران» و «خانه سبز» را وقتی شروع کردید که موج سریال های آپارتمانی و جمع و جور اینقدر وسیع نشده بود. آنها حرفشان را خوب می زدند و برای همین خیلی خوب ارتباط برقرار می کردند. گرچه این قاعده بردار نیست ، ولی حالا با تجربه آنها خیلی کارها می توانید بکنید. می شود گفت این برنامه ماده خام خیلی خوبی شده برای مجموعه داستانی بعدی تان؛ آره ، چرا نمی شود گفت. الان از نظر محتوایی قوی تر شده ام ، بزرگتر شده ام. وقتی آمدم تلویزیون ، بیست و هفت ، هشت سالم بود. حالا 30 سال گذشته است. ولی به هر حال شاید دیگر نتوانم همسران را بنویسم ، چون بعضی قسمتهایش دیوانگی خاصی را می طلبید که مختص همان سن بود. به هر حال من هم عوض شده ام و نگاهم به دنیا تغییر کرده است. جاهایی جسارت هایم از بین رفته و جاهایی حساسیت ها و سختگیری هایم بیشتر شده است. الان دیگر آن آدمی نیستم که بتوانم همسران را بنویسم. کار کردن با سازمان سخت تر و پیچیده تر شده ، جرات ما هم کمتر شده و نگرانی مان بیشتر. این شک و تردید مقتضای سن شماست یا نگرانید که دیگر نتوانید کارهای قبلی را بسازید و موقعیتی را که به دست آورده اید، خراب کنید؛ همه اش با هم. بله ، آدم واقعا می ترسد. رشد کردن راحت است ، ولی باقی ماندن در آن مرحله خیلی سخت است. در ورزش هم خیلی راحت تر قهرمان می شوی تا این که طول قهرمانی ات را زیاد کنی. در این کار با یک کار بد داغون می شوی ، پرونده ات از بین می رود. این ترس ندارد هر شبی که قرار است باز هم زندگی پخش شود، دلشوره و دل پیچه دارم که چه اتفاقی می افتد و با چه عکس العملی روبه رو می شوم. خیلی سخت و ناعادلانه است که آدم با خودش مسابقه بدهد. با دیگران که مسابقه می دهی ، خیلی راحت تری. گریزی هم هست؛ نه ، نیست. متاسفانه ما هر بار داریم امتحان پس می دهیم. با همه موفقیت ها دلشوره امتحان آدم را آزار می دهد. تئاتری ها می گویند هنرپیشه ای که هر شب پیش از اجرا دلشوره نداشته باشد، فاتحه اش را باید خواند. برای همین است که زود پیر می شویم ، داغون می شویم |
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد