این سریال قصه زندگی پر فراز و فرود دختری به نام باران است که در دو مقطع زمانی به تصویر کشیده میشود. باران دختر طاها ریاحی، داروساز و تاجر بزرگ و معتبری است که پس از شهادت همسر اولش در سانحه سقوط هواپیمای ایرباس بر فراز خلیج فارس، قصد دارد با مرضیه خواهر دوست قدیمیاش، ازدواج کند اما پیش از ازدواج به دلیل پاپوشی که جمعی از تاجران دارو برای او میدوزند، در ترکیه محکوم به حبس ابد میشود و حضانت باران و اداره شرکت به خواهرزاده طاها، یعنی نادر توتونچی سپرده میشود. زیور همسر نادر ـ که زنی جاهطلب و زیادهخواه است ـ با باران برخورد بدی دارد و خود را خانم خانه میداند. باران پس از مدتی از خانه فرار میکند و به دام باندهای خلافکار و تکدیگر میافتد و... . در سکانس ابتدایی این سریال که یکی از بهترین سکانسهای آن است، یک متکدی تصویر میشود که پشت در خانه ایستاده و جلوی باران که آمده در را باز کند، ظاهر میشود. باران از او میخواهد گردنبندش را بدزدد. میترسد و در همین حال پدرش سر میرسد و متکدی فرار میکند. این سکانس بسیار هوشمندانه انتخاب و گرفته شده است که گویای ماجرای کلی این مجموعه تلویزیونی است.
دیرزمانی از پخش سریال همه بچههای ما به کارگردانی تاجبخش فنائیان نمیگذرد که بینندگان تلویزیون باز هم شاهد پخش سریالی دیگر با تم تکدیگری و کودکان کار هستند، با این تفاوت که آوای باران بعد دراماتیک بیشتری دارد و قصهاش جاندارتر است. البته شاید یکی از دلایل این موضوع، تعدد سوژههای داستانی همه بچههای ما باشد. سریال سهیلیزاده با محور قرار دادن یکی از این کودکان، زیر و بم زندگی او را واکاوی میکند و فرصت بیشتری برای داستانپردازی و پرداخت دراماتیک در اختیار دارد. در این سریال با داستانهای فرعی و خردهپیرنگهایی مواجهیم که علاوه بر رنگآمیزی اثر هرکدام به گونهای و با عمقی متفاوت در سرنوشت باران موثر خواهند بود. داستانهایی مثل مجادله مرتضی، برادر نامزد طاها بر سر احتکار دارو و دادگاهی که برای او همراه تعدادی از قربانیان به راه میاندازند یا فراموشی مادربزرگ و از دست دادن حمایت او و... . اما یکی از این داستانهای فرعی که قرار است تاثیر عمیقی در زندگی باران داشته باشد، داستان مرگ مادر باران است که در سانحه هوایی شهید میشود، اما این داستان مدام در دیالوگهای اشخاص فیلم گفته میشود و یکی دو بار در فلاش بک، لحظه خداحافظی او را برای آخرین پروازش میبینیم. واقعیت این است که گرچه عوامل اصلی این سریال قصد داشتهاند این موضوع تروریستی و سند تاریخی را در روند زندگی باران موثر نشان دهند، اما در این امر موفق نبودهاند؛ چراکه علت مرگ مادر اهمیتی پیدا نمیکند و فقط نبود او ایجاد خلأ میکند و ناخودآگاه داستانی که هربار از سوی بازیگران درباره چگونگی مرگ مادر عنوان میشود، زائد به نظر میرسد. دلیل عمده آن به کارکرد این خرده داستان برمیگردد. وقتی اتفاقی در گذشته میافتد که در همان زمان اتفاق کامل و دفن میشود و هیچ ابهامی یا خطری برای آینده ایجاد نمیکند، عملا داستان پایان یافته است و روایت داستانی تمام شده در خاطرات و یادآوریها، فراتر از یک نوستالژی آنهم برای دیگر شخصیتها نخواهد بود. کافی بود نویسندگان این سریال برای نیل به هدف خود و کارگردان، نقطه ابهام و احتمال خطری از بابت چرایی مرگ مادر برای فرزند ایجاد میکردند تا همزمان که یک ملودرام اجتماعی را مینویسند، به آن بعد تاریخی هم بیفزایند.
این موضوع علاوه بر متن، در فرم ساختاری مجموعه نیز تاثیرات نهچندان مطلوب گذاشته است. این سریال در دو مقطع یا فصل روایت میشود: یکی کودکی باران و دیگری دوران جوانی او. فصل اول و کودکی او را در سال 1372 میبینیم که نزدیک به سال مرگ مادر انتخاب شده که از نظر زمانی با آن واقعیت تاریخی که اکنون جایگاه حقیقی خود را در این سریال نیافته است، مصداق داشته باشد و طبیعتا نشان دادن شرایط محیطی آن سالها در خیابانها و مکانهای عمومی اتفاق میافتد و نه در استودیوها یا شهرکهای سینمایی. قبول کنیم کار در فضای شهری شلوغ مثل تهران، چشمهای تیزبین و حواس جمع گروه کارگردانی را میطلبد تا مبادا ماشینهایی که اکنون در خیابانها میتازند یا تلفنهای همراه، باجههای تلفن جدید و مواردی از این دست، در قاب تصویر رخ بنمایاند. پروسه این اقدام البته بسیار دشوار است و باعث میشود کمتر از نماهای لانگشات و باز استفاده شود و البته گروه سازنده این سریال، بخوبی از عهده انجام آن برآمدهاند، بنابراین لوکیشنهای زیاد این فیلم نتوانستهاند آنطور که باید و شاید رخ بنمایاند و نماهای بسته، مانع دیدن مناظرمختلف شهری شده است.
طراحی لباس، چهرهپردازی و انتخاب بازیگرانی که هرکدام قرار است در دو مقطع زمانی متفاوت از آنها دیده شود، از ویژگیهای مثبت این مجموعه تلویزیونی است. همچنین تصویربرداری یکی دیگر از ویژگیهای خوب آن است که به جذابیت بصری سریال افزوده است. قابها و تکپلانهای زیبایی که در سریال دیده میشود، در تدوین کمنقص کار، ریتم خوبی دارد که برای مخاطب جذاب است.سام درخشانی و الهام چرخنده که دو شخصیت نادر و زیور را بازی میکنند، هر دو قابلیت تغییر در این دو سن متفاوت را دارند. گرچه در نگاه اول انتخاب این دو بهعنوان زن و شوهر با توجه به درشتی زیور چندان جالب به نظر نمیرسد، اما چهرهپردازی و شیوه بازی هنرمندانه آنها، این ضعف را پوشش میدهد. بیاغراق سام درخشانی بهترین بازی خود را ارائه کرده و شاید بتوان گفت برای اولین بار است که شاهد بازیگری او به معنای نمایشگری هستیم و اما الهام چرخنده که شخصیت منفی این سریال است، او نیز این نقش را بسیار شیرین و درست بازی میکند. استفاده زیاد و البته به جا از میمیک صورت و رفتارهای بدنی باز و درشت به شخصیتپردازی زیور (که زنی پرتوقع و در عین حال قدرتمند و حقهباز است) کمک زیادی کرده است. از میان دیگر بازیگران نیز سپیده خداوردی که نقش مرضیه را بازی میکند، بهعنوان زنی خوشقلب، خوش درخشیده و حرکات ریز و ریتم کندی در بازی خود دارد که با توجه به شخصیتش، مناسب و بالطبع باورپذیر است. البته لهجه شهرستانی او با برادری که فارسی سلیس صحبت میکند، همخوانی ندارد و اما بازی ثریا قاسمی در نقش مادر ریحان، در سکانس شام خوردن، هنگامی که زیور میرود تا باران را کتک بزند، یکی از زیباترین لحظات این سریال در بخشهای اولیه است که از خاطر مخاطب نخواهد رفت.در مجموع سهیلیزاده در بازی گرفتن از بازیگران، بسیار خوب عمل کرده است و این توانایی او را درباره بازی گرفتن از دو نقش کودک نیز بخوبی میتوان دید، اما او در انتخاب بعضی از بازیگران چندان دقیق عمل نکرده و برای جبران، آنها را بیشتر در پس زمینه دیگر بازیگران قرار داده است. البته یکی از ویژگیهای آثار او، فضا دادن به بازیگران کمتجربه و تازهکار است که هم ستودنی است و هم در بعضی موارد به کلیت کار آسیب میزند، بویژه آنجا که این بازیگران در کنار بازیگران خوب با بازیهای قدرتمند آنها قرار میگیرند.
مریم رها/ قاب کوچک
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد