خبر اول-روز –خارجی-سکوهای والیبال
پس از پایان فینال لیگ برتر والیبال، در حالی که مسئولان برگزاری در حال تدارک مراسم اختتامیه بودند، زد و خورد شدیدی بین تماشاگران ارومیه به وجود آمد.
بر اساس گزارشی که ایسنا منتشر کرد، تماشاگران بشدت معترض ارومیه که به نتیجه بازی فینال اعتراض داشتند، با یکدیگر درگیر شدند. حتی حضور نیروی انتظامی در سالن هم مانع ناآرامی آنها نشد. زد و خورد به حدی بود که چهره چند تن از آنها به شدت خونی شده بود و از روی سکوها روی زمین پریدند. چند نفر از تماشاگران ارومیه که به شدت عصبانی بودند، به سمت جامهای قهرمانی حمله کردند و خواستار نابودی آنها بودند اما بازیکنان شهرداری ارومیه مانع انجام این اقدام شدند.
تماشاگران ارومیه که در زمین حضور داشتند، حتی با فشار ماموران امنیتی حاضر نبودند سالن را ترک کنند. مدیرعامل باشگاه و سایر دستاندرکاران این تیم نیز سعی داشتند جو سالن را آرام کنند اما در نهایت راه به جایی نبردند و در نهایت مسئولان برگزاری جامها را جمع و نور پروژکتورهای سالن را کم کردند تا همه بروند.
خبر دوم-ظهر -خارجی-خیابانهای شهر
امروز خودم در بازار میوه و ترهبار در خیابان راهپیما، ضلع جنوب به شمال اتوبان نواب، شاهد درگیری و زدوخورد بودم؛ آن هم برای خرید ۲ مرغ یخزده که تازه نصف وزنش یخ است!
خبر سوم –روز خارجی-پمپ بنزین
امروز صبح در پمپ بنزین خیابان مفتح شاهد جنجال و درگیری یکی از ماموران پمپ بنزین و مشتریان بودم. پس از معطل شدن حدود نیم ساعت در صف بنزین، یکی از مشتریان که ظاهرا پول بیشتری به متصدی پمپ داده بود، درخواست بقیه پول خود را کرد اما مامور پمپ از پس دادن بقیه پول خودداری کرد و ادعا داشت بقیه پول را پرداخت کرده است. کار به اینجا ختم نشد و درگیری و زد و خورد بالا گرفت تا جایی که همین مساله باعث افزایش ترافیک شد. ظاهرا مشکلات مردم باعث شده به یکدیگر هم رحم نکنند!
خبر چهارم-روز-خارجی –خیابانهای گرگان
صبح امروز در چهارراه تابلو گرگان، مردم این شهر شاهد قتل هولناک یک زن جوان ۱۹ ساله بودند که بهدست مرد جوانی با ضربههای شدید چاقو به قتل رسید.
به گزارش گلستان ما، زن جوان که بلافاصله پس از وقوع حادثه بهوسیله اورژانس ۱۱۵ به بیمارستان پنجم آذر گرگان منتقل شد، به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.
خبر پنجم-روز-داخلی-دادگاه خانواده
زن میانسال در حالی که بسیار نگران به نظر میرسید، وارد دادگاه شد. گویی آن شعبه قرار است سرنوشت او را تغییر دهد. به قاضی گفت: «از ابتدا علاقهای به شوهرم نداشتم و به اجبار پدرم به ازدواج راضی شدم. زمانی که ۱۸ سال داشتم، شوهرم ۲۸ ساله بود و قبل از ازدواج از او میترسیدم چون بسیار جدی بود و من در آن سالها دختری بازیگوش و سر به هوا بودم و دوست داشتم شوهرم هم مثل خودم باشد تا من را درک کند نه اینکه رفتارهایم را بچگانه بداند. متاسفانه از همان روزها شوهرم سعی داشت من را تغییر دهد و به قول خودش تربیتم کند و هرگاه موفق نمیشد، مرا به شدت کتک میزد و جرات نداشتم اعتراضی کنم. دیگر توان کتک خوردن از شوهرم را نداشتم، شوهرم سر کوچکترین موضوعی کتکم میزد، مثلا وقتی دخترمان تازه به دنیا آمده بود، در ماههای اولیه بیمار شد و از شب تا صبح بیتابی کرد، شوهرم به جای اینکه من را همراهی کند، به شدت کتکم زد و تنها دلیلش این بود که به دلیل گریههای دخترش نتوانسته استراحت کند.»
خبر ششم-روز –داخلی-مدرسه-فردیس تهران
نیما، دانشآموز پایه ششم ابتدایی یکی از مدارس شهرستان فردیس تهران است که ۱۱ روز پیش، بر اثر تنبیه بدنی شدید معلم خود راهی بیمارستان شده و جسم نحیفش را به تیغ جراحان سپرده است. پدر این دانشآموز در شرح حادثه به خبرگزاری ایرنا گفته است: «روز حادثه، فرزندم پشت نیمکتش نشسته بود که پس از صدا کردن یکی از همکلاسیهایش در کلاس درس، با واکنش خشن معلمش مواجه شد به نحوی که با دست ضربهای به پشت سر پسرم زده که باعث شد صورتش بهشدت با لبه نیمکت برخورد کند و بینیاش دچار شکستگی شود.»
خبر هفتم...
آیا واقعا هنوز میتوانید چنین خبرهایی را بخوانید؟ آن هم خبرهایی که خواندنشان نیز دل و جرات میخواهد؟
شاید اشتباه نباشد اگر بگوییم «پذیرش سطحی از خشونت»، خشونتی که بسیاری از روزها با آن مواجه هستیم، حالا اگر نگوییم در این سطح، اما خشونت، خشونت است و میتواند ریشه بدواند و شاخ و برگ بگیرد و از خشونت به نظر ساده و کمآسیب به خشونتی منجر شود که رنگ خون بگیرد.
خشونت در نگاه، در حرفها، در زدن تهمتها و پراندن تحقیرها به هم «آهای با توام...» خشونتهای مجازی که نمونهاش را هفته قبل شاهد بودیم، زیر خبرها و پستهایی که درباره مرگ جوانهایی بود که سوار بر اتومبیلهای گرانقیمتشان شهر را گز میکردند: «خوب شد به درک واصل شدند!»
شهر ما را خشونت گرفته و خواندن جمله «تهران شهر مهربانی» جز خندهای تلخ بر چهرههایمان نمینشاند. اصلا چرا میگوییم شهر؟ چرا میگوییم تهران؟ چرا از خودمان حرف نمیزنیم که انگار روی درجه انفجار هستیم و با کوچکترین تلنگری میخواهیم از هم بپاشیم. مایی که شاید ۱۰ سال پیش، این تصویر را از خودمان، از شهرمان و از آدمهایی که از کنارشان میگذشتیم، نداشتیم.
این همه خشونت از کجا میآید؟ از کجا آب میخورد؟ راهکار تعدیل کردنش حداقل -که به نظر اورژانسی هم میرسد- چیست؟
هرچند مثالهایی که زدیم همه از خبرهای دور و اطراف خودمان بود اما واقعیت این است که خشونت در همه جا وجود دارد. کم یا زیاد، سطحی یا عمیق. به توسعهیافتگی و تمدن هم زیاد ربطی ندارد. خشونت همه جا هست. بهتر است بگوییم هر جایی که آدمیزادی است، خشونت هم است. آنقدر که برخی حدس میزنند این خصیصه ذاتی است؛ یعنی کسانی مثل دیل پترسون و ریچارد وانگهام، انسانشناس و بیولوژیست انگلیسی که خشونت را امری ذاتی در انسانها میدانند و اجتنابناپذیر.
جیمز گلیگان، روانکاو آمریکایی که درباره خشونت تحقیقهای فراوانی انجام داده، خشونت را پادزهری برای شرم و تحقیر و استفاده از آن را باعث غرور و دفاع میداند، بهخصوص مردانی که خشونت را نشانه مردانگی فرض میکنند.
«آندره کنت اسپونویل» فیلسوف فرانسوی، خشونت را نه از سر اتفاق میداند و نه نتیجه انحطاط انسان بلکه آن را دارای خاستگاه «جنسیت حیوانی» میداند و میگوید خشونت از جامعه ریشه میگیرد. به گفته او هیچ جامعهای از خشونت جدا نیست و میل و رقابت و قدرت بر خشونت تاثیر دارند و آن را تشدید میکند.
«ماکس وبر» جامعهشناس آلمانی هم قانون را مهارکننده خشونت میداند و اجرای آن را ابزار اصلی تعدیل خشونت.
«آلیس میلر» و «کارن اورنه» خشونت زمان کودکی و نوجوانی را در بسیاری از مواقع سرچشمه گرفته از خشونت خانوادگی میدانند و میگویند این آسیب در عمق شخصیت فرد جای میگیرد. ریشه تمایل به خشونت را هم گسست اعضای خانواده و الگویهای منفی پرورشی و اجتماعی میدانند.
با این توصیف از نگاه بیولوژیکی، خشن بودن، جزئی از طبیعت انسان است و غرور او را نشان میدهد و از نگاه انسانشناسی (آنترپولوژی)، حیوانیت و جنبه اجتماعی انسان را نشان میدهد، از دیدگاه روانشناختی، یادگیری نقش مهمی در بروز خشونت دارد. زمانی که ما یاد میگیریم در موقعیتهای مختلف با بروز رفتار پرخاشگرانه کار خود را به پیش ببریم یا رفتار مشابهی را از دیگر افراد میبینیم، احتمال بروز خشونت افزایش مییابد.
از سوی دیگر حالات روانی خاصی مثل اضطراب و تشویش و همچنین شرایط پراسترس محیطی از عوامل دیگری هستند که میتوانند احتمال خشونت را افزایش دهند؛ اما خشونت انواع مختلف دارد و فقط مشتی نیست که پای چشم شما را سیاه میکند.
انواع خشونت: روانی، جسمی و اجتماعی
در اثر رفتار نامناسب مثل یک اخم ساده شما میتوانید در معرض خشونت قرار بگیرید؛ از جنس روانی که باعث نگرانی و افسردگی و استرس میشود. فحش، تهمت و هر رفتار و عملکردی که به سلامت جسم و روان یک فرد ضربه بزند هم خشونت روانی است.
جالب و البته دردناک اینکه در طول زمان خشونت روانشناسی به خشونت جسمی تمایل پیدا میکند. خشونتی که بهعنوان ابزاری برای کنترل دیگری یا دیگران از آن استفاده میشود و در واقع تلاشی برای سرکوب و متوقف کردن یک فرد است.
در روابط زن و شوهری، خشونت روانی با اجبار انتخاب به یک فرد، تحقیر، توهین، کنترل، تهدید، ترساندن، خط و نشان کشیدن شناخته میشود و اغلب هم با خشونت جسمی، جنسی و اقتصادی گره میخورد.
خشونت اقتصادی
وقتی حق اقتصادی افراد نقض میشود، خشونت اقتصادی رخ میدهد و بین طبقههای ثروتمند و متوسط و فقیر گسست عجیب و غریبی میافتد. تورم، کمر عدهای را خم میکند و عدهای را به نان و نوا میرساند و فساد مالی تشدید میشود. این اتفاق در خانوادهها هم میافتد؛ وقتی به اجبار فعالیت شغلی فردی قطع میشود، حقوق یک فرد ضبط و استقلال اقتصادی افراد آن گرفته میشود.
خشونت سیاسی
زمانی هم که از قدرت سیاسی سوءاستفاده میشود، قتل، شکنجه، زندان، آزار روانی و تعرض باب میشود و خشونت سیاسی اتفاق میافتد که میتواند جسم و روان افراد را درگیر کند.
چه بر سر آدم خشن و قربانی خشونت میآید؟
دکتر پرویز رزاقی، روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در تحلیل رفتار خشن و تأثیر آن بر خود فرد و اطرافیان میگوید پرخاشگری، خشونت و عوارض و آسیبهای جسمانی و روانی ناشی از آن از دو منظر قابلبررسی است؛ اول اینکه چه آسیبهایی فرد پرخاشگر را تهدید میکند و دوم اینکه افرادی که مورد خشونت قرار میگیرند، چه ویژگیهایی دارند و چه مشکلاتی بر سر راهشان است. افراد خشن و پرخاشگر، معمولا کسانی هستند که هنجارهای جامعه و خانواده را زیر پا میگذارند و حقوق دیگران را نادیده میگیرند.
این افراد، چه زمانی که حق با آنها باشد و چه زمانی که حق با آنها نباشد، میخواهند با رفتاری تند و خشن، حقوق خود را از دیگری بگیرند. نتیجه اولیه این نوع پرخاشگری، بهصورت مشکلات جسمانی و روانی به خود فرد برمیگردد. متاسفانه در مواردی هم دیده شده که افراد خشن و آنهایی که مهارتهای کافی برای کنترل خشم خود را ندارند، در اثر افزایش فشارخون و تپش قلب یا استرس و اختلالهای عصبی شدید، دچار سکتههای قلبی و مغزی میشوند و جان خود را هم از دست میدهند.
هر چه بروز یک رفتار خشونتآمیز در فردی بیشتر شود، قدرت مقابله با خشم هم در او کمتر میشود و ابراز خشونت به نوعی رفتار آموخته در ذهن این فرد، تبدیل میشود. این افراد، هم در روابط بینفردی و هم در روابط درونفردی با مشکلات فراوانی مواجه خواهند شد.
خشونت میکنم چون من آدم بشو نیستم
از منظر روابط بینفردی، اطرافیان چنین افرادی، کمکم از آنها دور میشوند. این دوری از سوی دوستان و همکاران، بیشتر قابللمس خواهد بود. برچسب زدن به این افراد، از دیگر آسیبهای اجتماعیای است که آنها را تهدید میکند. مثلا دیگران مدام به آنها میگویند که تو عصبی هستی یا نمیشود یک کلام با تو حرف زد و شاید همین برچسبزدنها و تکرار مداوم چنین عباراتی در مورد یک فرد، حس خشونت را در او تشدید کند.
این افراد، بهدلیل عکسالعمل و دوری دیگران از آنها، دچار اختلال در اعتمادبهنفس خود میشوند و سعی میکنند این اختلال را با گرفتن حق دیگران با توسل به زور، جبران کنند. از منظر درونفردی هم این افراد، احساس خوبی نسبت به خود و رفتارهای اجتماعیشان ندارند؛ حتی ممکن است بعد از هر رفتار خشونتآمیزی مدام با خودشان بگویند که من آدم بشو نیستم یا نمیتوانم بر خشمم غلبه کنم و همین مساله، آنها را خشمگینتر کند.
قربانی خشونت میگوید به من زور بگو
نکته دیگر درباره افرادی است که کم یا زیاد مورد خشونت قرار میگیرند. این خشونت میتواند از سوی خانواده یا جمع آشنایان باشد یا از سوی افراد کاملا بیگانه در جامعه نسبت به فرد، اعمال شود. معمولا چنین افرادی دارای شخصیت پسیو یا منفعل هستند؛ اعتمادبهنفس پایینی دارند، قدرت «نه» گفتن ندارند و متاسفانه، زمانی احساس رضایتخاطر میکنند که دیگران به آنها زور بگویند و آنها هم این زور یا خشونت را بپذیرند.
نکته جالب توجه در مورد چنین افرادی این است که هم در روابط بینفردی و هم در روابط درونفردی آنها، حس نارضایتی شدیدی وجود دارد. یعنی هم اطرافیان این افراد از اینکه آنها نسبت به خشم و اعمال زور، ساکت هستند، ناراضیاند و هم خودشان از اینکه نمیتوانند به هیچچیز و هیچکس «نه» بگویند، در اعماق وجود خود احساس نارضایتی میکنند. این افراد تحکیمپذیر و در برابر خشونت تسلیم دیگراناند و اجازه ابراز وجود به خود نمیدهند. مهمترین آسیبی که این افراد را تهدید میکند، دوری از جمع و اجتماع برای رهایی از مورد خشونت قرار گرفتن است و همین دوری میتواند به مرور زمان، ابتلا به افسردگی و دلمردگی را برای آنها همراه داشته باشد. بهعبارت سادهتر، این افرادِ پذیرنده، از حضور در اجتماع میترسند.
چاره: خودت را جای دیگری بگذار
برای کاهش خشونت باید به فکر کاهش زمینههای بروز آن بود، بنابراین عوامل بسیاری در این مورد نیاز به مداخله دارند، اما رعایت توصیههای زیر میتواند برای بسیاری کارساز باشد. اولین و مهمترین توصیه به هر دو گروه از افراد بالا، مراجعه به یک مشاور، روانشناس یا روانپزشک برای یادگیری مهارتهای مختلفی مانند کنترل خشم یا قدرت «نه» گفتن است.
از جمله مهارتهایی که گروه اول باید آنها را یاد بگیرند، این است که سطح انتظار خود را از دیگران کمی پایینتر بیاورند؛ گاهی خودشان را جای دیگران بگذارند. یاد بگیرند که ابراز خشونت، اولین و تنها راه ممکن برای حل مساله نیست. برای پیشگیری از ابراز خشونت، محیطی که خشم آنها را برمیانگیزد را ترک کنند؛ به فضای آزاد بروند و نفس عمیق بکشند تا مقداری از خشمشان کاسته شود. آب خنک بنوشند، برای کارهای خود برنامهریزی داشته باشند (مثلا برای رفتن به محل کار یا تحصیل، کمی زودتر از خانه خارج شوند تا ترافیک و رفتارهای نادرست رانندگی برخی از افراد باعث شعلهور شدن خشم آنها بهدلیل احتمال دیر رسیدن به محل مورد نظرشان نشود) و درنهایت از همه مهمتر اینکه با گفتن یک ذکر کوتاه و یاد خدا، خشم خود را فروبنشانند.
گروه دوم هم باید مهارتهای ابراز وجود را از کارهای ساده یاد بگیرند. مثلا اگر با خانواده یا دوستان خود بیرون رفتند و از آنها پرسیده شد که چه نوع بستنیای میخورید، حتما نظر شخصیشان را بگویند و حق انتخاب را به دیگری ندهند. خانواده این افراد باید هرگونه ابراز وجود یا «نه» گفتن آنها را مورد حمایت و تشویق قرار بدهند تا این افراد از زیر سلطه خشونت رفتاری و کلامی دیگران خارج شوند. به این ترتیب، چنین افرادی میتوانند با سلامت روان در جامعه زندگی کنند.
آمریکا، خشنترین جامعه
بر حسب آمار، آمریکا پرخاشگرترین جامعه در سطح جهانی است و میزان پرخاشگری در آن به صورت قتل، استفاده از اسلحه و تجاوز جنسی در این کشور بسیار بالاست.
روانشناسان معتقدند در امریکا اصولا پرخاشگری تشویق میشود و این تشویق معمولاً به وسیله فیلمهای هالیوودی کرد پیدا میکند، اما در ایران که این مشوق وجود ندارد، جامعهشناسان مشکلات اقتصادی و افسردگی را مهمترین عامل پرخاشگری و ریشه خشونت را در تداوم تاریخی مبارزه و مقابله انسان با خطرها و تهدیدهای محیط زندگی فرد میدانند که بر تفکر و رفتار و چگونگی برخورد ما با تهدیدها و خطرها اثر میگذارد.
طبق آماری که در سایت الف در تاریخ ۲۳ مهر ۹۲ منتشر شد، خشونتهایی از جمله ضرب و شتم عمدی و غیر عمدی، توهین، تهدید، تخریب جزو بیشترین خشونتها در ایران هستند. همچنین سازمان پزشکی قانونی آمار مراجعه افراد بر اثر صدمههای ناشی از نزاع در کشور را در فروردین و اردیبهشت سال گذشته، بیش از ۱۰۴ هزار نفر اعلام کرده است. این آمار در مقایسه با آمار مشابه در سال گذشته رشدی ۰/۴ درصدی دارد. هر ۹ ثانیه یک خشونت در کشور رخ میدهد. براساس آمار رسمی ۱۹/۹ درصد از خشونتهای خانگی در تهران را خشونتهای جسمی و ۵۲/۴ درصد از آن را خشونتهای روانی تشکیل میدهد.
ما یک جامعه خشن هستیم
دکتر حسینی، استاد دانشگاه و آسیبشناس در نشستی درباره خشونت گفت: جامعه ایران یک جامعه خشن است وقتی پروندههای قضایی ایران را بررسی میکنیم، متاسفانه با توجه به مقیاس نسبی با جمعیت کشورمان، باید بگوییم که یک جامعه خشن هستیم به عبارت دیگر، وقتی ردیفهای قابلملاحظه و آماری را که در قتل عمد، درگیریها و خشونتهای فیزیکی وجود دارد و باعث تشکیل پروندههای قضایی شده و آن پروندهها به پزشکی قانونی ارجاع داده میشود و نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که جامعه خشنی داریم.
پلیس بیشتر، خشونت بیشتر
دکتر تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران هم در نشستی درباره خشونت گفت: وقتی پلیس در جامعه زیاد است، نشاندهنده خشونت در جامعه است. یکی از علل بروز خشونت در جامعه ایران، کاهش کنترل اجتماعی است. منظور از کنترل اجتماعی، پلیس نیست. زیاد بودن پلیس در جامعه به این معنا نیست که کنترل زیاد است یا کم بود آن نشان میدهد کنترل اجتماعی وجود ندارد. وقتی پلیس زیاد است، نشاندهنده وجود خشونت در جامعه است کمااینکه در ایران مجازاتهایی که وجود دارد باعث کاهش جرایم نشده و باعث افزایش خشونت هم شده است.
چاره چیست؟
بخشی از حل مساله خشونت با ابعادی که بررسی کردیم، به برنامهریزیهای درازمدت و آموزشهای همگانی مردم توسط رسانههای مختلف، مربوط میشود. خیلی مهم است که ما به مردم یاد بدهیم که احیانا اگر احساس میکنند در حقشان ظلمی شده یا به حقوقشان تعدی شده است، از طریق قانون برای بررسی و احقاق حقوقشان اقدام و پیگیری و از برخوردهای شخصی و فیزیکی دوری کنند. یعنی مثلا این آموزه در جامعه نهادینه شود که اگر افراد هنگام رانندگی با ماشین یکدیگر تصادف میکنند، منتظر رسیدن مجری قانون یا پلیس بمانند تا اختلاف را بررسی و حل کند و خودشان با خشونت و دعوا، مساله را بدتر نکنند. این روند به فرهنگسازی درازمدت نیاز دارد و به این سادگی نیست که یکروزه و با تصمیمات آنی حل شود.
در واقع، مساله این است که با بالا رفتن سطح فرهنگ، تحصیلات و آگاهی اجتماعی، خشونت کاهش پیدا میکند. از طرفی، اگر مردم یاد بگیرند و قانع شوند که از طریق قانون میتوانند حقوق خودشان را محقق کنند و به این روند اطمینان داشته باشند که با مراجعه به نهادهای قانونی به درخواستشان رسیدگی میشود و فرایند بررسی و رسیدگی بیش از حد طولانی نخواهد شد، دیگر نیازی به اعمال خشونت نخواهند داشت. در جوامع عشایری وقتی فردی کشته میشود، شخص صاحبعزا باید حتما انتقام همخون خود را بگیرد. این فرهنگ با مهاجرت از روستا به شهر، همراه فرد به شهر وارد میشود. اگر افراد یاد بگیرند و باور داشته باشند که به جای انتقام شخصی، این قانون است که حقشان را خواهد گرفت، خشونت کمتر خواهد شد. (ترانه آوا/ زندگی مثبت)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
خشونت در جامعه بیداد میكنه - واكنش نسنجیده در برابر انتقاد و اعتراض نتیجه اش تاوان جبران ناپذیری ست كه هر روزه در خانواده / جامعه / سطح شهر و .... شاهد آن هستیم
به امید مهربانی و تطبیق رفتار با منطق