اظهار نظر یک کارشناس حوزه تلویزیون

بابت جسارت آزاده و فرزاد باید به آنها تبریک گفت

بازخوانی یک گفتگوی نوروزی

آزاده نامداری: سکون عید را دوست ندارم

با این مجری جوان و موفق درباره حس و حالش نسبت به عید و سفره هفت‌سین و سفرهای نوروزی هم صحبت شدیم.
کد خبر: ۶۵۷۷۳۴
آزاده نامداری: سکون عید را دوست ندارم

افتادن صندلی، آمدن مرد سه زنه به جمع ما و افتادن میز و بحث بر سر شیوه تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها، اتفاقات و موضوعاتی بود که برنامه‌های آزاده نامداری را در سال 1390 جنجالی و خبرساز کرد. اما در این مصاحبه به هیچ کدام از این مسائل نپرداختیم. می‌خواستیم از این فضای پرهیاهو فاصله بگیریم و با این مجری جوان و موفق درباره حس و حالش نسبت به عید و سفره هفت‌سین و سفرهای نوروزی صحبت کنیم.

آزاده نامداری متولد ۱۳۶۳ کرمانشاه و دانش‌آموخته مدیریت صنعتی از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. این گفت‌وگو توسط روزنامه جام جم در نوروز سال 91 با آزاده نامداری انجام شده که خواندن دوباره اش خالی از لطف نیست.

آزاده نامداری لحظه سال تحویل و سر سفره هفت‌سین چه آرزویی می‌کند؟

من آرزوی عاقبت بخیری می‌کنم. کلیت آرزویم این است. یک آرزوی شخصی هم دارم که نمی‌خواهم درباره‌اش حرف بزنم. امیدوارم در این سال برای کشورم هم اتفاقات خوبی بیفتد.

جدای از اینها آرزو می‌کنم سال 91 برای من، سال آرام و قرار باشد. من در زندگی‌ام آرام و قرار ندارم. ممکن است یک نفر بگوید این قضیه خیلی خوب است، چون تو آدم پرجنب و جوش و فعالی هستی. ولی من دلم می‌خواهد یک مقدار آرامش داشته باشم. این همه هیجان خوب نیست. گاهی‌وقت‌ها مکث می‌کنم و از خودم می‌پرسم چرا اینقدر می‌دوم.

این آرام و قرار که گفتید چطور به دست می‌آید؟ یک ضرب‌المثل هست که می‌گوید کشتی‌ها در بندرگاه امن‌تر و آرام‌ترند، ولی کشتی را برای ماندن در بنادر نساخته‌اند.

خب. مشکل این است که نمی‌دانم من را برای چه کاری ساخته‌اند. دنبال جواب همین سوال می‌گردم. من می‌دانم چیزی بیش از آنچه در زندگی روزمره می‌گذرانیم، وجود دارد. ولی نمی‌دانم چه چیزی. از این نظر من یک قدم از بقیه جلوتر هست. الان در 27 سالگی دنبال آن چیز فراتر از زندگی روزمره می‌گردم تا شاید حالم خوب بشود. امیدوارم در سال 91 آن را پیدا کنم.

این آرام و قرار با کار کردن به دست می‌آید یا کار نکردن یا این که اصلا ربطی به این مساله ندارد؟

ربطی ندارد. ممکن است با کار کردن به دست بیاید و ممکن است با کار نکردن. من هر کاری که منجر به آرام و قرار بشود را انجام می‌دهم. ممکن است تو بروی یک گوشه بنشینی و چیزی بخوانی. بروی درس بخوانی یا این که تمام وقت در تلویزیون کار کنی. یک وقت‌هایی آدم احساس می‌کند اینجاست ولی یک نفر دارد جایی صدایش می‌کند. می‌روی یک جای دیگر، دوباره فکر می‌کنی یک نفر دارد صدایت می‌کند. من دوست دارم همان جایی باشم که باید باشم.

عاقبت بخیری از نظر شما یعنی چی؟

عاقبت بخیری یعنی این که وقتی 40 سال از عمرت می‌گذرد احساس بازنده بودن نکرده باشی. من دوست دارم زندگی‌ام پایان خوش داشته باشد. تراژدی را دوست ندارم.

نسبت به 2 ماه اسفند و فروردین چه احساسی دارید؟‌

من عید را خیلی دوست ندارم. نمی‌دانم گفتنش درست است یا نه. من اسفند را بی‌نهایت دوست دارم. در اسفند سرحال هستم. زیاد کار می‌کنم و خوشحالم. به نظر من فکر عید خوشگل است. ولی وقتی سال تحویل می‌شود یک سکونی من را فرا می‌گیرد. اذیت می‌شوم. فکر می‌کنم این همه دویدیم و رفتیم و آمدیم که به چه برسیم. وقتی بچه بودم یک کم عید را دوست داشتم. چون آن زمان پدر و مادرم برایم برنامه‌ریزی می‌کردند. ولی بزرگ که شدم دیدم حسی نسبت به عید ندارم.

روز عید بیشتر دوست دارید عیدی بدهید یا بگیرید؟

بیشتر عیدی می‌گیرم. کم پیش می‌آید که عیدی بدهم. کسی از من توقع ندارد. اگر بخواهم عیدی بدهم هدیه می‌خرم. پول نمی‌دهم. هدیه‌هایی مثل عطر و... که بقیه دوست دارند.

به دیگران عید را چطوری تبریک می‌گویید؟

به اقوام نزدیک تلفنی تبریک می‌گویم. مثلا به مادربزرگ و دایی و... زنگ می‌زنم. به یک سری از دوستان هم پیامک می‌زنم. به آدم‌های مهم حتما تلفن می‌زنم. من پیامک زدن را هم دوست دارم، چون پیامک آدم‌ها را به هم نزدیک می‌کند.

میانه‌تان با سبزی‌پلو و ماهی روز اول سال چطور است؟

معمولا روز اول عید چند جور غذا می‌پزیم. فقط ماهی پلو نیست. قورمه سبزی و خورش خلال و فسنجان جزو غذاهای روز اول سال خانواده ماست. خورش خلال جزو غذاهای کرمانشاه است.

خودتان می‌پزید؟

نه، مامانم درست می‌کند، من می‌خورم. من فقط دو جور غذا بلدم بپزم؛ ماکارونی و آلبالوپلو.

آلبالوپلو را چطور درست می‌کنند؟

الان یادم رفته. اول پلو را درست می‌کنند. فکر کنم تهش هم آلبالو اضافه می‌کنند.

در ایام عید سفر می‌روید یا مسافر برایتان می‌آید؟

مسافر که نمی‌آید. من تهران را در ایام عید خیلی دوست دارم. من دوست دارم امسال اواسط اسفند به سفر بروم و عید را در تهران بمانم. چند بار در عید به کیش رفتم. البته الان کیش خیلی شلوغ شده است. کلا خیلی اهل سفر نیستم. اگر خانواده‌ام بروند همراهی‌شان می‌کنم.

مردم وقتی شما را می‌بینند چه واکنشی نشان می‌دهند؟‌

من زیاد توی محیط‌های شلوغ نمی‌روم. مردم وقتی مرا می‌بینند خیلی لطف دارند. من اصلا فراری نیستم و از دیدن مردم خوشحال می‌شوم. ساعت‌ها با مردم حرف می‌زنم. ولی آدمی نیستم که خیلی به جاهای شلوغ بروم. اصلا خرید کردن را دوست ندارم. یک جای خلوت را برای خرید می‌شناسم که دیر به دیر به آنجا سر می‌زنم.

مردم که شما را می‌بینند بیشتر چه سوال‌هایی می‌پرسند؟‌

تعداد بی‌شماری از مردم می‌خواهند مجری بشوند. من در طول روز بارها درباره راه‌های مجری شدن توضیح می‌دهم. راجع به چادرم خیلی سوال می‌پرسند که چرا یک بار چادر قهوه‌ای پوشیدید. هنوز هم خانم‌ها راجع به مرد سه‌زنه سوال می‌کنند. راجع به افتادن صندلی خیلی می‌پرسند که چرا تصویر را قطع نکردید؟ کمر آن خانم چی شد و سوالات دیگر.

دوست دارید لحظه سال تحویل کجا باشید؟‌

من ترجیح می‌دهم کنار خانواده‌ام باشم. اصلا دوست ندارم سفر کاری بروم. خیلی دلم می‌خواهم یک سال زمان سال تحویل در حافظیه شیراز باشم. تا به حال بجز یک سال همیشه کنار پدر و مادر و خواهرم بوده‌ام. من و خانواده‌ام هیچ وقت لحظه سال تحویل نمی‌خوابیم. حتی اگر نیمه‌های شب باشد.

سفره هفت‌سین را خودتان می‌چینید؟‌

کارهای سفره هفت‌سین را خواهرم انجام می‌دهد. تخم‌مرغ‌ها را رنگ می‌کند و سبزه را هم تا روز 13 نگه می‌دارد.

به نظر شما چرا در سفره هفت‌سین تنگ ماهی می‌گذارند؟

ماهی نشانه زنده بودن است. تنها موجود زنده سفره هفت‌سین ماهی است. ماهی نماد پویابودن و در حرکت‌بودن است.

این که می‌گویند ماهی در لحظه سال تحویل دمش را تکان می‌دهد، درست است؟

من شنیدم ماهی روی آب می‌آید. البته خودم ندیده‌ام. امسال حتما نگاه می‌کنم که بالا می‌آید یا نه. این چیزها حتی اگر واقعی نباشد باز هم احساس خوبی را به آدم منتقل می‌کند. ما ایرانی‌ها اعتقادات قشنگی داریم که این هم یکی از آنهاست.

می‌گویند لحظه تحویل سال هر کاری بکنی تا آخر سال مشغول همان کار هستی. شما لحظه سال تحویل چه می‌کنید؟

من هر سال لحظه سال تحویل نشسته‌ام دارم فکر می‌کنم. شاید به همین خاطر است که تا آخر سال مغزم هنگ می‌کند.

دقیقا به چه چیزی فکر می‌کنید؟‌

به همه چیز. مثلا دارم فهرست می‌کنم که خدایا این را می‌خواهم، آن را می‌خواهم، خدایا شکرت و خدایا ما را ببخش. سریع فکر می‌کنم. می‌ترسم وقت تمام بشود. بعدش هم قرآن می‌خوانم و فال حافظ می‌گیرم. پارسال برایم این شعر آمد: یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور.

به نظر شما سالی که نکوست از بهارش پیداست؟

نه. ممکن است یک سال بهارش زیبا نباشد و پاییزش قشنگ باشد. قشنگی زندگی به این است که همه چیزش غیر منتظره است و هیچ چیزش را نمی‌شود حدس زد. من الان که با شما صحبت می‌کنم نمی‌دانم فردا چه اتفاقی برایم می‌افتد و چه کار دارم می‌کنم. پس اگر بهار خوب نبود می‌توان منتظر پاییز و زمستان و حتی بهار سال بعد بود.

وقتی نام بهار می‌آید به یاد چه شعری می‌افتید؟

یک شعر قشنگی هست که می‌گوید: «اکنون مرا بهار دل‌انگیز دیگری/ آورده است وعده پاییز دیگری/‌ ویرانه‌های خانه من ایستاده‌اند/ چشم‌انتظار حمله چنگیز دیگری» این شعر را فاضل نظری سروده است. من بیشتر از حرف‌های عادی شعر حفظ هستم. یک بیت شعر دیگر هم هست. شما سوال بپرسید تا من آن شعر را از داخل کتابم پیدا کنم.

جالب است که در برنامه خودتان هیچ وقت شعر نمی‌خوانید؟‌

چون من در برنامه‌ام خودم نیستم. در فضایی اجرا می‌کنم که نمی‌شود شعر خواند. همه در برنامه فکر می‌کنند که چقدر خوشحال هستم. اما در زندگی این طوری نیستم. آن شعر را پیدا کردم. می‌گوید: «هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست/ ببار ابر بهاری ببار کافی نیست/ چنین که یخ‌زده تقویم‌ها اگر هر روز/ هزار بار بیاید بهار کافی نیست/ خودت بخواه که این انتظار سر برسد/ دعای این همه چشم‌انتظار کافی نیست؟» ‌

احساستان نسبت به پیک نوروزی زمان مدرسه چطور است؟‌

بدم می‌آید. به نظر من چیز بیخودی است. فکر می‌کنم یک جور وقت تلف کردن است. چیزی به آدم اضافه نمی‌کند. فقط باعث اضطراب می‌شود.

روز سیزده بدر به دل طبیعت می‌روید؟

تا حالا دوسه بار سیزده به‌در بیرون رفتم. خانواده ما زیاد پیک‌نیکی نیستند. دوسه بار با فامیل رفتیم.

دروغ سیزده هم می‌گویید؟

تا حالا نگفته‌ام. اما الان می‌توانم بگویم مثلا پرسپولیس سرور استقلاله.

خوب شد یادم انداختید. مسلما یکی از خاطرات بد شما در سال گذشته روز باخت استقلال از پرسپولیس است.

واقعا روز بدی بود. به لحاظ ورزشی اتفاق تکان دهنده‌ای بود. من خیلی عصبانی شدم. از خانه بیرون رفتم و قدم زدم. تلفن همراهم را هم خاموش کردم. تا فردا صبح هیچ کس پیدایم نکرد. تیم ما با ذخیره‌هایش تا دقیقه 80 شما را 2 هیچ برده بود. نمی‌دانم یکدفعه چی شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها