پوپک صابری فومنی کارش را در مؤسسه گلآقا از سال ۷۰ شروع کرد و مثل همه گلآقاییها از صفر. پدر اصرار داشت که پوپک شاغل باشد. چه اعتقاد داشت زنان بیرون از منزل و در ایفای نقشهای اجتماعی نیز بسیار توانا خواهند بود. پوپک صابری که در ستون پاسخ به نامهها و با عنوان مستعار «گلنسا» فعالیتش را آغاز کرده بود، به مرور در کار طنزنویسی خبره شد، تا جایی که پس از فوت گلآقا با تصمیمات مصلحتاندیشانه خود مؤسسه را حفظ کرد.
پوپک در هیچ بخشی از مصاحبه بغض نکرد، اما به بحث تعطیلی بچهها گلآقا که رسیدیم، درست مثل یک بچه بغض خود را آشکار کرد و باب درددل گشود. گفتوگو با پوپک صابری کار سختی بود، چون در لفافه سخن میگفت:
*مردم ما در شرایط فعلی تا چه حد به خندیدن و شاد بودن نیاز دارند؟
متأسفانه، من بر این باورم که تا حدود زیادی در فضای خالی از مهر و محبت زندگی میکنیم. آدمها خیلی در کنار یکدیگر نمیخندند و خیلی شاد نیستند. اگر چنین فضایی تداوم پیدا کند، در واقع داریم به سمت و سوی خطرناکی قدم میگذاریم. آیا میشود گفت ما هیچ مشکلی نداریم، همه چیز خوب است و حال هیچکس بد نیست؟ آیا میشود گفت در مورد همه مسائل نگاهمان کامل و خالی از عیب است؟ نه، باید حرف بزنیم. البته ما معتقدیم حاکمیت از مردم جدا نیست و در کشوری زندگی میکنیم که مردم انتخاب میکنند، اما اشتباهاتی هم وجود دارد که باید آن را گوشزد کرد. اگر حرف نزنیم و بخصوص مشکلات را با زبان طنز مطرح نکنیم، مردم در آستانه انفجار قرار خواهند گرفت.
* وقتی جنگ به مردم ما تحمیل شد، شاید کمتر کسی تصورش را میکرد که نشریهای مثل «گلآقا» به مرهمی برای زخمها و دردها و دغدغههای مردم تبدیل شود. این اتفاق از نگاه شما چه تعبیری دارد؟
پدرم در سال ۶۳ در روزنامه «اطلاعات» ستوننویس بود، ستونی که اسمش «دو کلمه حرف حساب» بود. «گلآقا» اتفاق خوبی بود. البته آقای صابری اعتقاد داشت دوره جنگ زمان مناسبی برای راهاندازی «گلآقا» نیست، چون بخش عظیمی از مردم درگیر جنگ بودند. بعد از جنگ شرایط کمی بهتر شد، اما خب خرابیها باعث افسردگی مردم شده بود. کار سادهای نبود که در چنین شرایطی یک مجله طنز راهاندازی شود، اما پدرم این کار را با ظرافت خاصی انجام داد.
* این ظرافت خاص را کمی توضیح میدهید؟
ببینید، گلآقا صریح سخن نمیگفت. ساده هم نبود. شاید این قیاس از زبان من درست نباشد، اما مثل سعدی و حافظ بود، چون هر فردی با توجه به ذهنیت خودش از گلآقا برداشت متفاوتی داشت. در واقع طنز «گلآقا» مردمی بود، یک جریان کاملاً مردمی.
* این جریان مردمی آیا پیچیده هم بود؟
اگر منظورتان مجله گل آقا است بله. «گلآقا» کشکول بود، کشکولی که برای همه مردم حرف داشت، برای بقال، قصاب، کارمند و حتی استاد دانشگاه. این کشکول به دنبال زمین خوردن کسی نبود. اصلا ما زمین خوردن را طنز نمیدانیم.
* آیا گاهی از خط قرمزها عبور کردید؟
بله اما متأسفانه هنوز در اینجا خط قرمزها تعاریف مشخصی ندارند. اما برای «گلآقا» همیشه خط قرمزهایی وجود داشته و ما هیچوقت آنها را زیرپا نمیگذاریم، مثل مذهب، عرف و ملیت.
* در هیچ برههای دنبال جنجال نبودهاید؟
نه، اصلاً. طنز، شوخی و گفتن حرفهای مردم باید در فضایی آرام صورت بگیرد. البته طنز قطعاً برای به پا کردن جنجال بهترین ابزار به حساب میآید، اما «گلآقا» هیچوقت دنبال این مسئله نبود.
* اصلیترین تفاوت «گلآقا» با دیگر نشریات طنز در چه موردی خلاصه میشود؟
طنز ما با آرایههای ادبی همراه است. اما طی این مدت نشریاتی با عنوان طنز شکلی کاملاً عصبانی به خود گرفتند. من اسمش را گذاشتهام طنز عصبانی. این نوع طنز نه تنها باعث لبخند مردم نمیشود، بلکه راهکار مناسبی هم برای درمان درد نیست.
* «گلآقا» با مردم شوخی میکند؟
بله، به هر حال گاهی مشکلات آنقدر مردم را تحت فشار قرار میدهد که ما میگوییم همین الان باید با مردم شوخی کنیم تا کمی دردهایشان کمتر شود. اما خیلی به این مسئله نپرداختهایم. البته ما گاهی بدلیل اینکه مجلهمان بهصورت ماهنامه منتشر میشد از شتاب حوادث خیلی عقب ماندهایم، اما هنوز هم گاهی نشاندن یک لبخند بر صورت مردم انگیزهمان را صدچندان میکند.
* هفتهنامه «گلآقا» را یک بار آقای صابری تعطیل کرد. دلیل خاصی داشت؟
البته. اما پدرم هیچوقت علاقهای به حرف زدن درباره این دلایل خاص نداشت.
* شما هم حرفی نمیزنید؟
نه، حرفی نمیزنم. چون اگر مطرح کردن آن دلایل ضرورتی داشت، آقای صابری سکوت نمیکرد. او هیچوقت عادت نداشت حرفی بزند که رنجش کسی را به دنبال داشته باشد. من فقط یک چیز را میدانم، اینکه هنوز زمان فاش شدن راز «گلآقا» نرسیده. «گلآقا» مجموعهای از اسرار است که تنها به بخشی از آن با مرور و تحقیق میتوان پی برد.
* خنده برای آقای صابری چه مفهومی داشت و تا چه حد این مسئله را برای مردم ضروری میدانست؟
پدرم همه را شادمان میخواست. اصلاً یکی از آرزوهایش این بود که مردم همیشه لبخند بزنند. البته این آرزو را با ظرافتهای خاص خودش همراه کرده بود. مثل این توصیه که مدام به ما گوشزد میکرد انسان زیباست پس انسانها را زشت نکشید چون ممکن است فرزند یک مسئول از دیدن کاریکاتور پدرش لذت نبرد و حتی ناراحت شود. میگفت کاریکاتور باید طوری باشد که مسئولان آن را از مجله جدا کنند و به دیوار اتاقشان بزنند. آقای صابری همیشه اصرار داشت انتقاد و طنز ما شکل دوستانهای داشته باشد و عصبانی با کسی حرف نزنیم. طنز ما همیشه از عقدهگشایی پرهیز کرده. البته ما این خطمشی را همیشه رعایت کردهایم،
* پیش آمده که با یکی از اقدامات حکومتی شوخی کرده باشید؟
بله، در مورد مبارزه با بدحجابی این کار را انجام دادیم. به هر حال این موضوع تا جایی پیش رفت که گفته میشد زنان حق چکمه پوشیدن ندارند. ما مخالفت کردیم، چون این تصمیم را مربوط به ارزش نهادن به موضوع حجاب نمیدانستیم. ما از رنگهای شاد همیشه دفاع میکنیم. این احتمالاً یکی از بهترین راههای بانشاط نگه داشتن مردم است. هیچوقت به خودمان اجازه نمیدهیم کاریکاتور یک روحانی را بکشیم، چون دلیلی برای این کار وجود ندارد. جامعه هم نمیپذیرد. اما در مسائلی که باید وارد شویم ملاحظهکاری را کنار میگذاریم و حرفمان را میزنیم.
* «گلآقا» گاهی در نقش سوپاپ هم ظاهر میشود. یادش به خیر، گل آقا میگفت ما سوفاف هستیم، نه سوپاپ. اما «بچهها گلآقا» را تعطیل کردید. اینطور نیست؟
مجبور شدیم. مشکلات مالی طی یک سال اخیر باعث شد «بچهها گلآقا» را تعطیل کنیم. متاسفانه مجلات کودکان در ایران اکثرا دولتی هستند و انتشار مجله کودکان برای یک موسسه خصوصی کار بسیار مشکلی است و حمایت بیشتر وزارت ارشاد و آموزش و پرورش را میطلبد.
* بهتر نبود قیمت مجله «بچهها گلآقا» را بالا میبردید؟
نه، اصلاً بهتر نبود، چون بچهها پول زیادی ندارند. در ضمن، ما به توان مالی بچههای روستایی هم فکر میکنیم. آنها هم باید مجله بخوانند. یکی از شعارهای «بچهها گلآقا» اتفاقاً بیارتباط با موضوع شما نیست. اینکه شادی حق بچهها است و باید به حقوق بچهها احترام بگذاریم. نکته جالبتر اینکه این مجله با مطالب ارسالی خود بچهها پا گرفت. اگر پدرم زنده بود، همه فعالیتهای مؤسسه را تعطیل میکرد، اما «بچهها گلآقا» را نگه میداشت.
* فکر نمیکنید «گلآقا» باید بیشتر با بزرگترها روبهرو شود تا بچهها؟
نه، اصلاً اینطور فکر نمیکنم، چون اگر میخواهیم طرز فکر مثبتی را به نتیجه برسانیم، باید کار را از آموزش بچهها شروع کنیم. گلآقا میگفت اگر یک بار دیگر به دنیا میآمدم، حتم بدانید که تمام کارهایم را رها میکردم و تلاشم را برای راهاندازی و تقویت مجلهای برای کودکان خرج میکردم.
* جالب است که دختر گلآقا اتفاقاً «بچهها گلآقا» را تعطیل کرده. چرا؟
چون تکلیف من با تکلیف پدرم فرق میکند. او بنیانگذار مؤسسه گلآقا بود و میتوانست هر کاری انجام دهد، اما من باید به حفظ این میراث فکر کنم. بله، من «بچهها گلآقا» را قربانی ادامه حیات مؤسسه کردم. تمام پنجشنبهها غصهام میگیرد که چرا صفحات «بچهها گلآقا» روی میزم نیست. انگار بچهای را که مدتها است پای بزرگشدنش خون دل خوردهایم از دست دادهام. اما هیچ اشکالی ندارد. قول میدهم که تمام وقت و توانم را برای چاپ مجدد مجله بچهها گلآقا هزینه کنم. سختیهای این چند سال به ما آموخته که چطور باید دوباره شروع کنیم. بنابراین، خودمان را کوچک میکنیم تا دوباره بزرگ شویم.
* آقای صابری شوخطبع بود؟
شوخطبع نه به این معنا که هر جا برود شوخی کند ابداً. پدرم اساساً درون تلخی داشت. حق هم داشت. پسرش را در جوانی در یک سانحه رانندگی از دست داده بود. زندگی گلآقا مجموعهای از سختیها بود. در یک خانواده بسیار فقیر بزرگ شد. اما با دل خونین لب خندان میآورد.
* آیا دغدغه خاصی دارید؟
دلم برای گلآقا میسوزد. اگر ایجاد روحیه شادمانی و نشاط و فضا برای طنز و انتقاد منصفانه یک ضرورت است - که به اعتقاد ما هست - نگاه مسئولان باید تغییر کند. حفظ حیات موسسه گلآقا برای ما به خاطر انگیزههای مادی نیست، انگیزههای فرهنگی در این میان مطرح است و امیدواریم که متولیان امور فرهنگی هم این ضرورت را متوجه شده باشند. (مهدی ربوشه/ سپیده دانایی)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم