یک زندگی دو نفره بی‌سرو صدا؛ هر دو تحصیلکرده و شاغلند، یکی برای خودش آقای مهندس است و دیگری خانم حسابدار، هر دو کلی نقشه برای رشد و پیشرفت‌شان کشیده‌اند و کلی برنامه ‌ریز و درشت برای آینده در سر دارند و هر دو به یک تصمیم رسیده‌اند، این‌که صدای گریه هیچ نوزادی در چاردیواری خانه‌شان نپیچد، دلشوره تربیت کردن هیچ نونهالی را به دوش نکشند و دلشان برای گذران نوجوانی و جوانی هیچ فرزندی شور نزند.
کد خبر: ۸۰۸۳۲۸

آنها تصمیم گرفته‌اند ‌بچه نداشته باشند و به اصطلاح برای خودشان زندگی کنند. به قول خودشان چه دلیلی دارد که با خودخواهی کسی را به این دنیای پر فراز و نشیب وارد و یک زندگی نامطمئن را به او تحمیل کنند؟! اما حالا بعد از گذشت چند سال از زندگی مشترک و یکنواخت شدن زندگی، احساس می‌کنند چیزی در زندگی دو نفره‌شان کم است؛ قهقهه‌ها و گریه‌های یک فرشته کوچک.

نیازی نیست خیلی به عقب برگردیم، تا همین یکی دو دهه قبل بچه‌دار شدن مهم‌ترین تحول زندگی زوج‌ها بود که معمولا پس از یکی دو سال زندگی مشترک اتفاق می‌افتاد تا جایی که به محض دیر شدن این اتفاق شیرین، هر کس به سهم خودش کاری می‌کرد و پیشنهادی می‌داد. یکی دست به دعا می‌برد و برای بچه‌دار شدنشان نذر می‌کرد، یکی با کلی مقدمه‌چینی آدرس دعانویس و رمال می‌داد و دیگری دکتر خوب معرفی می‌کرد. خلاصه که انگار این خانواده دو نفری حتی با وجود حس خوشبختی زن و شوهر، یک خانواده ناقص به نظر می‌رسید؛ حالا اما داستان عوض شده است نه مشکلی در کار است و نه بیماری، برخی از زوج‌ها خودشان انتخاب می‌کنند که دو نفره باقی بمانند. اما چرا؟

بی‌میلی به فرزندآوری و بچه‌دار شدن تصمیمی نیست که تنها یک دلیل داشته باشد، بلکه نگرش‌های متفاوت و شرایط گوناگون می‌تواند آن را رقم بزند. گاهی زن و شوهر خود را آماده پذیرش مسئولیت فرزند نمی‌بینند و مهارت‌های اداره یک خانواده بزرگ‌تر را ندارند و می‌گویند بچه‌داری برای ما زود است، گاهی هم تصمیم دارند با همین خانواده جمع و جور دو نفره تجربه‌های نو و هیجان‌انگیزی داشته باشند و به قول خودشان برخلاف جریان آب شنا کنند.

حمید و سحر یکی از همین خانواده‌های دونفره‌اند، شش سال از زندگی مشترکشان می‌گذرد و قصد بچه‌دار شدن هم ندارند. سحر که 35 ساله است‌، می‌گوید: من و همسرم درباره این موضوع با هم توافق کردیم و هر دو با رضایت خودمان خواستیم که بچه‌ای نداشته باشیم؛ اما مردم به این سبک زندگی عادت ندارند و به محض این‌که دو نفر ازدواج کردند مدام از بچه‌دارشدن‌شان می‌پرسند. مادرم نگران این است که چند سال دیگر پشیمان شوم و دیگر برای بچه‌دارشدن‌مان دیر شده باشد و مادر همسرم همیشه فکر می‌کند مشکلی از جانب من در کار است و بچه‌دار نمی‌شویم! اما حقیقت این است که ما هیچ کدام علاقه‌ای به داشتن فرزند نداریم و معتقدیم خیلی از تجربه‌های تازه بدون فرزند راحت‌تر اتفاق می‌افتد.

برای برخی از زوج‌ها فرزند می‌تواند مانع پیشرفت قلمداد شود، این مساله بیشتر در میان زنانی دیده می‌شود که از نظر شغلی به موفقیت‌های چشمگیری رسیده‌اند و بچه‌دار شدن تمام ابعاد زندگی‌شان را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مریم 33 ساله می‌گوید: من مدیر بخشی از یک شرکت بزرگ مهندسی هستم و نزدیک ده سال سابقه کار دارم و تا یکی دو سال دیگر می‌توانم مدیریت کل مجموعه را برعهده بگیرم اما همین که قصد بچه‌دارشدن کنم، باید 9 ماه بارداری را تحمل کنم و چند ماه مرخصی زایمان بروم و تازه پس از آن هم مسئولیت بزرگ کردن و تربیت‌ یک بچه بر دوشم خواهد بود. با این اتفاق تمام زحماتم به هدر می‌رود. همسرم در این مورد با من موافق است اما متاسفانه مشکل اصلی دخالت‌های دیگران است. اطرافیان، ما را خودخواه می‌دانند و بعضی هم تصور می‌کنند ما نمی‌توانیم بچه‌دار شویم، در حالی‌که این یک تصمیم کاملا خانوادگی است و به دیگران ارتباطی ندارد که ما قصد بچه‌دارشدن داریم یا‌ نه.

اما تعداد زیادی از زن و شوهرها می‌گویند به خاطر نداشتن شرایط اقتصادی مناسب است که فعلا قید بچه‌دار شدن را زده‌اند. بسیاری از همسران امنیت شغلی ندارند، درآمدشان کافی نیست و آنچه به دست می‌آورند هزینه اجاره‌خانه و باقی خرج‌های واجب زندگی‌شان می‌شود. به همین دلیل هم آنها با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه می‌رسند که درآمدشان تنها کفاف زندگی خودشان‌ را می‌دهد.

بهروز 28 ساله در این باره می‌گوید: بچه‌دار شدن نیاز به برنامه‌ریزی و امکانات دارد و مسئولیت‌پذیری بالایی را هم می‌طلبد، من به عنوان یک مرد باید آمادگی پدر شدن را داشته باشم و علاوه بر داشتن این شرایط روحی از نظر مالی هم توانایی حمایت از فرزندم را داشته باشم، در حالی‌که در موقعیت کنونی من چنین آمادگی در خودم نمی‌بینم پس چه دلیلی دارد به خاطر اصرار دیگران خودم و یک موجود بی‌گناه را به دردسر بیندازم؟‌ به همین دلیل قصد بچه‌دار شدن نداریم، زمانی هم که بخواهیم بچه بیاوریم به یکی قناعت می‌کنیم تا بتوانیم امکانات خوبی برایش فراهم کنیم.

اما آیا مادر و پدر شدن واقعا به معنای از دست رفتن آزادی یا به دردسر انداختن یک طفل بی‌گناه است؟!

مژگان کاظمی که مادر دو کودک است، می‌گوید:«زمانی که فرزند اولم، مهدیار، را به دنیا آوردم او اولین نوه در خانواده خودم و همسرم بود، حضور او چنان تغییری در زندگی ما ایجاد کرد که گاهی خواهرم به شوخی می‌گوید تاریخ دو بخش دارد قبل از مهدیار و پس از مهدیار! حضور این پسربچه کوچک علاوه بر تغییر زندگی خودم، در خانواده‌هایمان نیز تاثیرات عمیق و مثبتی برجای گذاشت.»

وقتی کودکی به دنیا می‌آید یک موجود کاملا جدید پا به عرصه وجود گذاشته است، کسی که کمی شبیه پدر و کمی شبیه مادرش است، رفتارها و عادات خودش را دارد و به واقع میوه جان شماست. حضور این کوچولوی دوست داشتنی تمام ابعاد زندگی شما را دچار تغییر می‌کند. برای هر تصمیمی اول او را در نظر می‌گیرید و دوست دارید بهترین امکانات را برایش فراهم کرده و دانسته‌هایتان را به او منتقل کنید و از بزرگ شدنش لذت ببرید.

این اولین اثر بچه‌دار شدن است؛ تغییر سبک زندگی. از شکل و شمایل خانه گرفته تا برنامه‌های مهمانی و رفت و آمدهایتان تحت تاثیر او قرار می‌گیرد. اختصاص یک اتاق برای کودک، تنظیم دمای خانه و کاهش سروصداهای احتمالی، اضافه شدن پوشک و شیرخشک و دستمال مرطوب و ... به فهرست خرید هم تغییراتی است که کم‌کم عادی می‌شود، پس از آن نوبت به تنظیم برنامه‌های واکسن نوزاد و ویزیت‌های ماهانه پزشکش می‌رسد و تمام اینها یعنی در کنار تغییر سبک زندگی، شما باید تعهد و مسئولیت‌پذیری را در خودتان پرورش داده باشید و آن وقت خانواده دو نفره‌تان را سه نفره کنید.

برای برخی از زوج‌ها تغییر سبک زندگی به معنای پایان خوشی و اوقات فراغت است، در حالی‌که یک خانواده وقتی کامل‌تر می‌شود شکل و شمایل لذت‌هایش هم تغییر می‌کند. حالا شما با اولین تاتی تاتی‌های فرزندتان ذوق‌زده می‌شوید و با شیرین‌زبانی‌های کودکانه‌اش همراهی می‌کنید. در تمام این کارها خوشحالی عمیقی نهفته است که فقط یک پدر یا یک مادر توانایی درکش را دارد.

زهره عبادتی بانوی 32 ساله‌ای است که بتازگی مادر شده است و می‌گوید: «همیشه دوست داشتم‌ بچه داشته باشم، اما ترسی وسواس‌گونه در وجودم ریشه دوانده بود، ترس از بد تربیت شدن و بی‌ادب بودن فرزندم، ترس از این‌که مبادا بیش‌فعال یا برعکس، خجالتی و منزوی شود، نگران بودم که اگر درسخوان نشود چه کنم یا در مواجهه با اتفاقات پیش‌بینی‌نشده‌ای مثل بیماری و اعتیاد چگونه برای فرزندم مادری کنم؛ خلاصه که این ترس‌ها اجازه نمی‌داد تصمیم قطعی‌ام را برای مادر شدن بگیرم.»

شاید گاهی اوضاع آن‌گونه که دوست دارید پیش نرود، مثلا فرزندتان کمی بدقلق و لجباز باشد یا حساس و زودرنج و پرتوقع بار بیاید، شاید در مدرسه شاگرد اول کلاس نشود‌ یا عقاید و باورهایش با شما فرق کند. این اوضاع نباید نگرانتان کند، او یک انسان دیگر است با باورهایی متناسب با زمانه خودش و این مشکلات فقط مخصوص شما نیست، بلکه بیشتر والدین مسائل مشابهی را با فرزندانشان تجربه می‌کنند. تربیت کودک چیزی نیست که بسادگی بتوان از کنارش عبور کرد، اما مراقب باشید که حساسیت و اهمیت این امر را نه آن‌قدر بزرگ کنید که کلا قید بچه‌دار شدن را بزنید و نه آن‌قدر کوچک کنید که از آموزش و پرورش فرزندتان غافل شوید.

فقط این نکته اساسی را در نظر داشته باشید که فرزندآوری هم مانند همه مراحل دیگر زندگی یک نیاز فطری و طبیعی است و با آمدن یک کوچولوی شیرین، زندگی ما کامل‌تر می‌شود، بنابراین با فطرت خود نمی‌توانیم مبارزه کنیم، فقط باید این مرحله مهم زندگی‌مان را درست مدیریت و برای آن برنامه‌ریزی کنیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها