رحیم میگوید: «٩٠درصد ملکهای این منطقهرو میشناسم و فایلهاش دست خودمه» نگاهم به سقف افتاده است، دستکم ٥متر ارتفاع دارد، از بیرون دو یا سه طبقه به نظر میرسید اما در داخل فقط یک دوبلکس پرزرق و برق است. از سقف یک لوستر گرانقیمت آویزان است، تمام دیوارها با سنگهای زیبا و تابلوهای نقاشی پوشانده شده است، ستونهای بلندی سقف را نگاه داشته و پلههایی از جنس نایلون فشرده از انتهای بنگاه با یک پیچ رویایی خودشان را به محوطه دوبلکس میرساند، بنگاه بیشتر به یک اثر هنری شبیه است، متفاوت از هرآنچه از این قشر دلالان مسکن سراغ داریم. رحیم فنجان شیک نسکافه را با دستمالی زیرش جلویم میگذارد و خودش را توی مبلهای چرمی پرت میکند.
«شما فقط بهم بگید چقدر میخواید هزینه کنید تا من کمکتون کنم».
عینکش را روی سر طاس شده جذابش جابهجا میکند، مارک کفشاش را از انعکاس گرانیتهای کف بنگاه میخوانم، تیم برلند، قهوهام را سرمیکشم. سرش زیر نورهالوژنها برق میزند.
بالاترین عددی که به ذهنم میرسد را میگویم،
٥ میلیارد.
چشمهایش درشت میشوند، کممانده قهوه توی گلویش بپرد اما خودش را کنترل میکند،
«٥ میلیارد؟» صدای پرغرورم برای خودم هم ناآشناست، اما میخواهم پولدار خوبی باشم «بهم نمیخوره آنقدر پول داشته باشم؟» و لبخند میزنم.
نسکافه چند لکه سر سوزنی، روی پیراهن زارای سفید رنگش انداخته است اما خودش متوجه نیست. «نه، چرا نخوره اما... اما شما با این پول حتی نمیتونید اینجا زمین بخرید».
به خودم که میآیم، روی مبل نیمخیز شدهام، دهانم باز مانده و پایم از شدت برخورد با لبه میز درد خفیفی دارد.
«پاتون چیزی شد؟»
«نه، خوبم.»
«به نظرم بهتره با این پول بریم سمت صحرای نارون، اونجا بازم میشه چیزی گیر آورد.»
«فرقشون چیه؟»
«اولیش اسمشونه، اسم عسلک خودش میلیاردها تومن میارزه، بعدش نمایی که ویلاها دارند و بالاخره آدمهایی که زندگی میکنند، اگر بودجهتون کمی بیشتر بود میتونستم نشونتون بدم.»
مرد میانسالی گوشه بنگاه بیخیال نشسته است و روزنامه میخواند اما شک ندارم که گوشش توی حرفهای ما است و این موضوع وقتی قطعی میشود که از همان دور داد میزند، اگر بتونید کمی روی پولتون بذارید یک متراژ کوچیک تو عسلک هست که بهتون نشون بدیم.
«چقدر مثلا باید روش بذارم؟»
«مثلا ٢ یا ٣ تا، رحیم آقا رو ببر اون ویلا رو ببینه.»
دوستی که آدرس این بنگاه را داد، تأکید داشت که با خبرنگار حرف نمیزنند اما تقریبا تنها بنگاهی است که بزرگان را مدیریت میکند و عسلک برایش احترام قایل است. بنابراین چارهای ندارم، فکر میکنم که بعد از حرفهایمان میتوانم اجازهاش را برای انتشار بگیرم. تلفنم را درمیآورم: «من برای خودم که نمیخوام، اما بذارید از مهندس بپرسم ببینم میتونه».
مهدی، عکاس روزنامه بیرون توی ماشین است، بیخبر از همه جا، گوشی را برمیدارد، «مهندس من الان اینجام و این دوستان که شما آدرسرو دادید میگن٥ تا کم و باید برای یه چیز خوب تا١٠ و ١١ هزینه کنین.»
مهدی هنوز گیج این حرفهای بیربط است که رحیم خودش را وسط میاندازد،«خوب نه معمولی.»
«جانم؟» مهدی میپرسد که چه میگویم.
«مهندس گوشی لطفا، شما چیزی گفتید؟»
«گفتم با ١١،١٠ تا تو عسلک یه چیز معمولی در حد ٧٠٠، ٨٠٠ متر گیرتون میآد، تازه اگر بیاد»، «پس چقدر لازمه؟»، «بالای ٢٠ تا» یاد گوشی توی دستم میافتم، «مهندس شنیدید که...» مهدی هم وارد بازی شده است، بگو ٢٠ تا، اصلا مهم نیست، آتیش زدم به مالم.»
«میگویم ١٥ تا؟ باشه، چشم، تو این رنج میگردم.»
صورت رحیم کمی باز میشود، آخرین جرعه فنجانش را هم بالا میاندازد، سیگار وینیستون و دسته کلید و کیف ورساچهاش را برمیدارد و میگوید«بریم.»
عسلک یا همان استلک در گویشهای قدیمی از خیابان اصلی لواسان شروع میشود و تا ارتفاع ٢هزار متری بالاتر از دریا بالا میرود، مرتفعترین بخش ییلاقات لواسان است.
از کوچهای کنار بنگاه بالا میرویم، سراشیبی برای ٢٠٦ تند است اما نه آنقدر که نشود بالا رفت، از کنار گیت نگهبانی رد میشویم و رحیم راهنماییهایش را آغاز میکند. «این بخش ارزونترین قسمت عسلک است، یعنی اونایی که پولهای کمتری دارند اما دوست دارند عسلک هم زندگی کنند، بیشتر اینجا دنبال خریدند».
چند ساختمان درحال ساختوساز است، بیشترشان آپارتمانهایی است که در چند واحد درحال ریزهکاریهای آخر هستند. «الان بیشتر آپارتمان میسازند، یعنی هرکی هم که ویلا بخره بعد از مدتی خراب میکنه و برجش میکنه، البته اگر زمین یا ویلا گیرش بیاد که بخره».
مثل تمام ییلاقات تهران است، آب و هوای خوب، باد و خانههای بزرگ پیچیده شده در دیوارهای سنگی و البته کوچهها و خیابانهای درب و داغان.
«با این قیمتها چرا خیابونهاشون این شکلیه»
رحیم کمکم فهمیده که دست بالا را دارد «خب اینجا عسلک دیگه، همینطوری هم خیلی تو چشم که زیاد اهالیش دوست ندارند.»
پیچها را دانهدانه رد میکنیم تا جلوی «کیس» مورد نظر بنگاه برسیم، یک خانه در مرحله اسکلت و کمی آجر کاری شده و نه بیشتر، رحیم میگوید: «اینجاست، قراره که سال بعد تمام بشه، خیلی بزرگ نیست اما بالاخره عسلک».
ما در چنین موقعیتی بودیم، مهدی رانندگی میکرد، یک اسکلت فلزی که در سه طبقه طراحی شده و به اندازه یک طبقه آن تیغهبندی شده است، من و رحیم از ماشین پیاده شده و او با کارگری خوش و بش میکند و تقاضای مالک برای دریافت دستکم ٤میلیارد هنگام نوشتن قولنامه و قرارداد و محاسبه باقی پول به قیمت زمان تحویل، زمان تحویل؟ دستکم یکسال بعد.
به رحیم میگویم که نمیخواهیم و میرویم که جای بعدی را نشان بدهد، یخش هم آب شده است و شروع میکند خانهها را یکییکی معرفی کردن، فلان بازیگر سریالهای طنز که دارد ویلایی میسازد، آقای جواهر فروش معروف و واردکننده بهترین و اقتصادیترین برند ماشین دنیا که در نوک تپه خانه دارد، کارخانهدارها و بازاریهای سرشناس هم هستند اما نه در جایی که ما دنبال ویلا میگشتیم.
هرچه بالاتر میرویم کمکم تفاوتها معلوم میشود. مقابل یک ویلا نگه میداریم، ٤٥٠ متر که ٤٠٠ مترش زیربناست، طراحی مدرنی دارد با سنگهای تزیینی و شیشههای رفلکسی. زیباست، با هویت و اصالتی که به فرهنگ ایرانی نزدیک است. رحیم میگوید، که کلید ندارد، هر دو فهمیدهایم که آن یکی چندان مایه نمیگذارد اما هر دو هم سعی میکنیم ظاهر معاملهای که یک پایش میلنگد را حفظ کنیم. او با شم اقتصادیش حدسهایی زده است اما نمیخواهد صد در صد هم کوتاه بیاید. برمیگردد و رو به خارج از لواسان نگاه میکند. منظره خیرهکننده ایست، سینهکش کوههای اطراف سد لتیان زیر آفتاب ظهر میدرخشد. نور آفتاب مثل رگههای طلا در افسانههای غربوحشی چشم را به بازی گرفته و باد دورت چرخ میزند. رحیم میگوید، «این یه چشمانداز معمولی از عسلک که اون پایین نبود، هر چی بالاتر بریم خب بیشترم میشه.»
تازه فهمیدم، آنچه تفاوت را ایجاد میکند، منظره است، منظرهای خیرهکننده به کوه و آسمان و البته که متراژ ویلاها اما آنچه که قیمتها را در عسلک تعیین میکند هیچکدام اینها نیست. میل و رقمی است که صاحبان ویلاها اعلام میکنند.
رحیم خانهای را از دور نشان میدهد، بیشتر به قصرها شبیه است تا تصوری که من از خانه دارم، ستونهای تحقیر کنندهاش حتی از آن فاصله دور هم توی چشم میزنند، ساختمان مثل نگینی در تمام محوطه میدرخشد و تماما متعلق به صاحب یک برند معروف است. میگوید: «به شکل اسمی اینجا ویلا متری ٧ تا ١٠ تومن، ببین چی بشه که مثلا بگیم ١١ یا ١٢ اما همون ویلا رو طرف ٤٠٠میلیارد قیمت گذاشته.»
«خب مهم اینه که خریدار داشته باشه که نداره ظاهرا؟»
تحقیرآمیز حرف میزند، جملهبندی و لحنش برآمده از یک اطلاعات دست اول است، یک بینش اقتصادی و مالی که در مرتبهای بالاتر قرارش میدهد، رحیم مصداق روشن روزگار ما است، اطلاعات پول است. میگوید: « ٣٧٠میلیارد خود من براش مشتری دارم، حتی طرف تا ٨٠ هم بالا میره.»
٣٧٠میلیارد تومان را عادیتر از چیزی که فکر کنیم به کار میبرد، مثل «سلام چطوری، خوبی» یا «پاشو بریم یه دور بزنیم». به همین سادگی، ٥هزار متر است، با استخری در طبقه سوم، سنگها از ایتالیا آمده است، دستگیرهها دیزاین آنجاست و خلاصه کلی امکانات و تواناییهای دیگر ساختمان که سر در آوردنش هم تخصص میخواهد.
تعجب من به آتشاش دمیده است، ویلای دیگری را نشان میدهد، ساختمان یک برند جواهرفروشی، «این ١٢٠ تا قیمت گذاشته» میچرخد: « اون یکی ٢٣٠ تا، اون ١٠٥ خلاصه که هر کی هر چی دلش میخواد قیمت میذاره و البته اینم به این معنا نیست که حتما میفروشند».
عسلک زندگی به سبک دیگران است، زندگی فوق، فوق پولداری، واقعیت قابل لمس آنچه ما در صفحه rich kids of Tehran دیدیم. تپهای در نقطه خوش آب و هوای نزدیک تهران که فاصلهاش تا شهر مادر فقط نیمساعت است. برای بیشتر مالکان عسلک اینجا محل زندگیشان است نه ویلای تفریحی اما باید اذعان کرد در آن منظره و آب و هوا و خانههای مجهز به طبقات گردان و باغچههای آنچنانی کل زندگی یک تفریح است. تفریحی گرانقیمت که فقرایش خانههای ٧ میلیاردی میخرند.
توی راه برگشت رحیم دلیل قیمتهای پرت را هم اینطور میگوید، «تو کل لواسون فقط عسلک اینچنین چشماندازی داره، وگرنه آب و هوا که همه جا هست، بعدشم مهمتر اینکه اینجا زمین همین قدره که میبینی، یعنی بیشتر نیست، واسه همین اونهایی که دارن هر چی بخوان اسم میذارن و باقی باید صداش کنند.»
خداحافظی میکنیم تا چرخی هم در صحرای نارون بزنیم و خبر پسندیدن خانه ٧ میلیاردی را تلفنی بدهیم اما سر ناهار است. در یک باغ کوچک خانوادگی که از پدر بزرگ به پدر و از پدر به پسر رسیده است. پدربزرگ محصول این باغ را با قاطر به تهران میبرده و میفروخته، خیلی سالقبل. آنوقتها لواسان یک روستای دور افتاده بوده است. روستای دور افتاده فقرای خارج شهر.
البته که این برداشت از لواسان به سالهای خیلی دور هم محدود نمانده بود، کنار رستوران یک نجاری محلی است، یک مرد میانسال از اهالی لواسان، چسبیده به عسلک. ٥٠ ساله به نظر میرسد، موتور خورجیندار یاماها ١٠٠ را به دیوار چسبانده و خودشان (بومیان لواسان) را به برگهای زرد میان چنارها تشبیه میکند. آنسوی جاده درخت چنار تنومندی را نشان میدهد که بعید است کمتر از ١٠٠سال عمر داشته باشد، البته که نجار میگوید، ٣٠٠ سال، ٥ تنه قطور از ریشه جدا شده و بالا رفتهاند، میگوید: «ببین اگه الان وسط این درختها یک نهال بکاری چطوری میشه» و خودش جواب میدهد، «شک نکن لاغر و بدبخت میمونه، چون همه نور و غذا رو این بزرگها میخورن، ما هم تو عسلک و نارون و لواسون همین وضع رو داریم، نمیگم پولدارها گناهکارن یا قاتل اما خب وضع این».
نجار زمان شروع تغییر شکل لواسان و بهخصوص عسلک از یک روستای فقیر و حاشیهای به یک نقطه فوق لوکس را از اواسط جنگ میداند. از زمانی که صدام موشکباران را شروع کرد و مردم از ترس جانشان از تهران بیرون زدند و کمکم لواسان را کشف کردند و بعد عسلک و بعد پولدارها آمدند و بعد بومیها شدند مشابه نهالهای زرد لابهلای چنارهای تنومند. موتورش را هندل میزند و میرود اما قبلش چیزی میگوید، «این لواسون دیگه لواسون بچگیهای ما نیست، اینجا تیول پولداراست، نوش جونشون، زندگی رو اونها میکنن.»
دود سیاه رنگ موتورش در هوا پخش میشود، یک بنز کوپه از کنارمان رد میشود، ساعت ٣ بعد از ظهر خردادماه نسیم خنکی میوزد که تن را مور مور میکند. هنوز نیم ساعتی مانده تا پوستمان لمس کند که تفاوت درجه هوا از تهران تا لواسان دستکم ٤ درجه است. در سوییس تهران زندگی به شکل دیگری در جریان است.
شهروند
-پذیرش دانشجو در 160 رشته دانشگاهی متوقف می شود
-گردهمایی بزرگ کودکانی که انکارشان می کردند
-زندگی به سبک دیگران
-در فکر یک سقفم
کیهان
- مجلس خطوط قرمز هسته ای را تبدیل به قانون کند
-محکومیت مهدی هاشمی به 10 سال زندان قطعی شد
-عربستان نمی تواند یک خودرو بسازد چه رسد به فناوری هسته ای !
-اول امان نامه دادند بعد همه را سر بریدند!
خراسان
-سردار نقدی: نباید ماهوارهها را با اجبار از بین خانوادهها جمع کرد
-ساماندهی پیامک های مزاحم ؛ تشکیل یک کارگروه ودیگر هیچ !
-10 سال حبس مهدی هاشمی تأیید شد
-رئیس سیا: ناممکن است
اسرار
-قرارداد کار کمتر از یکسال ممنوع شد
-مهدی هاشمی به 10سال حبس محکوم شد
-افتتاح ارکستر موسیقی ملی در حضور مقامات دولتی
-والیبال ایران در اندیشه نخستین پیروزی برابر روسیه
آرمان
-تنور داغ دلواپسی در روزهای حساس هسته ای
-سردار نقدی:نباید ماهواره ها را با اجباراز بین خانواده ها جمع کرد
-چتر هاشمی و روحانی بر سر اصلاح طلبان
-مهدی هاشمی 10 سال حبس
ابتکار
-گزارش ابتکار درباره زبان فارسی و اخلاقیات در مراوده های امروزی جوانان: این ندارد و آن نیز هم
-سایه جاسوس بر سر میز مذاکرات
-تنگه ی احد اصلاح طلبان کجاست؟
-کامیابی و ناکامی دولت روحانی
اعتماد
-فرمانده بسیج: نباید ماهواره را با اجبار جمع آوری کرد
-اصلاحات به بن بست نرسیده است
-ارکستر ملی بهار را نواخت
-روحانی در نیمه راه
افکار
-ایران تنها تهدید باقی مانده برای اسرائیل است
-عرضه خرمای ایران به جهان با برند کشور
-مراقب باش !
امتیاز
-ممنوعیت قرارداد کار کمتر از یکسال
-تأکید سیف بر حذف نشدن آمار بانک مرکزی
-تومانی وزارت نیرو به نیروگاه های خصوصی
-ورود سالیانه 1/5 میلیون تن سوخت قاچاق به آب ها
جام جم
-فرید زکریا: عربستان نمی تواند اتومبیل بسازد چه برسد به بمب اتم ؟
-دایره بسته سینمای ایران
-نسخه ناقص کنترل قاچاق دارو
امین
-وقتی در فیفا تخلف می شود چه انتظاری از فدراسیون دارید
-احداث نخستین پارک دلفین های شمال کشور در بندر آستارا
-شخصیت های شکرستان بازیگر تئاتر می شوند
-تحریم در 30-20 درصد مشکلات نقش دارد
ایران
-دیدار سرزده روحانی از خانواده شهدا و جانبازان
-ایران جایگاه سوم تولید نفت را پس گرفت
-قتل خانم مهندس ایرانی در کانادا
-جزئیات حکم دادگاه مهدی هاشمی
جمهوری اسلامی
-آمادگی دروزی ها برای تشکیل لشکر 200 هزار نفری جهت جنگ با تکفیری ها
-تمایل جدی ایران و 1+5 برای تسریع در پیشرفت مذاکرات
-دور تازه استفاده ابزاری عربستان از نفت
-جنایت جدید تکفیری ها در سوریه
جوان
-20 میلیون نوجوان داریم 13 میلیون دانش آموز!؟
-10 سال زندان قطعی برای ا ختلاس ارتشا و مسائل امنیتی
-مالیات 7/5 میلیاردی با شفافیت 125 میلیارد تومان شد!
-روایت روسی از کندی مذاکرات
حمایت
-تحقیقات قضایی از جاسوسی در مذاکرات هسته ای
-قتل سیاه پوست بی خانمان مقابل چشم 60 کودک
-سهم تحریم ها در اقتصاد تنها 20 درصد است
-قراردادهای موقت کارگری ممنوع شد
راه مردم
-ورود چای فاسد سنواتی به بازار مصرف از کانال سازمان چای
-رونق چه زمانی به بورس باز می گردد؟
-یک راه برای معافیت از سربازی
رسالت
-آیت الله سید احمد خاتمی:اگر توافقی صورت نگیرد دولت اوباما دچار بحران می شود
-ریابکوف: پیشرفت مذاکرات هسته ای کند شده است
-دولت مسائل روزمره را به مذاکرات گره نزند
رویش ملت
-تحویل موشک ضد تانک به ارتش لبنان از سوی آمریکا
-ترس آمریکا از نفوذ ایران در عراق منطقی است
-طرح هفت ماده ای عربستان برای خاورمیانه
-تداوم سوال از وزرا در مجلس
سایه
-برخورد جدی با اخذ وجوه اضافه بر شهریه مدارس غیردولتی
-قراردادهای کار کمتر از یکسال ممنوع شد
-روسیه پشت ایران را خالی می کند؟!
-لذت کودکی در 6 متر !
ستاره صبح
-پژواک ای ایران در تالار وحدت
-پس لرزه های شنود هتل های محل مذاکرات
-سیگارهای الکترونیکی درد یا درمان ؟
-خط و نشان قالیباف برای روحانی !
شهروند
-پذیرش دانشجو در 160 رشته دانشگاهی متوقف می شود
-گردهمایی بزرگ کودکانی که انکارشان می کردند
-زندگی به سبک دیگران
-در فکر یک سقفم
قانون
-برای عکاسی از ایران دوباره باز می گردم
-یک روز در میان کودکان مواد فروش
-جاسوسی به جز شنبه ها
-18 روز پر اضطراب
وطن امروز
-بررسی دوباره استیضاح فانی
-حکم ضعف 2 مأمور سعودی
-ابهام در مرگ ژنرال شعلان
-برو به زندان
سیاست روز
-تحریف شخصیت امام راحل
-عربستان ژنو را بمباران می کند
-آقازادگی علاج واقعه نشد
-مردم را فدا نکنید
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: