انسان فطرتا خداجو بوده و به‌دنبال توسل به قدرت بی‌نهایتی است که اداره همه امور را در دست گیرد. آموزش مفهوم خدا به کودک، راه خداجویی و شناخت خدا از درون خانواده شکل می‌گیرد.
کد خبر: ۸۸۱۱۴۷

چگونگی سخن گفتن درباره خدا با کودکان، نه‌تنها قدم‌گذاشتن در مسیری برای داشتن یک زندگی معنوی است، بلکه در حکم کلید طلایی به‌حساب می‌آید که به‌واسطه آن، کودک می‌تواند خود را بشناسد و از فطرت حقیقی و واقعی خویش در این دنیا مطلع شود. بی‌تردید والدین نقش مهم و بسزایی در شناخت کودک از خداوند و در پرورش و تقویت فطرت معنویت طلب فرزندا‌ن‌شان دارند.

معنویت را به زندگی کودکان هدیه دهید

راحت و آشکارا حرف زدن درباره خدا، یکی از بهترین راه‌های پرورش یا ارتقای سطح زندگی معنوی کودکان است.

بسیاری از کارشناسان مذهبی و تربیتی توصیه می‌کنند برای تقویت روحیه معنوی کودکان بهتر است اجازه دهید کودک، خود، موضوع بحث را هدایت کرده و سپس والدین با سوال کردن، موضوع گفت‌وگو را پیگیری کنند.

سخن گفتن درباره خدا، به این دلیل باارزش است که می‌تواند بهترین راه برآوردن مهم‌ترین نیازهای کودکان باشد، چه‌بسا کودکان بیش از بزرگسالان، خود را نیازمند به تکیه‌گاه قوی و مهربان می‌دانند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده کند، اگرچه نیاز، امنیت و اطمینان قلب به قادری توانا در بزرگسالی نیز اهمیت بسیار دارد و زمینه این مهم را باید در دوران کودکی و در نهادینه شدن حس خداجویی در فرد جست‌وجو کرد.

از دیگر فواید صحبت کردن درباره خدا این است که می‌توان در مورد همه چیز دنیا، بود و نبود، هست و نیست، چرایی و چگونگی و... با کودک سخن گفت و درباره‌شان به او توضیح داد، تولد نوزاد، مرگ یک دوست، زیبایی طبیعت و...؛ مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا باعث ایجاد نوعی احساس شگفتی در کودک می‌شود چرا که روح کودک، پرسشگر و به دنبال عجایب و کشف اسرار است و هنگام یافتن پاسخی منطقی برای پرسش‌های کلیدی است که احساس آرامش و قدرت می‌کند. اگر چه شاید به نظر آید کودکان، کوچک‌تر از آن هستند که مفاهیم مبهم معنوی را درک کنند، اما باید بپذیریم آنقدر کودک نیستند که نتوانند کلمات و مفاهیمی را درباره خدا فرابگیرند. بی‌تردید روح حقیقت‌طلب و فطرت خداجوی کودک است که حرکت در این مسیر را میسور می‌سازد.

خدا شبیه چیست؟

براستی شناخت ما از دوستان و آشنایان نزدیکی که شاید روزی چندین مرتبه با آنها معاشرت و مراوده می‌کنیم، به قدر کفایت است؟ گاه رفتارها و برخوردهایی از آنان مشاهده می‌کنیم که درمی‌یابیم درک و شناخت‌مان از آنان بسیار محدود است، بر همین اصل نیز می‌توان گفت درک و شناخت ما از خداوند بسیار محدودتر است و نمی‌تواند تمام جوانب این واقعیت را شامل شود.

بسیاری از ما بزرگ‌ترها با تمام تجارب‌مان هنوز نتوانسته‌ایم خدا را آن‌گونه که شایسته است برای خودمان تعریف کنیم حال چه برسد به کودکی که نگاهش به زندگی عینی و ملموس بوده و نمی‌تواند درک درستی از نادیدنی‌ها داشته باشد. معمولا بسیاری از افراد خدا را شبیه خودشان تصور می‌کنند؛ و تصور هر کسی از خدا، معمولا زاییده و تابع نوع ارتباطی است که با او برقرار می‌کند و جالب‌تر آن که بدانید کودکان، خدا را همانند پیرمرد نورانی تصور می‌کنند که قلب مهربانی دارد و دست یاریگرش برطرف‌کننده همه مشکلات است. والدین هرگز نباید در ساختن یا اصلاح تصورات کودک از خدا دخالت مستقیم داشته باشند و نظرات خود را به آنها تحمیل کنند یا خدای کودک را زیرسوال ببرند. با هر تصویری که از خدا دارید، باید به فرزندانتان نشان دهید که تمام انسان‌های جهان، اعضای خانواده خداوند هستند و او بسان یک پدر و مادر، همه فرزندانش را به یک اندازه دوست دارد و نگران احوال‌شان هست و براساس چنین تصوری لازم است در پاسخ به سوال کودکان درباره این‌که «خدا شبیه چه کسی است؟» به نکات زیر توجه لازم را مبذول دارید:

* خدا را با کلمات عام و جهانشمول برای کودک خود توصیف کنید.

* تصویر ذهنی جهانشمولی از خدا برای کودک ارائه دهید.

* با بیان داستان‌هایی به کودک خود تفهیم کنید که خدا فراتر از جنسیت و نژاد است.

طعم حضور خدا را به کودک بچشانید

بسیاری از والدین به اشتباه این سوال را می‌پرسند که «چه باید انجام دهیم تا کودکمان به خدا اعتقاد پیدا کند؟»، این در حالی است که والدین باید سعی کنند که به کودکشان نشان دهند خدا در همه حال، در زندگی‌شان حضور دارد.

در حدود سه یا چهار سالگی، کودکان نام خداوند را یاد می‌گیرند. در ابتدا، کودک به دنبال قوی‌ترین فرد است و چون از بدو تولد، مادر را برطرف‌کننده نیازها و حاجاتش می‌بیند، می‌پندارد که مادر، محکم‌ترین تکیه‌گاه اوست، اما خیلی زود متوجه می‌شود مادر خیلی قوی نیست و چه‌بسا از بسیاری چیزها ترس و واهمه دارد و چون پدر از آنها نمی‌ترسد پس قوی‌ترین فرد و تکیه‌گاه مناسبی است، ولی بعدها متوجه می‌شود پدر هم از بعضی چیزها می‌ترسد و دقیقا در این زمان است که این سوال به ذهن کودک متبادر می‌شود که «چه کسی قوی‌ترین است؟»، معمولا والدین در پاسخ به این سوال کودک می‌گویند: «خدا قوی‌ترین است و برانجام هر چیزی قادر و تواناست.»

و اگر کودک بپرسد: «این خدا کجاست؟»، به او خواهند گفت: «خدا نادیدنی است، اما همه‌جا هست و ما را می‌بیند»؛ چنین پاسخی، شروعی برای کنجکاوی و پرسش‌های بسیار کودک از خداوند خواهد بود، «آخر چطور می‌شود چیزی را که ما نمی‌بینم، ما را ببیند و در همه‌جا نیز حضور داشته باشد، آیا خدا نامرئی است؟ چشم دارد؟ دست دارد؟ و...»

کودکان سه چهار ساله در مرحله تفکر ابتدایی هستند و فقط آنچه را ببینند، بشنوند و لمس کنند، می‌پذیرند و قبول می‌کنند، بنابراین پاسخ‌هایی که خارج از حیطه تفکر و اندیشه ملموس‌شان باشد، چندان برایشان پذیرفته نخواهد بود، اگر چه برخی والدین بی‌حوصله با بیان جمله‌ای چون «بزرگ‌تر که شدی، متوجه می‌شوی»، سعی می‌کنند از کنجکاوی و پرسش سوالات بسیار کودک اجتناب کنند.

در فاصله سنی سه تا پنج سالگی، کودکان معمولا خدا را شبیه به انسانی می‌پندارند که همه چیزهای خوب را برایشان فراهم می‌کند؛ مثلا به آنها اسباب‌بازی دلخواهشان را می‌دهد یا مراقب همه چیز است در این سن، تعبیر کودک از خدا به عنوان یک موجود دوست‌داشتن است و چنین برداشتی منجر به پرسش چنین سوالاتی می‌شود: «آیا خدا می‌خوابد؟ غذا می‌خورد؟ کجا زندگی می‌کند؟ برای تعطیلات آخر هفته کجا می‌رود؟»

والدین در شناساندن خدا به کودکان باید از الفاظ مثبت و مناسب با شأن خداوندی استفاده کنند. مثلا در این سن اگر به فرزندتان بگویید: «یک‌بار دیگر خواهر کوچکت را بزنی، خدا عصبانی می‌شود»، بی‌تردید باعث می‌شوید که کودک‌تان، خدا را همچون پدر عصبانی مجسم کند که آماده است او را برای انجام رفتاری نامطلوب تنبیه کند. برای پرهیز از چنین تصورات نامطلوبی، تمام تلاش‌تان را داشته باشید که خدا را به‌گونه‌ای برای فرزندتان معرفی کنید که از او خوشش بیاید؛ از مهربانی، قدرت، بخشش، زیبایی دوستی و لطف و کرم خدا با کودکتان سخن بگویید. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، صحبت کنید. در این سال‌ها هرگز از قهر خدا و جهنم گناهکاران سخنی به میان نیاورید و فقط در صورت لزوم، جهنم را به زبانی ساده برایش توضیح دهید.

کودکان در شش سالگی عاشق خدا می‌شوند و به موضوعات مذهبی علاقه‌مندی خاصی نشان می‌دهند. معمولا کودکان به تقلید از والدین و اطرافیان‌شان به خواندن دعا، نماز و نیایش متمایل می‌شوند و از شنیدن داستان‌هایی درباره خدا، پیامبران و امامان لذت بسیار می‌برند. کودکان در هفت سالگی بیشتر کنجکاوی می‌کنند و از خداوند می‌پرسند. معمولا کودکان هفت ساله در مقایسه با شش ساله‌ها به‌طور هدفمند عمل می‌کنند و بیشتر خواهان اثبات وجود خدا هستند و برخلاف یک سال قبل، در مورد دیدن خدا، شکل خدا، چگونگی حضور او و ... سوالاتی دارند. اگرچه از نظر برخی از والدین مذهبی، گاه پرسش‌های کودکان، بوی عناد و سرکشی می‌دهد، اما والدین باید بدانند این‌گونه سوالات کودک هرگز به معنای سرکشی یا تمایلات غیرمذهبی کودک نیست، بلکه برعکس سوالات آنها بیشتر نشانه علاقه آنها به موضوع خدا و خداشناسی است.

به کودکان بگویید همه موجودات در مورد خدا و خالق خویش تفکر می‌کنند و این کاملا طبیعی است که هر موجودی تصور کند خدا هم شکل اوست و دقیقا به همین دلیل نیز ما انسان‌ها فکر می‌کنیم شاید خدا مثل ما دو دست و پا و صورتی شبیه ما دارد، ولی حقیقت این است که نه تصور آنها و نه فکر ما درست نیست، هیچ‌کس نمی‌داند خدا چه شکلی است، چراکه اگر خدا موجودی بود که شکلی داشت و می‌شد او را تماشا کرد، امکان نداشت همه‌جا باشد، مثلا اگر خدا پیش ما بود، دیگر نمی‌توانست پیش پدر و برادرت یا بقیه مردم که جاهای دور هستند باشد. ما می‌دانیم خدا جسم نیست و دیده نمی‌شود و به همین دلیل هم همه‌جا هست.

سئوال کودکان در مورد خدا

غالبا کودکان با طرح سوالاتی غیرمنتظره درباره خدا، موجب شگفتی و حیرت والدین‌شان می‌شوند؛ خدا کیست؟ کجا زندگی می‌کند؟ چه کسی او را آفریده است؟ مادر و پدرش که هستند؟ آیا خدا عبادات مرا می‌شنود؟ اگر خدا بسیار قدرتمند است، پس چرا از پیشامد حوادث بد جلوگیری نمی‏کند؟ و...

کودکان با ذهنی خلاق و کنجکاو زاده شده‌اند و مدام در پی آنند که هر چیز این جهان را دریابند و از چگونگی و چرایی وجود آن کسب اطلاع کنند و بی‌گمان در اولین مراحل، والدین‌شان را منبع موثقی بر این امر می‌دانند. این در حالی است که تفسیر و برداشت هر کس از خدا نه‌تنها ممکن است شخصی باشد، بلکه در طول زندگی نیز دچار تغییر و تحول شود. پاسخ‌های والدین به سوالات فرزندانشان درباره خدا، معمولا با درک و تفسیر فردی‌شان از خدا ارتباط نزدیکی دارد، چراکه انسان‌ها از طریق نیازها و خواسته‌هایی که دارند با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار می‌کنند. چه، کجا، چگونه و چرا از مهم‌ترین کلمات پرسش گونه‌ای است که کودکان آنها را فرامی‌گیرند و به واسطه آن نیز دلمشغولی‌های ذهنی‌شان را زیر سوال می‌برند و می‌کاوند. تمام والدین چهار پنج ساله، کاملا به این امر واقفند. هنگامی که با فرزندتان درباره خدا سخن می‌گویید و رازهای خلقت و وجود خدا را برای او آشکار می‌سازید، حواستان باشد از دریچه نگاه خود به این مهم توجه نکنید، چه بسا تفاسیر شما به عنوان بزرگسالی که دارای ایدئولوژی‌های فکری مخصوص خود است بسیار متفاوت‌تر از کودکی خواهد بود که هنوز نگاهش به زندگی ساده و با بسیاری از طرق فکری و اندیشه بیگانه است. راه‌های بسیار ساده‌ای وجود دارد که به شما کمک می‌کند پاسخ‌های بسیار ساده و قابل فهم به پرسش‌های کودک بدهید.

* تحقیقات نشان داده است اکثر کودکان تا 6 سالگی تصوری از خدا در ذهنشان خواهند داشت. بهتر است در این مورد از آنها بپرسید. اجازه ندهید تصویر ذهنی قبلی شما از این موضوع، سطح کنجکاوی آن را مشخص کند. اجازه دهید کودک، خود راجع به این موضوع بیندیشد و فکر کند، خیالبافی کند و تصوراتی داشته باشد. حتی‌المقدور سعی کرده گفت‌وگو را با بیان «حقیقت» یا طفره رفتن از جوابگویی قطع نکنید، بگذارید کودک افکار و اندیشه خود را گسترش دهد.

* آموزش را به نصیحت یا توصیه خلاصه نکنید، گاهی لازم است از طریق پرسش سوالات مختلف و دادن فرصت به کودک برای یافتن پاسخ، کودک را به تکاپو و اندیشه وا دارید، چرا که موثرترین و تحول‌آورترین روش آموزشی این است که ذهن یادگیرنده را بر تفکر، تجربه، سوال، کوشش و خطا و کشف متمرکز کنید. تزریق صرف افکار و پذیرش اندیشه، هم سطحی خواهد بود و هم با کوچک‌ترین تلنگری فرو خواهد ریخت. با توجه به این روش، نه تنها سوالات کودک برای ما ارزش و اهمیت پیدا می‌کند بلکه می‌توانیم با طرح سوالات آموزنده و مفیدتر در جهت آموزش عمیق‌تر او گام برداریم.

* پرسش‌های کودکان را مهم و جدی در نظر بگیرید و پیش از پاسخ دادن به آنها، مدتی درباره شان فکر کنید و در صورت ندانستن پاسخ سوالی، صادقانه به فرزندتان بگویید پاسخ برخی سوالاتش را نمی‌دانید. در ضمن شایسته است زمان مناسبی را برای پاسخ دادن به سوالات کودک انتخاب کنید.

* سوالات خردمندانه و عاقلانه مفیدترین ابزار آموزشی است. بنابراین استفاده از این سوالات نیاز مبرمی به دقت و هنرمندی سوال‌کننده دارد. رعایت اصولی چند در این زمینه مهم است: از افراط در طرح این مدل سوالات به شدت خودداری کنید، بعد از طرح سوالات جدی و مهم به کودک زمان کافی بدهید تا درباره آنها تفکر کند و در نهایت هرگز انتظار نداشته باشید فرزندتان همان پاسخی را ارائه دهد که مد نظر شماست.

* گاهی طرح سوالات از جانب فرزند، برای دریافت پاسخی مشخص نیست، بلکه به منظور جلب توجه والدین یا دلایل دیگری انجام می‌گیرد. شما به عنوان والدین کودک، بیش از هر فرد دیگری می‌توانید انگیزه اصلی پرسش‌های کودکتان را درک کنید، در چنین شرایطی، مانند قبل، سوال فرزندتان را جدی بگیرید تا بداند همچنان به او اهمیت می‌دهید.

* کودک خود را تشویق کنید تا برای یادگیری بیشتر درباره خدا با شما بیش از گذشته صحبت کند. بهتر است برای پاسخ به سوالات او از مثال استفاده کنید. مثلا در پاسخ به این سوال کودک، «خدا چقدر بزرگ است؟» بگویید: «من نمی‌دانم به چه اندازه بزرگ است، اما خوب می‌دانم هیچ چیز در این دنیا به اندازه او بزرگ‌تر، قوی تر و بهتر نیست. خدا عظیم‌تر از خورشید است، بزرگ‌تر از خانه و وسیع تر از آسمان‌ها و زمین است.»

* برای درک بهتر یک مساله بهتر است مجهولات و پدیده‌های جدید با دانسته‌های گذشته مقایسه شوند، حال با استفاده از این روش می‌توانید بسیاری از مفاهیم را تفهیم کنید، مثلا به فرزندتان بگویید: «قوی‌ترین کسی که می‌شناسی، کیست؟ خدا از او هم قدرتمندتر است و بیش از پدر و مادرت مراقب توست.»

* معمولا والدین برای توضیح دادن مفهوم خدا از عبارات و لغاتی استفاده می‌کنند که درک آن برای کودکان نامفهوم است. بهتر است هنگام پاسخگویی به سوالات کودک، به نیازها و هدف او از پرسش سوالاتش توجه کنید.

برای این کار توجه به دو نکته الزامی است: فرزند شما به دنبال مرتفع کردن کدام نیازش است؟ سطح بلوغ فکری او چقدر است و او قادر به درک چه لغاتی است؟ مثلا در پاسخ به سوال «خداکیست؟»، ابتدا از کودک بپرسید: «نظر خودت چیست؟»، امکان دارد کودک بخواهد خدا را بر اساس نیاز کنونی خود، در مکان یا جایگاه ویژه‌ای تصور کند و بی‌تردید دامنه این نیازها نیز بسیار وسیع خواهد بود و پاسخ متفاوتی از جانب شما را مطالبه خواهد کرد. اگر کودک درباره ارتباط خود با خدا فکر کند، باید به او بگویید: «خدا نزدیک و در کنار ماست، ما را می‌بیند و سخنان ما را می‌شنود و ما می‌توانیم از طریق تمامی چیزهای اطرفمان با او در ارتباط باشیم»، و اگر درباره جایگاه خدا در عالم هستی می‌اندیشد، می‌توان به او گفت: «خداوند همه جا حاضر است، او نزد ماست اما در عین حال در سراسر جهان و حتی در کهکشان‌های دوردست نیز حضور دارد»؛ اگر درباره منشأ خوبی‌ها و شادی می‌اندیشد، می‌توانید به او بگویید: «منشأ خوبی‌ها از بهشت است و بهشت جایگاه خداوند است» و اما اگر دغدغه فکری کودک این است که آیا خدا از دلخوری‌ها و نگرانی‌های ما مطلع است یا خیر، می‌توانید به او بگویید: «خدا از مشکلات تو و همه بندگانش آگاه است و برای برطرف کردن آنها به همه کمک می‌کند.»

* هرگز از سوالات کودک در مورد خدا به نفع و مصلحت والدین خود استفاده نکنید. مثلا اگر به کودک یاد داده‌اید که خداوند ناظر بر همه امور است، هیچ گاه از این موضوع برای کنترل فرزندتان سود نبرید. مثلا ممکن است کودک مرتکب عمل خطایی شود و از شما بپرسد: «آیا خدا مرا دیده است؟» و شما برای ممانعت از تکرار خطای کودک، پاسخی در جهت منافع خود دهید.

فرض کنید کودک با دسترسی به کیف پول مادرش، بدون اجازه از او به وسوسه خرید شکلات، مقداری پول از آن بردارد، اما بعد از انجام این عمل، دچار ترس و وحشت شود که اگرچه مادرش از این کار او مطلع نیست، اما چون خداوند همه جا حضور دارد، حتما او را دیده و ممکن است او را هرگز نبخشد یا به مادرش اطلاع دهد که او مرتکب چه کار بدی شده است. بی‌تردید احساس حضور خدا، باعث تقویت وجدان در کودکان می‌شود تا حدی که حتی در نبود والدین، به آنها احترام می‌گذارند و در مورد نحوه اتخاذ تصمیماتشان می‌اندیشند، اگرچه از سوی دیگر این احساس ممکن است باعث شود کودک مدام خود را تحت نظارت ببیند و از این بابت احساس اضطراب و نگرانی کند. در این شرایط بهتر است به فرزندتان توضیح دهید که بینا و شنوا بودن خداوند تنها به معنای وجه تمایز و برتری او از موجودات دیگر است و این توانایی و قدرت خداوند چیز خوبی است که می‌تواند در همه احوال کمک حال ما باشد.

داستان‌سرایی کنید

برای آموزش درباره خدا، متوسل به بیان داستان شوید، افسانه‌سرایی کنید یا حوادثی از زندگی خود را تعریف کنید. بیان داستان‌ها و قصه‌ها نه تنها باعث شکل دادن به تصورات کودک از شخصیت‌های داستان می‌شود بلکه باعث می‌شود مفاهیم به صورت صریح‌تر و روشن‌تری تفهیم کودک شود، چه بسا کودکان به درک مفاهیم قابل لمس و عملی بیش از مفاهیم انتزاعی ذهنی و منطقی رغبت و تمایل نشان می‌دهند. مثلا اگر کودکتان پرسید من از کجا آمده‌ام، با بیان یک داستان به او پاسخ دهید. داستان آفرینش را به نحوی برای کودک تعریف کنید که ذهن او را روشن کنید و بر ابهامات او نیفزایید و بتوانید به سوالاتش پاسخ دهید.

به بیان دیگر با تمثیل می‌توانید مجهولات معنوی و ماورایی را با استفاده از معلومات مادی و زمینی به کودک توضیح دهید؛ برای توصیف مفاهیمی مثل مفهوم خدا، معنی زندگی و... داستان‌هایی بسازید که قدرت انتقال این مفاهیم را به کودک داشته باشد مثلا خوبی را به روشنایی و بدی را به تاریکی تشبیه کنید. تمثیل و داستان‌سازی باعث عینی و ملموس شدن مفهوم خدا برای کودک می‌شود، در پاره‌ای از موارد، تمثیل‌ها آنقدر بدیهی هستند که می‌توان با توسل به آنها مفاهیم مورد نظر را بدون نیاز به توصیف زیاد به کودک انتقال داد، اگر چه گاهی نیز درک محتوا و پیام‌ها نیازمند توضیح و تفسیر بسیار است. برای درک کودک از مفهوم حضور خدا در همه جا، می‌توانید از تمثیل نور استفاده کنید چرا که نور تمثیلی بسیار غنی از این مفهوم است. توصیه می‌شود داستان خود را متناسب با سن کودک و سطح سوالات او تنظیم کنید. بهتر است درباره موضوعی که می‌خواهید به فرزندتان بیاموزید، پرحرفی نکنید و اجازه دهید خود داستان، مفاهیم لازمه را انتقال دهد. داستانی که برای فرزندتان تعریف می‌کنید بهتر است شامل نکات زیر باشد:

1ـ کودک هرگز نباید خود را در جهان تنها تصور کند. 2ـ وجود کودک ارزشمند و مهم تلقی شود. 3ـ کسی او را برای هدف خاصی به دنیا نیاورده است 4ـ هر چیز در دنیا، دارای جایگاه، هدف و ارزش ویژه باشد.

از سوی دیگر، تلاش کنید داستان‌ها را به زبان روان و ساده شرح دهید، مثلا به جای آن‌که به کودک بگویید: «خدا آگاه به همه چیز است»، به او بگویید: «خدا کسی است که به همه کمک می‌کند تا بزرگ و قوی شوند»؛ همچنین در طرح داستان‌های دینی این دقت را داشته باشید که هرگز از بیان وقایعی که مربوط به عذاب و سختگیری خداوند بر بندگانش است، سخنی به میان نیاورید، حتی‌المقدور به بازگویی داستان‌هایی بپردازید که چهره‌ای صمیمی، مهربان، رئوف و بخشنده از پروردگار به نمایش بگذارد، چون کودک در این سن مفهوم ستم بندگان و عقوبت را نمی‌داند.

خدا را در همه جا بجویید

طبیعت، کتاب بزرگ آفرینش خداست و به طرق مختلف درباره خدا با ما سخن می‌گوید. در قرآن نیز، آیات بسیاری موجود است که ما را به تدبر در طبیعت دعوت می‌کند، مثلا در آیات20-17 سوره غاشیه، خداوند بشر را به دقت در خلقت شتر و آسمان و کوه‌ها و زمین و... دعوت می‌کند و می‌فرماید: «آیا آنان به شتر نمی‏نگرند که چگونه آفریده شده است؟ و به آسمان نگاه نمی‏کنند که چگونه برافراشته شده؟! و به کوه‏ها که چگونه در جای خود نصب گردیده و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است»؟!

بخشندگی خدا در تنوع و گوناگونی پدیده‌های طبیعی بوضوح قابل درک است، گرچه احیاگری خداوند را نیز می‌توان با مشاهده نو شدن پدیده‌ها و تجدید حیات طبیعت در بهار استنباط کرد. به همین دلیل برای آموزش مفاهیم دینی به کودک توصیه می‌شود طبیعت را مورد توجه قرار دهید. به همراه فرزندتان نظاره‌گر زیبایی‌های طبیعت باشید و به قدرت خداوند در آفرینش مخلوقاتش در زمین، آسمان و دریاها اشاره کنید و کودک را با عجایب آنها آشنا سازید. از کودک سوال کنید به هنگام تماشای آسمان و مشاهده طلوع و غروب آفتاب، قدم زدن در دشت و جنگل، کوهنوردی، ماهیگیری، شنیدن صدای پرندگان و... چه تصویری از خدا به ذهنش متبادر می‌شود یا با مشاهده چرخه زندگی موجودات، به کودک نشان دهید که مرگ اجتناب‌ناپذیر است و مرگ مانند استراحت و خواب زمستانی درختان معنا می‌شود. با بیان عجایب و شگفتی‌های مخلوقات خداوند به زبانی ساده و کودکانه، می‌توانید فرزندتان را تا حدود زیادی با خدا آشنا سازید.

خدا امری ایمانی و اعتقادی

کودکان برحسب تجارب اندک زندگی خود متوجه شده‌اند که هر چیزی آغاز و پایانی دارد، به همین دلیل درک وجود خدایی که قبل از آغاز وجود داشته و بعد از پایان هم همچنان وجود خواهد داشت، برایشان سخت و دشوار است. کودک همان‌طور که با مشاهده تولد هر موجودی به این پرسش می‌رسد که «خدا چگونه متولد شده است، پدر و مادرش کیستند؟» با مشاهده مرگ نیز از خود می‌پرسد: «آیا خدا هم پیر می‌شود؟، آیا او هم روزی خواهد مرد؟» معمولا والدین به سوال اول چنین پاسخ می‌دهند که «هیچ‌کس خدا را خلق نکرده است و او همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت» و در پاسخ به سوال دوم می‌گویند: «خدا هیچ گاه پیر نمی‌شود و تا همیشه هم زنده خواهد بود.» در پاسخ به این گونه از پرسش‌های فلسفی کودک، روان‌شناسان به والدین توصیه می‌کنند که بی‌نهایت بودن خدا را امری ایمانی و اعتقادی برای کودک معرفی کنند نه پدیده‌ای عقلی و تجربی، چراکه ما برخی از حقایق مرتبط با وجود خدا را به طور قلبی و ایمانی پذیرفته‌ایم و ایمان نیز، بدون نیاز به توضیح، تفسیر و اثبات، قابل تائید و تصدیق است. چه‌بسا ذات خداوندی برای کودک قابل اثبات نیست، یا هرگز نمی‌توان در مورد چگونگی آن توضیح داد، بلکه باید به آن ایمان داشت و پذیرفت. برای توضیح و تفسیر ماهیت ایمان، باید سطح بلوغ فکری کودک و نیازهای خاص او را مورد توجه قرار داد و با انتخاب یکی از طرق زیر، پیش رفت:

* به کودک یادآوری کنید چیزهایی در زندگی انسان‌ها وجود دارند که ما آنها را به طور ایمانی پذیرفته‌ایم، مثلا «تو به یقین ایمان داری که وقتی راه می‌روی از زمین جدا نخواهی شد، چراکه نیروی جاذبه تو را به سمت خود می‌کشد» یا «ایمان داری که با انجام واکسیناسیون می‌توانی خود را در برابر برخی از بیماری‌ها مصون بداری.»

* برای فرزند خود داستان‌ها یا قصصی از ایمان تعریف کنید.

* الگوی مناسبی از ایمان برای فرزندتان باشید. اگر فرزندتان مشاهده کند شما درباره خدا می‌اندیشید و برای آموختن درباره او تلاش می‌کنید یا خدا را عبادت می‌کنید، بی‌شک بسان شما رفتار خواهد کرد. از سوی دیگر، متواضع بودن در برابر اعتقادات مذهبی در تقویت ایمان کودکتان به خدا نقش بسزایی دارد. بی‌شک وی با مشاهده سعه‌صدر والدینش در تحمل عقاید خلاف دیگران، عدم تعصب در عین داشتن یقین به اعتقادات خود و احترام به نظرات مخالف و... به ارزش‌ها و باورهای والدین خود علاقه‌مند خواهد شد.

نسرین صفری/ مشاور خانواده و مدرس دانشگاه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها