با حامد مدرس، مجری کانال نهال

به خودم گفتم وظیفه سختی داری!

«حامد مدرس» فعالیت هنری را به صورت جدی از سال 78 با ورود به تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد. از سال 80 هم به عنوان دستیار و برنامه‌ریز رسما وارد تولیدات برنامه‌های تلویزیونی شد و پس از آن گویندگی، اجرا و بازیگری شبکه‌های رادیویی را برعهده داشت. از سال 83 به صورت حرفه‌ای وارد دوبله شده و پس از مدتی مدیر دوبلاژ شد.
کد خبر: ۹۵۳۵۸۳

مسابقه تلاش (مجری)، مسابقه سیب سلامتی (مجری)، مجموعه گل گندم، (بازیگر)، سریال آسمان من (بازیگر) مجموعه خانه ما (گوینده)، انیمیشن ریو 1و2 (گوینده) و ...از جمله فعالیت‌های وی محسوب می‌شود. او درحال حاضر مجری کانال نهال است.

در کودکی و نوجوانی چطور بچه‌ای بودید؟

کودکی‌ام در حال و هوای جنگ گذشت. از سال62 به بعد خاطرات زیادی در ذهنم دارم، فضای جنگ و روزهای پرهیاهوی آن در خاطرم ثبت شده است. اهل بازی‌ها و دوستی‌های کوچه‌ای نبودم، معمولا در محیط خانه و انتزاعی بازی می‌کردم. به انواع ماشین، تفنگ، کتاب قصه، نوارقصه و لوازم‌التحریر علاقه فراوان داشتم، مادرم همیشه اینها را برایم فراهم می‌کرد. به دو شبکه تلویزیونی و برنامه‌های کودکش و همین‌طور سینما علاقه فراوان داشتم.

دوران نوجوانی عاشق و دلباخته پرده نقره‌ای بودم. در زندگی روزمره، هرلحظه خودم را مقابل دوربین احساس می‌کردم و مثلا بازی می‌کردم. با خانواده هم گاهی سینما می‌رفتیم. دوران کودکی من و همسالانم در شرایط ویژه‌ای گذشت، آن طور که باید کودکی نکردیم. ولی با همه این احوال، به نظرم آن دوران خیلی بهتر و قابل کنترل‌تر بود.

چطور برای اجرای کانال نهال انتخاب شدید؟

اوایل امسال مشغول اجرای برنامه «سیب سلامتی» بودم، که محمود سلامیان (مدیر تولیدات ویژه شبکه کودک و نوجوان) که از دوستان قدیمی من در هنرستان روایت فتح بود، با من تماس گرفت و پیشنهاد کار را داد و بعد از توافق، مشغول شدیم.

چه چیزی باعث شد این اجرا را بپذیرید؟

قطعا مخاطب این گروه سنی که با طراوت و پرانرژی هستند، از مهم‌ترین دلایل انتخابم بوده و خواهد بود.

واکنش بچه‌ها و والدین به اجرای شما چه بود؟ از تاثیری که روی بچه‌ها گذاشته‌اید وحشت‌زده هم شدید؟

بله! در حقیقت باید بگویم این اتفاق در اکثر کارهای کودک می‌افتد. چون بچه‌ها خیلی خود را در فضای داستان قرار می‌دهند، با شرایط یکی می‌شوند و قوه باورپذیری قوی‌ای دارند. در این اوقات، گاه از دنیا‌ خارج می‌شوند و تحت‌تاثیر داستان و قهرمانان قصه‌ها قرار می‌گیرند. در تئاتر، به صورت زنده و مستقیم، شاهد این عکس‌العمل از سوی کودک بوده‌ام.

همین طور در آثاری که دوبله می‌کنیم. بچه‌ها انیمیشن‌ها را می‌بینند و با تک‌تک شخصیت‌هایی که مورد توجه شان قرار می‌گیرد همذات‌پنداری می‌کنند‌ و این است که حساسیت کار را بشدت بالا می‌برد.

از زمانی که مجری نهال هستم، والدین می‌گویند کودکانشان بشدت از من حرف‌شنوی دارند و می‌گویند عمو مدرس مرا از تلویزیون می‌بیند! و در خانه مراقب رفتارشان هستند. غذا می‌خورند و از پدر و مادر حرف‌شنوی دارند، چون عمو مدرس توی تلویزیون گفته و ... .

خب، وقتی این اتفاقات به من گفته می‌شود، وحشت‌زده می‌شوم و با خودم می‌گویم: مدرس! وظیفه سختی داری. خدا را از ته قلبم شکر می‌کنم، تلاشم را چند برابر می‌کنم تا بتوانم تأثیر درست و اصولی داشته باشم.

از نظر شما یک مجری موفق کودک و نوجوان چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

به نظر من کار در این حوزه بسیار سخت، حساس و البته مقدس است. کسی که در مقابل بچه حفظ ظاهر جعلی می‌کند و در جامعه، بطن و ضمیر خودش چهره و رفتار دیگری دارد اجازه ورود به این فضا را ندارد.

بچه بشدت زیرک و باهوش است و هر نکته‌ای را در ذهن ثبت و ضبط می‌کند. ریشه فرهنگی مملکت ما هستند و باید درست آموزش ببینند و خوراک فرهنگی - تربیتی درستی برایشان مهیا باشد. کار برنامه سازان و مخصوصاً مجریان در این زمینه، بشدت حساس و دشوار است. پس کسی که در این زمینه فعالیت می‌کند، ابتدا باید به لحاظ شخصیت و اخلاق فردی مورد اعتماد و سالم باشد؛ تا بتواند آنچه را از دل می‌گوید بر دل بنشاند.

شما برای رسیدن به این هدف چه کارهایی انجام می‌دهید؟

اول همیشه از خدا خواسته و می‌خواهم که در این مسیر حساس، کمکم کند. چرا که توکل قلبی به خدا، تضمین‌کننده موفقیت ماست.

مطالعه، تحقیق، مشورت با اهل فن، الگو‌گیری و البته خلاقیت اهمیت زیادی خواهند داشت. حال برای انتقال، نیاز به ظرف زیبا و چشمگیری داری که بتوانی حرفت را با تأثیر هرچه بیشتر تقدیم مخاطبت کنی که خلاقیت در ارائه و پردازش مفهوم است. برای انتقال، راه‌های متنوع بی‌شماری وجود دارد که به نسبت موضوع، شرایط و محتوا و با تکیه بر خلاقیت و به دور از شلوغ‌بازی‌ها، بیش‌فعال بودن‌های بی‌مورد و زننده و پرهیز از دروغ مسیری را انتخاب می‌کنی.

حرفه ما متصل، محتاج نگاه و توجه مردم بوده و هست. من خودم را کارمند مردم می‌دانم و تلاشم را می‌کنم تا آنها را راضی نگه دارم؛ این وظیفه من و همکارانم است. هرگز از زاویه بالا و تکبر و غرور به مخاطبم نگاه نکردم و حق و اجازه این کار را ندارم. اگر مردم نگاهمان نکنند، هیچیم.

مجری کودک و نوجوان مورد علاقه خودتان چه کسی بود؟

من اجرای سرکار خانم خامنه و سرکار خانم رضایی را بشدت دوست داشتم و دارم. بسیار خوشحالم در شبکه کودک و نوجوان، افتخار همکاری با سرکار خانم خامنه نصیبم شده است.

جالب‌ترین خاطره‌ای که از سال‌های کاریتان دارید چیست؟

در این سال‌ها اتفاقات متفاوت و تلخ و شیرین زیادی افتاده است، که متاسفانه الآن حضور ذهن ندارم. (قبلا و از صمیم قلب، به دلیل عنوان این خاطره، از خوانندگان محترم عذرخواهی می‌کنم!)

یکی از شب‌های برنامه سر سفره خدا، فکر می‌کنم هفته دوم برنامه بود. هرشب ما حدود ساعت دوازده و نیم‌ شب در استودیو حاضر می‌شدیم تا هماهنگی‌ها و آمادگی‌های قبل از پخش انجام شود، سحری بخوریم، گریم شویم و خلاصه کارهای لازم را انجام بدهیم. هرشب با میوه پذیرایی می‌شدیم. مثلا هندوانه، خربزه و بعضی شب‌ها هم طالبی می‌آوردند. کلیه من به تمام این خوراکی‌ها‌، بشدت حساس است. یک شب ناپرهیزی کردم و یک دل سیر طالبی خوردم.حدود پنج دقیقه مانده بود به آنتن که چشمتان روز بد نبیند، کلیه‌های من شروع کرد به آلارم دادن و لحظه به لحظه هم بیشتر و بیشتر، تا حدی که در عرض دو سه دقیقه نیاز مبرم به دستشویی پیدا کردم! لحظات به سختی پیش می‌رفت. جلو رفتم و از ناظر محترم پخش، اجازه خواستم که بروم و برگردم، اما ایشان گفتند اصلا و ابدا نمی‌شود، دیر شده، وقت نداریم و داریم روی آنتن می‌رویم.

یک جا آرام و قرار نداشتم و مدام نفس عمیق می‌کشیدم! احسان هم آن گوشه استودیو زیرزیرکی می‌خندید. با خودم گفتم اشکالی ندارد، پلاتوی سلام را اجرا می‌کنم، بعد توی رفت و برگشت بین برنامه سکان را به احسان می‌سپارم. به احسان هم گفتم این‌قدر موضوع را کش بدهد تا من برگردم. آن چند دقیقه تا آغاز برنامه به سختی و به اندازه چند ساعت! گذشت. تیتراژ رفت و برنامه شروع شد؛ من نفسم به شماره افتاده بود. بماند تا انتهای تیتراژ به من چه گذشت!! بعد از تیتراژ وارد استودیو شدیم و من سلام و احوال پرسی مرسوم را شروع کردم. هنوز یک دقیقه نگذشته بود و من تا آمدم از دوربین یک به دوربین دو بیایم برق رفت و همه جا تاریک تاریک شد. یعنی دنیا روی سرم خراب شد.

چون هر لحظه امکان داشت برق بیاید و من باید منتظر می‌ایستادم! دوستان تصویربردار هم دلشان برایم سوخته بود. بعد چهار، پنج دقیقه شخص ناظر پخش محترم تشریف آوردند و اجازه دادند من بروم. آن شب برق نیامد که نیامد..

در برخورد اول باید مراقب بود

خدا را شکر تا به حال در ارتباط با کودک و نوجوان با مشکل مواجه نبودم. در برخورد اول باید بشدت مراقب بود.کودک و مخصوصاً نوجوان ما بسیار باهوش و اکثراً حساسند. به دلیل اقتضای سن و شرایطی که دارند. همیشه برای ارتباط با مخاطب، در گروه‌های مختلف سنی، باید به لحاظ روحی و روانی به مخاطب نزدیک شد تا بتوان جواب گرفت و تأثیرگذار بود.باید به کودک و نوجوان اهمیت فراوان کنترل شده داد.من وقتی برای این حوزه برنامه اجرا می‌کنم، تمام تلاشم این است که با احترام فراوان، خودم را به مخاطبم نزدیک کنم و با او رفیق شوم. مخاطبم را می‌بینم، چشم از او برنمی دارم، به او توجه میکنم. وقتی طرح دوستی و رفاقت بریزی، با چاشنی طنز و ذکاوت در ایجاد فضای صمیمانه، گوش شنوا هم پیدا می‌کنی.

دریاسادات نبوی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها