گفت‌وگو با کامبیز درم‌بخش، گرافیست و کاریکاتوریست

از همان اسکناس‌های لای قرآن، عیدی می‌دهم

ما ایرانی‌ها خاطره‌باز و نوستالژی‌باز هستیم و به نظرمان هر آنچه درگذشته بوده، بهتر است.شاید به این دلیل که اکنونمان آن چیزی نیست که راضیمان کند.شاید به این دلیل که قرار بوده خیلی اتفاقات خوبی برایمان رقم بخورد و نخورده و همین دلیلی شده که به گذشته پناه ببریم.شاید هم خوبی‌های گذشته را یک جایی، در یک تاریخی جا گذاشته‌ایم و حالا دستمان خالی است از آن همه حال خوبی که داشتیم و الان نداریم.شاید تصور می‌کردیم اگر آن چه در گذشته است را بدهیم، بهتر از آن را می‌گیریم اما چون با آگاهی و با برنامه این داد و ستد را انجام ندادیم الان احساس بازنده‌‌ها را داریم و برای حفظ تعادل زندگی‌ به گذشته چنگ می‌زنیم تا پرت نشویم به برهوت خالی آینده.
کد خبر: ۱۱۹۷۹۵۷

با همه این احوالات، آنها که آگاهند و گذشته را خوب وارسی کرد‌ه‌اند و حال را خوب می‌شناسند و چشم‌انداز روشنی از آینده دارند، برای پرت نشدن به برهوت خشک آینده،معتقدند باید گذشته را احیاءکرد.خوبی‌ها را که نباید در زمانی جا گذاشت و دست خالی به راه افتاد.گاهی باید با چشم باز دنده عقب رفت و جامانده‌ها را برداشت و آورد به دنیایی که قرارمان بوده، بهتر باشد و خوب‌تر شود.
بوی عیدی
کامبیز درم‌بخش هنرمند خلاقی است.با چند تا خط، یک دنیا حرف می‌زند.طرح‌هایش را تماشا کنید و نوشته‌هایش را برای برخی کاریکاتورهایش بخوانید، متوجه ذهن زیبای او می‌شوید. مثلا اگر کتاب میازار موری که دانه کش است را خوانده باشید برای یکی از طرح‌های این کتاب نوشته : « در حالی که بعضی در برج عاج نشسته بودند، فیل آه در بساط نداشت».خودش می‌گوید طرح‌هایش شاید به نظر ساده بیایند اما پشت هر کدام از آنها کلی فکر است و تجربه سال‌های زیادی که نوشته و طرح کشیده و با مردم نشسته و برخاست داشته و دیده و شنیده و فکر کرده.
درم‌بخش از آن آدم‌هایی است که دلش بند گذشته است.آن روزهایی که هنوز بوی خوبشان در حافظه او مانده و هی قلقلکش می‌دهد و هی حالش را خوش می‌کند.و وقتی به او می‌گویم: امان از «بو» ها که آدم را هوایی می‌کنند در تایید حرفم می‌گوید: بله! «بو» عجیب در لایه‌های عمیق ذهن می‌ماند و رسوب می‌کند انگار برای همیشه در حافظه زنده می‌ماند و آدم را به مکان‌ها، زمان‌ها و آدم‌ها متصل می‌کند.برای من عید کلی «بو»ی خوب دارد.بوی تمیزی بعد از خانه تکانی، بوی لباس‌های نو، بوی گل‌های مریم و نرگس.بوی اسکناس‌های نو که عیدی می‌گرفتیم.عید بوی همه خوبی‌ها و زیبایی‌های دنیا را می‌دهد.
عید فرهاد غمگین است
به درم‌بخش می‌گویم: حرف‌‌های شما مرا برد به ترانه «بوی عیدی» فرهاد.باید با این ترانه هم خاطره زیادی داشته باشید که می‌گوید: فرهاد که خیلی سال قبل از ما بوده و ترانه‌هایش خیلی خوب است و دوستش دارم.اما ترانه بوی عیدی‌اش خیلی غمگین است.برای من عید پر از شادی است.بچه که بودیم عید از اواخر بهمن یواش یواش می‌آمدبا خانه‌تکانی و خرید.برایمان لباس می‌خریدند.گاهی بزرگ‌تر از سایزمان که یک سال و حتی سال بعدش هم بتوانیم، بپوشیم.بهترین بخش عید برایم خرید لباس بود.بعد از اسکناس‌هایی که بزرگ‌ترها از لای قرآن درمی‌آوردند و به ما می‌دادند.الان اما زمانه عوض شده.به‌خصوص امسال که شرایط سخت‌تر از سال‌های گذشته است و باید خیلی تلاش کنیم که حال و احوالمان در ایام عید خوب باشد و باز هم شاد باشیم.
می‌گویم: قدیم‌ها، مردم سالی یکی دو بار لباس می‌خریدند که مهم‌ترینش همین عید نوروز بود.یا سالی یکبار همه جای خانه را تمیز می‌کردند و شیرینی و آجیل و غذا‌های خوب هم برای ایام عید بود. اما الان مردم سالی چند بار لباس می‌خرند، خانه‌ها را معمولا سالی چند بار تمیز می‌کنند، بچه‌ها هدیه‌های زیادی در طول سال می‌گیرند و... شاید به همین دلیل است که عید دیگر مثل عید‌های قدیم نیست.
درم‌بخش با همان صدای مهربانش که فروتن‌تر هم می‌شود در جوابم می‌گوید: مگر آنهایی که می‌توانند،کارهایی که گفتید را در طول سال انجام دهند، چند نفر هستند، چند خانواده می‌توانند در طول سال چند بار شرایط عید را تجربه کنند؟ زیاد نیستند! بقیه چشم‌شان به همین عید است.کارگر‌هایی که امید دارند عیدی بگیرند تا بتوانند برای بچه‌هایشان لباس نو بخرند.آبروداری کنند و شیرینی و میوه بخرند و از مهمانان‌شان پذیرایی کنند.نمی‌شود حال و روز تعداد محدودی از مردم را به همه مردم ایران تعمیم داد.به‌خصوص امسال که گرانی‌ها بیداد می‌کند و خیلی‌ها نمی‌توانند عید حتی متوسطی داشته باشند.به نظرم امسال باید بیشتر از سال‌های قبل حواسمان به‌هم باشد تا همه بتوانند روزهای بهتری را تجربه کنند.
کتاب‌خواندن حوصله می‌خواهد
کامبیز درم‌بخش عاشق کتاب است.عاشق کاغذ است و مداد.بوی نقاشی می‌دهد.بوی رنگ‌های خوب که در ما خاطرات خوب را زنده می‌کنند.وقتی به او تلفن می‌کنم با یکی از انتشاراتی‌ها جلسه دارد اما آنقدر مهربان است که از جلسه بیرون می‌آید و کنجی می‌ایستد و به سوالاتم جواب می‌دهد و گاهی در میانه جواب‌هایش خنده‌ای هم می‌کند که من آن طرف خط تلفن در جواب این همه مهرورزی لبخندی می‌زنم و هی ته دلم می‌گویم زنده باشی مرد که اینقدر باصفا و بی‌ریایی.انگار همه پاکی قلبش را گذاشته کف دستانش و تعارفت می‌کند، همین‌قدر بی‌ادا و اصول و همین‌قدر صادق.به مرد عاشق کتاب می‌گویم چند سالی است، اهالی فرهنگ روی طرحی کار می‌کنند که کتاب عیدی بدهیم، شما نظرتان درباره این طرح چیست؟ می‌گوید: کتاب که خیلی خوب است اما واقعیت این است الان کمتر آدمی یافت می‌شود که حوصله کتاب خواندن داشته باشد.خود من کتابی را دستم می‌گیرم اما آنقدر ذهنم در هم و برهم است و آنقدر به گرفتارها فکر می‌کنم که نمی‌توانم مطالعه کتاب را ادامه بدهم.
می‌پرسم، شما چی عیدی می‌دهید؟ می‌خندد و می‌گوید: پول! اسکناس‌هایی که لای قرآن می‌گذارم.شما هم عید‌دیدنی که بیایی از همان اسکناس‌ها می‌توانی برداری. رسم خوبی است که از قدیم به ما رسیده و من ادامه‌اش خواهم داد، خوبی‌ها و زیبایی‌ها را باید حفظ کرد.
کامبیز درم‌بخش اهل سفر هم هست اما نه در تعطیلات نوروز که همه جا شلوغ است.ترجیح می‌‌دهد عید تهران بماند و از خلوتی این شهر شلوغ استفاده کند.سفر بماند برای روزها و ماه‌‌های دیگر سال.

طاهره آشیانی
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها