اولین آرزوی او، ثروت بود. پیرمراد به او گفت: «امشب موقع غروب آفتاب، جایی که سایه سرت افتاد را بکن.»
با یافتن صندوقچه طلا، توشیشان مرد ثروتمندی شد ولی سرمستی از ثروت، خوشگذرانی وغفلت از حساب و کتاب، باعث شد مال و منالش از کف برود. بار دوم آرزوی قدرت کرد. اما به دلیل بیکفایتی خودش و توطئه اطرافیان،آن هم از دست رفت. توشیشان مال و قدرتباخته که دیگر سرد و گرم روزگار چشیده، این بار میداند که چه بخواهد؛ انسانیت و مردانگی. آرزویی که برای دستیافتن به آن وارد فضاهای مالیخولیایی شد. گذر از صخرههای بلند، حمله موجودات عجیبالخلقه و...همچنین پیرمراد برای او شرط می گذارد که به هیچ وجه نباید بترسد و حرف بززند. آن مرارتها برای پاککردن پسرک از تعلقات نفسانی بود. در نهایت توشیشان با یافتن گلسر مادرش آرام گرفت، در حالی که برای خودش مردی شده بود.
این انیمهٔ ژاپنی که محصول سال ۱۹۸۱ - به کارگردانی تاکه ایچی سایتو- است،با صدای زهره شکوفنده برایمان روایت می شد.
سخنگوی کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین خبر داد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
یک تحلیلگر مسائل بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
سید رضا صدرالحسینی در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
سخنگوی کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین خبر داد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد