لحظه‌های سقوط هواپیما به روایت ۲ مسافر خوش شانس

۳۰ ثانیه تا مرگ: مصاحبه با زن و شوهر نجات‌یافته از «ایران ۱۴۰» +عکس

بلوار شیشه مینای شهرک فرهنگیان ساعت ۹:۲۰ صبح روز یک شنبه بلوار آتش و خون بود. پرواز شماره ۵۹۱۵ شرکت هواپیمایی سپاهان ایر که تازه دو دقیقه قبل باند شرقی فرودگاه مهرآباد را به مقصد طبس ترک کرده بود به دلیل نقص فنی سقوط کرد و ۳۹ نفر جان باختند. پای صحبت‌های زن و شوهر جوانی نشستیم که از سقوط هواپیما جان سالم به در برده‌اند. پیشنهاد می‌کنیم اطلاع از گفته‌های خواندنی آنها را در ادامه مطلب، از دست ندهید.
کد خبر: ۷۰۵۱۸۴
۳۰ ثانیه تا مرگ: مصاحبه با زن و شوهر نجات‌یافته از «ایران ۱۴۰» +عکس

جام جم سرا: آن طور که دستگاه‌های مسیریاب و پیچیده برج مراقبت فرودگاه مهر آباد اعلام کرده‌اند به دلیل از کار افتادن یکی از موتور‌ها پرنده از نفس افتاده سپاهان ایر از مسیر خارج شد. همه چیز در یک چشم بر هم زدن اتفاق افتاد. همه اتفاقات ریز و درشت امداد رسانی و خاموش کردن شعله‌های آتش را دوربین‌های ناجا و عکاسان خبرگزاری‌ها ثبت کردند.

سکانس اول _روز _خارجی _محوطه بهداری ارتش:
سفر بدون برنامه


دست‌هایش سوخته و بانداژ شده است اما چون دوستانش دور و برش هستند، همچنان می‌خندد، آن هم به پهنای صورت. نشسته بیرون روی یکی از تخت‌هایی که توی راهرو بهداری ارتش به امان خدا‌‌ رها شده. یکی از دوستانش می‌زند روی شانه‌اش و می‌گوید: یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک... صدای شلیک خنده‌هایشان ادامه ضرب المثل را ناتمام می‌گذارد...



محمد عابد‌زاده که نگران حال و روز همسرش است، می‌گوید: همه اتفاق‌ها ۳۰ ثانیه بیشتر طول نکشید. حالا احساس می‌کنم خدا من را دوست دارد. اصلا قرار نبود با این پرواز برویم. مریم دوست داشت برود و به خانواده‌اش سر بزند. تا ۱۲ شب بلیت نداشتیم. اسم‌هایمان را داخل لیست انتظار نوشته بودیم. تا اگر جا خالی شد با ما تماس بگیرند. آخر می‌دانید پروازهای تهران طبس به قول خودمان پروازهای کارگری است کارگرهایی که برای کار معدن از تهران و شهرهای دیگر به مهر آباد می‌آیند مسافرهای همیشگی این پرواز‌ها هستند. خیلی پیش می‌آید که یکی دو تا انصرافی و کنسلی وجود داشته باشد. ساعت ۶ اطلاع دادند که جای خالی هست ما هم ساعت ۷و نیم فرودگاه بودیم.. بالاخره ۸وربع سوار هواپیما شدیم و مقدمات خسته کننده و کسالت بار پرواز آغاز شد.

سکانس دوم _روز _داخلی _داخل کابین هواپیما:
همه چیز آرام بود


محمد می‌گوید: فکرش را هم نمی‌توانم بکنم که من زنده‌ام که خدا خودش من را بامعجره‌اش نجات داد. بعد رو به همسرش که بهت زده ما را نگاه می‌کند کرد و ادامه داد: باید موبایل‌ها را خاموش می‌کردیم. داخل هواپیما یک عالمه بچه بود بعد این هواپیما‌ها چون کوچک هستند اصلا فضای استانداردی ندارند صندلی‌ها و مسافر‌ها چفت هم نشسته‌اند انگار هیچ استانداردی برای جا نمایی درست صندلی‌ها انجام نشده است. کاپیتان اکراینی که آخرش هم نفهمیدم اسمش چی بود و تنها یک «اف» معروف ته اسم و فامیلش داشت یک خوش آمد گویی دست و پا شکسته تحویلمان داد مودبانه از تاخیر به وجود آمده معذرت خواهی کرد و موتور‌ها روشن شد.

محمد میگوید مریم داشت با گوشی موبایلش بازی می‌کرد. سر زدن به «پو» معروف و حمام کردنش؛ بعد هم خرید و بازی کردن برای جمع آوری سکه‌های بیشتر. به من نشان داد که برای پو چاق و چله داخل گوشی کلاه جدید خریده است. صدای گریه یک نوزاد هم می‌آمد. صدای مکالمات کاپیتان با برج مراقبت را می‌شنیدم بعد صدای وحشتناک ملخ‌های موتور هواپیما که واقعا گوش خراش و وحشتناک هستند. هواپیما یک نیم دور چرخید روی باند تا در مسیر تیک آف قرار بگیرد.



حالا محمد انگار که بخواهد فیلم سینمایی تعریف کند روی تخت جا به جا می‌شود و ادامه می‌دهد: همه چیز در یک چشم بر هم زدن اتفاق افتاد.

مریم همسر محمد که دختر رییس دانشگاه آزاد شهرستان طبس است در ادامه حرف‌های همسرش می‌گوید: خطر مرگ از بیخ گوشمان گذشت.

مریم رهنما با بغض می‌گوید: اصلا هیچ کسی فکرش را نمی‌کرد هواپیما سقوط کند. درست است که همه ما اعتقاد قلبی داریم مرگ حق است اما به خدا هیچ کسی فکرش را نمی‌کرد همه پودر بشوند.



زن جوان نمی‌تواند حرف هابش را ادامه بدهد صورتش را لای انگشت‌هایش مخفی می‌کند تا راحت‌تر گریه کند. بعد انگار که یک چیز جدید یادش آمده باشد می‌گوید: چهره مسافر‌ها یادم نمی‌رود. آن خانمی که بچه بغلش بود عروسک آبی پوش دختر کوچولویی که دو سه ردیف جلو‌تر از ما نزدیک کابین خلبان نشسته بودند هیچ وقت یادم نمی‌رود. خدا ما را دوست داشت باید می‌ماندیم وگرنه برای خدا که کاری نداشت ما را هم مثل بقیه مسافر‌ها به آسمان می‌برد.

محمد دستهای بانداژ شده‌اش را روی هم قلاب می‌کند و می‌گوید: من بار دومم است که از مرگ فرار می‌کنم. اولین بار سال ۸۴ بود آن وقت‌ها دانشجوی کار‌شناسی ارشد بودم از طبس به تهران می‌آمدم که در محور طبس یکهو اسکانیا به دلیل سرعت زیاد و جریان‌‌ همان باک‌های اضافه و اتصالی در سیستم برق آتش گرفت. با باک اتوبوس دو وجب بیشتر فاصله نداشتم. آن بار از طبس به تهران می‌آمدم و از مرگ جستم و این بار از تهران به طبس می‌رفتم که خدا رو شکر زنده ماندم. خوب یادم هست اتوبوس چپ شد و همه مسافر‌ها روی هم ریختند. شیشه‌ها شکسته شده بود. و اصلا هیچ صدایی را نمی‌شنیدم. همین که به خودم آمدم و توانستم حرکت کنم از پنجره شکسته و از لابه لای شیشه خورده‌ها خودم را به بیرون پرتاب کردم. هنوز پایم به زمین جفت و جور نشده بود که یکهو اتوبوس آتش گرفت آن هم درست از‌‌ همان قسمتی که من نشسته بودم. شانس آوردم که زود خودم را به بیرون پرتاب کردم. در آن حادثه تعدادی از مسافرهای اتوبوس جزغاله شدند.

مرد جوان ادامه می‌دهد: الان دقیقا به شما می‌گویم که همه اتفاق‌های صعود تا سقوط هواپیما ۲ دقیقه هم طول نکشید اما می‌توانم ساعت‌ها در باره آن لحظه‌ها برایتان حرف بزنم. هواپیما یک نیم دور چرخید به سمت غرب من که مهندس پرواز نیستم اما بعد از این همه هواپیما سواری در مسیر طبس تهران دیگر دستم آمده است که مسیر پرواز از طرف ورامین می‌گذرد. دماغه به سمت کرج بود. با خودم گفت حتما این طرف باند خالی است خلبان اوج می‌گیرد و بعد در آسمان دور می‌زند.



سکانس سوم_روز _داخلی_کابین هواپیما:
لحظات مرگ آور


محمد می‌گوید: هواپیما از روی باند بلند شد. خلبان یک چیزهایی به برج مراقبت گفت یک دقیقه بیشتر طول نکشید من منتظر بودم که پرنده آهنی دور بزند اما همچنان به سمت کرج پرواز می‌کرد. یکی از موتور‌ها از کار افتاده بود. برای حرفم دلیل دارم. صدای ملخ ایران ۱۴۰ خیلی زیاد و گوش خراش است. از پنجره می‌دیدم که یکی از ملخ‌ها یعنی درست ملخ سمت راست کار نمی‌کرد. هواپیما زیاد اوج نگرفت حس می‌کردم داریم به سمت زمین می‌آییم زمان از سقوط جلو‌ زده بود. به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم زمان بود. همه‌اش منتظر بودم که پرواز در آسمان ثابت شود و خلبان درباره ارتفاع پرواز و مدت زمان آن برایمان حرف بزند. اما یکهو صدا‌های نامفهوم و برخورد به گوشم رسید. باور کنید قشنگ احساس می‌کردم که بدنه هواپیما به چیزهایی برخورد می‌کند. درست مثل افکت‌های فیلم‌های جنگی بود. هنوز نمی‌دانستم چه بلایی به سرمان آمده است. که یکهو یک صدای مهیب ناشی از برخورد گوشم را کر کرد.

سکانس چهارم _روز _داخلی _کابین هواپیمای سقوط کرده:
سرزمین ناشناخته


محمد ادامه می‌دهد: پرنده آهنی با دیوار بتونی برخورد کرده بود بال سمت راست جدا شده بود. یک بوی تند مواد سوختی فضا را پر کرده بود. هواپیما سقوط کرد. و نمی‌دانم بر اثر جرقه یا بر اثر اصطکاک بدنه با دیوار بتونی یکهو آتش شعله کشید. مسافر‌ها زنده بودند. هیچ صدای رادیویی به گوش نمی‌رسید. صدا‌ها را کمی به سختی می‌شنیدم. همه به جنب و جوش افتاده بودند من هم منتظر بودم مهماندار درهای خروج اضطراری را به ما نشان بدهد. از‌‌ همان قسمتی که بال هواپیما جدا شده بود. بیرون را می‌شد دید. هنوز ملخ سمت چپ می‌چرخید و صدا می‌کرد.



به مریم گفتم بلند شو و خودم کمربندهای ایمنی را باز کردم. یکی از مسافر‌ها از‌‌ همان شکاف ایجاد شده بیرون پرید. اول همسرم را به بیرون فرستادم. بعد هم خودم بیرون آمدم. انگار که پرنده آهنی از وسط نصف شده باشد. دو تکه از هواپیما روی زمین افتاده بود. من خودم زیاد فیلم می‌بینم. از آن عشق فیلم‌های هالیودی هستم چیزی که می‌دیدم طوری بود که انگار وسط یکی از‌‌ همان سکانس‌های فیلم‌های هالیودی پیاده شده باشم. زمان و مکان را گم کرده بودم. اصلا نمی‌دانستم که کجا هستیم انگار در یک سر زمین ناشناخته فرود آمده بودیم. شکاف روی بنده خیلی نا‌موزون و تنگ بود. مریم که بیرون پرید خودم هم پریدم. یکهو یادم افتاد که کیف دستی‌ام را می‌توانستم با خودم بردارم کسی از داخل شکاف بیرون نمی‌آمد. دوباره برگشتم داخل کابین کیف لپ تاپم را برداشتم. داخل کابین داغ بود صدای گریه بچه را می‌شنیدم اما کاری از دستم بر نمی‌آمد از بالای شکاف به پایین پریدم تازه داخل کابین آتش گرفته بود. بوی دود و سوختنی می‌آمد تا خودم را به پایین پرتاب کنم دستم و بخشی از صورتم سوخت. داخل کابین هواپیما به شدت داغ شده بود. فکر می‌کنم بیشتر مسافرهایی که ماندند اول خفه شدند بعد هم سوختند. واقعا زمان برای ما نمی‌گذشت. آنهایی که از ما جلو‌تر بیرون پریده بودند روی رمین افتاده بودند و انگار نای راه رفتن نداشتند. انگار یکی در گوشم گفت که هر آن امکان دارد پرنده آهنی از نفس افتاده آتش بگیرد من و مریم با هم شروع به دویدن به سمت فنس‌ها کردیم که یکهو هواپیما با صدای وحشتناکی منفجر شد.



محمد با چشم‌های اشکبار ادامه می‌دهد: همه جا را دود گرفته بود. چشم چشم را نمی‌دید. هیچ صدایی را نمی‌شنیدم. فقط خیالم راحت بود که همسرم کنارم هست به فنس‌های بهداری که رسیدیم یکهو متوجه شدم راه بسته است آنقدر ترسیده بودم که نمی‌دانستم در کدام قسمت کره خاکی هستم. به خودم که آمدم دو نفر دکتر در حال پانسمان زخم‌هایم بودند. بوی دود می‌آمد روی تخت دراز کشیذه بودم و صدای آژیر خودروهای امدادی را می‌شنیدم. باورم نمی‌شد خدا یک بار دیگر به من شانس زندگی کردن داده باشد. خودم ۸ درصد بیشتر دچار سوختگی نشدم فقط همین امشب را باید تحت نظر باشم. خدا را شکر که همسرم هم هیچ مشکلی ندارد فقط حالا به خاطر شوک و اتفاقی که شاهدش بوده دچار کوفتگی و کمر درد شده که تا فردا خوب می‌شود.
(هفت صبح)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۷ انتشار یافته: ۳۰
امران
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۲
۰
۰
داخل كابین داغ بود صدای گریه بچه را می‌شنیدم اما كاری از دستم بر نمی‌آمد از بالای شكاف به پایین پریدم
ای كاش فرزندان همون مسئولین كه این نو ع هوا پیما رو درست كردن تو این هوا پیما بودن میفهمیدن زجر كشیدن یعنی چی
جهان
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۲
۰
۰
خلبان ایرانی بوده یا اكراینی مسافر می گوید اكراینی سازمان هوایی می گوید ایرانی كدام درست است خدا می داند.
مریم
Belgium
۲۰:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۲
۰
۰
حالا كه خدا خواسته كنار هم باشید ،قدر همو بدونید لطفا
مریم
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۲
۰
۲
همه فكر خودشون هستند، آیا كیف لپ تاپ تو اون وضعیت با ارزش تر از جان یك انسان است، بنده خدا شما كه دو بار رفتی تو هواپیما حداقل اون بچه رو نجات می دادی..............
میلاد
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۲
۰
۱
كیف لپ تاپ؟ واقعا كه! حداقل یكی رو نجات می دادی..............
نیكو
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
تونستی كیف لپ تاپتو بیاری بیرون نتونستی اون بچه معصومو نجات بدی؟؟؟!!!!!!وای خدایا خیلی وحشتناكه اشكام بند نمیاد بیچاره اون طفل معصومای كوچولو تا كی باید شاهد این حوادث باشیم چرا این هواپیماهای قراضه تونو گل نمیگیرین چرا با جان این ملت بازی میكنین اخه كی جوابگو كی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احمد
Iran, Islamic Republic of
۰۴:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۰
حال مقصركیست ؟ حتما مقصرین اصلی زنان وكودكان كشته شده هستند وهمه مسولین مبرا؟و همچون حوادث قبلی هیچ مرجع رسیدگی نیست ونتیجه می گیریم كه دوباره تكرارخواهد شد
جواد
Iran, Islamic Republic of
۰۷:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
به امید روزی كه دیگر شاهد اینگونه حوادث ناگوار نباشیم . دائم نگوئید تحریم تاثیری بر ما نداشته خیلی زیاد تاثیر گذار بوده و هست . اگر تحریمها سبكتر بود حداقل قطعات هواپیماهای استاندارد را میتوانستیم خریداری كنیم و از این لگنها استفاده نكنیم .
ایرج
Iran, Islamic Republic of
۰۷:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
فرصت بود كیف و لپ تاپش از توی كابین در بیاره ولی فرصت نداشت جون یك بچه رو نجات بده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.بخاطر لپ تاب هم دست و صورتش سوخته....خدایا شانس زنده موندن كه دادی همه ما را در هر شرایطی سبب عمل خیر قرار بده تا از دنیا و مادیاتش دل بكنیم
امیر ارسلان
United States
۰۸:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
سلام. پس با این اوصاف احسان علیخانی تو برنامه ماه عسل سال بعد كلی سرش شلوغه.
زری
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
كاش مریم خانم از مرگ برگشته ی خرده حداقل به فكر لطف خدا میبود ی مانتو استین بلند میپوشید وموهاش جمع میكرد
علی
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
كاش مثل همون فیلمهای هالیوودی اون بچه رو هم با خودت می بردی؟
ایت
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۲
فرصت برای برداشتن لپ تاپ وكیف دستی كرده امابرای نجات جانه یك بچه كاری ازدستش برنمیامده...متاسفم
محبوبه
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۲
۰
كاش همه مثل شما نجات پیدا كرده بودند...حتما یه قربونی نذر كنین كه خدا یه فرصت دگه به هردوتون داده
HssN23
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۱
۰
خدارو شكر كه این زوج جوان نجات پیدا كردن
خطاب به كسانی كه انتقاد از برداشتن لب تاب میكن:
آیا شما مطمئنید كه كودك كنار این زوج بوده؟
اگه حفره كناره باقی افراد هم بود كه اونا هم نجات پیدا میكردن!!
واقعأ بعیده از مردم كه این زوج رو جای مسئولان حادثه مقصر بدونیم
علی2
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
وقتی خدا فرصت ماندن در دنیا رو به آدم میده نمیشه فهمید واسه اون آدم خیره یا شر
اما اون آدم میتونه انتخاب كنه كه بعد از این آخرت خیر واسه خودش بسازه یا شر. با زری خانم موافقم
بهتره مریم خانم نجات یافته از مرگ آخرت خیر رو رقم بزنه واسه خودش.
دانشجو
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
سلام ، تا جایی كه من میدونم رئیس دانشگاه آزاد طبس آقای دكتر ناظمی هستند!
مهدی
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۱
۰
اتناقا خدا دوستت نداشته كه نتونستی یه بچه رو هم نجات بدی دودره بازی معلومه
mina
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
زری خانم یه دكتر برو. یعنی توی این ماجرا فقط روسری و آستین یان خانم برات جالب بود؟
امیر محمد
Germany
۱۸:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
۰
۱
خدا را شكر كه نجات پیدا كردند انشاء ا... روزی برسه كه مردم ایران در شانشان كه منزلت بالایی دارند سوار هواپیماهای جدید و خودروهای بروز باشند.و مثل بدبختها زندگی نكنند.
شهاب
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۴
۰
۱
ای كاش به جای كیف دستی اش یكی از بچه ها را با خود بیرون می برد
سیدمحمد
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۴
۰
۱
باسلام , آیا دوستان به كلامی كه میگویند عاملند , قیامت با این قابل مقایسه نیست , مادر فرزندرا رها میكند....
سارا
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۴
۰
۱
همین كه جون خودش و همسرش رو نجات داده كلی مرد بوده.... اونایی كه زورشون به لپ تاپ رسیده اگه خودشون اونجا بودن یه فیلم واسه فیسبوكشون میگرفتن... دور از ماجرا این همه اظهار نظر و ادعا....
اسی
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۴
۰
۱
- ازاین ماجرا نتیجه می گیریم كه در عصر تكنولوژی نجات یك لپ تاپ مهمتراز نجات یك كودك است.!
داود
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۵
۰
۱
همه جاش مثل فیلمهای هالیوودی بود جز اونجاش كه طرف برگشته برای كیف لپ تاپش نه برای نجات جان بقیه انسانها.
كاش اون فیلمهای هالیوودی رو هم درست می دیدی!
مهدی
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۵
۰
۱
شاید همه زندگیش تو كیفش بوده شاید كسی تو اون نزدیكی نبوده شاید جونش رو میزاشت واسه نجات كسی دیگه تا اخر عمر ناقص میشد یكم انصاف و همزاد پنداری كنید كنار گود نشستید و میگید كاش كاش كاش خودتون اگه بودید ... از ترس همینكه گلیم خودشو زنش رو شانسی اونم كشیده بیرون خیلی مرده دمش گرم حالا یك بچه بدبخت كه ننه باباش سوختن میاورد بیرون یتیم مرده بیچاره لعنتش هم میكرد بزرگ میشد من به صداقتش احترام میزارم همینطور شجاعتش و مطمئنم نمیتونسته كس دیگه ای رو از حادثه در بیاره ضمنا هیچ مادری و پدری فرزندش رو تو حادثه و اتیش ول نمیكنه دست یك غریبه سفت میچسبه شماها یك غریق نجات رو در نظر بگیرید میره نجات طرف هول كرده جوری بهش چنگ میندازه كه اونم در معرض غرق شدن قرار میگیره
hellish
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۵
۱
۱
اونایی كه از حجاب این خانم ایراد میگیرن میشه واسه بهشت رفتن خودشون تلاش كنن و نخوان ملت رو به زور ببرن بهشت آیا ؟؟
طهورا
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۵
۰
۱
زری جان گل گفتی لطف الهی شاملشون شده كاش كه به فكر اخرتشون بیفتن
مریم
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۶
۰
۱
خانم بازی پو میكرده و كلاه میخریده پس متوجه سقوط هواپیما نشده؟؟؟ خلبان اكراینی بوده؟ آقا اینقدر زمان داشته كه دوبار داخل هواپیمای سقوط كرده رفته تا لپ تاپ بیاره؟؟؟ واقعا خجالت آوره...
فریبا
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۷
۱
۱
متاسم برای بعضی از ملت غیور با این كانمتها و قضاوت های نابجاشون

نیازمندی ها