به گزارش جام جم، خونه مادربزرگه، مدرسه موشها، هادی و هدی، دنیای شیرین، سفر جادویی، علی کوچولو، مدرسه پیرمردها و پاتال و آرزوهای کوچک از این جمله بودند.
در این آثار کودکانه تعدادی بازیگر بازی کردند که بعدها هر کدامشان تبدیل به بازیگران بزرگی شدند.
سعید شیخزاده، امید آهنگر، باران کوثری، پگاه آهنگرانی، مونا فرجاد، بابک بادکوبه و خیلیها دیگر. یکی ازبازیگران محبوب کودک در آن دوره و زمانه کودک شیطان و زبر و زرنگی با موهای طلایی نرم و عینک بزرگ گردی بر چشم بود که مدام در حال سرک کشیدن به دور و اطرافش بود. نام این بازیگر علیرضا رئیسی است که در دوران جوانی جلای وطن کرد و رفت هندوستان.
رئیسی در هفت سالگی با بازی در فیلم فانتزی و مفرح پاتال و آرزوهای کوچک وارد دنیای بازیگری شد و بعدترها رفت در سریال دنیای شیرین در قالب یک خانواده داستانهای جذابی را برای مخاطبان رقم زد.
او در سی و چهار سالگی چند سالی است که به ایران آمده و در مجموعه و فیلمهایی مثل مرخصی شب عید، عالیجناب، 360 درجه و شاید برای شما اتفاق بیفتد هم بازی کرده است. با او درباره دوران کودکی و بازیهایش گفتوگویی انجام داده ایم.
بعد از بازگشت به ایران، انتظار داشتید پیشنهادات بازیگری زیادی داشته باشید؟
بعد از بازگشت خیلی از مسائل بخصوص در حوزه هنر تغییر کرده بود و شاهد تحولات ساختاری زیادی بودیم و در جنس ارتباطات هم دستخوش تحولات زیادی شده است. بعد از برگشتم تصور میکردم بتوانم فعال ظاهر بشوم و همان شماره تلفن قبلیم را راه انداختم و روشن کردم و بعد از مدتی متوجه شدم خیلی در سینما و تلویزیون بهدنبال استفاده از بازیگران دهه 60 و 70 نیستند.
تغییر فیزیکی از یک نوجوان به جوان باتجربه هم در ایجاد چنین شرایطی نقش داشت؟
یک بخشش مربوط به این مساله است، اما خیلی از بازیگران باسابقه در این دوران بیکارهستند و توفیق اجباری ماندن در خانه را پیدا کردهاند. یکی دو کار برای بازی به من پیشنهاد شد که شرط بازیم داشتن اسپانسر مالی برای تولید کار بود و ورود اسپانسر ـ بازیگر در این عرصه مجالی برای کار کردن خیلیها را از بین برده است. در این چهار ساله اخیر سه تا پیشنهاد خوب بازی در سینما داشتم که شرطش داشتن اسپانسر مالی یا پرداختن پول بود. از آنجا که از کودکی برای ایفای نقش دستمزد میگرفتم، هضم و پذیرفتن چنین پیششرطهایی برایم خیلی دشوار است.
بنابراین از کودکی علاقه زیادی به پول داشتید؟
نه، اینطور نیست و آن زمان هم احتیاجی نداشتم بهعنوان یک حرفه و شغل به بازیگری نگاه میکنم. باید در مقابل کارم مثل هر شغل دیگری دستمزد دریافت کنم. در آن موقع پدر و مادرم در موقع قرارداد سعی میکردند هر مبلغی ولو کم را دریافت کنم.
دستمزدهـایتان را پسانداز میکردید؟
برایم پسانداز میکردند.
مبلغ قابل توجه بود که بتوانید با آن بیزنسی انجام بدهید؟
نه، در آن دوران دستمزدها رقم بالایی نبود. برای چهار ماه بازی مستمر در فیلم مدرسه پیرمردها نسبت به آن زمان دستمزد بالایی گرفتم. در آن دوران اغلب آثار کودک پرمخاطب بود.
یکی از بازیهای خوب شما در نقش کودک سمج و پیگیر فیلم مدرسه پیرمردها بود که باعث میشد نقشههای فرزندان طمعکار یک سرهنگ بازنشسته نقش بر آب بشود.
بله، این کارم را خیلی دوست دارم و تجربه بسیار خوبی برایم بود و برای مخاطب بزرگسال هم فوقالعاده جذاب بود و کار خانوادگی محسوب میشد. مدرسه پیرمردها فیلم خوشساختی از علی سجادیحسینی بود و من افتخار حضور در این کار خاص و ویژه را داشتم که حرفهایهای سینما آن را خلق کردند.
همنشینی با اکبرخان عبدی برایم یک افتخار بزرگ بود و نقشش هم خیلی جذاب بود خیلی از حضور و بازی در این فیلم لذت بردم.
در دنیای شیرین هم با آدمهایی کار کردید که هر کدامشان مثل بهروز بقایی، رضا فیاضی و رضا عطاران بازیگران توانایی بودند...
روزی که فیلمبرداری دنیای شیرین آغاز شد همه قسم خوردیم تا مثل یک خانواده در کنار هم باشیم و برای تولید اثر خوب پشت هم باشیم و در یک سال و نیمی که ادامه داشت و روی آنتن میرفت این شرایط حفظ شد. دنیای شیرین هر لحظه و هر بخشش برایم کلی خاطرات شیرین و عزیزی دارد. زمانی که کار را شروع کردیم، فکر نمیکردم اینقدر ماندگار و درجه یک بشود، اما بهدلیل فیلمنامه خوب و نقشآفرینی هنرمندانی چون رضا فیاضی، رضا عطاران، سپهر آزادی، اشکان اشتیاق، زهرا جواهری و سایرین این کار خوب دیده شد، به طوری که امروز یکی از آثار شاخص در کارنامه بازیگری من است.
در توفیق این مجموعه مسعود رسام و بیژن بیرنگ تهیهکنندگان کار نقش مهمی داشتند. این سریال به لحاظ ساختار و داستانش از آثار ارزشمند و آموزنده تلویزیون درباره خانواده و جایگاه و روابط بین فرزندان و والدین محسوب میشود.
در یک سال و نیمی که فیلمبرداری دنیای شیرین ادامه داشت چگونه به درس خواندن میپرداختید؟
هماهنگ شده بود و معلم خصوصی در درسها به من کمک میکرد و هر روز تایمی را سر صحنه میآمد و با من درس کار میکرد. من و اشکان اشتیاق این جوری درس میخواندیم.
واکنش همشاگردیها شما درباره بازیگر بودنتان چگونه بود؟
خوب بود و اوضاع را مدیریت میکردم و همیشه در مدرسه مورد توجه بودم.
بازیگرانی مثل رضا عطاران و رضا فیاضی چقدر در بازی به شما کمک کردند؟
یکی از شانسهایم در دوران بازیگری کار کردن با بزرگان بازیگری بود. رضا فیاضی با مهربانیهایش به من کلی اعتماد به نفس دادند. خیلی از بزرگان بازیگری که در کنارشان درس پس دادهام دیگر در میان ما نیستند.
علیاصغر گرمسیری، عطاالله زاهد، مهدی فتحی و سروش خلیلی از جمله این دوستان در گذشته هستند و فراوان از آنها آموختم. استادانی که به معنی واقعی انسان بودند. رضا عطاران هم که در آن سالها برای من یک ستاره بود خیلی راحت تجربیاتش را در اختیارم قرار میداد. خیلی وقتها که بازی نداشتم سر صحنه میماندم تا بازیاش را ببینم.
خوشحالم این بازیگر با این اخلاق نکویش به چنین جایگاهی رسید عطاران اصلا اهل حاشیه نبود وکارش را به نحو احسن انجام میداد. ما چند بازیگر نوجوان فیلم بعد از خاتمه بازیمان مترصد بازی کردن بودیم و رضا عطاران با ما بازی میکرد. یادم میآید قایق موتوریهای زیبایی درست میکرد و در ضمن شعرهای زیبایی هم میخواند و هیچوقت هم عصبانی و ناراحت نمیشد که بگوید بس است من دیگر بازی نمیکنم. حتی اگر روزی حالش هم رو به راه نبود با ما بچهها بگو بخندش را حفظ میکرد.
الان هم با رضا عطاران در ارتباط هستید؟
کارهایش را دنبال میکنم. به خاطر مشغله زیاد، کمتر فرصت معاشرت حضوری دارد و همیشه برایش آرزوی موفقیت میکنم.
بعد از بازگشت از سفر در مجموعه «شاید برای شما اتفاق بیفتد» در نقش نیما بازی کردید...
بله، این اولین تجربه کاریم در دوران دوم بازیگریام بعد از هفت سال دوری از بازیگری بود و البته در این میان در کارهایی حضور داشتم و با بهروز بقایی در کاری (استودیو شماره 13) محصول گروه خانواده شبکه یک همکاری داشتم. در مورد بازیام در شاید برای شما اتفاق بیفتد هم باید بگویم یک روز به صورت اتفاقی در کوچه ما گروهی مشغول فیلمبرداری بود و من را شناختند و مشغول حرف زدن شدیم و پیشنهاد بازی دادند.
احمد معظمی هم فیلمنامه را فرستاد و خواندمش و قبولش کردم. کار جنبههای اخلاقی و اجتماعی داشت.
نیما آدمی عادی مثل همه مردم است که خصوصیات مثبت و منفی را در درونش دارد و آدم بدی هم نیست. نیما از خانواده مرفهای است که زیاد به او توجه ندارند و به نوعی به لحاظ شخصیتی دوستش با او ارتباط بیشتر و صمیمیتری دارد و ویژگیهایی را مثل ارتباط صمیمانه با والدین را در ارتباط با دوستش جستوجو میکند. در اصل دوران جوانی دوران پرفراز و نشیبی است.
نیما بهدنبال جوانی کردن و آزمودن تجربههای جدیدی است، اما شیطنتهای مقتضی سن و سالش را دارد. موقعی که در جزیره متروکه گیر میافتد و با خودش خلوت میکند، متوجه میشود چه آدم بدی بوده و پشیمان میشود و راه و شیوه جدیدی در زندگی دنبال میکند.
هنوز هم من را با دنیای شیرین می شناسند
هنوز هم خیلی از مخاطبان من را با نقشهایم در دنیای شیرین و مدرسه پیرمردها میشناسند. سکانسی در فیلم هست که اکبر عبدی آشپز خجالتی و همیشه مضطرب فیلم من را بغل میکند و به داخل آمبولانس میبرد، در حین فیلمبرداری سر من به سقف برخورد میکند؛ اما فیلمبرداری قطع نشد و ادامه میدادیم و این سکانس در فیلم هست. به نظرم بهرغم درد زیادی که تحمل کردم، خیلی بامزه و جذاب بود...
هونام حقانی
ضمیمه قاب کوچک
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد