امروزه در پی تغییر و تحولاتی که در نظام آموزشی و برنامه های درسی مدارس شاهد هستیم ؛ شاید به جرات بتوان گفت ، همچنان در زمینه گزینش و ارتقای سطح علمی معلمان ضعفهای عمده ای داریم.
کد خبر: ۱۳۵۹۸۹

با همه تلاشهای صورت گرفته و راهکارهای ارائه شده برای جبران این ضعفها، ولی شاید مربیان و آموزگاران ما هنوز نتوانسته اند سطح آموزش خود را با رشد و تکامل فزاینده توانایی های دانش آموزان شان هماهنگ کنند؛ در حالی که در اغلب کشورهای جهان ، متقاضیان شغل معلمی ملزم به گذراندن دوره ها و آموزش های تخصصی هستند که شاید کمتر کسی جز نخبگان و افراد علاقه مند و توانا قادر به عبور از این جریان باشند؛ در کشور ما، سهل الوصول ترین و در دسترس ترین حوزه کاری شاید همین آموزش و پرورش باشد.

مروری کوتاه بر نحوه تربیت و گزینش معلم در برخی مناطق جهان بر روشن تر شدن موضوع ، کمک شایانی می کند: داشتن حداقل مدرک تحصیلی برای احراز شغل معلمی ، 4 سال تحصیلی یعنی مدرک کارشناسی خودمان ، گذراندن واحدهای تربیتی و روان شناسی متعدد و در سطح بالا، بعلاوه دوره های خاص کارآموزی در کنار مربیان باتجربه در مدارس و پس از آن در صورت موفقیت در امتحانات دشوار تعیین صلاحیت علمی و مهارت های تربیتی قادر به دریافت گواهینامه معلمی برای تدریس در مدارس می شوند و این روند همچنان در دوره های مشخصی به صورت گذراندن آموزش های ضمن خدمت در «مراکز عالی دانشگاهی» تکرار می شود تا همواره معلمان از دستاوردهای جدید مراکز دانشگاهی بهره مند شده و صلاحیت های آنها در سطح بالا حفظ شود.
گزینش افراد صاحب صلاحیت برای ورود به حیطه معلمی ، نخستین نکته ای است که پیش از هر چیز باید مورد توجه قرار گیرد. (البته ملاک گزینش خود قصه ای است که سر دراز دارد!) تا وقتی دانش آموزانی که نتوانسته اند نمرات بالا در کنکور بیاورند و از سر ناچاری در انتهای فرم انتخاب رشته خود، به رشته های دبیری روی می آورند یا پس از اتمام تحصیلات خود رانده و مانده از همه جا، روزنه ای آن هم از طریق غیرمتعارف برای ورود به مراکز آموزشی می یابند و در حالی که خود تولیدات این نظام آموزشی معیوب هستند، پرچمدار تعلیم و تربیت نسل جدید می شوند، آیا توقعی برای بهبود شرایط آموزشی می توان داشت!
حساسیت و اهمیت ویژه حرفه معلمی لزوم توجه به گزینش متقاضیان این حیطه را چند برابر می کند؛ از جمله این اقدامات ، گزینش افرادی است که هم از لحاظ توانایی های علمی و ذهنی در سطح بالا قرار گرفته باشند و هم مشتاق و علاقه مند به آموزش باشند و ایجاد شوقی که انگیزه کافی برای پذیرش مشقات این کار خطیر را فراهم کند. فراموش نمی کنم یکی از معلمان دوره دبیرستانم را که در اولین روز کلاس درس چنین ابراز کرد که هیچ وقت علاقه مند به تدریس و کار آموزگاری نبوده است و فقط به خاطر این که رتبه علمی لازم برای رشته مورد علاقه اش را نیاورده ، ناخواسته وارد این وادی شده ، او با این توجیهات به زعم خود، دندان مسوولیت نسبت به وظایفش را از بیخ و بن جدا کرد و یادگیری دروس را به عهده خود دانش آموزان و در حد یک روخوانی معمولی از روی کتاب درسی واگذاشت و پاسخ سوالات و توقعات منطقی و بجای دانش آموزان را با روایت قصه تکراری چگونه معلم شدنش پاسخ گفت و مهمتر از همه ، ملال و دلزدگی فراموش نشدنی از خود در ذهن من و شاید دیگر همکلاسانم باقی گذاشت.

علم بدون تجربه عملی

از نحوه گزینش متقاضیان رشته معلمی که بگذریم ؛ آموزش های دوران دانشگاهی و آمادگی شغلی ، یکی دیگر از نقاط ضعف این سیستم به حساب می آید. معلمانی که در سیستم های بسته و محتوی محور، تربیت می شوند و اصولا از تحقیق و پژوهش به معنای واقعی ، هزاران فرسخ فاصله دارند، فاقد توانائی های ذهنی و عملی برای تربیت دانش آموزان با فکری خلاق و پویا هستند. اینگونه معلمان هرچند خواننده اصول و مبانی تربیتی جدید در واحدهای درسی دانشگاهی باشند، ولی عملا مهارت های لازم را برای اجرای این اصول نخواهند داشت ؛ چرا که در عمل چیزی غیر از اصول نگاشته شده در بهترین کتابهای تربیتی را تجربه کردند و در فرآیند تحصیلی خود، اگر قوای خلاقه ، روحیه اکتشافی و پرسشگر و خود آموزی درونیشان را از دست نداده باشند، مطمئنا آن را بسیار تنزل یافته می یابند.
درک و دریافت درونی از اصول آموزشی و تربیتی نیازمند تجربه عملی در میدان آموزش است . میزان واحدهای عملی و کارآموزی به قدری ناکافی و کوتاه مدت است که شاید نتوان به عنوان جنبه تکمیل کننده آموزش های تئوری در کلاس های درس دانشگاهی روی آنها حساب کرد. دانشجویان فارغ التحصیل از رشته های مرتبط با آموزش در زمان ورود به حیطه کار تازه به طور جدی با واقعیات موجود در محیطهای آموزشی روبه رو می شوند و چه بسا هزینه های سنگین و شاید جبران ناپذیری باید پرداخت شود تا بتوانند بین آموخته های دوران تحصیل و واقعیات تربیتی ، ارتباط و معنای مناسب بیابد.

مدرسه امروز ، معلم 30 سال پیش

این روایت یک طرف قضیه است. آن سوی روایت ، آموزگارانی هستند که در سیستم آموزشی چندین نسل پیش ، وارد دستگاه تربیتی شده اند. مثلا در آموزش ابتدایی تنها کاری که برای ارتقای سطح علمی آنها شده ، این بوده که مدرک تحصیلی آنها را از دیپلم به فوق دیپلم بهبود بخشند. البته منکر تجربیات ارزشمند این گروه آموزگاران نیستیم و نادیده گرفتن تجربیات آنها را به معنای از دست دادن قطعات بزرگی از یک پازل ناتمام می دانیم ؛ ولی صحبت از قدمها و نگاهی است که رو به جلو و آینده دارند و همان گونه که معلمان تازه کار نیازمند تجربیات گذشته آموزشی هستند تا جایگاه خود را در چرخه این نظام پویا بیابند؛ آموزگاران باسابقه نیز نیازمند داشتن نگاه و بینش نوین به تربیت و کارکردهای آموزشی هستند تا از قافله رو به جلوی این سیستم باز نمانند. چه بسیار شاهد بوده ایم که مبانی حاکم بر تفکرات آموزشی و تربیتی برخی از معلمان همچنان همان اصول 20 تا 30 سال پیش در نظام معلم سالاری و مدرسه سالاری است.

مقیاسی برای سنجش کارآزمودگی معلمان


دانش آموزان به عنوان موضوع اهداف آموزشی در محیطهای مختلف با نیازها، توانایی ها، آموخته ها و تجارب گذشته متفاوتی روبه رو هستند که ساخت شناختی آنها را تشکیل می دهد و قاعدتا روش تدریس معلم نمی تواند از این ویژگی ها متاثر نباشد.
دانش آموزان موفقیت یا شکست برنامه های درسی و روشهای تدریس را با گسترش سطح یادگیریشان نشان می دهند. فرآیند آموزش به شاگردان ختم نمی شود و دانش آموز بازخورد برنامه ای است که می تواند ملاک عینی ارزیابی طرحهای مختلف آموزشی باشد و معیاری برای بازتولید برنامه های این فرآیند پیچیده تلقی شود که معیاری ارزشمند است و کمتر در فرم ارزشیابی ما مجال حضور می یابد

به سرانجام نرسیدن برنامه هایی مثل حذف مشق شب ، امتحانات ثلث و ثبت نمرات در کارنامه و تحویل آن به خانواده ها و دانش آموزان ، خود گواهی است بر این ادعا؛ با وجود حذف مشق شب از برنامه آموزش ، برخی از معلمان با تعیین تکالیف سنگین برای دانش آموزان و با وجود بیان این که این تکالیف اجباری نیست ، خانواده ها را به این تفکر باز می گردانند که دانش آموز باید فقط دروس تعیین شده در کتابهای درسی را به عنوان بهترین و جامع ترین منابع آموزشی تمرین کند و از دیگر آموزش هایی که در خلال بازی ، گردش و دید و بازدید اقوام ، تماشای برنامه تلویزیون ، گذراندن لحظاتی برای گفتگو در کنار اعضای خانواده و حتی استراحت کسب می شود، غافل می کند. و این اواخر بعد از مدتها از تصویب حذف امتحانات ثلث و دادن نمره به دانش آموزان شاهد بخشنامه دردآور دیگری در سیستم آموزشی بوده ایم و آن تاثیر معدل دانش آموزان ، دبیرستان در امتحان ورودی دانشگاه است.
البته امتحان به خودی خود مشکل آفرین نیست که این قبیل آزمون ها در دیگر مناطق جهان نیز برگزار می شود مثل آزمون GCE یا AS که در کشور انگلستان برای تعیین سطح علمی و صلاحیت دانش آموزان برگزار می شود و برای ورود به دانشگاه مورد توجه قرار می گیرد؛ بلکه نحوه و کیفیت ارزیابی مورد نظر است که به چه جنبه و سطح یادگیری امتیاز داده می شود؛ اطلاعات صرف یا درک و یادگیری معنادار و درونی دانش آموزان.
اینها نمونه هایی است که نیاز به بازسازی زیرساخت های فکری معلمان ما را به عنوان بخشی از عوامل تاثیرگذار در روند برنامه ریزی های آموزشی مشخص تر می کند. معلمی که از فلسفه و ایجاب چنین طرحهایی درک عمیق و درستی ندارد، در عمل نمی تواند مجری خوبی برای آن باشد. البته غرض از تاکید بر معلمان گرامی به عنوان عامل موثر در به نتیجه رسیدن برنامه های آموزشی ، نه به معنای تنها عامل تاثیرگذار بر روند برنامه ها، بلکه از این منظر که همواره در سیستم برنامه ریزی از معلمان به عنوان بهترین برنامه ریزان یاد کرده اند و آموزگاران را از عناصر مهم ، چه در تدوین و چه اجرا و نتیجه گیری برنامه ریزی های آموزشی و درسی شمرده اند نگریسته شده و این به معنای نادیده گرفتن و در نظر نگرفتن دیگر عوامل موثر در برنامه ریزی نیست.

فضاهای خلاق

در الگوهای سنتی آموزش که معلم در صدر قرار گرفته و دانش آموزان و حتی اولیای آنها مجبور به اطاعت بی چون و چرای قوانین حاکم بر برنامه کار معلم هستند، تعامل و ارتباط دو سویه ای که در روشهای نوین آموزشی می تواند راهنمای کلاس باشد، عملا حذف می شود و معلم یکه تاز این عرصه باقی می ماند. در این الگوها برنامه ریزی های درسی و آموزشی توسط مسوولان مربوط انجام می شود و معلمان تنها مجریان برنامه های از پیش تعیین شده هستند. هدفها، محتوای برنامه درسی و راهبردها و روشهای یادگیری ارائه شده مجالی برای بروز روشهای دیگر از سوی معلم باقی نمی گذارد و بالطبع معلم نیز از دانش آموزان می خواهد مطابق برنامه معین شده پیش روند. این چرخه خود را به طور مدام باز تولید می کند. یعنی معلم مجری برنامه های برنامه ریزان و دانش آموز نیز مجری معلم باقی می مانند و فضای آموزش و یادگیری ، فضایی خالی از خلاقیت و نوآوری می شود.
در سیستم های متمرکز که جای بسیار کمی برای نوآوری در روابط معلم و شاگرد در نظر گرفته می شود، معلمان به عنوان مهمترین مهره چرخه آموزش وظیفه و رسالتی سنگین تر از دیگر عوامل به عهده دارند. از یک سو برنامه های متعدد درسی که اکثر مواقع به علت همسو نبودن با یکدیگر مشکلات و نارسایی های فراوانی در روند آموزش ایجاد می کند و از سوی دیگر نیازهای روبه رشد و بسیار متغیر دانش آموزان ، معلم را در موقعیتی قرار می دهد که باید آمادگی درک تغییرات و به تبع آن روشهای متناسب با روحیات متنوع شاگردانش را در خود ایجاد کند. با در نظر گرفتن این شرایط، معلم دیگر نه تنها انتقال دهنده اطلاعات و معلومات به دانش آموزان ، بلکه به عنوان راهنما و تسهیل کننده جریان یادگیری خود قسمتی از فرآیند آموزش و یادگیری می شود. فرآیندی که از تعامل دوجانبه معلم و متعلم به وجود می آید، خود تولیدکننده روشها و راهبردهای یادگیری است.
روشهایی که در زمان مناسب خود ایجاد و زمانی که کاربرد خود را از دست بدهد خود به خود حذف می شود. با این تعابیر شاهد هستیم که همچنان علمداری چرخه آموزش به دست معلمان و آموزگارانی است که می توانند با درایت و نکته سنجی در همین موقعیت های موجود، فرصتهایی برای یادگیری و ایجاد انگیزه تحصیل و خودآموزی فراهم کنند. ایجاد این فرصتها نیازمند مطالعات و تحقیقات پیگیر و مداومت در یافتن راهبردهای جدید و کارآمد در تعلیم وتربیت امروز است.
مداومتی که شوق و علاقه به آموزش بن مایه آن است و هر نامزد حرفه آموزگاری پیش از ورود به این حرفه ، باید خود را برای پیمودن راه دشوار معلم بودن بر اساس آن محک بزند.


لیلا ربیعی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها