در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
وقتی قرار مصاحبه با او میگذارم که برای دیدار خانواده در شهر گنبد کاووس است، مطمئنم وقتی این گفتوگو را میخوانید اودوباره برای ماموریت به عراق رفته است.
سید محمدرضا حسینی بای که همیشه پیگیر گزارشهای مردمی است، این بار مهمان ماست.
گزارشهای شما را در صحنههای جنگی عراق دیدهایم. خودتان نمیترسید؟
این هم یک ماموریت است مثل جاهای دیگر. پیشنهاد میدهند، اجباری در کار نیست. این طور ماموریتها با روحیات من سازگار است، چون علاقه خاصی به کارهای میدانی و جنگی دارم. دوست دارم در دل حادثه باشم.
جایی خواندم که در 14 سالگی به جبهه رفتید؟
بله، عملیات فاو بود که اسلحه به دوش گرفتم. اسلحه تیربار اندازه قدم بود.
خانواده مخالفت نکردند؟
پدر و مادرم نمیگذاشتند. چهار بار از دستشان فرار کردم. آنها از پادگان آموزشی پیدایم میکردند. تا این که جفت پاهایم ترکش خورد و جانباز شدم الان در پای چپم سه ترکش یادگاری دارم.
در عراق چطور منطقه را شناسایی میکنید؟
برای تهیه گزارش با سیستمهای امنیتی خود عراقیها به منطقه میرویم. یک بار از یک فرمانده نظامی پرسیدم داعش در چند کیلومتری ماست. با تبلتی که در دستش بود نشان داد که داعش در یک کیلومتری ما بود. صدای تکتیراندازهایشان میآمد.
این طور وقتها خبر را چطور تهیه میکنید؟
چیزهایی را که میبینیم، یادداشت میکنیم. با نیروهای داوطلب عراق و نظامیها گفتوگو کرده و حاصل کار را به صورت گزارش ارائه میکنیم.
از تفاوت کار در عراق با سوریه بگویید.
این کار ادامه سوریه است. سوریه خطرش بیشتر بود، ساختمانی که ما در آن مستقر بودیم به این صورت بود که طبقه بالا محل کارمان بود و طبقه پایین محل استراحت. با صدای تیر و تفنگ دشمن خوابمان میبرد، چون در دمشق درگیری بود، اما در عراق باید تقریبا 40 تا 50 کیلومتر بروی تا به مکان درگیری برسی.
تشابهی که این دو محل دارد این است که احتمال انفجار در داخل پایتخت زیاد وجود داشت، اما در دمشق کارکردن برای تیم خبرنگاری سختتر است.
اما اینجا باید حواست جمع باشدو هر حرکتی در عراق خطرناک است، چون زمینها آلوده به مین و تلههای انفجاری داعش است. قناسهزنهای آنها دیده نمیشود، اما آنها ما را میبینند. مسئولان نظامی تاکید دارند که در دید آنها قرار نگیریم.
رفتن به عراق ریسک است. شانس باید داشته باشی که سالم برگردی. اینجا نمیتوانی بگویی که مرگ برای همسایه است. نه، مرگ برای تو هم است.
ماموریتها معمولا چند روزه است؟
بستگی به نظر مدیران دارد؛ معمولا از یک تا سه ماه.
حسینی بای به دنبال چه چیزی است که به عراق میرود. آیا دوست دارد شهادت را شکار کند؟
من عاشق شهادت هستم، ولی درحال حاضر به خاطر این نیت به عراق نمیروم. داعش، این گروه تکفیری میخواهد چهره اسلام را خراب کند. اسلام آبروی ماست. هر کسی باید یک طوری از این مهم دفاع کند. ما به عنوان سربازان رسانه ملی وظیفه سنگینی داریم. ما میتوانیم اهداف داعش را نهتنها به مردم ایران بلکه دنیا نشان دهیم که داعش کیست و از جانب چه کسانی حمایت میشود. آمریکا که دم از حقوق بشر میزند با تروریستها همکاری میکند. این را اگر رسانه نتواند بگوید پس چه کسی باید بگوید؟
عراقیها چه برخوردی با شما به عنوان یک رسانه ایرانی دارند؟
اکثر رسانههای عراقی برخورد خوب و متینی با ما دارند. آنها ایران را دوست دارند.
قضیه فرار خبرنگار بیبیسی از حسینی بای چی بود؟
در شمال الانبار بودم که خبرنگاران مختلفی را از کشورهای آلمان، آمریکا، واشنگتن پست و بیبیسی و بیبیسی فارسی دیدم. از خبرنگار بیبیسی پرسیدم چرا شما در تهیه خبر از داعش به عنوان «گروه تروریستی» یاد نمیکنید و از واژه شبهجنگجویان حکومت اسلامی استفاده میکنید در جوابم گفت: من الان کار دارم و به سرعت در رفت. این صحنه را خبر 20:30 هم نشان داد و بازتاب خوبی داشت.
از خبرنگار قدیمی بیبیسی هم پرسیدم شما نقش آمریکا را در بحران داعش و عراق چطور دیدی؟ در جوابم گفت: من خبرنگارم، کارشناس مساله آمریکا که نیستم. جالب است کسانی که در مورد هر مسالهای اظهارنظر میکنند در مورد این مساله چیزی نمیگویند، چون خودشان میدانند سردمداران آمریکا و غرب چه جنایاتی را مرتکب شدهاند.
از واکنشهای مردم در برخورد با خودتان به عنوان یک چهره شناخته شده بگویید.
وقتی برای تهیه مناسبتهای مذهبی به کربلا و نجف میرویم واکنشهای مردم دیدنی است. آنها نگران جان ما هستند.
اگر از یک بازیگر در مورد کودکی او بپرسیم، میگوید ما از بچگی نقش بازی میکردیم. شما چطور از کودکی گزارش تهیه میکردید؟
من از بچگی به این حرفه علاقه داشتم. ما خانواده پرجمعیتی هستیم و هفت خواهر و برادریم. من میرفتم بالای رختخوابها و شروع میکردم به خواندن خبر برای اینها.
چند سالگی؟
از دوران راهنمایی. نوجوانی من همزمان با دوران جنگ بود و پیکر شهدای جنگ را که میآوردند، میرفتم و پشت بلندگو اعلام میکردم که مثلا فردا تشییع شهدا است یا مثلا در تئاتر و دعای صبحگاه مدرسه نقش فعالی داشتم.
به خاطر گزارش تشویقی هم گرفتید؟
مدیر آن زمان گفت: «سه روز کنکور است» من هم سه گزارش متفاوت تهیه کردم. کنکوریای بود که سر صبح از رختخوابش بلند شد و بدو بدو رفت و بازتابش هم بین مردم خیلی خوب بود. یک جاهایی هم خود کنکوریها گزارش میکردند.
مدیر روی تابلو برایم تشویقی زده بود. البته حدود هشت سال است طبق واحد ارزیابی گزارشهای واحد مرکزی خبر هر ماه و هر سال بین نزدیک به 60 خبرنگار واحد مرکزی خبر نفر اول میشوم. سال 90 هم کارمند نمونه سازمان شدم و تابلویی با امضای آقای ضرغامی گرفتم. ایشان به گزارشهای من خیلی علاقه داشت و جلوی رئیسجمهور وقت خیلی از من تعریف و تمجید میکرد. یادم هست یک روز که از در شمال پیاده به سازمان میآمدم، ماشین را برایم نگه داشت و گفت: بای بیا سوار شو.
تشویق معنوی تاثیری هم دارد؟
وقتی از عراق برگشتم واکنش معاون خبر آقای دکتر جبلی برایم جالب بود. ایشان از پشت میز بلند شدند و تحویلم گرفتند و گفتند: رزمنده دلاور چطوری؟ این جمله به من انرژی و انگیزه بیشتر داد. حمایت معنوی مدیران برای کسی که در منطقه جنگی میرود خیلی مهم است.
حسینی بای چطور هم از سوژههای کنکور گزارش میگیرد، هم از جنگ و عروسی؟ چگونه توانستید در چند حوزه فعالیت کنید؟
این مهم بستگی به علاقه فرد دارد. هر کسی یک سبک کاری دارد. البته کمتر بچهها وارد این مقوله میشوند. به قولی مرغ عزا و عروسی تلویزیون هستم که توانستم به همه حوزههای خبری سر بکشم.
از کار خودتان راضی هستید؟
باید از مردم بپرسید. من فیسبوک، اینستاگرام و فضای شخصی و وبلاگ ندارم. با احترام به همه کسانی که در این شبکههای اجتماعی فعالند معتقدم بهترین اینستاگرام، دیدن حضور مردم در کوچه و خیابان است. مردم بهترین سردبیرهای خبر هستند، خوب تشخیص میدهند و عیب و ایراد را میگویند.
بعضیها معتقدند فضای دیده شدن برای بچههای تهرانی بیشتر مهیا است پس چطور حسینی بای ساکن گنبد به اینجا رسیده است؟
الان فوتبال را نگاه کنید، دیگر رقابت فقط بین دو تیم پرسپولیس و استقلال نیست. کسانی موفقند که از شهرستانها با پشتکار بالا آمدهاند. تقریبا فضا برای همه مهیاست؛ از هنر و ورزش گرفته تا خبرنگاری! خوشبختانه همه میتوانند در همه عرصهها خودشان را نشان دهند و این موضوع به ذات خود آدمها بستگی دارد. من غیر از علاقه و پشتکار، خیلی سختی کشیدم. البته دعای پدر و مادر و توکل بر خدا خیلی مهم است.
از چه سالی و چطور به طور جدی وارد واحد مرکزی خبر شدید؟
سال 75 دانشجوی تاریخ بودم و در گرایش فلسفه درس میخواندم و آقای لاریجانی که رئیس صداوسیمای آن وقت بود، استاد بنده بود و میدانست من به کارهای خبری علاقه دارم و به من گفت: «بنویس» و مرا به معاونت سیاسی معرفی کرد. رابطه ما استاد و شاگردی بود و ایشان فقط مرا معرفی کرد.
چرا تا به امروز ازدواج نکردهاید؟
من با کارم ازدواج کردم. معتقدم ازدواج یک قسمت است. هنوز برایم مورد خوبی پیش نیامده است. خانوادهام در گنبد هستند و من تنها در تهران زندگی میکنم. شاید اگر در شهرستان بودم تا الان ازدواج کرده بودم و سه، چهار بچه هم داشتم.
تا به حال دیداری با حضرت آقا داشتهاید؟
بله، در همین دیدارهای معمول بوده، اما چهره به چهره نبوده است. البته یک خاطره خوبی دارم. دیدار رهبر معظم انقلاب با جانبازان بود. ما در حلقه اول و زیر جایگاه بودیم. مطابق معمول هم وقتی آقا میآمد و مراسم را شروع میکرد، گزارشمان تمام بود، اما ناگهان روحانیای خوشچهره آمد جلو و گفت: «آقای بای! سلام علیکم». گفتم: «سلام علیکم». بعد گفت: «آن گزارش سربازیات خیلی باحال و قشنگ بود. گزارشهایت قشنگ است». من هم گفتم: «خیلی ممنون». در همین حین، یکی در گوشم گفت: «بای! این پسر حضرت آقاست». پرسیدم: «شما پسر آقا هستید؟» جواب داد: «بله». من هم پیشانیاش را بوسیدم. حاجآقای گلپایگانی هم کنارم بود. یادم هست در مسابقات قرآن وقتی از ایشان سوالی کردم در جوابم گفت: «شما همه جا هستید» و از من تشکر کرد. همین تشکر رئیس دفتر رهبری به اندازه هزار هدیه برایم باارزش است.
و تنها آرزوی آقای حسینی بای؟!
هر نوع گزارشی را که بگویید کار کردهام؛ از کنکور تا بازی پرسپولیس و جنگ و دانشگاه فقط آرزو دارم با رهبر معظم انقلاب مصاحبه کنم.
زهره زمانی - قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: