158 م 16 این شماره عابر بانک کسی نیست. شماره کارت ملی من هم نیست. این شماره پلاک سرویس مدرسه توست، همان وسیله‌ای که هر صبح تو را از خانه به مدرسه می‌رساند تا خانم معلم در گوشت زمزمه کند که علم از ثروت بهتر است.
کد خبر: ۶۰۶۵۶۵

158 م 16 شماره چهارچرخه‌ای است که از چاردیواری خانه تا مدرسه تو را می‌رساند با فرمان‌داری مردی که هفت پشتش به آفتاب می‌رسد، هنوز گردبادهای بومی در رگ‌هایش می‌وزد و هنوز رموز رنگ‌های سرد و گرم جامه‌هایش را نمی‌داند، چون فکر می‌کند تا خدا به جامعه بدهکار است.

158 م 16 این شماره چهارچرخه‌ای است که در پیچ و تاب زندگی هرگز رنگ پنچری به خود ندیده و با انرژی پدرانه‌ای که پایانی بر آن متصور نیست و در بازارهای محاسبه و معاش بین‌المللی حرف اول را می‌زند،‌ به حرکت درمی‌آید و برای تو هرگز از رفتن باز نمی‌ماند.

این چهارچرخه هرگز پشت به آفتاب نرفته و هرگز قدمی از سایه‌اش عقب نمانده است. این چهارچرخه می‌تواند چهارستون یک چهاردیواری را به آسمان برساند و شرمندگی یک پدر را به تاریخ سنجاق کند. تو با نگاهی که در افق یله مانده است، با دست‌هایی که تازه از دفتر مشق و تخته‌سیاهی که این روزها رو به سفیدی می‌زند، بازگشته چون عروس خاقان چین، چون پریان پرده‌نشینی که به بازار آمده‌اند محکم و استوار، سوار بر ارابه علم می‌روی تا جمله : «چشم خانم معلم»،‌ بدون این‌که بدانی هیچ چشمی از این ​چشم خانم معلم گفتن‌ها​ روشن نمی‌شود.

بدون این‌که بدانی «این روزها شرایط آب و هوا بد است»، بدون این‌که بدانی شانه‌های پدرت زیر کدام باران خم شده است، بدون این‌که بدانی فردا آفتاب از کدام قله طلوع می‌کند و در دامان کدام آسمان رخ می‌شوید، می‌روی که به همه، به من، به پدرت، به خودت و به تاریخ ثابت کنی که علم از ثروت بهتر است.

اما من که از هفت‌بند قبیله‌ام که بر رنج‌باف ایشان ریش سفید کرده‌اند، ناله برمی‌خیزد، می‌دانم درد، درد است، خواه از ندانی باشد خواه از نداری.

اما من بیشتر دوست داشتم تو را نه این‌گونه مصمم که خندان و لی‌لی‌کنان در کوچه‌هایی که به مدرسه می‌رسد، می‌دیدم.

علی بارانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها