در نمایش کمدی «آرسنیک و تور کهنه»، حسین پارسایی از مشاوره پیمان قاسم‌خانی و حضور پژمان جمشیدی بهره برده است

یک داستان زهرماری

خوانش‌های مختلف از یک اثر ادبی مثل نمایشنامه امری بدیهی و رایج است که سابقه‌ای به درازای تاریخ تئاتر دارد، اما این رسم بخصوص در سال‌های اخیر و با افزایش کمی محسوس و چشمگیر اهالی تئاتر در سراسر دنیا روندی جدی‌تر به خود گرفته است.
کد خبر: ۷۰۷۸۰۵

بازخوانی‌ها، بازنویسی‌ها و اجراهای دوباره و چندین باره نمایشنامه‌های قدیمی دو دلیل عمده دارد؛ یکی این که باوجود گذشت قرن‌ها از پیدایش تئاتر و آغاز کار نگارش متون نمایشی و به دلیل سختی بیش از حد کار نمایشنامه‌نویسی فقط بخش محدودی از آثار و نمایشنامه‌نویسان به ماندگاری رسیدند و بسیاری دیگر باوجود تلاش بسیار و استعداد ذاتی و اکتسابی به نام و توفیق آنچنانی دست نیافتند یا نتیجه تلاششان آنقدر چشمگیر نبوده که موجب جریان و موجی در عالم نمایشنامه‌نویسی شود.

از این منظر و در مقایسه با دنیای نویسندگی در عرصه داستان باید پذیرفت نویسندگان رمان و کتاب‌های داستانی به لحاظ کمیت و کیفیت وضع به مراتب بهتری نسبت به همتایانشان در زمینه نمایشی دارند. به عبارت دیگر اگر بخواهیم فهرستی از نمایشنامه‌نویسان و نویسندگان ادبیات داستانی شاخص تهیه کنیم، کفه به سمت اهالی عرصه داستان سنگینی خواهد کرد.

دلیل دیگر بازخوانی و مراجعه مکرر به برخی نمایشنامه‌نویسان و متون شاخصشان دقیقا از دلیل اول نشأت می‌گیرد و کارگردانان تئاتر با مطالعه و درک ارزش‌های پیدا و پنهان نمایشنامه‌های مطرح، شاخص و ماندگار ترجیح می‌دهند گاهی به سراغ آنها بروند. این عده که تعدادشان کم هم نیست، به جای این که به متن‌های متوسط و ضعیف برای اجرا رو بیاورند، متون نمایشی برتر را برای کارگردانی انتخاب می‌کنند. این تصمیم از آن جنبه که می‌توانند بنای ساختمان نمایش خود را بر پایه‌های استوار و بی‌تزلزل متنی درخشان استوار کنند، ظاهرا به سود آنها تمام می‌شود و تصور این که از نمایشنامه‌ای بی‌بدیل اجرایی ضعیف بیرون بیاید ضعیف به نظر می‌رسد، اما از سوی دیگر می‌تواند برای این افراد بسیار چالش‌برانگیز و خطرناک باشد و آنها چنانچه نتوانند انتظارات دوستداران متعصب آن اثر نمایشی و نویسنده شاخص آن را برآورده کنند، با شکست مواجه خواهند شد.

اما آنچه مسلم است، ذات بلااشکال و فی‌نفسه خوب خوانش‌های دوباره متون نمایشی است، چراکه یک اثر ادبی فارغ از بحث‌های قانونی و حق کپی‌رایت بلافاصله پس از نوشتن و خلق‌شدن، هویت مستقلی به لحاظ معنوی پیدا می‌کند و دیگر فقط در جهان نویسنده و سرزمینش نمی‌گنجد. کارگردانان نقاط مختلف جهان مجازند با حفظ حقوق مادی و معنوی صاحبان آثار آنها را آن‌طور که خود دوست می‌دارند روی صحنه ببرند. دراماتورژی و خوانش‌های متفاوت یک متن نمایشی واحد و بازنویسی‌های فراوان از آثار از همین برداشت‌ها نشأت می‌گیرد. براین اساس تفکر نویسنده‌ای چون شکسپیر با اندیشه نویسنده و کارگردانی که سال‌ها پس از او زندگی می‌کند، در یک تلاقی طلایی با هم ترکیب می‌شود و فارغ از نتایج مثبت و منفی اتفاق جدیدی را رقم می‌زند.

«هملت» و «اتللوی» ویلیام شکسپیر، «کرگدن» اوژن یونسکو و «باغ آلبالو»و «دایی وانیای» آنتوان چخوف تنها چند نمونه از نمونه‌های شاخص آثار نمایشی است که بارها مورد بازخوانی‌ مختلف قرار گرفته و هر گروه تئاتری در هر گوشه جهان آن را با نگرش‌ها و دیدگاه‌های خود روی صحنه برده است.

اما این خوانش‌ها و برداشت‌های شخصی همیشه هم از آفت و آسیب‌های نقد و نظرات فنی یا غرض‌ورزانه در امان نمی‌ماند و شکسپیرین‌ها و یونسکوبازان و یاران وفادار چخوف و دوستداران بسیاری دیگر از هر فرصتی برای تاختن و حملات بی‌رحمانه به کارگردانان تئاتر استفاده کرده‌اند.

با مروری گذرا به اجراهای مختلف به نظر می‌رسد آثار کمدی کمتر مورد تیغ جدی نقد قرار می‌گیرد و روی صحنه بردن آنها به اندازه آثار برجسته تراژیک مثل همین نمونه‌های شاخص شکسپیر تنش‌زا و پرحاشیه نمی‌شود. این مساله البته ریشه در بی‌اعتنایی و بی‌مهری دائمی منتقدان و بسیاری از تماشاگران به کمدی دارد و آنها گرچه بارها و از ته دل به آثار طنز و کمدی می‌خندند و نکته‌های قابل تامل آن را دریافت می‌کنند، اما در مواقع ضروری و اظهارنظر و احتمالا برای حفظ ‌شان اجتماعی ترجیح می‌دهند طرف آثار جدی را بگیرند. این مساله هنگام برخورد با بازخوانی آثار کمدی نیز بروز می‌کند و اگرچه ظاهرا این کارها را از گزند مخالفت‌هایی تعصبی و بی‌پایه مصون می‌دارد، اما در نهایت چیزی از بار نادرستی این اندیشه غلط کم نمی‌کند.

شاید این‌طور به نظر برسدکه انتخاب و کارگردانی نمایشنامه‌های کمدی برجسته تاریخ ادبیات نمایشی جهان کار سهل‌تری باشد و گروه‌های نمایشی، هم از تیغ تیز نقدها ایمن هستند و هم در برگردان و اجرای آن با دشواری روبه‌رو نیستند، اما کسانی که سراغ این کارها می‌روند با چالش‌ها و خطرات بیشتری مواجهند و باید از سد موانع بزرگ‌تری بگذرند.

یکی از مهم‌ترین مواردی که نویسندگان و کارگردانان بخصوص ایرانی در این زمینه با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند، مربوط به حذف و تعدیل‌های متن است. بسیاری از آثار کمدی غربی برپایه شوخی با سیاست، دین و مذهب، جنسیت و قومیت بنا گذاشته شده و کمدی‌نویس‌ها هم با علم به خوشایند مخاطبان این نکات را به وفور در متون خود لحاظ می‌کنند. کارگردانان نیز با دست باز و خیالی راحت به استقبال اجرای این آثار می‌روند و حتی موقع روی صحنه بردن این نمایشنامه‌ها به اصطلاح پیازداغ ماجرا را بیشتر می‌کنند، اما در اینجا به دلیل حاکمیت بحث‌های ارزشی و اخلاقی و باورهای جامعه همه این مسائل جزو خطوط قرمز و تابوها محسوب می‌شود و گروه‌های تئاتری مجاز به استفاده از آنها نیستند.

بنابراین نویسنده‌ها و کارگردان‌ها برای روی صحنه بردن این آثار باید آستین‌های همت را بالا و برای اجرایی پاکیزه و در عین حال خنده‌دار دست به معادلسازی و حذف و اضافه‌هایی ماهرانه بزنند. آنها در مواجهه با آثار کمدی‌نویس‌های برجسته‌ای مثل نیل سایمون و داریو فو ضمن حفظ طنازی کلامی و رفتاری متن و انتقال چکیده و بن‌مایه اثر باید تماشاگر را هم با خود همراه کنند و او را تقریبا به همان میزان بخندانند که تماشاگر غربی موقع تماشای این آثار از خنده ریسه رفته است.

نمایش «آرسنیک و تور کهنه» به کارگردانی حسین پارسایی که براساس نمایشنامه کمدی، کلاسیک و البته موفق جوزف کسلرینگ این شب‌ها در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود، یکی از بهترین نمونه‌ها در بازخوانی یک نمایش کمدی است.

متن این اثر سال‌ها پیش و در 1941 نوشته شده و همان زمان با بازیگران و عواملی سرشناس در تئاتر برادوی روی صحنه رفت و با موفقیت فراوان روبه‌رو شد. پس از آن خوانش‌های مختلفی از این اثر برجسته صورت گرفت که شاید مشهورترین آن فیلم کلاسیکی به همین نام و به کارگردانی فرانک کاپرا در سال 1944 باشد.

کری گرانت، ریموند مسی، پیتر لوره، پریسیلا لین، ژوزفین هال و جک کارسون از بازیگران فیلم سینمایی «آرسنیک و تور کهنه» بودند.

چیزی که اثر کسلرینگ را باوجود گذشت سال‌ها از نگارش آن همچنان زنده و سرپا نگه داشته، طنز سیاه جاری در آن است. داستان این نمایشنامه درباره دو خواهر پیر خوش‌مشرب و دوست‌داشتنی است که راز سربه مهری دارند که توسط برادرزاده جوانشان، مورتیمر بروستر برملا می‌شود. آنها طی سال‌ها و فقط از روی ترحم و انسان‌دوستی پیرمردهای به ته‌خط رسیده، بی‌کس و ناامید را برای صرف نوشیدنی به خانه خود دعوت می‌کنند و بعد با اضافه‌کردن چند قطره سم آرسنیک به زندگی این افراد نگون‌بخت خاتمه می‌دهند.

در واقع تضاد اصلی این نمایشنامه برپایه همین مساله و نقطه اتصال اخلاق و ضداخلاق شکل گرفته است. نیت و قصد این خانم‌های پیر متشخص و مورد اعتماد گرچه خیرخواهانه و به منظور رهایی افراد به ته‌خط رسیده از این جهان بی رحم است، اما از سوی دیگر و باتوجه به آن سوی سکه انسانیت و با عنایت به ضوابط و قوانین آسمانی و زمینی این عمل فقط و فقط مصداق قتل و کاری شنیع و مجرمانه است و از آنجا که کمدی‌ها عمدتا از موقعیت‌های متضاد جدی به نفع خود بهره‌برداری می‌کنند، آرسنیک و تور کهنه هم از این فضای فی‌نفسه تلخ، برداشت بامزه‌ای می‌کند و چشم مخاطب را به جمال جهانی پر از اضداد، بی‌رحم و درعین حال خنده‌دار روشن می‌کند.

پارسایی برای این اجرا در دو نکته هوشیاری به خرج می‌دهد؛ یکی وفاداری کلی به متن اصلی و پیام کار است و دیگری بهره‌گیری از کمدی‌نویس معتبر و توانایی چون پیمان قاسم‌خانی در سمت مشاور اجرا. قاسم‌خانی هم با درک درست متن آن را با جهان امروز تطبیق می‌دهد و جزئیات اندک و آشنایی از آن مثل جورج بوش و جنگ عراق را وارد کاری کلاسیک می‌کند.

برگ برنده دیگر همکاری پارسایی و قاسم‌خانی استفاده درست از برخی از مهم‌ترین بازیگران سریال «پژمان» به کارگردانی سروش صحت است. مطابق آن نظریه معروف فوتبال که می‌گویند بهتر است مربیان به ترکیب تیم‌های برنده دست نزنند، پارسایی هم تقریبا از بازیگران اصلی سریال موفق تلویزیون در کنار هم استفاده می‌کند و نتیجه هم چیز بدی از آب در نمی‌آید.

بهره‌گیری درست از پژمان جمشیدی، یکی از همان معادل‌سازی‌هایی است که در بالا به آن اشاره شد. او در این نمایش نقش شخصیت منفی به نام جاناتان را بازی می‌کند که براساس اشتباه دوست خلافکار جراحش، هیبتی ترسناک همچون فرانکشتاین پیدا کرده و برخلاف عمه‌های مهربانش با اندیشه و قلبی تاریک مرتکب قتل می‌شود. کارگردان اما با کمک مشاورش باتوجه به ذهنیتی که مردم از این بازیکن سابق فوتبال دارند، ماجرایی فوتبالی را به اثر تزریق می‌کنند که هم در داستان بخوبی جا خوش می‌کند و هم موجب خنده تماشاگر می‌شود.

گرچه آرسنیک و تورکهنه با رفع برخی کاستی‌ها همچون افت ریتم نمایش در ابتدا و انتهای کار و حذف برخی لحظه‌ها، بامزه‌تربودن دیالوگ‌ها و میزانسن‌هایی بهتر و موثرتر به نمایشی خنده‌دارتر و بهتر تبدیل می‌شود، اما در همین وضع هم اثری قابل توصیه برای دیدن و لذت بردن است. موردی که جدا از یک کار گروهی خوب و بازی‌هایی بامزه و همراهی‌کننده، بیش از هر چیز امتیازش را از چکیده و بن‌مایه ایده اثر می‌گیرد، اگر رویه توامان دهشتناک و خنده‌دار اثر را کنار بزنیم، به تلخی بی‌پایان دنیایی می‌رسیم که آدم‌هایش به جای این که علاج جهان را بر با هم بودن ببینند، برای درمان قطعی تنهایی دست به دامان زهری می‌شوند که میزان تلخی‌اش به گرد طعم ناگوار این دنیای سیاه هم نمی‌رسد. قرن‌ها پیش عطار نیشابوری چه خوب گفته بود: زهر دارد در درون دنیا چو مار/ گرچه بینی ظاهرش نقش و نگار، می‌نماید خوب و زیبا در نظر/ لیک از زهرش بود جان را خطر، زهر این مار منقش قاتل است/ باشد از وی دور هر کو عاقل است.

علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها