«غول آهنی» انیمیشن دوبعدی بلندی است که بتازگی از شبکه پویا پخش شده است، این کار به کارگردانی براد برد کارگردان مشهور پیکسار ساخته شده است.
کد خبر: ۹۴۰۱۲۲

این فیلم به دلیل پرداختن به ارزش‌های انسانی مهمی مثل دوستی، فداکاری و صداقت از سوی منتقدان بسیاری تحسین شده است. این انیمیشن سال 1999 برنده چند جایزه از مراسم انی، جایزه بفتا و جایزه هوگو و جایزه انجمن منتقدان لس‌آنجلس و انجمن منتقدان نیویورک شده است.

شروع ماجرا

سال 1968، اثری برای کودکان نوشته تدهیوز (1998 ـ 1930) انتشار یافت که در انگلستان به نام مرد آهنین و در ایالات متحده به نام غول‌ آهنی مشهور شد؛ که داستان دوستی یک آدم آهنی عظیم‌الجثه با یک پسر بچه است. فیلم غول آهنی یک برداشت آزاد از این داستان است.

غول آهنی یک فیلم سینمایی انیمیشنی است که عاری از هر گونه موسیقی شلوغ و رقص متداول و فارغ از شخصیت‌های فرعی حواس‌پرت، آدم‌های شرور ابله، طنز سبک و بدون کوچک‌ترین فخر فروشی به بیننده است.

در ابتدای داستان با یک ناخدای کشتی آشنا می‌شویم که سخت در تلاش است در میان امواج خروشان و در حالی که باران شدیدی می‌بارد از برج مراقبت درخواست کمک نماید. ناگهان چیزی شبیه به شهابسنگ از دل سیاه آسمان کنده می‌شود و روی سطح آب سقوط می‌کند و سروکله غول آهنی پیدا می‌شود.

در واقع چیزی که غول آهنی را از آثار مشابه متمایز می‌کند سادگی است. این خصیصه را می‌توان در تاروپود فیلم دید از خط اصلی داستان تا نحوه طراحی کاراکترهای اصلی و فرعی. براد برد، کارگردان فیلم با هوشمندی خاصی، دهه 50 میلادی آمریکا را برای نقل داستان انتخاب کرده و توجه خاصی مبذول داشته تا تک‌تک جزئیات از نظر زمانی دقیق باشد. برای مثال طرز لباس پوشیدن، مدل خودروها و... کاملا دهه پنجاهی است. برد با استادی از اکثر کلیشه‌های سینمای علمی ـ تخیلی دهه مذکور سود می‌برد و در تمام مدت در مسیر سادگی قدم برمی‌دارد. و در نهایت موفق می‌شود علاوه بر خلق تجربه‌ای شیرین و نوستالژیک برای بیننده، پیام بدیع و انساندوستانه‌ای را نیز به او انتقال دهد.

غول آهن‌خوار

بیننده اصلا نمی‌فهمد که این مخلوق آهن‌خوار از کجا آمده یا این که چرا با وجود فضایی بودن، روی بدنش میخ و پرچ دارد و طوری به نظر می‌آید که انگار توسط دست بشر خلق شده است. ولی در طول فیلم توضیح این موارد اصلا ضروری جلوه نمی‌کند. در حقیقت بیننده به محض آن که حضور غول آهنی را باور می‌کند و در دل داستان قرار می‌گیرد، از روابط تعاملی میان کاراکترهای اصلی لذت افزون‌تری می‌برد. اصلی‌ترین رابطه، رابطه میان پسرک و غول است. پسرک اولین نفری نیست که غول را می‌بیند، ولی اولین کسی است که او را درک می‌کند. هوگارت (پسرک) یادآور کودکی پرتخیل خود ماست. او برخلاف تذکرات مادرش، شب‌ها فیلم‌های ترسناک و تخیلی نگاه می‌کند و بدش نمی‌آید گاهی اوقات در جنگل به شکار موجودات فضایی برود. نیروهای ارتش که با موجودی کاملاً غیرمتعارف مثل غول آهنی مواجه شده‌اند، کمر به نابودی‌اش می‌بندند، اما هوگارت از غول آهنی نمی‌ترسد. برای او خیر و شر به طرز ساده‌ای تعریف شده و به همین دلیل تلاش می‌کند به ساده‌ترین نحو یعنی با نشان دادن کمیک بوک‌های سوپرمن و ایجاد تشابهاتی میان قهرمان مورد علاقه‌اش و غول آهنی، راه درست را نشانش دهد.

پسرک در ضمن تنها کسی است که به غول به عنوان یک موجود زنده و قابل احترام نگاه می کند. تمام این ویژگی‌های مثبت از همان خلوص کودکانه‌ای که پیشتر به آن اشاره شد، نشأت می‌گیرد، اما باید متذکر شد که این خلوص در وجود کودکان دیگر دهکده نیست، زیرا آنها نیز مانند آدم بزرگ‌های داستان ‌گمان می‌کنند غول آهنی از شوروی آمده تا نابودگر کشورشان باشد. نمونه بارز این آدم بزرگ‌های بدون تخیل، مأمور امنیتی سمج است که به همه چیز و همه کس شک دارد و بدون آن که غول را بشناسد، سعی در نابودی‌اش دارد.

اما غول که از فلز آهن ساخته شده تا فاقد هر گونه احساس باشد، رفته رفته با مفاهیم والا و قابل تقدیر آشنا می‌شود و در پایان غیرکلیشه‌ای فیلم، ناجی انسان‌ها می‌شود و اجازه نمی‌دهد بمبی که خود آمریکایی‌ها ساخته‌اند تا در مقابل نیروهای متخاصم محافظ جانشان باشد، نابودشان کند.

پیش به سوی تولید

در دورانی که برد در کمپانی برادران وارنر مشغول به کار بود، نمونه‌هایی از پروژه‌های گذشته کمپانی را مشاهده کرد و در آنجا با طرح یک پسر بچه و یک ربات عظیم‌الجثه برخورد کرد که پایه ساخت فیلم غول آهنی شد. براساس ذهنیت برد، کاراکترهای مرکزی و اصلی داستان همه حفظ شدند، اما روابط میان هوگارت و غول، کاملا با آنچه تدهیوز نوشته بود، متفاوت است.

برد می‌گوید: «کتاب هیوز یک اثر عالی است که سعی می‌کند چرخه زندگی را به کودکان نشان دهد، حتی اگر مرگ هم وجود داشته باشد باز هم زندگی به روند خود ادامه می‌دهد.»

دوم ژانویه 1997 کار روی غول آهنی آغاز شد، تیم مک کنلیز برای نوشتن فیلمنامه با برد همکاری کرد. برد می‌گوید: «هنگامی که من فیلمنامه کارهای قبلی تیم را خواندم، عاشق کارش شدم و در آنجا بود که فهمیدم او همان کسی است که می‌تواند داستان غول آهنی را روی پرده ببرد. نوشته‌های تیم از شیرینی، سادگی و معصومیت خاصی برخوردار است و این خصوصیات همه به عمق فیلم ما راه یافت.»

بعدها، طی مراحل تولید، فیلمسازان نسخه‌ای از فیلمنامه را برای تدهیوز فرستادند و او نامه‌ای را در جواب آنها فرستاد که در آن رضایت خود را از روایت جدید برد ابراز کرده بود.

برد، از داستان هیوز فراتر رفت و شخصیت‌های جدیدی به آن افزود و علاوه بر آن زمان و مکان داستان و منشا غول را نیز تغییر داد. او توضیح می‌دهد: «داستان در آمریکا و در سال 1957 اتفاق می‌افتد و با مسائلی چون پارانویای جنگ سرد در ارتباط است. ما در اینجا به عنوان مثال، شخصیت جدیدی مثل «دین» را وارد داستان کرده‌ایم. با یک شخصیتی شبیه هیپی‌ها، همچنین کنت منسلی، نماینده دولت. در عین حال در اینجا غول از فضا می‌آید، در حالی که در داستان اصلی، او از اقیانوس خارج می‌شود.»

یک موجود فضایی

اولین طراحی غول توسط جو جانستون کامل شد که با برد و طراح تولید مارک وایتینگ و انیماتور سرپرست CGI استیو مارکووسکی همکاری کرد. وایتینگ قالب ساختاری بدن غول را شکل داد و آن را در ترکیب با چشم‌انداز روستایی که برایش با نهایت دقت و وسواس طراحی شده بود، قرار داد.

ابیت می‌گوید: «اما همچنان غول از معصومیت خاصی برخوردار بود. طراحی او بسیار ساده و تمیز بود. ما می‌خواستیم او در ابتدای فیلم تا حدی شبیه به یک کودک باشد. او اندکی شبیه به همه ما است. ما همه نمی‌دانیم که هستیم، از کجا آمده‌ایم یا چرا اینجا هستیم و همه مجبوریم مسیر زندگی خود را انتخاب کنیم.»

فرد دیگری که در واقعی‌تر نشان دادن غول بسیار تأثیرگذار بود، مدیر هنری اسکات جانسون بود. جانسون می‌گوید: «ما می‌خواستیم غول یک موجود فضایی باشد. به علاوه می‌خواستیم سختی و خشکی بدن او حفظ شود و در عین حال تا حدودی بتواند احساسات خود را نشان دهد. فرم فک او ساده بود، به طوری که نمی‌توانست براحتی بخندد یا اخم کند، ‌اما برای بیان حالات و افکار خود از حرکات فیزیکی استفاده می‌کرد.»

در ابتدای مرحله تولید، فیلمسازان و گروه تولید به منطقه «مین» مسافرت کردند تا احساس محیط و فضای فیلم را کاملا درک کنند. ابیت می‌گوید: مین، منطقه‌ای توفانی، صخره‌ای و زیباست و از نظر گرافیکی تا حدی بی روح و سخت به نظر می‌رسد. در عین حال اینجا درست همان مکان و زمانی است که شما می‌توانید براحتی یک غول عظیم‌الجثه را در یک شهر کوچک برای چند روز پنهان کنید. ما می‌خواستیم داستان در پاییز اتفاق بیفتد‌، با برگ‌های رنگین آغاز شود و در برف پایان یابد.»

مجله‌های آن زمان و آثار گرافیکی و فیلم‌های آن دهه، همه الهام‌بخش فیلمسازان برای بازسازی فضای آن دوران بودند. در عین حال تصمیم گروه این بود که فیلمبرداری فیلم به طریقه «پرده عریض» شیوه مرسوم دهه 50 انجام شود.

براد برد می‌گوید: «می‌خواستم این حقیقت را ثابت کنم که فیلم‌های انیمیشن در وهله اول فیلم و در مرحله بعد انیمیشن هستند، ما می‌خواهیم برای بزرگسالان نیز مانند کودکان پیامی داشته باشیم. انیمیشن داستانسرایی است و این داستانسرایی می‌تواند راجع به هر موضوعی باشد. خوشبختانه غول آهنی گامی در همین راستاست. قصد من ارائه این ایده بود که اگر یک اسلحه روح داشت چه اتفاقی می‌افتاد.»

برد خاطرنشان می‌کند: «غول آهنی از جهات بسیاری با فیلم‌های انیمیشن امروزی تفاوت دارد. داستان آن را بسیاری از مردم نشنیده‌اند و با کتاب مرد آهنی تد هیوز خیلی فرق دارد. حتی اگر کتاب را خوانده باشید. چون در آنجا داستان در قرن بیستم روی داده و از جنگ سرد به عنوان پس‌زمینه استفاده شده است.»

براد برد در ادامه می‌گوید: «این فیلم مانند فیلم‌های قدیمی دیزنی شامل لحظات سکون و متمرکز بر شخصیت است. لحظاتی بسیار سریع و گذرا یا لحظاتی که کندتر پیش می‌رود.»

پریسا کاشانیان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها