همه جوامع برای مهارت ها و رفتارهای خاص ارزش قائلند. این که در هر جامعه از چه استعدادهایی تجلیل شود، بستگی به این دارد که این جامعه برای بقا و تداوم خود چه نیازهایی دارد.
کد خبر: ۱۳۱۷۷۹

حتی جوامعی که برای توانایی ذهنی ارزش زیادی قائلند، استعدادهای هوشی یکسانی را تشویق نمی کنند. از نظر بیشتر مردم هوش یعنی توانایی در سازش موفقیت آمیز با نیازها و خواست فرهنگی محیطی که در آن زندگی می کنند. همه آزمون های هوشی مانند هم نیستند و بعضی از تفاوت های آنان ناشی از نظریه های هوشی است. هرچند که هوش یکی از قدیمی ترین مفاهیم روان شناسی است که قدر مسلم در متون علمی بحثهای متعددی درباره آن شده است. هنوز هم نظریه پردازان بر سر تعریف آن توافق ندارند. آنچه مسلم است ، هوش یکی از جذاب ترین نیروهای روانی است که جلوه های آن در نیروهای مختلف به میزان متفاوت قابل مشاهده است.

روان شناسان عقاید و نظریات مختلفی دارند. بعضی آن را قدرت افراد در تطابق با محیط می دانند. یعنی هوش آن است که موجب می شود شخص بتواند خود را با محیط اطراف مطابقت دهد. بسیاری دیگر هوش را قدرت حل مساله می دانند و این به آن معناست که موجود زنده و به طور کلی انسان در اطراف خود با مسائلی روبه روست و در جریان زندگی نیازمند حل تدریجی این مسائل در ارتباط با خود است. بنابراین می توان گفت: هوش عبارت از مجموعه فعالیت های ذهنی است که فرد را در کسب مهارت هایی برای حل مشکلات و تطابق با محیط زندگی قادر می کند. دانشمندان مختلف برای تعریف هوش ، این پیچیده ترین فرآیند روانی ، تلاش بسیاری کرده اند که به اعتقاد پیاژه: هوش تاثیر دائمی و متقابل با محیط است و اگر این رابطه متقابل به طور متعادل صورت بگیرد، موجب سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوش می شود.

هوش عاطفی چیست؛

آزمون هوشی در نتیجه تحقیقات آلفرد بینه و دیگران شکل گرفت و پس از تغییراتی آزمون هوشی استانفورد بینه نوشته شد که بهره هوشی یا هوش شناختی یا IQ را به وجود آورد. ابتدا به نظر می رسید این بررسی تکلیف دانش آموزان را روشن می کند و به وسیله آن می توان افت تحصیلی آنها را تعیین کرد؛ ولی در آینده روشن شد که عوامل دیگری هم در موفقیت تحصیلی موثر است. متاسفانه در ایران ، کلمه افت تحصیلی بدون توجه به معنی آن بیشتر نادرست به کار می رود. یعنی پدر و مادر به طور معمول بدون در نظر گرفتن میزان هوش کودک و تنها با توجه به معدل پایین کودک ، او را مبتلا به افت تحصیلی می دانند. در حالی که افت تحصیلی زمانی است که کودک نتواند در زمان مناسب با هوش و توانایی هایش موفقیت تحصیلی به دست بیاورد؛ البته پدر و مادر تعیین کننده بهره هوشی کودک نیستند، بلکه آزمون هوشی آن را تعیین می کند.
تا مدتها کمترین بهره هوشی افراد معمولی 100 و کمترین بهره هوشی لازم برای تحصیل در دانشگاه 115 - 120 تعیین شده بود؛ اما توجه نکرده بودند که این میزان هوش شاید موفقیت تحصیلی ایجاد کند؛ ولی به طور حتم ملاک موفقیت و پیشرفت تحصیلی نخواهد بود. پس از 100 سال شهرت هوش شناختی یا بهره هوشی در سالهای اخیر مساله هوش عاطفی مطرح شد؛ چرا که بهره هوشی به تنهایی نمی تواند موفقیت افراد را حتی وقتی بیشترین امکانات برایشان وجود دارد تضمین کند. موفقیت در زندگی اجتماعی به عوامل دیگری وابسته است که هوش عاطفی مهمترین آنهاست.

خانواده ، نخستین مدرسه یادگیری عواطف


ما درباره واکنش های احساسی دیگران باید چگونه فکر کنیم؛ چه راههایی برای پاسخ به آنها داریم؛ و چگونه امیدها و ترسهای خود را بیابیم و آنها را بیان کنیم؛ این آموزش های عاطفی نه تنها فقط از طریق مطالبی که والدین می گویند و به طور مستقیم روی فرزندان خود انجام می دهند به آنان منتقل می شود؛ بلکه همچنین از راه الگوپذیری از رفتار والدین و شیوه برخورد مادر و پدر با یکدیگر در خاطر فرزندان می ماند. بعضی از والدین ، معلمان عاطفی بسیار بااستعدادی هستند و برخی دیگر ظالم و بی رحم.
صدها تحقیق نشان می دهد که شیوه رفتار والدین با فرزندان ، خشک و منضبط یا همراه با درک و همدردی ، گرم و صمیمانه یا توام با بی اعتنایی و غیره... نتایج عمیق و دیرپایی بر زندگی عاطفی بچه ها باقی می گذارد؛ اما محققان در همین اواخر به اطلاعاتی دست یافته اند که ثابت می کند برخورداری والدین از هوشیاری عاطفی برای فرزندان آنها مزایای بی شماری دارد. روشهایی که والدین به دادوستد احساسات با یکدیگر و همچنین با فرزند خود می پردازند، درسهای نیرومندی به فرزندان آنها، نوآموزهای زرنگ و تیزهوشی که ظریف ترین مبادلات عاطفی درون خانواده نیز از زیر چشمشان در نمی رود، یاد می دهد.
هنگامی که گروههای تحقیق به سرپرستی کارل هوون و جان گوتمن در دانشگاه واشنگتن به تحلیل دقیق رفتارهای متقابل والدین و شیوه برخورد آنها با فرزندان خود پرداختند، دریافتند آن زن و شوهری که در زندگی زناشویی خود دارای قابلیت های عاطفی بیشتری هستند، در کمک به فرزندان خود در فراز و نشیب مسائل عاطفی شان موثرتر عمل می کنند

گاردنر در سال 1983 در کتاب چارچوب های ذهن اعلام کرد که ما تنها هوش شناختی نداریم و داشتن هوش شناختی برای موفقیت در زندگی کافی نیست. او از پیوستار هوش نام برد و انواعی برای آن برشمرد و گفت: تنها دو نوع آن ، یعنی هوش کلامی و هوش ریاضی به تحصیل مربوط است. توانایی های دیگر عبارتند از توانایی تشخیص فضایی که در هنرمندان و معماران دیده می شود. نبوغ بدنی که موجب چابکی و سیمای جالب فرد می شود، تیزهوشی در موسیقی و دو هوش مهمتر که یکی هوش فردی یا درون فردی است که در واقع نوعی توانایی شناخت عواطف خود است و دیگری هوش میان فردی است که عبارت است از، توانایی فرد در ارتباط با دیگران با توجه به خلق و خو، انگیزش ها و درخواست های آنان.
هوش میان فردی به میزان زیادی در معلمان ، سیاستمداران ، پزشکان ، رهبران مذهبی و فروشندگان موفق وجود دارد.
گاردنر می گوید: بسیاری از افراد با بهره هوشی 160 برای کسانی که بهره هوشی 100 دارند کار می کنند؛ زیرا یکی هوش فردی کمی دارد و دیگری هوش فردی و میان فردی بالایی دارد. وی می گوید: فردی که هوش فردی کمی دارد در ازدواج انتخاب نادرستی می کند چون تنها با توجه به هوش شناختی انتخاب کرده و توجه نکرده است که عواطفش نیز با این ازدواج و کار تناسب دارد یا خیر.
گاردنر، هوش درون فردی را فراشناختی نیز نامیده است که بیشتر آگاهی فرد از افت و خیزهای روانی اوست و به اندازه شناخت اهمیت دارد. تصور پدر و مادر از مغز کودک به عنوان مرکز دریافت اطلاعات و پر کردن آن بدون توجه به احساس و روحیه او، تصور ناقصی از مغز است و به همین دلیل کسانی که درباره هوش کار کرده اند از تعریف هوش شناختی عاجز بوده اند؛ زیرا هوش شناختی به تنهایی مفهوم هوش را نمی رساند.
کاگان از 4 نوع سرشت خجالتی ، پررو، سرخوش و مالیخولیایی در کودکان بر حسب میزان واکنش بادامک مغز نام می برد. کودکانی که سرشت خجالتی دارند حتی در 8 ماهگی در برابر هر چیز ناشناخته واکنش شدیدی نشان می دهند. آنها بعدها خجالتی و گوشه گیر می شوند، ولی پدر و مادر از همان ابتدا می توانند با تمرین هایی آنها را تغییر دهند. پدر و مادری که کودک را در شرایط ناگوار و ناخواسته دور نمی کنند، بلکه کم کم به آنها یاد می دهند که چگونه بر خجالت خود پیروز شوند، حس خجالتی را در آنها از میان می برند. دور کردن همیشگی کودک از اضطراب و محرومیت وضع را بدتر می کند. بعکس فشار کم ، محدود و پشتیبانی معقول از کودک و تشویق او به معاشرت مشکل را حل می کند.
گاتمن می گوید: کودک باید چگونگی بیان احساسات خود و ارتباط با همسالانش را از پدر و مادر بیاموزد. پدر و مادر نباید در روابط کودک با همسالان به نفع یا بر ضد وی دخالت کنند. به مادرها توصیه می شود که در منزل و میهمانی ها «کلانتری های خود را تعطیل کنند».
بسیاری از پدر و مادرها از ناتوانی کودکانشان در روانخوانی یا ریاضیات شکایت می کنند. این کودکان به طور معمول از نظر عاطفی مشکل دارند. بیشتر آنها در کلاسهای ابتدایی مشکلی ندارند، جز فشار بیش از اندازه پدر و مادر. با دخالت نکردن آنها کودک کم کم از نظر عاطفی آرام می شود و دست کم می تواند نمره های قابل قبول و متناسب با ضریب هوشی اش به دست بیاورد.
امروزه آنچه تمدن غربی را تهدید می کند، کاربرد هوش عاطفی است. در سال 1990 نسبت به 2 دهه پیش ، میزان تجاوز جنسی در نوجوانان امریکایی به 2 برابر، جنایت به 4 برابر و خودکشی به 3 برابر افزایش یافت. آیا می توان علت دیگری جز بی سوادی عاطفی و هیجانی برای آن یافت؛
بررسی بیشتر درباره این نوجوانان نشان داد که بیشتر آنان در یکی از این 4 زمینه عاطفی و هیجانی مشکل دارند: 1- نگرانی و افسردگی 2- کناره گیری و مردم گریزی 3- مشکل در تفکر و تمرکز 4- تجاوز یا بزهکاری نوجوانی.

پایه ریزی هوش عاطفی از بدو تولد

«عملکرد پدر و مادر درخصوص یاد دادن مهارت های عاطفی به فرزندان از همان گهواره شروع می شود. بچه هایی که اعتماد به نفس دارند و خوشبین هستند در مقابل آنهایی که انتظار شکست دارند، از همان نخستین سالهای زندگی شروع به شکل گیری می کند.
برازلتون می گوید: «مادران و پدرانی که درک می کنند عملکرد آنها می تواند در فرزندشان تولید اعتماد به نفس ، حس کنجکاوی و لذت در یادگیری کند، به موفقیت او در زندگی یاری می رسانند.» توصیه وی شکی بر شواهد متعددی است که نشان می دهد موفقیت در مدرسه بستگی به مجموعه ای از خصوصیات عاطفی دارد که در سالهای پیش از مدرسه شکل می گیرند. نخستین فرصت برای پایه ریزی هوش عاطفی ، همان دوران اولیه زندگی است و شکل گیری کامل آن در سراسر دوران مدرسه ادامه می یابد.
قابلیت های عاطفی ای را که بچه ها در مراحل بعد زندگی خود انجام می دهند، روی همین پایه های اولیه ساخته می شود. در یکی از گزارش های مرکز برنامه ریزی برای کودک آمده است: موفقیت بچه در مدرسه را نمی توان با مجموعه دانستنی های او یا قابلیت استثنایی اش در خواندن مطالب زیاد پیش بینی کرد؛ بلکه مهارت های اجتماعی و عاطفی آنها، اعتماد به نفس داشتن و علاقه مند بودن ، دانستن این که چه نوع رفتاری از آنها انتظار می رود که انجام دهند و شیوه مهار کردن وسوسه شیطنت و خطاکاری ، توانایی برای منتظر ماندن ، قابلیت پیروی از اهداف و مراجعه به معلم برای گرفتن کمک و بیان نیازها در هنگام نشست و برخاست با بچه های دیگر، در این خصوص تعیین کننده است.

دور کردن همیشگی کودک از اضطراب و محرومیت او را به شخصیتی منفعل و وابسته تبدیل می کند

این گزارش اظهار می کند که تقریبا همه دانش آموزانی که در مدرسه ضعیف عمل می کنند، صرف نظر از این که ممکن است مشکلاتی مانند عدم توانایی در یادگیری داشته باشند و یک یا چند مهارت اساسی درباره هوش عاطفی نداشته باشند، اهمیت این مساله را چندان کم نمی کند؛ زیرا در برخی مواقع نزدیک به یک پنجم از بچه ها در کلاس اول مردود شده و همین عقب افتادن از همکلاسی های خود باعث افزایش ناامیدی ، رنجش و آزردگی در آنها می شود. آمادگی بچه در مدرسه بستگی به اساسی ترین دانش ، یعنی شیوه یادگیری است. قابلیت های عاطفی که بچه ها در مراحل زندگی خود فرامی گیرند، روی همین پایه های اولیه ساخته می شود.

تاثیر هوش عاطفی بر موفقیت انسان

هوش عاطفی نقش موثری در آرامش انسان دارد. در واقع این هوش عاطفی است که می تواند هوش عقلانی را به کار گیرد و به سوی مقصودش پیش ببرد. شاید تاکنون افراد باهوش زیادی را دیده باشید که نه در شغل و کارشان ، در روابط خانوادگی ، روابط بین فردیشان ، در تفریح و عشق و زندگیشان و... موفقیتی حاصل نکرده اند و کسانی را هم می شناسیم که با وجود این که از هوش سرشاری برخوردار نیستند، زندگی آرام و موفقی داشته اند و حتی به سطوح بالای موقعیت های اجتماعی دست یافته اند (داستان مسابقه خرگوش و لاک پشت).

سخن آخر

هوش عاطفی ، امروزه از جایگاهی رفیع و غیرقابل انگار در تعلیم ، تربیت و زندگی برخوردار است. همان طور که اشاره شد، پایه ریزی هوش عاطفی را باید از همان دوران کودکی جدی گرفت ، آموزش این مساله را می توان از مدارس شروع کرد. دانستن هوش عاطفی می تواند به یادگیری دانش آموزان عمق و غنای بیشتری بدهد و نیل به اهداف ملی و غایی آموزش و پرورش در جامعه میسر شود. شواهدی وجود دارند که نشان می دهند اگر بخواهیم کودکانی تربیت کنیم که در خانواده ، محل کار و جامعه افرادی کارآمد باشند و سلامت روانی و جسمانی مناسبی داشته باشند، باید به هوش عاطفی و مهارت های اجتماعی عاطفی آنها اهمیت داده شود و آنها را به کودکانمان یاد بدهیم و این زمینه ای بسیار مهیج برای انجام پژوهش هایی است که باید در آینده صورت بگیرد.
با وجود این که مربیان و دست اندرکاران تعلیم و تربیت به اهمیت آن پی برده اند و با آن آشنایی دارند، پیشنهاد می شود که برای استفاده و پرورش هوش عاطفی ، این موضوع در برنامه های آموزشی مدارس گنجانده شود. همچنین نهادها و موسسات و سازمان ها می توانند در آموزش و ارتقای سواد عاطفی افراد جامعه نقش مهمی داشته باشند.


صابر محمدی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها