روش هایی فوق العاده برای افزایش علاقه بین همسران

آلبوم عروسی تان را ورق بزنید!

همه چیز بعد از خرید یک نان از نانوایی شروع شد. پدرام و بهاره در صف نانوایی همدیگر را دیدند و یک دل نه صد عاشق هم شدند. جر و بحثی ساده در صف نانوایی که به یک عشق بزرگ تبدیل شد. پدرام و بهاره بعد از آشنایی در صف نانوایی ازدواج کردند، اما سه سال پس از ازدواجشان، پایشان به دادگاه خانواده باز شد. دادخواست طلاق آخرین مرحله از زندگی مشترک این زوج جوان بود.
کد خبر: ۹۱۷۳۲۸

جنجال‌ها درست از وقتی آغاز شد که پدرام و بهاره برای خرید به یک پاساژ رفتند. آنها بعد از کلی خرید به خانه‌شان برگشتند و سر پول با هم درگیر شدند. این درگیری آنقدر ادامه پیدا کرد که در نهایت زوج جوان دادگاه خانواده را برای حل اختلافاتشان انتخاب کردند. حالا پدرام و بهاره روبه‌روی قاضی عموزادی رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران نشسته‌ و منتظرند تا قاضی، پرونده‌شان را بررسی کند. پس از گذشت چند دقیقه قاضی از آنها دلیل دادخواست جدایی را می‌پرسد.

زن جوان رشته کلام را در دست می‌گیرد و به قاضی می‌گوید: سه سالی می‌شود که با پدرام ازدواج کرده‌ام. با او در صف نانوایی آشنا شدم. یک روز که رفته بودم نان بخرم، پدرام را در آنجا دیدم و با هم سر صف نانوانی کمی جر و بحث کردیم. اما جر و بحث باعث شد تا اتفاق بزرگی در زندگی هر دویمان رخ دهد. من و پدرام با هم آشنا شدیم و این آشنایی تبدیل به یک عشق بزرگ شد. تا جایی که کمتر از یک سال پدرام به خواستگاری‌ام آمد و ما به عقد یکدیگر درآمدیم. بعد از شروع زندگی مشترکمان همه چیز خوب پیش می‌رفت و من احساس خوشبختی می‌کردم. من و پدرام هردویمان سر کار می‌رفتیم و با وجود مشکلات مالی می‌توانستیم زندگی خوبی برای خودمان فراهم کنیم. ولی مشکلات مالیمان جوری بود که اگر یک نفر از ما بیکار می‌شد، نمی‌توانستیم از پس هزینه‌های زندگیمان بر آییم. برای همین هر دو سخت کار می‌کردیم. من حسابدار یک شرکت بودم و پدرام هم در یک مغازه خدمات کامپیوتری با دوستش شریک بود.

او ادامه می‌دهد: زندگی ما ادامه داشت و هر دویمان درآمدمان را خرج زندگی می‌کردیم. تا این‌که چند شب پیش، من و پدرام به خرید رفتیم. پدرام خودش با من تماس گرفت و گفت که بعد از کار با هم به خرید برویم تا من چند دست لباس و کیف و کفش برای خودم بخرم. من هم قبول کردم و با هم به خرید رفتیم. آن شب برای خودم چند دست لباس خریدم و پولش را هم خودم حساب کردم. من و پدرام به خانه برگشتیم اما شب بعد از خوردن شام با هم جر و بحث کردیم. من آن شب از این‌که پدرام در کارهای خانه کمکم نمی‌کند، شکایت کردم و گفتم که من هر روز مثل خودت سرکار می‌روم و نمی‌توانم تمام کارهای خانه هم انجام دهم. ولی پدرام به جای این‌که مرا درک کند، گفت که حق ندارم دیگر از فردا سر کار بروم. اولش تصور کردم از روی عصبانیت این حرف را زده، ولی در کمال تعجبم، از فردای آن روز پدرام به من اجازه رفتن به سر کار را نداد. آن روز من از محل کارم مرخصی گرفتم. ولی پدرام کوتاه نیامد و الان که یک ماه گذشته باز هم اجازه نمی‌دهد سر کار بروم. من که دارم شغلم را از دست می‌دهم، دیگر نمی‌توانم این لجبازی شوهرم را تحمل کنم. من به هیچ عنوان نمی‌توانم سرکار نروم. برای همین هر دو تصمیم به جدایی گرفتیم.

در این لحظه مرد جوان نیز به قاضی می‌گوید: آقای قاضی همسرم آن شب حرفی به من زد که احساس کردم تحقیر شده‌ام. وقتی او داشت از بی‌مسئولیتی من در کارهای خانه گله و شکایت می‌کرد، با لحن مهربانی گفتم که من به خاطر تو بعد از خستگی کارم به خرید آمدم تا تو برای خودت لباس بخری. اما او گفت تو برای من کاری نکردی، چون من با پول خودم برای خودم خرید کردم. وقتی این حرف را شنیدم احساس کردم تحقیر شده‌ام. همان لحظه از این‌که اجازه دادم بهاره سرکار برود، پشیمان شدم. برای همین به او گفتم حق نداری سر کار بروی. الان هم همین را می‌گویم. اگر بهاره بخواهد سرکار برود، من دیگر حاضر به زندگی با او نیستم. حالا که او به خاطر پولی که در زندگیمان خرج می‌کند، سر من منت می‌گذارد، من هم اجازه نمی‌دهم سر کار برود. من مرد خانه هستم و خودم باید خرج زندگیمان را تامین کنم. حالا هم بهاره یا باید کارش را انتخاب کند یا زندگی با مرا؛

بعد از صحبت‌های این مرد، زن جوان نیز می‌گوید: من تحت هیچ شرایطی نمی‌توانم، بیکار بمانم. کلی درس خواندم و شغلم را دوست دارم و می‌دانم اگر سرکار نروم با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شوم. برای همین کارم را رها نمی‌کنم.

در پایان قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول می‌کند.

زندگی میدان جنگ نیست

سعید خراط‌ها / آسیب‌شناس: اغلب یک جرو بحث ساده می‌تواند در زندگی مشترک به شروع اختلافات و لجبازی‌های زیادی منجر شود. شروع بحث می‌تواند پایان‌های مختلفی در زندگی زناشویی داشته باشد. ممکن است زن یا مرد بحث را با یک لحن تند و خشن و منفی شروع کند و اتهام بزند یا تحقیر کند که این بحث معمولا پایانی منفی خواهد داشت و با شکست همراه خواهد بود. اما از سوی دیگر، هنگامی که زن یا مرد بحث را با یک شروع نرم آغاز کند، به احتمال زیاد سرانجام مثبتی خواهد داشت.

اغلب یک شروع تند و خشن می‌تواند بحث زنان و مردان در زندگی مشترک را به سقوط در یک مسیر منفی منجر کند. این مسیر منفی می‌تواند زندگی مشترک را رو به ویرانی بکشاند. این مسیر منفی می‌تواند آرام آرام وارد قلب زندگی‌های مشترک شود و آن را از بین ببرد.

از طرف دیگر انتقاد، تحقیر، حالت تدافعی گرفتن و عیب‌جویی از مواردی است که می‌تواند کم‌کم زندگی مشترک را از بین ببرد. معمولا مشکل از جایی شروع می‌شود که شکایت‌ها به انتقاد و عیب‌جویی تبدیل می‌شود. در عیب‌جویی به شخصیت فرد مقابل حمله می‌شود و در نهایت به تحقیر و اهانت منجر می‌شود.

تحقیر و اهانت بعد از عیب‌جویی اتفاق می‌افتد. یعنی درست بعد از انتقاد و عیب جویی، اظهارات تحقیرآمیز به سوی همسر روانه می‌شود. تحقیر بدترین نوع تعامل است، زیرا یک جور ابراز نفرت محسوب می‌شود. بنابراین در این مواقع حل مشکلات غیرممکن می‌شود. موقعی که یکی از طرفین از اهانت و تحقیر استفاده می‌کند، طرف مقابل حالت تدافعی به خود می‌گیرد که این موضوع به جنجالی غیرقابل حل تبدیل می‌شود.

حالت دفاعی داشتن در واقع یک روش برای سرزنش همسر است و مشکل حل نمی‌شود بلکه اختلافات بین زن و شوهر افزایش بیشتری خواهد یافت. زن و شوهر باید بدانند زندگی میدان جنگ نیست و نباید با لجبازی و اهانت بر مشکلات و اختلافات دامن بزنند.

سیما فراهانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها