در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
قاضی عموزادی با دیدن این زوج باز هم از آنها میخواهد از جدایی منصرف شوند و بیشتر فکر کنند. ولی شهلا در پاسخ به صحبتهای قاضی میگوید: آقای قاضی من ازدواج کردم تا آرامش داشته باشم. میخواستم سرپناهی برای خودم و زندگی آیندهام داشته باشم تا شاید این سالهای باقیمانده عمرم را تنها نمانم. من سن و سالم کم نیست که بخواهم تحمل کنم و حرفی نزنم. شما خودتان شاهد هستید من حتی حوصله انجام کارهای اداری برای طلاق را هم ندارم، چه برسد به زندگی با شش بچه کوچک. نوههای شوهرم زندگی را برایم جهنم کردهاند. در این سن و سال مرتب باید خرابکاریهای آنها را درست و سر و صداهایشان را تحمل کنم. نوههای قاسم یکی از یکی بازیگوشتر و پر سر و صداتر هستند و نمیشود در کنارشان آرامش داشت. حتی در این مدت 90 روزی که در کنار قاسم زندگی کردم، خود او هم از دست نوههایش مرتب عصبانی شده و داد و فریاد به راه انداخته است. قاسم که پدربزرگ اصلی این بچههاست نمیتواند تحمل کند، حالا چطور از من توقع دارید که بتوانم این همه شلوغی و بازیگوشی را تحمل کنم و حرفی نزنم. من همیشه زندگی آرامی داشتم. دو فرزند دارم که آنها پس از ازدواج برای زندگی به خارج از کشور رفتند و من و شوهرم تنها شدیم. بعد از آن شوهرم فوت کرد و من گاهی اوقات به دیدن فرزندانم میرفتم. هرازگاهی هم خواهرم و دوستانم به دیدنم میآمدند. حالا من از این نوع زندگی رسیدم به زندگی با 12 نفر آدم، آن هم با شش بچه کوچک که تحملم را کم کرده و آرامشم را برهم زدهاند. برای همین دیگر نمیخواهم به این زندگی ادامه دهم.
در این لحظه قاضی میپرسد: از اول هم در جریان بودی که قرار است با خانواده شوهرت زندگی کنی، پس چرا از همان ابتدا قبول کردی؟
شهلا میگوید: آن اوایل تصور میکردم بتوانم این زندگی را تحمل کنم. فکر نمیکردم برایم سخت باشد. وقتی شنیدم قرار است با فرزندان و نوههای قاسم زندگی کنم خیلی خوشحال شدم و با خودم گفتم من که همیشه تنها بودم حالا با این همه آدم دور و برم ممکن است روحیهام شادتر شود. این که همگی سر یک سفره غذا بخوریم و با هم زندگی کنیم برایم جالب بود. برای همین قبول کردم، اما درست چند روز پس از شروع این زندگی خسته شدم. نوههای قاسم آنقدر اذیتمان کردند که با خودم گفتم اگر به این زندگی ادامه دهم دیوانه میشوم. من هر روز باید خرابکاریهای آنها را درست میکردم. مثل خدمتکار شدهام که برای این خانواده کار میکند. وقتی هم از قاسم خواستم از آن خانه برویم و جدا زندگی کنیم، قبول نکرد. برای همین طلاق میخواهم.
در این لحظه قاسم نیز به قاضی میگوید: آقای قاضی همان طور که خود شما هم گفتید شهلا از همان روز اول میدانست که باید با دو دختر و یک پسرم و خانوادههای آنها زندگی کند. من یک خانه بزرگ و قدیمی دارم که با ساخت و سازی که در آنجا انجام دادم برای دخترها و پسرم خانههای کوچکی ساختم تا همگی با هم زندگی کنیم. آنها هم پس از ازدواجشان از من جدا نشدند و با هم زندگی کردیم. حالا پس از این همه سال من چطور میتوانم از آن خانه بروم. هیچ پول یا خانه دیگری هم ندارم که بخواهم مستقل شوم و جدا زندگی کنم، اما شهلا این موضوع را متوجه نیست و مرتب از صبح تا شب غر میزند و حتی ناسزا هم میگوید. او به فرزندان و نوههایم توهین میکند و با آنها رفتار بدی دارد. نوههایم بچه هستند و مثل بچههای دیگر باید بازیگوشی کنند. من هم گاهی اوقات از دستشان عصبانی میشوم، ولی نمیتوانم اجازه بدهم کسی به آنها توهین کند. برای همین من هم دیگر نمیخواهم در کنار او زندگی کنم. از وقتی او قدم در زندگی خانوادگی ما گذاشته آرامش را از همه ما گرفته است.
جلسه که به پایان میرسد، قاضی نمیتواند این زوج را از جدایی منصرف کند و آنها برای همیشه از هم جدا میشوند.
ازدواج باید دلیل منطقی داشته باشد
دکتر حسن عشایری، روانشناس در این رابطه میگوید: وقتی صحبت از طلاق میشود باید توجه کرد که این اتفاق یکسری دلایل بسیار عمیق و ریشهای دارد؛ یعنی عوامل زیادی وجود دارد که افراد را به سوی طلاق سوق میدهد.
در واقع باید گفت اگر ازدواجی واقعی باشد به ندرت و خیلی کم دیده میشود که به طلاق و جدایی ختم شود، اما اگر ازدواج براساس دلایل و منافع خاصی باشد بیشک به جدایی و کشمکش منجر میشود. اگر علل طلاقها را بررسی کنیم، متوجه میشویم ازدواج زوج اجباری و از روی منافعی خاص بوده است.
برای مثال بیرون آمدن و فرار از خانه پدری و مشکلاتی که در آنجا وجود دارد یا نجات پیدا کردن از تنهایی یا رسیدن به ثروت زیاد میتواند از دلایل غیرمنطقی برای ازدواج باشد. بعضی از زنان و مردان هم با توجه به شرایطی مجبور به ازدواج میشوند که هیچ یک از اینها دلیل اصلی برای ازدواج نیست. این گونه ازدواجها اغلب پس از شروع زندگی مشترک با مشکلات زیادی مواجه میشود. مشکلاتی که کمکم بنیان خانواده را سست میکند و به مرور زمان از بین میبرد.
در این گونه ازدواجها زن و شوهر وقتی به خواسته خود میرسند، تازه آنجاست که پی به اشتباه خود میبرند و به طلاق روی میآورند. در واقع مفهوم اصلی یک ازدواج واقعی، زمانی است که فرد بینیاز بوده و فقط و فقط به یک همدم احتیاج داشته باشد و زمانی که همدم و همراه خود را پیدا کرد تن به ازدواج بدهد که بیشک چنین ازدواجی پایدار خواهد بود. پس ازدواج نکردن بهتر از ازدواجهای غلط و ناپایدار و بدون توجیه منطقی و فکر و اندیشه است، زیرا به این شکل، ارزش خانواده از بین میرود و ازدواج هیچ عاقبت خوبی همراه نخواهد داشت.
سیما فراهانی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: