دختر کبریت فروش یک جورایی شبیه کوزت بود. خیلی با او احساس همدردی می کردیم.
کد خبر: ۱۳۸۴۵۳۰
نویسنده مریم فلاح

خصوصا اگر بعد از ظهرهای گرگ و میش زمستان پخش می شد. هوا سرد و تاریک است ، دانه های برف ریزه ریزه روی موهای طلایی دخترک می نشیند. دخترکبریت فروش، در بین قدم های بلند آدم بزرگ ها که برای رسیدن به مراسم شب عید تند تند راه می روند ، از مردم می خواهد که کبریت بخرند: "کبریت نمی خواهید بخرید؟ خانم! کبریت دارم ،کبریت" ولی در هیاهوی شب عید نه دیده می شود ونه حتی صدایش شنیده می شود. کم کم خیابان خلوت وهوا سرد تر می شود.دخترک که از سرما دست هایش خشک شده، یکی یکی چوب های کبریت را آتش می زند تا گرم شود. در نور شعله کبریت ها رویاهایش را می بیند. بخاری گرم، میزی از غذاهای خوشمزه شب عید، درخت کریسمس و در آخر چهره مهربان مادر بزرگش. کبریت ها یکی یکی می سوزد و دختر کبریت فروش در شعله آخرین کبریت با چهره خندان مادربزرگ که از دنیا رفته یکی می شود.صبح روز اول عید کبریت های سوخته کف خیابان و دخترکی که از سرمای شب گذشته بدنش یخ زده اولین تصویری است که به چشم مردم می آید.
“دختر کبریت فروش “یک استپ موشینی ژاپنی تک قسمتی بود.

تعداد بازدید : 307
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها