بهترین سریالش همچنان روزی روزگاری است؛ تفنگ سرپر و پشت کوه‌های بلند با این که نشانه‌ها و رگه‌هایی از آن مجموعه موفق را با خود داشتند ، اما هیچ‌گاه نتوانستند موفقیت‌ها و کامیابی‌هایش را تجربه و تکرار کنند. حکایت مرادبیگ و خاله لیلایش همچنان برای بسیاری از علاقه مندان فرهنگ بومی و فولکلور کشور یک خاطره شیرین و تکرارناشدنی است.
کد خبر: ۸۰۵۱۳۳
باید از لهجه استفاده کرد،  نه سوءاستفاده

امرالله احمدجو دیگر نتوانست سریالی بهتر یا حداقل در سطح روزی روزگاری بسازد. با این که در مصاحبه‌های متعدد می‌گوید که آماده به کار است اما فعلا کاری در دست تولید ندارد. تجربه حضور او در سینما هم به فیلم «شاخه‌های بید» در سال 1367 محدود شد و احمدجو سال‌هاست حسرت پرده نقره‌ای را بر دل دارد. بهانه این گفت‌وگو بازپخش آخرین ساخته او پشت کوه‌های بلند از شبکه آی‌فیلم است.

چرا سریال پشت کوه‌های بلند آنچنان که باید و شاید دیده نشد؟

برای خودم هم علتش روشن نیست. شاید دلایل متعددی باعث شد. زمان پخش خوبی هم نداشت. در اردیبهشت و پس از اذان مغرب پخش می‌‌شد.

دو فرضیه وجود دارد؛ اول آن‌که سریال روزی روزگاری آن‌قدر مورد توجه واقع شد که دو کار بعد‌ی‌تان در سایه آن پنهان ماند و دوم، تفنگ سرپر و پشت کوه‌های بلند به قدرت و قوت سریال روزی روزگاری نبودند و امرالله احمدجو در مجموعه‌سازی یک سیر نزولی داشته است.

فقط یادآوری می‌کنم روزی روزگاری در پخش اول خود تا قسمت‌های میانی‌اش منفور تماشاگران بود. ایرادهای عجیب و غریبی به آن می‌گرفتند. اما در اواسط پخش اول ناگهان ورق برگشت. سریال خیلی محبوب شد. جالب آن‌که در بازپخش‌های بعدی، همان قسمت‌های ابتدایی سریال که بیننده چندانی نداشت هم مورد توجه واقع شد. شاید این سریال، نشستن و با دقت دیدن بیننده را طلب می‌کرد؛ چیزی که متاسفانه امروزه دیگر کمتر در تماشاچی دیده می‌شود. امروز سریال‌هایی پخش می‌شود که بیننده می‌تواند در اواسطش مثلا به مهمانانش رسیدگی کند و دوباره بازگردد و چیزی را هم از دست ندهد. اما نوع کارهای من به صورتی است که اگر بیننده قسمتی از آن را از دست بدهد، ممکن است حتی ادامه قصه را متوجه نشود.

شما در آثارتان به قومیت‌ها توجه خاصی دارید، همچنین به لهجه‌ها و گویش‌ها. پرداخت به قومیت‌ها و استفاده از لهجه‌ها چقدر در آثار نمایشی ظرفیت، جذابیت و جای کار دارد؟

قبل از ورود به این بحث دو نکته را می‌خواهم یادآوری کنم. افراد زیادی در تولید و پخش سریال پشت کوه‌های بلند موثر بودند؛ کسانی که ممکن است نامشان در تیتراژ پایانی هم نیامده باشد.

به‌عنوان مثال محمودرضا تخشید، مدیر وقت گروه فیلم و سریال شبکه سه واقعا عنایت زیادی به این سریال داشت. این سریال یک گار گروهی بود و من به تنهایی نمی‌توانستم آن را بسازم. همین‌جا می‌‌خواهم از تمام کسانی که به هر شکل نقشی داشتند در ساخت این سریال تشکر کنم.

در مورد سوال شما باید بگویم لهجه‌ها تنوع و رنگ به کار نمایشی می‌دهند. از مزایایی که لهجه نسبت به گویش رسمی دارد این است که بخشی از اصطلاحات، واژه‌ها و متل‌هایی که در متون ما فراوان هم آمده و در دست فراموشی هستند، دست‌کم اگر رواج هم پیدا نکنند لااقل ثبت می‌شوند، آن‌هم به شکل نمایشی و گفتاری و نه صرفا کتبی. کاربرد لهجه‌ها از این منظر حائز اهمیت است. نزدیک شدن به لهجه اما شرایطی دارد. ما حساسیت‌ها را می‌شناسیم و بارها واکنش‌های تند را دیده‌ایم. باید خیلی متعهدانه با گویش‌ها طرف شد، با تسلط قابل قبول و نگرش مثبت. باید از لهجه استفاده کرد نه، سوءاستفاده. هر وقت سوءاستفاده شده تماشاگر هم عکس‌العمل تند نشان داده است؛ اما اگر کارگردان از لهجه درست استفاده کند تحسین هم می‌شود. لهجه‌ای که من در کارهایم استفاده می‌کنم متعلق به قومیت و جغرافیای خاصی نیست.

بیشتر ترکیبی و تلفیقی است.

بله، ترکیبی است، اما هر قومیتی که بخشی از واژه‌های گویش و لهجه به کار گرفته شده در سریال‌های من شباهتی به لهجه‌شان داشت، نه‌تنها ناراحت نمی‌شدند که ادعای مالکیت هم می‌کردند. قومیت‌هایی که خیلی از هم دور بودند. دلیلش هم این است لهجه مورد سوءاستفاده قرار نگرفته و استفاده درستی از آن شده بود. گویش و لهجه باید علاوه بر نقش دراماتیک در کل یک اثر نمایشی، باید درست معرفی شده و مفهوم هم باشند. گاهی که به لهجه غلظت داده‌ام کلمات مفهوم نبوده‌اند.

برای خودم هم تجربه شده که اگر رقیق‌ترش کنم بهتر است. مثلا در روزی روزگاری لهجه‌ها رقیق‌تر و مفهوم‌تر است به این دلیل که صدابرداری در استودیو و زیر نظر مدیر دوبلاژ انجام شده و صداپیشگان به صورت شمرده‌تر حرف زده‌اند. در سر صحنه بازیگران بیشتر سعی می‌کنند کلمات را درست ادا کنند تا جمله‌ها دچار سکته نشوند. سرعت بیان در لهجه ممکن است باعث ابهام شود و همه نتوانند بخوبی متوجه آن شوند. حتی در مورد لهجه اصفهانی سریال پشت کوه‌های بلند هم اعتراض می‌شد که ما متوجه بعضی از واژه‌ها نمی‌شویم. این در حالی بود که لهجه اصفهانی شاخه مشخصی از زبان فارسی رسمی است و اندک واژه‌های مخصوص به خود را دارد و بازیگران هم اصالتا اصفهانی بودند و اصلا تقلیدی در کار نبود.

پرداختن به قومیت‌ها چه الزاماتی را می‌طلبد؟

آنچه درباره لهجه گفتم درباره قومیت‌ها هم صادق است.

یک فیلمساز برای پرداختن به یک قومیت مثلا بختیاری چقدر باید اطلاعات و دانش داشته باشد درباره تاریخ، خاستگاه، آداب، رسوم و فرهنگ آن قوم؟

در ابتدا به رویکرد شما بستگی دارد چه بحثی را مد نظر دارید و گزینش‌های تان مشخص خواهد کرد تا چه حد بر اصل و حاشیه ماجرا تسلط دارید. فرض کنید مساله تاریخی قومی را بیان می‌کنید؛ باید اشراف داشته باشید بر جزئیات تاریخی، جابه‌جایی‌ها، تحولات و اتفاقاتی که حول و حوش آن اتفاق افتاده است. صرفا نباید داستان را دید، بلکه داستان باید در چنین بستری طراحی شود. به هر قومی که بخواهیم نزدیک شویم باید این مورد را در نظر داشته باشیم. شاید نزدیک شدن به مسائل روز قومیت‌ها ساده‌تر به نظر برسد، اما آن هم مشکلات خود را دارد. ممکن است بعدها اعتراض کنند چیزی را که نشان می‌دهید دیگر بین ما مرسوم نیست یا وجود چنین رسم یا آیینی را از بیخ و بن منکر شوند. با مطالعه و کمک از مشاوران مشرف به فرهنگ قومیت‌هاست که می‌توان به سمت آنها رفت.

چرا با وجود تسلط‌ بر قومیت و لهجه، سریال‌های شما در ناکجاآباد می‌گذرد و موقعیت مشخص جغرافیایی ندارد؟

دلیلش قصه بودن آنهاست. بین قصه و داستان یک تفاوت ماهوی است. داستان که در شکل مکتوبش رمان خوانده می‌شود روابط علت و معلولی را مد نظر دارد اما قصه متکی بر اتفاق است. در قصه‌های فولکلوریک‌مان هم معمولا اتفاق مد نظر است. آنچه من طراحی می‌کنم قصه است و می‌طلبد به قول شما در یک ناکجاآباد اتفاق بیفتد، حتی اگر مولفه‌های آشنا در آن دیده شود. نمونه بارزش قصه‌های هزار و یک شب است که قبل از اسلام از هند آمده و در زمان ساسانیان ترجمه و بعد به عربی برگردانده شده است. بعد هم چرخش فراوانی پیدا کرده و نقال‌ها و دیگران مداخلاتی در آن داشته‌اند و شکل امروزی خود را پیدا کرده است. ‌هارون‌الرشید را در آن می‌بینید که شخصیتی تاریخی و واقعی است اما همچنان قصه است. این یک قرارداد میان مخاطب و قصه‌گوست که هزار و یک شب قصه باشد و نگاه تاریخی از آن گرفته شود. من هم سعی می‌کنم قصه بنویسم و کار کنم. در حال حاضر می‌توان به بخش عمده‌ای از تولیدات‌هالیوود در ژانر قصه نگاه کرد.

چه شما و چه دیگر کارگردانان در گذشته به قومیت‌ها و لهجه‌ها پرداخته‌اید حتی در آثار طنزتان، اما هیچ‌گاه اعتراضی آنچنانی را در پی نداشته است. چه شده که در چند سال اخیر پرداختن به هر قشر و قومیت و استفاده از هر لهجه و گویش فریادها را به آسمان‌ها می‌برد؟

خیلی از مسائل دخیل هستند ، اما چیزی که مشخصا در این اواخر اضافه شده، دنیای مجازی و ارتباطات شبکه‌ای است که می‌تواند جوسازی کند و فضای بدی را به وجود بیاورد. از طریق شبکه مجازی است که از پزشکان دعوت می‌شود در اعتراض به فلان سریال تجمع کنند. اینچنین امکانی قبلا وجود نداشت. گاهی هم مطامح سیاسی کسانی اقتضا می‌کند که این اعتراض‌ها را وجه المصالحه قرار دهند و این بسیار ظالمانه است. به‌طور مثال در حق سریال «سرزمین کهن» واقعا ظلم شد. خیلی دلم سوخت برای گروه سازنده‌اش که چقدر در آفتاب و باران کار کرده بودند. کسانی که اصلا مساله‌شان فیلم و سریال نیست تبلیغات‌سوء راه می‌اندازند و کل زحمات یک گروه را از بین می‌برند. باید آگاهی‌رسانی شده و به مردم مکرر و موکد یادآوری شود داستان، چه به صورت نمایشی و چه مکتوب، اصولا کارکرد دیگری دارد و حضور چند شخصیت منفی که متعلق به شهر و قومی هستند به معنای تعمیم آن به همه نیست. باید به افراد تحصیلکرده جامعه هم آموزش داده شود، شاید موثر بیفتد. وضع بیمارستا‌ن‌ها و سیستم درمان را همه دارند می‌بینند و جای انکار و حاشا ندارد. باید با پزشکان صحبت کرد داستان یک سریال به همه آنها تعمیم پیدا نمی‌کند.

من بعید می‌دانم که حتی یک پزشک واقعی به سریال «در حاشیه» اعتراض کرده باشد، زیرا مطمئن بوده که سریال به او نظر نداشته است. او هم مثل هر بیننده‌ای نشسته سریال را دیده و از آن لذت برده یا اصلا خوشش نیامده است. این درست است که مخاطب فرهنگ عام است اما مخاطبان پزشکان هم عام هستند و از همه قشری به آنها مراجعه می‌کنند. اما چگونه است به من که تخصصی در کار پزشکی ندارم اجازه ورود به این عرصه را نمی‌دهند؛ اما پزشکان حق دارند به حیطه فرهنگ وارد شوند؟! خب این رابطه باید متقابل باشد. البته همه حق اظهار نظر دارند اما دسته‌کشی و جوسازی درست نیست. به دلیل اشکال در یک کار نمی‌توان از آن صرف‌نظر کرد. این‌گونه پیش برود دیگر هیچ مدیر، معلم، پرستار و کشاورز بدی را نمی‌توان نشان داد. این یک آسیب است که اگر درمان هم نمی‌شود دست کم باید کنترلش کرد.

علت یا علل این کم‌کاری چند ساله‌تان چیست؟

چه عرض کنم؟ (می‌خندد) من که همیشه آماده به کار هستم.

فیلمنامه آماده‌ای ندارید؟ مشکل کجاست؟

نه، همین الان که با شما صحبت می‌کنم پنج ، شش فیلمنامه تصویب شده در شبکه‌های یک و سه دارم.

پس چرا ساخت آنها جدی نمی‌شود؟

شاید در اولویت نیستند. بارها دورخیزهایی شده اما بعد متوقف مانده است. همچنان منتظرم.

محسن محمدی / گروه رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها