وقتی میگوییم: «پاییز زیباست» عبارتی توصیفی و خالی از خلاقیت ساختهایم. هنر از زمانی آغاز میشود که ـ فیالمثل ـ بگوییم: «برگهای پاییزی پرواز کردند.» در این جمله، برگهای پاییزی به پرندگانی تشبیه شدهاند که از درخت پر کشیدهاند.
توانایی خلق چنین تصاویری «تخیل» یا «تخییل» نامیده میشود. دایره تخیل، به نظر نامحدود است، اما در واقع چنین نیست. تخیل، ریشه در واقعیت دارد تا جایی که واقعیت بتواند بستری برای رشد تخیل شود، محدودیتی در کار نیست.
سریال تلویزیونی «میشل استروگف» (تلویزیون آلمان/ ژان پیر دوکور/ 1976 که براساس نوشتههای ژول ورن تنظیم و تولید شده است) نمونهای است از رابطه تخیل و واقعیت عینی. یک مامور مخفی روسی، باید پیام مهمی را به سرزمینهای آشوبزده شرق روسیه برساند؛ جایی که آماج حملات قبایل وحشی است. واقعیت: آشوب و شورش قبایل بیابانگرد در قرن هجدهم. تخیل: تمام شخصیتهای اصلی داستان و حوادث مربوط به این ماموریت.
داستانهای ژول ورن نمونه خوبی برای تبیین نسبت تخیل و واقعیت هستند. بیست هزار فرسنگ زیر دریا (تخیل زیردریایی)، سفر به اعماق زمین (وجود حیات در لایههای زیرین زمین). دیگر آثار او نیز از این قابلیت بخوبی بهره بردهاند. واقعیت، تبدیل به مادهای میشود که با عنصر تخیل، ابعاد فراواقعی و حتی غیرواقعی پیدا میکند.
استفاده از تخیل را در فیلمسازی میتوان به نهایت رساند. سریال «گمشده»(2014 ـ2010) تلویزیون ایالات متحده و سریال «بازی پادشاهان»(2011) نمونههای درخشانی هستند که به نحوی تام و تمام از عنصر تخیل بهره بردهاند.
سریال بازی پادشاهان، از اساطیر، ادیان، فرهنگهای قومی و محلی و بسیاری از نمادهای انسانی برای خلق منظومه خود بهره برده ، اما سرتاپا تخیلی است.
مرزهای واقعیت را به اشکال دیگری میتوان شکست. فانتزی (fantasy) یکی از ابزارهای کارآمد است که به کمک آن میشود هرگونه رابطهای را با واقعیت قطع کرد و جهان، موجودات و حوادثی را خلق کرد که هرگز در عالم واقع وجود ندارند.
بیبیسی مجموعهای را تولید و پخش میکند به نام دکتر «هو». دو نکته برجسته را درباره این سریال میشود مطرح کرد؛ اول اینکه تمام وقایع داستان، فانتزی است. یک موجود فضایی که با ماشین زمان خود سفر میکند؛ ماشینی که شبیه یک باجه تلفن است.
نکته دوم اینکه سریال با هیچ ساخته شده! با تکنیکهای رایج رایانهای. بدون استفاده از تاسیسات سنگین و عظیم.
در نتیجه سریالی بسیار ارزان درآمده، اما همین سریال ناچیز، تبدیل به نمادی جریانساز شده! توریستها سراسر لندن را جستجو میکنند، چون شهرداری لندن، هر روز، باجهای را در گوشهای از شهر قرار میدهد که مشهور است ماشین زمان دکتر است!
در دهههای اخیر، تولید آثار تخیلی و فانتزی در رسانه ملی بازار گرمی داشت. سریالهای «قصههای تابهتا» 1375 و «آب پریا» (1391) ساخته مرضیه برومند، سریال «مجید دلبندم» ساخته رضا عطاران و مسافران رامبد جوان از جمله تولیداتی هستند که مرزهای واقعیت را درنوردیدند و موفقیت بالایی هم داشتند.
اما تعداد اینگونه آثار در سالهای اخیر بشدت افت کرده که کمترین تاثیر آن بر کنداکتور رسانه ملی، کاهش تنوع ساختههای داستانی است.
فیلمنامههای تلویزیونی، عمدتا فاقد عنصر تخیل و فانتزی هستند و بیشتر به مکانیزمی تکیه دارند که آن را «قرارداد» داستانی مینامیم: یکی بود یکی نبود... بر این اساس، کارگردان با مخاطب قرار میگذارد که اگر ـ فیالمثل ـ شخصیتهای معرفی شده را در شغل، زمان و مکان موجود در داستان بپذیرد، با یک رشته حوادث جذاب و دیدنی روبهرو خواهد شد. اغلب فیلمهای تلویزیونی و سریالها بر این قاعده استوارند.
سریالهایی از قبیل ساختمان پزشکان، شمسالعماره، شمعدونی و حتی پایتخت نمونههایی هستند که بدون استفاده از عنصر تخیل و با تکیه بر قراردادهای داستانی خلق شدهاند. پیش از این گفتم که ساخت چنین آثاری را نمیتوان نقطه ضعف رسانه ملی دانست، اما با توجه به ضرورت تنوع در تولیدات تلویزیونی میتوان آن را نوعی نقص محسوب کرد.
گفتنی اینکه من در خلأ ایجاد شده، رسانه را مقصر نمیدانم. به نظر میرسد که آسان بودن تولیدات قراردادی، دشواریهای مالی و پشتیبانی، فقدان فیلمنامههای خوب و توجه نداشتن به مخاطب باعث شده که فیلمسازان ما آسانگیر شوند. بنابراین رویکرد اصلی این نوشته، با برنامهسازان است. با توجه به استعداد قابل قبول لژستیک، سختافزار و نرمافزار در رسانه ملی، گمان نمیکنم اگر فیلمسازی، فیلمنامهای قوی (چه فانتزی یا تخیلی) همراه با یک گروه تولید کارکشته به تلویزیون ارائه دهد، در اجرای آن مانعی پیش بیاید.
امید بهشتی - فیلمنامهنویس (قاب کوچک - ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد