تکنولوژی​های ارتباطی نهاد خانواده را نشانه گرفته​اند

شوهرم با دوستان وایبری​اش به خانه می​آید

یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود هیچ‌کس نبود. نه. شروع خوبی نیست. همه داستان‌ها که مثل هم شروع نمی‌شود. گاهی اوقات باید شروع داستان واقعی باشد، چون همین جا کنار گوش ما رخ داده و حواسمان به آن نبوده است. پس بهتر است اصلاحش کنم: یکی بود که خدا بود و زیر این گنبد کبود همه ما بودیم. همه ما نشسته بودیم و حواسمان توی گوشی‌هایمان بود و دقت نمی‌کردیم که اطرافمان چه اتفاقاتی رخ می‌دهد.
کد خبر: ۷۰۸۹۵۸
زندگی با چشمان بسته

چند سال پیش بود که ما زیر همین گنبد کبود زندگی می‌کردیم. زن‌های خانه‌دار برنامه‌های خانواده و آشپزی تماشا می‌کردند و در نهایت هم در چند شبکه آن‌طرف آبی اجرای زنده موسیقی یا نماآهنگ‌های ضعیف و دست چندم را دنبال می‌کردند. همین روزها بود که پای یک شبکه به‌نام فارسی‌وان به میان آمد؛ شبکه‌ای که ذائقه خانم‌های خانه‌دار را عوض کرد.

ذائقه مردها را هم عوض کرد. کم‌کم خانم‌های کارمند هم معتاد به دیدن تکرار قسمت‌های مختلف آن شدند و شب‌ها برایشان دیدن این سریال‌ها مهم‌تر از رسیدگی به خانه شد.

جوان‌ها و نوجوان‌ها هر جا می‌رفتند، از پوشش و زیبایی و اتفاقات سریال‌های این شبکه صحبت می‌کردند؛ سریال‌هایی که با بی‌وفایی آغاز می‌شد و با خیانت به پایان می‌رسید.

خیانت به‌عنوان اتفاقی که در همه دنیا و در هر فرهنگ و زبانی اتفاقی ناپسند محسوب می‌شود، با این فیلم‌ها در خانه‌های ما آرام و بی‌سر و صدا جای خود را باز می‌کرد، آن هم آن‌قدر نرم که شاید خودمان هم حواسمان نبود چه اتفاق وحشتناکی در حال رخ دادن است.

حالا هم زمان گذشته، تب فارسی وان فروکش کرده اما بی‌وفایی در ذهن جامعه ما دیگر قبح گذشته را ندارد. پیام‌هایی که در فضاهای مجازی و بخصوص شبکه‌های اجتماعی و گروه‌های وایبری رد و بدل می‌شود، آن‌قدر رنگ شوم بی‌وفایی را در خود دارد که آدم گاهی به چشم‌های خودش شک می‌کند و دوباره نوشته را از نظر می‌گذراند.

چرا چشم‌هایمان را بسته بودیم تا آنها که به کودکان خود می‌آموزند خیانت زشت و نکوهیده است بخواهند آن را در چشم ما عادی جلوه دهند؟ چرا حواسمان نبود؟ چه شد که بی‌وفایی این‌قدر آرام و بی‌صدا مثل مار خزید و به ذهن جامعه ما آمد؟ آن‌قدر که حالا هیچ جا از تبعاتش در امان نباشیم و هر جا می‌رویم در قالب طنز، خبر یا هر چیز دیگری با آن روبه‌رو باشیم، آن‌قدر که گاهی بخواهیم چشمانمان را ببندیم و گوش‌هایمان را بگیریم.(زینب مرتضایی فر/گروه فرهنگ و هنر)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۲
محمد
Sweden
۱۳:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۲
۰
۰
خیلی مطلب خوبی بود . تشكر
الهه
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۲
۰
۰
هنوزم در میان تاریكیها جایی چراغی روشن است
هر اصلاحی را باید از خود شروع كرد
شاید پل ویران شده راه برگشت را مسدود كرده باشد
اما ادامه ی راه اگر بخواهیم پرواز را نوید می دهد
فقط باید این تلخی را پذیرفت
كه زیبایی های زیادی را در اشتباهات گذشته باختیم زیبایی ها همچون عشق
اما
دوست داشتن اطرافیانی كه طینت پاكی دارند اگرچه به داغی تب عشق ما نخواهد رسید
ولی نجات دهنده ی فردای من و توست
گذشتم از تو... كه عشقت با من چه ها كرد و مرا به ناكجاها برد
گذشتم و توهم هیچ مگو و تنها بگذر
ونجات آدمها بیاندیش...
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها