دفاعیات شما درباره مباحثی که درباره برگردان نعل به نعل از سریال modern family مطرحشده، چیست؟
توضیح خواهم داد که چگونه از modern family اقتباس کردهایم. طبق آن چیزی که توضیح خواهم داد این فرآیند را تشریح میکنم. ما سریال یاد شده را دوبارهسازی کردهایم(در قسمت اول). وقتی پدری به فرزندش شلیک میکند من چگونه میتوانم پلانش را بگیرم؟ شما به عنوان یک متخصص سینما به من بگو. نمیتوانم دوربین را پشت سرش قرار دهم، باید دوربین را روبهروی کاراکتر قرار دهم، در آمریکا هم همین کار را میکنند، دوربین را روبهرو میگذارند. خب، وقتی من در ایران اینگونه شلیک کنم، در آمریکا هم همین کار را میکنند؛ این دو صحنه را کنار هم میگذارند و میگویند دکوپاژ هم کپی شده است، چنین تحلیلی جعل واقعیت است. آنهایی که این مساله را طرح میکنند، هنوز هیچ چیزی از سریال نمیدانند. ما اصلا چگونه میتوانیم دکوپاژmodern family را کپیکنیم؟
modern family یک دکوپاژ فوقمدرن دارد. دکوپاژی که اصلا با ذائقه مخاطب ایرانی تناسبی ندارد. دکوپاژ «هفت سنگ»، یک دکوپاژ آرام و نسبتا کلاسیک با نماهای لانگ تیک است. چگونه میگویند کپی مو به مو است؟ در سریال ما پدری، فرزندش را بغل میکند و در آن سریال هم این اتفاق میافتد و
این دو را کنار هم میگذارند و میگویند کپی است. وقتی میخواهم دوربین را داخل ماشین بگذارم و سه شات بگیرم؛ 2 نفر جلو و یک نفر عقب، تنها راهی که وجود دارد این است که دوربین را روی داشبورد بگذارم. در آمریکا هم همین یک راه وجود دارد. این کار را میکنی، میگویند کپی کرده است. من سابقه کارگردانیام واضح است، واقعا چه نیازی به کپی مو به موی دکوپاژ وجود دارد؟ اگر من دزد باشم سعی میکنم این عمل زشت را به نحوی مخفی کنم، نه اینکه عین همان سکانس را برای قسمت اول بگذارم. حتما دلیل داشتهام و حتما در ادامه راجع به این دلیل صحبت میکنم. دوستان منتقد بر اساس دو قسمت اظهار نظر کردند. الان حدود 15 قسمت پخش شده و چندین قسمت دیگر باقی مانده است، لطفا بعد از دیدن کل سریال قضاوت کنید. آیا واقعا همان دکوپاژ بوده یا نه. یک کلیپ سهدقیقهای ساختهاید و خب! مردم هم باور میکنند! در واقع شما با یک واقعیت دروغین، موج جهانی درست کردهاید.
منظورتان از شما، چه کسانی هستند؟
سه دسته از منتقدانی که ماهیت آنها را تشریح خواهم کرد (غیر از مردم که حقیقتطلب هستند و ما برای آنها حرف میزنیم). افرادی که هنوز نمیدانند سریال به کجا خواهد رسید، کلیپ یادشده را بهاصطلاح برای افشاگری ساختهاند. معلوم است که سوءاستفاده میکنند. این تیتر یعنی چه: «کفگیر تلویزیون به ته دیگ خورده»؟ اقتباس در همه جای دنیا اتفاق میافتد. دهها سریال در خود آمریکا اقتباسی است. انواع اقتباس هم وجود دارد، نعل به نعل، استفاده از قصه و همه جور اقتباس دیگر. آیا کفگیر همه آنها به ته دیگ خورده است؟
سریال کیلینگ (کشتن) در اصل یک نسخه سوئدی داشته است که عین به عین آمریکایی آن را ساختهاند. یا مثلا سریالهای انگلیسی،فرانسوی یا سوئدی که نعل به نعل آمریکاییها آن را میسازند. با در نظر گرفتن چنین سیاقی، حتما استدلالهایی هم درباره اقتباس و بازآفرینی دارید؟
در باره هفت سنگ میگویند نعل به نعل کپی شده، این موضوع اصلا واقعیت ندارد. همهجا میگویند کپی موبه موی سریال
modern family اصلا این موضوع واقعیت ندارد. با یک کلیپ سهدقیقهای این موضوع را بین مردم جا انداختهاند که این کلیپ جعل واقعیت است.
درباره اتهام دزدی که چند وقتی است طرح شده است، آیا دفاعیهای دارید؟
در این باره مطالب زیادی وجود دارد که بعدا به آن خواهم پرداخت. بگذارید واژه دزدی را تعریف کنیم. دزدی یعنی رسیدن به یک دستاورد بزرگ و مطلوب، بدون دردسر. مثلا کیف شخصی را در عرض یک ثانیه میدزدیم و به یک میلیون تومان پول میرسیم. یا مثلا شیشه ماشین را میشکنی و ضبط ماشین را میدزدی. در یک زمان کوتاه به یک دستاورد مطلوب میرسی، آن هم بدون دردسر. خب، حالا درباره سریال «هفت سنگ»؛ ما یک سال برای این فیلمنامه وقت گذاشتیم و هیچ عمل مخفیانهای هم انجام ندادیم. همه المانهایی که درباره دزدی به صورت مصداقی مطرحشده در سریال هفت سنگ صدق نمیکند. انجام پروسه نگارش و ساخت نه پنهانی بوده و نه در زمان کوتاهی ساخته شده و نه اینکه محصول شخص دیگری را برای خودمان برداشتهایم. مگر ما افراد ناتوانی هستیم که از آثار دیگران استفاده کنیم؟ مگر قبلا تولیدات قابل قبولی نداشتیم؟
فیلمنامه اقتباسی بسیار سریع نوشته میشود ولی در هفت سنگ، برخی قسمتها 5 بار نوشته شده است. به نظر شما این به خاطر بیاستعدادی ماست؟ اگه فکر میکنید استعداد نداشته و حرفی برای گفتن نداریم که هیچ اما اگر فکر میکنید آدمهای بااستعدادی هستیم (با در نظر گرفتن کارنامه من و همسرم) پس مطمئن باشید دلیلی برای این کار داشتهایم. ما اگر واقعا میخواستیم دزدی کنیم، یک ماه برای نوشتن فیلمنامه کافی بود و جوری هم دزدی میکردیم که شما نفهمید. ما این کار را بلدیم ولی دزد نیستیم.
چرا modern family را برای اقتباس انتخاب کردید؟
2 دلیل داشتم؛ معتقدم که طنز در آثار نمایشی دو بال دارد. یک بال آن استفاده از کاراکترهایی است که ابعاد وجوه منفی انسانی را برجسته میکنند و بیننده با آن میخندد و میفهمد که این کار، کار بدی است. این طنز در ایران رایج است، یعنی طنزی مبتنی بر کاراکترهای منفی و متن سریال بر اساس رفتارهای بد که ما را میخنداند. جامعه باید با این نوع طنز و در واقع با رفتارهای بد خود، مواجه شود. مثلا اوج زیبایی این قضیه در سریال طنز پاورچین دیده شد. کارمندها پاچهخواری رئیس را میکردند و ما به آن میخندیدیم. سریال به ما میگفت پاچهخواری کار بدی است و به شکلی بسیار خندهدار و زیبا این موضوع را به مخاطب فهماند. الان پرنده طنز در ایران با یک بال پرواز میکند. بال دیگری که در ایران مفقود هم مانده؛ طنزی است که کاراکترهای مثبت این طنز را رقم میزنند. مثل طنزی که در «خانه سبز» و «همسران» وجود داشت. این طنز در ایران مغفول مانده و ما فکر میکردیم باید دوباره از این نوع کارها ساخته شود که افراد بر اساس کلاهبرداری و بر اساس کنشهای نامطلوب انسانی، مخاطب را نخندانند. طنز مبتنی بر پرسوناژهای منفی و رفتارهای نامطلوب به اندازه کافی در حال تولید است ولی طنزی که در خانواده جاری باشد و روابط سالم و صحیح بین افراد خانواده برقرار کند و بیننده را بخنداند؛ این نوع طنز وجود ندارد. یکی از انگیزههای ما برای ساخت «هفت سنگ» بازگرداندن این نوع طنز بعد از گذشت 20 سال به تلویزیون بود.
دومین علت این بود که ما در تمام مباحثی که با هم داشتیم خانواده را به عنوان رکن مهم یک جامعه مطرح میدانستم و معتقد بودیم سالمسازی و پراهمیت جلوه دادن روابط خانوادگی باید دستمایه اصلی کارمان باشد. مفاهیمی که درخانواده فراموش شده است باید دوباره به خانواده بازگردد و باید دوباره گفته شود،یعنی طنزی مثل همسران و خانه سبز.
این نوع طنز فراموش شده بود همینطور این نوع روابط سالم بین همسران که منجر به عشق و بهبود روابط بین افراد خانواده میشود در حال فراموشی بود.روابط بین پدر و فرزند، کودکان و پدربزرگها، روابط بین همسران، روابط فامیلی خواهر و برادرها و... . الان دغدغه ما تولیداتی براساس موضوعات اجتماعی است. این نگرش در تولید کاملا ارزنده است ولی همه چیز باید تعادل داشته باشد. آثار تلویزیون باید تعادل داشته باشد. کار اجتماعی خوب است، کار تلخ یا طنز و اکشن هم لازم است ولی این نوع طنز که مهجور مانده هم نیاز است. ما به نظرمان رسید که بر اساس قالب modern family و محتوایی که خودمان درنظر داریم میتوانیم این سریال را بسازیم. اعلام کردیم ما میتوانیم این کار را انجام دهیم. ما میتوانیم چنین کاری بسازیم با آن نوع خنداندن و با آن مضامین خاص بومی. قالبی که به اسم
modern family وجود دارد به ما این اجازه را میدهد. با استفاده از آن قالب، محتوا، مضامین و اتفاقات خودمان را در آن بریزیم.
برخی مفاهیمی که در مدرن فمیلی طرح میشود هیچ قرابتی با فرهنگ نمایشی و فرهنگ عمومی ما ندارد.
من به کسی که بتواند یک دهم این مسیری که ما رفتیم را برود، جایزه میدهم. الان به شما توضیح میدهم ما چگونه این کار را کردیم. تازه به بحث اصلی رسیدهایم. ما به 3 طریق از
modern family استفاده کردیم. بخش زیادی از قصههای ما تألیفی است یعنی تألیف خود ما ولی در قالب modern family است. قالب
modern family یعنی همین 3 خانواده. نکته جالب هم اینجاست که این 3 خانواده ساختار تازهای ندارند. همیشه شما اگر بخواهید همه اقشار جامعه را لحاظ کنید همین مدل را باید رعایت کنید. یعنی زوجی که تازهکارند و خانوادهای که جا افتاده هستند و چند بچه دارند و یک خانواده مسن. همین اتفاق در سریال «خانه سبز» هم افتاد. ما نمیگوییم که از خانهسبز اقتباس کردهایم یا modern family از خانه سبز اقتباس کرده، ما میگوییم مؤلفه روایی را از
modern family برداشتهایم که همیشه میتوان از هر محصول نمایشی اقتباس کرد. ابتدا ساختار کلی و شخصیتها را تعریف کردیم، سپس در این ساختار تعداد زیادی قصههای تألیفی وارد کردیم. تعدادی از این قصهها را از
modern family اقتباس کردیم؛ اقتباس به همان معنا که عرض کردم. برخی از دوستان در مصاحبههایشان گفتند: «این کاری که در هفت سنگ شده اقتباس نیست، اقتباس این است و این است و...»
ما اتفاقا از همان مدلی که این دوستان به عنوان تعریف اقتباس یاد کردند، برخی از قصهها را اقتباس کردهایم. به چه شکل؟ به این صورت که شما بیایید هسته مرکزی قصه را بردارید با کاراکترهای ایرانی و قصه را به سمت پایان دیگری ببرید، یا مثلا پایان را حفظ کنیم و شروعش را تغییر دهیم. هرچیزی که میتواند مضمون را بیان کند، همانقدر قصه را تغییر دهیم. ما همین کار را کردهایم. خیلی زیاد هم در این سریال این کار را انجام دادهایم. اصلا این سریال یک کار اقتباسی است. به همان معنایی که بقیه میگویند. سومین بخش و حساسترین بخش این است که ما بازآفرینی کردیم. این بازآفرینی اثر هنری بحث مهمی است که باید برای مردم روشن شود. بازآفرینی یک اثر هنری یعنی چه؟ سادهترین حالت در بازآفرینی یک اثر هنری این است که مثلا شعر مرغ سحر را تا به حال 40 خواننده مختلف خواندهاند. ملودی و ترانه آن تغییر پیدا نکرده. پس کپی و دزدی است؟ نه، فقط لحن یک خواننده جدید است با یک سازبندی تازه. به این دوبارهخوانی بازآفرینی میگویند و در بسیاری از کارهای هنری انجام میشود. مگر همین آقای خواننده ایرانی که پزشک هم هستند اخیرا مجموعهای از آثار قدیمی ایرانی را دوباره نخواندهاند؟ آیا ایشان دزدند؟ همه ما خیلی هم خوشحالیم که این آثار دوبارهخوانی شدند. مگر در دنیا این اتفاق نمیافتد؟
در فرآیند این بازآفرینی آیا بومیسازی آن اهمیت داشته است؟
یک بحث مهم در بازآفرینی همین نکته است. یکی از کارگردانهای خیلی معتبر ایرانی اخیرا قصد داشت یکی از شاخصترین آثار مسعود کیمیایی را بازآفرینی کند. آیا باید چنین تحلیل کنیم که این کارگردان محترم ما کفگیرش به ته دیگ خورده است؟ یا کار دیگری از دستش برنمیآید که خواسته فیلم 40 سال قبل کیمیایی را بازآفرینی کند؟ نه، اقتباس یک تخصص هنری بسیار سخت است، ما برای این کار جان کندیم. داستانهای تألیفی و اقتباسی را بسیار سریع مینوشتیم اما تنها آن بخشهایی که میخواستیم بازآفرینی کنیم بسیار سخت بود. بارها و بارها آن را مینوشتیم، نمونههای زیادی از چنین بازآفرینیهایی دیدهایم که ایرانی نشدهاند.
ما بیشترین زحمت را برای این بازآفرینی کشیدیم. سر همین بخشها بود که نویسندهها با ما دعوا میکردند و بارها قهر و آشتی میکردیم چون حقیقتا کار سخت و طاقتفرسایی بود. هرکسی که مدعی است این یک سریال کپی و بسیار آسان است من از او دعوت میکنم بیاید و نمونه آن را بسازد. نمیگویم نمیتوانند ولی میگویم اگر بخواهند بهتر از این بسازند باید دو برابر من وقت بگذارند و از طرفی؛ بازآفرینی فقط بخش کوچکی از سریال بوده است. چرا ما بازآفرینی کردیم چون دیدیم قصه، قصه سلامتی است و بیننده ایرانی هم لیاقت این را دارد که آن را ببیند. البته هرکس یک انگیزهای دارد. آن شخصی که میخواهد فیلم کیمیایی را بازآفرینی کند یک انگیزه دارد و یک نفر مثل من هم انگیزشی که تشریح کردم را دارد.
در پاسخ به منتقدانی که میگویند نسخه اصلی را دیدهاند، چه پاسخی دارید؟
باید بگویم ممکن است 400 بار تئاتر هملت را ببینید. در طول تاریخ ممکن است بارها از روی آن ساخته شود اما هرکس نگاه خود را به آن اضافه میکند. اگر فلان خواننده مرغ سحر را خواند و شما خوشتان نیامد میتوانید بگویید این بازآفرینی بدی بود. حالا شما این سریال را ببین تا بدانی بازآفرینی خوبی بوده یا خیر اما بحث سریال ما به کارزار نامربوطی کشیده شده است. میگویند ما کپی مو به مو کردهایم. باید سؤال کنم از افرادی مثل همان لباس شخصی (فیلمنامهنویس سابق و روزنامهنگار فعلی) از تماشای یک قسمت و نیم شما به این نتیجه رسیدید؟ یک سریالی که این همه قسمتهای پخش نشده دارد، قصههای تألیفی، اقتباسی و بازآفرینی در آن موجود است با دیدن یک قسمت به چنین نتیجهگیریای رسیدید؟ شما نمیخواهید بگویید این سریال درست ساخته شده یا نه فقط میخواهید کل سریال را زیر سؤال ببرید و اینها دروغی است که سایتها ساختهاند و موجی به راه انداختهاند که هم منافع ملی را به خطر انداخت و هم استفاده بسیار کریه و کثیفی از آن شد. مثلا یک نفر در VOA میگوید 40 درصد این سریال درباره مسائل جنسی است، من اصلا نمیدانم چگونه آن را در ایران ساختهاند؟ اگر این سریال 40 درصدش درباره مسائل جنسی است پس ما چطور کپی مو به مو کردهایم؟ ما این یک سالی که وقت گذاشتیم برای چه بوده؟ فقط اگر بگویید ما بیاستعداد هستیم من حرف شما را قبول میکنم. پس غیر از این موارد موضوع حائز اهمیتی وجود دارد که باید بدان اشاره کرد.
در متون مختلفی دیدم که دوستان نوشته بودند موسیقی مدرن فمیلی را هم کپی کردهاید؟آیا این موضوع صحت دارد؟
3 طیف منتقدان هفت سنگ هنوز سریال را ندیدهاند! همه این حرفها پس از پخش شدن 2 قسمت از سریال (طی 5 روز) گفته شد. کسی قسمت 3 و 4 را ندید. یک نکته جالب هم وجود دارد؛ گفته بودند حتی موسیقی این سریال کپی از modern family است. ببین به کجا رسیدهاند. modern family اصلا موسیقی ندارد. فقط یک وله 10 ثانیهای برای تیتراژ دارد. ببینید مردم که نمیروند سراغ صحت و سقم این اخبار، فقط با تعجب میگویند ای بابا پس موسیقیاش هم کپی بوده؟ آن هم سریالی که اصلا موسیقی ندارد. دکوپاژ آن هم یک نوع دکوپاژ دوربین روی دست با تیلت وپنهای سریع است که اصلا بیننده ایرانی از دیدن آن آزار میبیند. یک دکوپاژ فوق مدرن است، البته 3 دسته از منتقدان میگویند دکوپاژ هم کپی است. این همه اتفاقی که در سریال ما افتاده و در modern family وجود ندارد، چرا نادیده گرفته شده است؟ فقط شلیک پدر به فرزند را در قسمت اول میبینند و قطعا به این نتیجه میرسند که کار کپی است. چرا اینقدر دروغ؟ الان هم رسیدهاند به جایی که نمیخواهند ادامه سریال پخش شود. چون پخش ادامه سریال سبب شرمندگی این 3 طیف منتقد میشود و دیگر شباهتی پیدا نمیکنند. از نظر من بخشی از این افراد، آدمهای مقید و معتقد به اصولی هستند و داعیه یکسری اعتقادات دارند ولی به نظرم همه این ادعاها دروغ است. من خودم سمپات یکسری از این سایتها بودم. برای اینکه از جامعه اطلاع پیدا کنم برخی از این سایتها را میخواندم. الان به خودم مشکوکم چون نمیدانم آن باورهایی که از این سایتها در طول زمان، در من ایجاد شدهاند درست است یا نه؟چون میبینم همان آدمها به این راحتی دروغ میگویند. حداقل اینقدر مرد نیستند، حالا که ادامه سریال را دیدهاند، بیایند و به اشتباه خود اعتراف کنند. یا مرد باشند و بگویند 50 درصد اشتباه کردم.
مرد باشند و بگویند 10 درصد را اشتباه کردم. هنوز دارند اوضاع را بدتر میکنند. اینها دروغگو هستند. اصلا رسالت ژورنالیستی و مطبوعاتی را نمیفهمند. اصلا رسالتی برای خود قائل نیستند. آنها یک هدف سیاسی یا اقتصادی یا نمیدانم بالاخره هدف دیگری دارند و با افکار عمومی بازی میکنند. در صورتی که من خودم عرض میکنم ما ازmodern family هم اقتباس کردیم، هم تألیف کردیم و هم بازآفرینی کردیم. بازآفرینی هم کار رایج و بسیار سختی است. الان من اصلا به modern family کاری ندارم، یک اثر هنری بزرگ را در هر رشتهای که باشد اگر شما بخواهی از آن بازآفرینی کنید؛ واقعا جرأت میخواهد. اهل مجاز و... میگویند ما به مخاطب توهین کردهایم. ما بیشترین احترام را به مخاطب گذاشتهایم. ما در این یکسالونیم همه زندگی خود را وقف مخاطب کردیم. به هیچ چیز دیگری فکر نمیکردیم فقط به این موضوع فکر میکردیم که سریالی مضمون محوری بسازیم. اتفاقا از نمونه کارهای ما مشخص است که آدمهای قصهگویی هستیم. این اولین کار ما بوده که مضمون محور ساخته شده است. یعنی قصه به مضمون برتری ندارد؟ جز احترام به مخاطب، چه کار دیگری کردهایم؟ نشان دادیم قصهگویی را بیشتر از مضمونمحوری دوست داریم. ما مضمونهایمان را رقیق میکنیم در قصه و آرام آرام بیان میکنیم. غیر از «نابرده رنج» که قصه محور بود و مضمون را هم در دل آن گنجانده بودیم، این کار مضمون محور است یعنی اوج احترام به مخاطب.
ضیاءالدین دری قبل از پخش سریال کلاه پهلوی مقابل دوربین نشست و به مردم گفت: مردم! من کتاب این روایت را نوشتهام و حالا از روی آن سریال ساختهام... شما هم میتوانستید در قسمت اول، در یک فیلم 5 دقیقهای با مردم صحبت کنید و مثل ضیاءالدین دری اهداف خود را از این بازآفرینی تشریح کنید.
بحث ما همین است. وقتی ما کار را ساختیم انتظار داشتیم در یک فضای سالم راجع به اینکه آیا این اقتباس خوبی از
modern family بوده یا نه صحبت کنیم. براساس همان 3 محوری که گفتم؛ قصههای تألیفی، قصههای اقتباسی و بازآفرینی قصهها ولی این افراد انگار به یکباره تبدیل به کریستف کلمب شدند. کشف کردند که این سریال دزدی است. کاری که ما کردیم اصلا با تعریف دزدی مطابقت ندارد. من به همین سایت مذکور که نامش را عنوان نمیکنم در همان شب اول ایمیل زدم که ما برای گفتوگو آماده هستیم. چرا یکبار به ما زنگ نزدند؟ اصلا نمیخواهند با ما گفتوگو کنند. مساله آنها اصلا ما نیستیم. مساله آنها کار ما هم نیست. یک سریال «هفت سنگ» دارند و یک واژه کپی و دزدی، از همین عبارتها استفاده خود را میکنند.
و بحث کپیرایت که در رسانهها مطرح شده است؟
ما تنها چیزی که میتوانیم به عنوان ایراد در اینجا بیان کنیم بحث کپیرایت است. من میگویم همان آقای کریستف کلمبی که در دقیقه 15 سریال یک مقاله نیمساعته نوشته است، همان آقا چگونه متوجه شده این کپی شده از modern family است؟ پس خودش هم این سریال را دیده و بنابراین خود او هم کپیرایت را رعایت نکرده است. مگر modern family را خریده و تماشا کرده است؟ مگر این همه فیلم و دی وی دی که در عمر خودش تماشا کرده با کپیرایت واقعی خریده است؟ کپی رایت یک مساله ملی است و باید به صورت ملی بررسی شود. این چه ربطی به ما دارد؟ ما در این زمینه نه اولین نفر هستیم و نه آخرین نفر.
ولی میتوان یک مسیری را پیدا کرد که برای اقتباس، حقوقش هم پرداخت شود. عرض من فقط این است که این به اصطلاح دزدی و کپیرایت و... اتفاقی است که برای همه میافتد حتی کسانی که مدرن فمیلی را دیدهاند، هرکسی این سریالها را دیده است قانون کپیرایت را رعایت نکرده است که بنده را شامل قانون کپیرایت میداند.
یادداشتی در سایتهای مجازی منتشر شد مبنی بر اینکه مدیران تلویزیون اصلا در جریان بازآفرینی این سریال نبودند. آیا شما با متولیان امور در سازمان صدا و سیما درباره اقتباسی بودن کار، صحبت کرده بودید؟
بله! آن دسته از افرادی که نیاز بود در جریان باشند از همان ابتدا در جریان بودند.
چرا همان روز نخست که پیشنهاد گفتوگو کردم نپذیرفتید، قبل از اینکه حواشی فعلی شکل بگیرد؟
حقیقتا از انجام این گفتوگو کمی مضطرب هستم و ترسیدهام! به این علت که وقتی در بطن چنین جریانی قرار گرفتم متوجه شدم مثل همه فیلمها و سریالهایی که دیگران ساختند و با کلی حواشی رسانهای مواجه شدند، اینبار با چنین موضوعی دست و پنجه نرم میکنم (این بار خودم شرایط را لمس کردم). خبرنگاری و روزنامهنگاری هرچند حرفه شریف و مظلومی است اما درعین حال بشدت میتواند ظالم باشد. یعنی صاحب رسانه میتواند بهراحتی با قلم خود، ظلم کند و واقعیت را به شکلی دیگر نشان دهد و مسیری را برای مخاطب باز کند که حقیقتا حیرتانگیز است. البته در حوزه سینما و تلویزیون زیاد با موضوعات حاشیهای برخورد کردهام و با عناوینی چون خبرنگار خوب و خبرنگار بد، آشنا بودم ولی تا زمانی که خودم در بطن حادثه قرار نگرفتم متوجه عمق ماجرا نشدم. بههرحال ترس من به نظرم معقول است.
در حال حاضر جو رسانهای پرهیاهویی حول سریال شما وجود دارد، فارغ از بررسی متن، قبل از گفتوگو اعلام کردید ممکن است راجع به این فرامتن رسانهای اظهار نظر کنید، آیا تمایلی برای گفتنش وجود دارد؟
لازم میدانم منتقدان و معترضان به این سریال را دستهبندی کنم. این دستهبندی خیلی مهم است. در این 12-10 روز سکوت کردم تا این موج کاذب بخوابد و بعد شروع به صحبت کنم. تنها کاری که انجام دادم، تماشا کردن بود و سپس به نتایجی رسیدم. به نظر من دسته اول منتقدان که اساسا این موج را آنها درست کردند، یک عده از «سیاستمدارهای سایتمدار» بودند، یعنی یکی، دو سایت وجود دارد که چند سیاستمدار همیشه پشت سر آنها هستند و خودشان را آلترناتیو همه رتبهها و سمتها میدانند. مدام خود را در معرض آزمایش این ماجرا قرار میدهند، یعنی من این سایتها را که بررسی میکنم میبینم هفتگی تلویزیون را نقد میکنند، یعنی یک برنامه روتین برای نقد تلویزیون دارند.
حالا ما که کارمان برجستگی داشته، توانستهاند با دستمایه قرار دادن سریال هفتسنگ، موجی ایجاد کنند. البته قبل از این هم این کار را بهطور مداوم انجام داده و همچنان انجام میدهند. مثلا سایتی که نامش را نمیبرم 20-10 دقیقه پس از پخش قسمت اول سریال، مطلبی درباره سریال روی خروجی خود گذاشته است. یعنی زمانی که هنوز قسمت اول درحال پخش بوده مطلب بسیار مفصلی روی سایت گذاشتهاند، حتی نگارش آن متن بیش از نیم ساعت طول میکشد. بهراحتی میتوان استدلال کرد این مطالب از قبل آماده شدهاند! مگر میتوانند به این سرعت یک متن تصویری برای این سریال آماده کنند؟ در عین حال که من درباره آن مطلب حرفهای زیادی برای گفتن دارم. واقعا متن مورد اشاره کذب محض و به نوعی واقعیت دستساز است. سابقه من در کارگردانی و نویسندگی بسیار روشن است. من و خانم خسروآبادی (همسر) و سایر نویسندگان، مجموعا بالای 30 سریال تألیفی داشتهایم که اکثرا پربیننده بودهاند. ما نیازی نداشتیم دکوپاژ سریال را نعل به نعل کپی کنیم. ضمن اینکه در طول گفتوگو وارد جزئیات مطلب خواهم شد. دومین دسته، افرادی هستند که من به آنها «لباس شخصی» میگویم. یکسری همکار داریم که در این 20 ساله زندگیهایمان با هم تلاقی کرده، از کنار هم رد شدیم و موازی جلو رفتیم یا اتفاقات دیگری بین ما رخ داده است. مثلا من و خانم خسروآبادی 3-2 سال قبل وارد یک پروژهای شدیم. این پروژه را یکی از دوستان همکارمان تا جایی جلو برده بود. کارگردان عوض شد و چند نویسنده بعدی هم نتوانستند با آن کارگردان کار کنند. از ما خواستند وارد کار شویم که در نهایت ما آن پروژه را به اتمام رساندیم. الان آن نویسنده، روزنامهدار است و در این ماجرا بسیار ذوق زده شد و همان روز اول پخش سریال تیتر زده است که: «لااقل درست کپی کنید»! شما هنوز سریال ما را ندیدهاید. محتوای آن را نمیدانید و... .
پس منظور شما این است که اصل این اتهامزنیها که از یک روزنامه فرهنگی آغاز شد، ریشه در رقابت شغلی دارد و جریانی که بهراه افتاد یک تسویه حساب شخصی است؟
بله! این مطلب را همه همکاران میدانند که او دنبال تسویه حساب شخصی با من است. ایشان عکس یادگاری عوامل صحنه را زیر عکس کاراکترهایmodern family گذاشته و به حساب خودش یک مقایسهای انجام داده. این فاجعه نیست برای یک روزنامهنگار؟ شما عکس عوامل modern family را به آن درشتی روی صفحه اول چاپ کنی و زیر آن عکس یادگاری دستیار گریم و تصویربردار را به همراه عوامل تولید میزنید فقط به این دلیل که گرافیک آن عکس شبیه گرافیک عکس مدرن فمیلی است. عکسی که در پارک پرواز، بعد از اجرای یک سکانس عوامل انداختهاند. عکس شخصی که متعلق به دستیار گریم بوده و نشریه مورد نظر آن را از شبکههای اجتماعی برداشتهاند و موج درست کردهاند و ذوق زده، ماجرا را به سمت نامطلوبی هدایت کردهاند. این آدم از نظر من یک لباس شخصی است. در همان روزنامه، زرد رفتار میکنند و من هم مجبور بودم در این 10 روز مرتب روزنامه را بخرم. در این روزنامه مینویسند: «بذرافشان اینستاگرام خود را هم پاک کرد». یعنی اینقدر شما زردید؟! خب! معلوم است که من اینستاگرامم را پاک میکنم. چون 5 تا ID مشخص، زیر پستهای من فحش و ناسزا مینوشتند. اگر کامنت آنها را پاک میکردم میگفتند: جنبه انتقاد ندارید... مجبور میشدم پست را پاک کنم و به پست بعدی بروم و کمکم مجبور شدم کلا اینستاگرام را حذف کنم. یا مثلا در مجله مینوشتند: «دارند زرنگ بازی درمیآورند و جابهجایی انجام میدهند!» موضوع این است که این لباس شخصی وارد یک ماجرای زرد شده و ذوقزده است از اینکه امکان یکسری تسویهحسابهای شخصی برای او فراهم شده است. دسته سوم افرادی هستند که من به آنها میگویم «اهل مجاز». این اهل مجاز، یک گروه چند ده هزار نفری از افرادی هستند که البته در همه دنیا زیست مجازی دارند اما در ایران چند ده هزار نفرند. دنیای مجازی همه زندگی آنهاست و کمکم ارتباطشان با واقعیت در حال قطع شدن است. این افراد باید در این دنیای مجازی سرگرم باشند، باید همه جا بروند و کامنت بگذارند، موج درست کنند، علیرضا حقیقی را بعد از بازی با آرژانتین به عرش ببرند و بعد از بازی با بوسنی، بلایی بر سر او بیاورند که اعلام کند: «خیلی ممنون که به پدر و مادر بیگناه من فحش دادید، من از فیس بوک خارج شدم». این افراد همهجا موج میسازند و هرجا که بشود دعوا راه میاندازند و از این طریق ذهن خود را به یک آرامشی میرسانند. این افراد هرچند تعدادشان زیاد نیست اما در جهان مجازی زیاد دیده میشوند، چون همه جا هستند. این افراد موجی درست میکنند که تو فکر میکنی جامعه به آن سمتی که آنان اشاره میکنند رفته ولی اینطور نیست. در واقع این افراد ما را در مجاز گول میزنند. من مدتی در شبکههای مجازی بودم و الان مدت طولانی است که دیگر کاربر جهان مجاز نیستم. البته درست استفاده کردن از آن بد نیست اما در مقطعی من به تصوراتی از جامعه میرسیدم که فکر میکردم واقعیت جامعه ما همین برداشتی است که در دنیای مجازی به آن رسیدهایم و بعد که وارد واقعیات میشدم متوجه میشدم رودست خوردهام. اصلا مردم اینطور زندگی نمیکنند، اینطور فکر نمیکنند وآنچه در جهان مجاز وجود دارد یک توهم سیال است.
گردانندگان جهان مجاز در واقع به یک نوع بیماری دچارند و تمام وقت خود را در این راه میگذارند. دسته چهارم منتقدان، «مردم» هستند، عدهای از مردم حقیقتجو و واقعیتخواه که تحت تأثیر رسانهاند. ما اگر الان در حال مصاحبه با روزنامه شما هستیم فقط بهخاطر دسته چهارم منتقدان یعنی مردم است. به خاطر مردمی گفتوگو میکنیم که سایتمدار، سیاستمدار و لباس شخصی نیستند و صرفا دغدغههای خود را دارند. من تعداد زیادی از این لباس شخصیها را هنوز معرفی نکردهام. مثلا فردی که در پروژهای حضور داشت و به تشخیص کارگردان توانایی لازم برای پیشبرد پروژه را نداشت و عذر او را خواسته بودند؛ این فرد هم در فضای بهوجود آمده بسیار ذوقزده با رسانهای مصاحبه کرد و مصاحبه او را بسیاری دیگر از سایتها استفاده کردند. یا شخص دیگری که 16-15 سال قبل فیلمنامهای به من داد و گفت فیلمنامه را ببین و برای تولید آماده کن. من پس از بررسی فیلمنامه گفتم این فیلمنامه خوبی نیست و نیاز به تصحیح دارد. به ذوق روشنفکرانه آقا برخورد و حالا مطلب زده است که «علیرضا بذرافشان و سارا خسروآبادی 15 سال است که کپی میکنند»! این خیلی حس خوبی دارد که دیگران را بزنیم تا خودمان رشد کنیم! اتفاقی است که همه جای دنیا میافتد. آیا شما فکر میکنید اگر من را بزنید، رشد میکنید؟ خب! این کار را بکنید. یا دوست و همکار دیگری که در روزهای گذشته در مصاحبهای گفته: «من هفتسنگ را ندیدهام اما به من گفتهاند این کار فراتر از کپی است»! در اینجا غرض خبرنگار و همکار من زیر سؤال است. شما که ندیدید چرا مصاحبه کردید؟ مگر اسلحه پشت سرتان گذاشتهاند که حتما مصاحبه کنید؟
آیا جز این است که صرفا برای خراب کردن من این مصاحبه را انجام دادهاید؟ مثلا اگر من درباره انرژی هستهای چیزی ندانم چرا باید درباره آن مصاحبه کنم؟ از طرفی خبرنگاری که این مصاحبه را چاپ کرده واقعا چرا با کسی که حتی این سریال را ندیده مصاحبه و آن را چاپ میکند؟ پس او هم غرض دارد. چون کسی که با او مصاحبه شده یک اسم آشنا و مطرح بوده و این خبرنگار صرفا برای اینکه به اغراض خودش برسد (نه اینکه حقیقتا روشنگری در این زمینه انجام دهد) اینکار را کرده است. پس به همین دلایل است که من از اصحاب رسانه باید بترسم و خیلی هم طبیعی است.
من میخواهم از همکاران خودم در سایر رسانهها دفاع کنم، چون اغلب کسانی که شما به آنها اشاره کردید میشناسم و میدانم قلبهای بزرگی دارند پس ترس از آنها دلیلی ندارد.
این ترس یک موضوع سمبلیک است نه واقعی. من عرض میکنم که خود این حرف تا چه حد میتواند خطرناک باشد اگرنه من از خبرنگار و روزنامهنگار نمیترسم، به شما هم گفته بودم بزودی مصاحبه میکنم. گفتوگو در روزهای نخست پخش سریال درست نبود و زمانش اصلا مناسب نبود. در ادامه باید اشاره کنم این سه دسته منتقدان که برشمردم را باید دقیقتر ارزیابی کنم اما روی صحبتم صرفا با مردم است. میخواهم کمی مصداقیتر درباره اتفاقاتی که از این سه دستهای که آنها را توصیف کردم سرزده است صحبت کنم. یک نمونه را عرض کردم که در جهان مجاز یکی از این سایتها، وقتی هنوز قسمت اول سریال در حال پخش بود مطلبی مفصل درباره سریال را روی سایت گذاشته بودند که کاملا مشخص بود از قبل آماده شده است. نمونه دیگر از سایتی است متعلق به سیاستمدارها که این تیتر را زده بود: «بازی هفتسنگ با بیتالمال»! بیاییم درباره این جمله با هم حرف بزنیم. ببینیم آیا این مساله واقعا اتفاق افتاده است یا خیر. اولا چرا این جمله را مینویسند؟ برای اینکه بتوانند آن قشری را که به این واژهها حساسند به سمت خود بکشانند.
هزینه «هفتسنگ» فرضا 2 الی 3 میلیارد تومان بوده است. یعنی یک خانه 130-120 متری در شمال شهر و چهارتا خانه 80 متری غیرنوساز در مرکز شهر مثلا سمت ستارخان. شما راجع به چه بیتالمالی صحبت میکنید؟ سریالی که پر از مفاهیم و مضامین انسانی است. یعنی با 3-2 میلیارد تومان مادی، بهرهای معنوی به اندازه میلیاردها تومان نمیبریم؟ اتفاقا اگر موردی درست از بیتالمال استفاده شده باشد ساخت سریالی مثل «هفت سنگ» است. بیتالمال باید خرج عموم شود، این سریال هم دقیقا خرج فرهنگ عموم شده است. برای ساخت هفت سنگ گروه فیلمنامهنویسان بهمدت یکسال روی آن کار کردند تا مطالبه مخاطب تامین شود و چنین نگرشی از جانب ما یعنی استفاده صحیح از بیتالمال. اما مغرضان سیاستمدارانه، واقعیت را جعل میکنند و واژه بیتالمال را استفاده میکنند تا عده خاصی را به خود معطوف کنند. درصورتی که وقتی وارد ماجرا میشویم، میفهمیم نه تنها بازی خاصی با بیتالمال نشده بلکه به بهترین شکل بیتالمال هزینه شده است. اصلا مگر این بیتالمال چقدر بوده!؟ مگر ما از بدهکاران بانکی و دلالان نفتی و... بودیم؟
به نظر من همین سایتی که این مطلب را منتشر کرده است هزینههای گردش مالی ماهانهاش از این رقم بیشتر است و اینکه این پول را از کجا میآورند خیلی مهم است. چون به هرحال تبلیغات یک حدی دارد. وقتی هم متن منتشر شده از این سایت را میخوانی، میبینی هیچ نکته قابل توجهی ندارد. جالب اینجاست که بعد از چند مطلب که درباره سریال ما منتشر میکند در متن دیگری مینویسد: «خب، ما این همه درباره هفت سنگ مطلب زدیم پس چرا جلوی پخش آن گرفته نمیشود؟»
آیا مشکل صرفا سریال هفت سنگ است یا ریشههای عمیقتری دارد؟
با انتشار چنین جملاتی مشخص است که مشکل، سریال «هفت سنگ» نیست. آنانی که سعی میکنند به نحوی جلوی پخش «هفت سنگ» گرفته شود و یک عده مدیر زیر سؤال بروند، البته با دورنگری این کار را انجام میدهند، شاید مدیران دیگری با اتوبوس در خیابان بلال منتظر ایستادهاند تا وارد سازمان شوند و جایگزین مدیران فعلی شوند! البته من خیلی بدبینانه دارم به ماجرا نگاه میکنم. ممکن است با فلان مدیر برای فلان پروژه صحبت کردهاند و کارشان جلو نرفته و حالا ناراحت هستند و با رسانههایی که در اختیار دارند قصد تسویهحساب دارند، در هر صورت هر اتفاقی قابل تصور است. من در حال حاضر به فضای موجود بشدت بدبین شدهام. واقعا مضحک است که مطالبی را منتشر میکنند، سپس اعلام میکنند «چرا بعد از این همه سروصدایی که ما کردیم هنوز جلوی پخش این سریال گرفته نشده است؟» شما اگر با سریال مشکل دارید درباره سریال صحبت کنید و بگویید کجای سریال غیرایرانی، غیردینی، غیرفرهنگی و محل بروز نگرشهای ضدملی است؟ یا کجای سریال با اعتقادات مردم بازی میکند و چه ضربهای به جامعه و فرهنگ عمومی میزند؟ جز منفعت چه ضرری برای جامعه ما دارد. اگر منفعت نداشت جلوی پخش آن را بگیرید. اصلا همه ما را اعدام کنید یا به حبسهای طولانیمدت محکوم کنید. شما کاری به سریال ندارید، فقط میخواهید مدیران سازمان را زیر سؤال ببرید. من خودم ممکن است به برخی از اقدامات تلویزیون منتقد باشم. شما یا همان آقای مدیر هم ممکن است منتقد باشید. سازمانی به این وسعت مگر میتواند بدون نقص عمل کند؟ حتما میشود از آن انتقاد کرد. لطفا از همان قسمت مشخص انتقاد کنید، این سه دستهای که آنها را تشریح کردم در اصل با چه چیز یا چه کسی مشکل دارند؟
بخشی از گروههایی که برشمردید آرمانشان حمله به سیماست. تصورم این است کسی که آتش تهیه این حواشی را فراهم کرد چون فضایی برای همکاری با سیما ندارد، دست به این اقدامات میزند.
به هرحال از نظر من کاملا منطقی است که تلویزیون ملی ما هم منتقد و هم دشمنان زیادی داشته باشد. حتما میتوان به تلویزیون انتقاد کرد. چه کسی میتواند ادعا کند یک مجموعه فرهنگی را بینقص اداره میکند. اما من میگویم اگر انتقادات، شما را به حرص و عصبانیت رسانده است، به خودت حق نده و وقتی قدرتی به نام رسانه در اختیار داری به هر روشی متوسل نشو! این نگرش به حذف واقعیت منجر میشود. واقعیت «هفت سنگ» چه بوده؟ سه گروهی که برشمردیم، یک واقعیت دستساز و جعلی برای مخاطب درست کردهاند و بر اساس آن میخواهند به منافعی برسند. من با این موضوع مشکل دارم، معتقدم هیچکس کارش بینقص نیست، همه میتوانند از هم انتقاد کنند. اما حرصشان را برای یک هدف سیاسی نباید بر سر دیگران خالی کنند! واقعا خیلی برایم جالب بود وقتی نوشتند: «ما این همه سروصدا کردیم پس چرا جلوی پخش سریال را نمیگیرید»! خیلی حرف بزرگی است. میگویند «هفت سنگ» یک آبروریزی جهانی است! بیایید به این موضوع بپردازیم. من میگویم برخی رسانهها خطرناک هستند البته من اصلا نمیخواهم رسانهها را بکوبم، حتما باید رسانهها، مطبوعات، سایتها، فضاهای مجازی و... وجود داشته باشند. بشر رو به تکامل و رو به خدا میرود. وجود رسانهها یک ضرورت برای تکامل است، آن هم رسانههایی که نقد میکنند. ولی همیشه همه چیزهای درست، میتوانند ضد خود عمل کنند. در سینما این موارد را به وفور دیدهایم. از همان سینمای آمریکا اگر بخواهم مثال بزنم، مثلا بشر رباتی اختراع میکند که همان رباتها تمام بشریت را نابود میکنند. ساخت ربات اشتباه نبوده ولی میتواند ضدبشر عمل کند. من از این زاویه صحبت میکنم و امیدوارم سوءتفاهم ایجاد نشود. میگویم رسانه از این بعد میتواند خطرناک باشد که حقیقت که هیچ، واقعیت را میتواند کاملا محو کند و بدل آن را ساخته و به مخاطب تحمیل کنید. (علیرضا پورصباغ/ وطن امروز)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد