اگر سری به سینما زده باشید و پای فیلم دوستداشتنی «کلاس هنرپیشگی» علیرضا داوودنژاد نشسته باشید که دیگر هیچ، وفور نام خانوادگی داوودنژاد در عنوانبندی فیلم بیداد میکند. اساسا در سالهای اخیر و با شروع فعالیت جدی نسل سومیها و چهارمیهای هر خانواده، چنین مشاهداتی شاید برای هر بیننده پیگیر سینما و تلویزیون جرقهای شود برای به وجود آمدن این سوال که آیا هنر یک امر ذاتی است یا اکتسابی؟ میشود اینطور پاسخ داد؛ ترکیبی یک اندازه از هر دوی اینها. ابتدا به ساکن چیزی به نام ژن هنر یا استعداد هنری باید در آدم وجود داشته باشد تا بتوان از طریق آموزش آن را پروراند و به شکوفایی رساند، اما اثبات این که مساله «ژنتیک» چه مقدار در انتقال این استعداد نقش دارد، بحث جداگانهای میطلبد. شاید مثلا پژوهشگران دانشگاه معتبری مثل هاروارد سالها برای اثبات نقش ژنتیک در انتقال استعدادهای هنری وقت و هزینه و انرژی صرف کنند تا بتوانند با رعایت جوانب احتیاط، نظریهای در این باب صادر کنند و برگی به کتاب قطور دانش بیفزایند، اما کار ما خیلی راحتتر است، کافی است یک بار حافظهمان را مرور کنیم و فشار مختصری بر ذهن عزیزمان بیاوریم تا سیلی از اسامی قوم و خویشهای هنرمند به سمت حافظهمان روانه شود. هم ایرانی، هم فرنگی. هم هنرمندان عالم موسیقی، هم آرتیستهای دنیای سینما. شما هم همین الان و قبل از خواندن ادامه مطلب این کار را امتحان کنید. دیدید چند اسم و فامیل به خاطرتان آمد؟
رابطه یا ضابطه؟
پاسخ به این پرسش خیلی آسان نیست. باید باز هم جانب انصاف را رعایت کرد و با پرهیز از مطلق نگری جواب داد: ترکیبی از هر دوی اینها. در واقع بدون داشتن رابطه، ورود به این عرصه خیلی آسان نیست و بدون داشتن جوهره و استعداد، ماندن در این عرصه. نگاهی به فهرست پر و پیمان اسامی خانوادههای هنرمند و مروری بر کارنامه اعضای نسل سوم و چهارم این خانوادهها نشان میدهد که قضیه صرفا حول محور پارتی بازی و رابطه نمیچرخد. وجود استعداد هم شرط اساسی است. صدالبته که بزرگ شدن در یک خانواده هنرمند که اعضای مسنتر آن در سالهای قبلتر قسمت سخت راه را رفتهاند و خودشان را در یک عرصه هنری مطرح کردهاند، کار آدم را خیلی راحت میکند. ورود به عرصههای جدی هنری و به قول معروف «دیده شدن» در چنین خانوادهای راحت است.
یک نام خانوادگی مشهور در چنین مواقعی بسیار کار راهانداز است و البته به همان میزان مسئولیتزا. منتها این فقط شروع کار است و یکی از مهمترین مراحل آن، مرحله مشکلتر و حیاتیتر، توان باقی ماندن در این عرصه در کسوت یک هنرمند واقعی است و استمرار این حضور هنرمندانه. میتوان با پارتی بازی و رابطه وارد شد، اما باقی ماندن یا به عبارت صحیحتر «ماندگاری» در این عرصه به چیزی فراتر از رابطه احتیاج دارد.
شاید اگر مرحوم علی حاتمی در سینما چهره مطرح و تاثیرگذاری نمیبود، الان سینمای ایران لیلا حاتمی هم نداشت، اما از خوش اقبالی سینمادوستان ایرانی، انسان خوشقریحه و فرهیختهای مثل علی حاتمی علاوه بر این که در حیطه کارگردانی یکی از بهترینها بود و ماند، دختر خردسالش را هم محض تفنن به عالم سینما آورد و احتمالا در این مورد خاص، ناخواسته در حق سینمای کشورش لطف بزرگی کرد. برای شخصی مانند لیلا حاتمی، ورود به دنیای سینما از طریق یک پدر و مادر هنرمند امکانپذیر شد، اما مداومت در کسب موفقیتهای مختلف و درخشش در این حیطه چیزی نبود که لیلا حاتمی آن را صرفا از طریق مرحوم پدر به دست آورده باشد، چرا که علی حاتمی قبل از درخشش جدی دخترش در این سینما از دنیا رفت و بخش عمده موفقیتهای لیلا حاتمی در سینما بعد از کوچ پدر به دست آمد. غرض این که تولد در یک خانواده مشهور هنرمند، کار را برای ورود بسیار آسان میکند، اما برای ادامه دادن و ماندن باید چیزهای مهمتری در چنته داشت؛ مثل استعداد، پشتکار و هوش.
خویشاوند مشهور میتواند فرصت باشد، میتواند تهدید هم باشد. هر دوی این موارد به خود فرد بستگی دارد. میتوان در باد شهرت پیشینیان دراز کشید و مدتی کوتاه را به شهرتی کمرنگ گذراند و رد شد و رفت، میتوان با مناعت طبع و جاهطلبی، از پیشینیان مشهور هم پیشی گرفت و اعتبار تازهای به نام خانوادگی مشهور افزود. |
خویشاوند مشهور؛ فرصت یا تهدید؟
خویشاوند مشهور میتواند فرصت باشد، میتواند تهدید هم باشد. هر دوی این موارد به خود فرد بستگی دارد. میتوان در باد شهرت پیشینیان دراز کشید و مدتی کوتاه را به شهرتی کمرنگ گذراند و رد شد و رفت، میتوان با مناعت طبع و جاهطلبی، از پیشینیان مشهور هم پیشی گرفت و اعتبار تازهای به نام خانوادگی مشهور افزود. خانواده هنرمند و پرجمعیت کامکارها را نگاه کنید، هر کدام از این عزیزان در ساز تخصصی خودشان صاحب سبک هستند و مایه اعتبار و افتخار این خاندان و آن ساز. یا از آن طرف گلستانها را خوب بنگرید، ابراهیم (پدربزرگ) نویسنده و فیلمساز مشهوری است، کاوه (پسر) یکی از بهترین عکاسان تاریخ ایران و تاریخ هشت ساله جنگ تحمیلی و مانی حقیقی (نوه) هم تبدیل میشود به فیسلمازی پیشرو و صاحب سبک. این اما فقط یک روی سکه است، مثالهای زیادی هم وجود دارد از افرادی که با یدک کشیدن یک نام خانوادگی مشهور، مدتی در عالم هنر چرخیدهاند و امروز کسی کوچکترین نشانی از آنها در خاطرش نیست. بودهاند کسانی که شهرت پدر معروف را دستمایه کاسبی و داستانسراییهای عجیب و محیرالعقول قرار دادهاند و امروز نهتنها به اعتبار خانوادگی خود نیفزودهاند، که بشدت آن را خدشه دار کردهاند.
پس همه چیز به خود آدم بستگی دارد. در واقع به هر دو طرف ماجرا؛ هم به والدین، هم به فرزندان. طبعا اگر پدر مشهوری بداند که فرزندش آن استعداد و جَنم لازم برای حضور در این عرصه را ندارد و با این حال او را وارد این عرصه کند، نهتنها آینده فرزند بینوا و از همه جا بیخبر را تباه کرده که با تبر به جان ریشه خودش هم افتاده و کمر به قتل شهرت حرفهای خویش هم بسته و این یعنی خیانت به همه هواداران آن هنرمند و در مرتبهای بالاتر، خیانت به همه هنردوستان.
اوضاع و احوال در ایران
خدا را شکر خوب است. تعداد نمونههای موفق و سربلند به مراتب بیشتر از نمونههای ناموفق و ناکام است. هم در موسیقی، هم در سینما و این نکته نشان از این دارد که والدین هنرمند تا چه حد میتوانند جای خالی مکاتب و مدارس هنری استعدادساز و کاربردی را پر کنند.
در این چند دهه اخیر خانوادههای هنرمند هم پا به پای مراکز آکادمیک تدریس هنر و دانشگاهها در آموزش و پرورش هنرمندان مختلف نقش داشتهاند و چهبسا نقششان اساسیتر هم بوده؛ چون پرورش یافتن در یک خانواده هنرمند فارغ از مسائل ژنتیک و مساله آموزش، نکته مهم دیگری هم در بر دارد و آن هم برخورد ملموس با رویدادهای هنری و حضور عملی در این عرصه است. نمونههای موفق را در نظر داشته باشیم.
در عالم موسیقی شهرام ناظری بینظیر است و فرزندش حافظ هم خوب و آیندهدار. همایون شجریان هم راه خودش را پیدا کرده و تبدیل به نشان معتبر دیگری شده است. احسان خواجهامیری هم همین طور. کامکارها و فرزندانشان هر کدام اسم و رسمی دارند و کاوه یغمایی مایه مباهات پدر مشهورش کورش است. در سینما دست آدم برای مثال زدن بیشتر است. اگر فهرستی از بازیگران جوان، بااستعداد و موفق این روزهای تئاتر، سینما و تلویزیون را در ذهنتان مرور کنید متوجه خواهید شد نقش والدین هنرمند و موفق، در تربیت فرزندان هنرمند و موفق چقدر پررنگ بوده است.
آتیلا پسیانی و فاطمه نقوی دو فرزند هنرمند به نامهای ستاره و خسرو تربیت کردهاند. جهانگیر کوثری و رخشان بنیاعتماد بازیگر قدرتمندی مثل باران کوثری تحویل سینما و تلویزیون دادهاند. منیژه حکمت و جمشید آهنگرانی فرزندی مثل پگاه آهنگرانی پرورش دادهاند. |
آتیلا پسیانی و فاطمه نقوی دو فرزند هنرمند به نامهای ستاره و خسرو تربیت کردهاند. جهانگیر کوثری و رخشان بنیاعتماد بازیگر قدرتمندی مثل باران کوثری تحویل سینما و تلویزیون دادهاند. منیژه حکمت و جمشید آهنگرانی فرزندی مثل پگاه آهنگرانی پرورش دادهاند. مسعود کیمیایی و پولادش، داوود رشیدی، احترام برومند و لیلی، رضا بنفشه خواه و بیژن، انوشیروان ارجمند و برزو، بهزاد فراهانی و شقایق، محمدرضا شریفینیا و مهراوه و ملیکا و خیلیهای دیگر شاهد مثالی برای اثبات این قضیه هستند که متولد شدن در یک خانواده هنرمند اگرچه صددرصد ضامن موفقیت نیست، ولی تا حد زیادی شرایط رسیدن به آن را به شکل راحتی فراهم میکند.
بسیاری از اسامی موفقتر این فهرست مدتهاست به لحاظ شغلی از خانواده خود فاصله گرفتهاند و با شهامت و پشتکار مشغول تجربهاندوزی در کنار دیگر بزرگان در آثار مختلف هستند. در واقع آن بخش از کارنامه این هنرمندها که کار با کارگردانها و بازیگرانی غیر از اعضای فامیل را در بر میگیرد، محک و معیار اصلی برای سنجش کار آنها محسوب میشود.
اوضاع و احوال در خارج از ایران؟
داوود میرباقری نقش اصلی مرد اولین سریالش در شبکه نمایش خانگی را تحویل پسری میدهد که به نظر هنوز چندان آماده نقشآفرینی در کنار بازیگران حرفهای و بزرگتر نیست و بازیاش به علت یکدست نبودن با بازی دیگر بازیگرها، توی ذوق میزند و البته نگارش مشترک فیلمنامه را هم بر عهده دختر کمتجربهاش میگذارد تا هر دوی این عزیزان در کنار پدر تجربه کسب کنند و دست به آزمون و خطا بزنند. |
آن هم خوب است. این قضیه در خارج از ایران و مشخصا در سینمای آمریکا هم بسیار رواج دارد و کم نیستند والدین مشهوری که فرزندان مشهوری هم تحویل جامعه هنر و سینما دادهاند. مایکل داگلاس این روزها شهرت افسانهای پدرش کرک را هم پشت سر گذاشته و هم وزن او اعتبار دارد. یا مثلا جین و پیتر فوندا به قدری اعتبار کسب کردهاند که روح پدر مرحومشان «هنری» در گور نلرزد. پس وجود ژن هنر در وجود فرنگیها هم از مدتها قبل به اثبات رسیده؛ منتها با یک تفاوت نسبت به همتایان ایرانی.
تفاوتی که مسائل فرهنگی نشات میگیرد. جنس رابطه خانوادگی در ایران مقادیری عاطفیتر است و به همین دلیل، غلظت پارتی بازی نیز کمی بیشتر توی ذوق میزند. به عنوان مثال فرانسیس فورد کاپولای بزرگ در فیلم پدرخوانده 3 از دختر (سوفیا کاپولا) و برادرزادهاش (نیکلاس کیج) صرفا در نقشهای کم اهمیت و فرعی استفاده میکند، اما مسعود کیمیایی نقش اصلی فیلمهای اخیرش را تقدیم پسرش پولاد میکند.
یا مثلا آنجلینا جولی و پدرش جان وویت غیر از یک مورد که آن هم به دوران کودکی دختر مربوط میشود، در کنار هم در فیلمی ظاهر نمیشوند، اما داوود میرباقری نقش اصلی مرد اولین سریالش در شبکه نمایش خانگی را تحویل پسری میدهد که به نظر هنوز چندان آماده نقشآفرینی در کنار بازیگران حرفهای و بزرگتر نیست و بازیاش به علت یکدست نبودن با بازی دیگر بازیگرها، توی ذوق میزند و البته نگارش مشترک فیلمنامه را هم بر عهده دختر کمتجربهاش میگذارد تا هر دوی این عزیزان در کنار پدر تجربه کسب کنند و دست به آزمون و خطا بزنند، آن هم در جریان ساخت اثری پرهزینه. لذا چنین مقایسهای نشاندهنده این است که با وجود کمک والدین به منظور ورود فرزندانشان به این عرصه در همان آغاز کار، نمونههای خارجی کمی حرفهایتر عمل میکنند و توجهشان معطوف به تربیت فرزندانی است که به لحاظ حرفهای قرار است مستقل باشند.
مهران باقی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان