یادی از دو فیلم فوتبالی و مشهور تلویزیون دهه 60

به سوی پیروزی فرارکن

لابه‌لای فیلم‌های فراوانی که داستان یک یا چند عملیات یا فرار زندانیان جنگی (اسیران) را در ـ معمولا ـ جنگ جهانی دوم به نمایش می‌گذاشتند، فیلمی سیاه و سفید ـ که حتی در دهه 60 هم قدیمی به حساب می‌آمد! ـ پخش شد که هم شیرین و جذاب ارزیابی شد و هم با تکیه بر توفیق نمایش‌اش، به نعمت بارها تکرار پخش دست پیدا کرد و بخوبی دیده شد. خب، طبیعی بود که چنین فیلم‌هایی با توجه به آن‌که کمتر کاراکتر و بازیگر زنی در آنها حضور داشت با مشکلات جرح و تعدیل کمتری هم روبه‌رو می‌شدند و به نسبت دیگر آثار نمایشی، راحت‌تر به آنتن تلویزیون راه می‌یافتند.
کد خبر: ۸۲۱۸۷۳

این اثر با نام «دو هاف تایم در جهنم» (به کارگردانی زولتان فابری)، هم فیلمی ورزشی (و در واقع فوتبالی) و هم تاریخی و جنگی و در نهایت «بازداشتگاهی» بود. قصه از این قرار است که افسران نازی تصمیم می‌گیرند تا مثلا به میمنت سالروز تولد هیتلر، مسابقه فوتبالی میان اسیران یک بازداشتگاه که بالطبع همه آنها جزو متفقین هستند با سربازان خودشان برگزار کنند و طبیعی هم هست که کمترین توقع آنها برد بی‌چون و چرا بر این بخت‌برگشتگانی است که برخی‌شان شاید از فرط سوءتغذیه و دوری از شهر و دیار و خانواده حتی نای راه رفتن هم نداشته باشند. باری، با هدف آن‌که باخت این اسیران، زیاد هم غیرطبیعی (یا به یک معنای دیگر «طبیعی»!) جلوه نکند، تیمار موقت گروهی که برای حضور در تیم فوتبال برگزیده یا داوطلب شده‌اند شروع می‌شود. از همین زمان هم اختلاف‌هایی میان خود اسیران شدت می‌یابد. در ادامه آنها موفق می‌شوند با پشت سر گذاشتن این اختلاف‌ها و دیگر موانع، روز مسابقه در زمین با سرافرازی و با وجود حق‌کشی‌های داور آلمانی، بازی را از حریف ببرند. تا جایی که آنها از سر خشم و در عین ناجوانمردی، در پایان بازی، اسیران برنده را در همان زمین فوتبال به رگبار می‌بندند.

دو هاف تایم در جهنم با وجود تلخی‌هایش (مانند اشاره‌های مکرر فیلمساز به وضع رقت‌بار زندانیان که یکی از جلوه‌هایش جایی است که یک زندانی که متهم ‌شده به خاطر داشتن و خوردن یک قالب پنیر، خود را به گروه بازیکنان فوتبال ـ تیم متفقین ـ تحمیل کرده و او با بر زمین انداختن پنیر، می‌کوشد خود را از این اتهام تبرئه کند یا مثلا کل صحنه‌های اندیشیدن به نقشه فرار) از شیرینی نیز خالی نبود. مانند جایی که افسر آلمانی داد می‌زد استاینر! و آن بیچاره هم درست وسط زمین و موقع بازی خبردار می‌ایستاد و افسر و نفر بغل دستی‌اش هم کرکر خنده‌شان به آسمان می‌رفت! آن سال‌ها اصلا این استاینر خودش در کشورمان به ضرب‌المثل بدل شده بود و نمادی از بلاهت و تبعیت محض بود. صحنه خاطره‌انگیز دیگر هم جایی است که استاینر در عین نابلدی وانمود می‌کند استاد سلمانی بوده و با بی‌دقتی و ناواردی به اصلاح موی سر آن زندانبان مهربان می‌پردازد و موهایش را کا‌کل می‌کند.

باری، فیلمنامه‌نویس دو هاف ‌تایم در جهنم، تورز گابور و فیلمبردارش زسنی فرنک بود. بازیگرانش نیز عبارت بودند از: گاراس دسو، مارکوس لازلو، سوکا ساندور و گرا زولتان. فیلم محصول 1961 مجارستان بود و با توجه به این‌که زمان پخش تلویزیونی‌اش در ایران ما درست در کوران جنگ ایران و عراق به سر می‌بردیم و خبرهای ضد و نقیضی از طریق راویان دور و نزدیک از اسیران جنگی‌مان در کشور متخاصم به گوش می‌رسید، توانست نوعی همذات‌پنداری میان کاراکترهای فیلم با رزمندگان خودمان ایجاد کند و سخت به دل بنشیند؛ آنقدر که وقتی ورژن دیگری از همین داستان به شکل هالیوودی و با شرکت مشهورترین ستاره‌های سینما و فوتبال (پس از دو دهه از عرضه دو هاف تایم در جهنم که به هر حال محصول سینمای نه‌چندان درجه یک اروپای شرقی بود) روی پرده آمد، تقریبا هیچ‌گاه نتوانست به قدر نسخه اولیه و قدیمی در دل‌ها جا باز کند. هرچند که این دومی هم جذابیت‌های خاص خودش را داشت و در زمان اکران عمومی در سینماهای کشورمان و بعد هم نمایش‌اش از تلویزیون، سر و صدا به پا کرد، فروخت و از «سیما» هم دیده شد.

در همان زمان منتقد ماهنامه سینمایی فیلم درباره دو هاف تایم در جهنم نوشت: «فیلم خوب است. نمونه بسیار درستی برای فیلمسازان هم‌وطن خودمان. فیلم آموزنده است. می‌آموزد که چگونه می‌توان فیلم ساده ساخت. فیلمی حتی با مایه آشنا. آن‌قدر آشنا که در کلیشه می‌ماند. کلیشه فیلم‌های ضد دشمن و ضد نازی. قصه فیلم بسیار ساده است. به خاطر آوریم تمام محو تدریجی [فید اوت‌ها] را.

فیلم سرد و تلخ است. به خاطر آوریم ماجرای پنیر و توپ را. شخصیت‌ها به درستی تعریف شده و در جای خود به کار رفته‌اند. در این مورد مثلا استاینر را فراموش نکنیم. قضیه نامه و دعوا بین فوتبالیست‌ها و غیرفوتبالیست‌ها و آهنگ‌نوازی در آسایشگاه و چگونگی دستگیری تیم را بعد از فرار به خاطر آوریم و بیاموزیم که چگونه می‌توان با دستمایه‌های ساده و آشنا بخوبی کار کرد. فیلم، اثری خوب و به یاد ماندنی است. آن‌قدر خوب که در حکم معلم و تخته سیاه و گچ می‌تواند کارآمد باشد.»

***

هرچند که حالا «فرار به سوی پیروزی» به کارگردانی فیلمساز و بازیگر نامداری همچون جان هیوستن هم به نوبه خودش فیلمی نوستالژیک محسوب می‌شود، اما کافی است حرف‌های منتقد مجله فیلم را در کنار کیفیت، زیبایی و سادگی دو هاف تایم در جهنم قرار دهید تا متوجه شوید که در سینما، چیزهای دیگری در ماندگاری و دلنشینی یک فیلم موثرند. به یاد دارم که روزی در سال 1362 به رسم معمول آن زمان، ناظم مدرسه راهنمایی که در آن تحصیل می‌کردیم به کلاس آمد و پس از صحبتی کوتاه با معلم‌مان همه بچه‌ها را به سالن کوچک آمفی تئاتر مدرسه برد.

صحبت از نمایش فیلمی با نام فرار به سوی پیروزی بود که بعدها فهمیدیم آن زمان تازه وارد ایران و دوبله شده بود. باری، با شروع و ادامه فیلم، همه ما ازجمله بچه‌ها و اولیای مدرسه بر شباهت بی‌چون‌ و چرای فیلم با دو هاف تایم در جهنم صحه گذاشتیم. برخی هم مدام به حضور سیلوستر استالونه که آن زمان قهرمان چند نسل در حال اوجگیری به شمار می‌آمد اشاره می‌کردند که هنوز فیلم‌های معروفش (راکی و رمبو) مجوز نمایش رسمی نداشتند و از طریق ویدئوهای خانگی دیده می‌شدند. اتفاقا فرار به سوی پیروزی هم با وجود دوبله شدن و در اختیار بودن نسخه ویدئویی‌اش نزد اولیای مدرسه ما نشان از تلاش و تدارک واردکننده فیلم برای توزیع در شبکه ویدئوییِ ـ هنوز مجازِ ـ کشورمان داشت، اما این شبکه دست‌کم به مدت یک دهه غیرمجاز اعلام شد و حدود یک سال بعد، این فیلم با تبلیغات فراوان و تاکید بسیار روی نام و چهره ستاره‌های فوتبالی و سینمایی‌اش روی پرده سینماهای ایران افتاد و فروش بسیاری کرد (اتفاقا در آن نمایش مدرسه‌ای نیز بچه‌ها به «پله» هم توجه بسیاری نشان می‌دادند. پله نیز در صحنه‌هایی از فیلم، یکی دو چشمه از آن شوت برگردان‌های معروفش را به نمایش درآورد تا مزد این توجه را داده باشد). نمایش ابتدایی فیلم در سینماهای ایران از یک نظر، نوعی خوش‌شانسی برای واردکننده‌اش به شمار می‌رفت. چرا که او برعکس پخش‌کننده «شیر صحرا» که پس از تبلیغ ویدئویی به یکباره از تلویزیون سردرآورده بود، از نعمت فروش بسیار در سینماها و سپس واگذاری حق پخش تلویزیونی آن به «سیما» برخوردار شد.

بازیگران فرار به سوی پیروزی (محصول سال 1981 شرکت آمریکایی سینما پارامونت) مایکل کین، سیلوستر استالونه، ماکس فون سیدو، پله، بابی مور، اسوالدو آردیلز، کازیمیر زدینا، دنیل ماسی و بسیاری از نامداران دیگر بودند. سازنده موسیقی متن فیلم بیل کنتی، فیلمبردار گری فیشر و تهیه‌کننده‌اش ماریو کاسر، نویسندگانش اوان جونز و یابلو یابلونسکی بودند. فیلم از یک عنوان نادر و در نوع خود جذاب هم برخوردار بود: «طراح قسمت‌های فوتبال: پله».

داستان فیلم نیز با دوری‌ها و نزدیکی‌هایش به دو هاف تایم در جهنم چنین بود: «سال 1940 پس از اشغال فرانسه توسط آلمان نازی خیلی از فرانسوی‌های نظامی دستگیر و به زندان منتقل شدند. روزی با پی بردن یک افسر نازی به هویت فوتبالیستی مشهور، زندانبانان تصمیم می‌گیرند تا مسابقه فوتبالی میان زندانیان فرانسوی و نگهبانان آلمانی ترتیب دهند و بالاخره آن روز فرا می‌رسد که آنها با هم مسابقه می‌دهند و در این مسابقه آلمان ابتدا از آنها با 4 گل پیش می‌افتد، اما با تلاش زندانیان دوباره نتیجه را به سوی خود سوق می‌دهند و یکی از گل‌ها که دومارک پله فوتبالیست افسانه‌ای برزیل آن را به ثمر می‌رساند به شکل قیچی برگردون زده می‌شود که نه‌تنها تماشاگران بلکه سران نازی هم به وجد می‌آیند و در آخر پنالتی به نفع آلمانی‌ها گرفته می‌شود که پنالتی را سیلوستر استالونه دروازه‌بان زندانی‌ها می‌گیرد و آنها بازی را با نتیجه 4 ـ 4 مساوی می‌کنند و وقتی بازی تمام می‌شود تماشاگران سکو‌ها را بهم ریخته و با نگهبانان و سربازان درگیر می‌شوند و زندانیان هم همراه مردم با لباس‌های غیر از لباس ورزش فرار می‌کنند.»

علی شیرازی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها