حالا دیگر مثل قدیم نیست. اگر به آدم بگویند دیوانه به او برنمی‌خورد. حتی روانی هم دیگر فحش نیست. دیوانه‌بودن یعنی یک جورهایی متفاوت بودن است. کلاس هم دارد. به آدم می‌گویند آوانگارد. بعد می‌توانی بروی توی دوست و فامیل پز بدهی که ما هم بله!
کد خبر: ۷۰۸۱۱۹

برای همین است که نصفه‌شبی نشسته‌ام کف اتاقم و دارم پسته شور می‌خورم و فکر می‌کنم. پسته شور می‌خورم و فکر می‌کنم بلکه مثالی گیر بیاورم. مثال از دیوانگی خودم. تاریخ زندگی‌ام را توی همین چند دقیقه مرور کرده‌ام. چیز خاصی نیست. لابد بیخود گمان می‌کردم که دیوانه‌ام. به هر حال دیوانگی یک جور مفهوم سیال است. هیچ کس دقیقا نمی‌داند حد و مرز دیوانگی چیست و چگونه تعریف می‌شود. من هم مثل همه. برای همین است که بی‌مثال مانده‌ام. آن پیرزنی که ماه قبل در اتوبوس بی‌آرتی خط امام حسین(ع) با خودش حرف می‌زد، به زبان زمانه ما اسکیزوفرنی است. ولی قدیم‌ها به او می‌گفتند جن زده. راستش دوست دارم فکر کنم یک آدم دچار یک جور اختلال روانی خطرناک است تا یک جن‌زده که موجود موهومی را توی جسم خود این طرف و آن طرف می‌برد. نه اصلا حالا که فکرش را می‌کنم دیوانه نباشم بهتر است. از کجا معلوم که آیندگان یک روحی، جنی از توی کالبدم بیرون نکشند که برای یاد و خاطره نیکم بکنندش وسیله تفریح. از طرف دیگر هم این احتمال وجود دارد که همین عاقل بودن من در آینده بشود دردسر. یعنی آیندگان بیایند و بگویند درواقع من با این سبک زندگی‌ام دیوانه بوده‌ام. مثل همین فوکول مو و شلوار پلیسه و مانتوی اپل‌دار که قدیم‌ترها نشانه خوشتیپی بود و حالا سمبل یک چیزهای خیلی بدی.

نکند چند سال دیگر بیایند آنهایی را که نصفه‌شب پسته شور می‌خورند توی غل و زنجیر کنند. امان از این مفاهیم ثقیل سیال.

الناز اسکندری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها