انگلستان مدیون لیورپول است
کد خبر: ۵۹۴
اریکسون حتی یک بازیکن ذخیره لیورپول را که نیک بارمبی 27 ساله باشد، به اردوی ملی فراخوانده اند و درآخرین دفعات گزینش وی ، تعداد لیورپولی های در اردوی ملی به حداقل 7 نفر رسیده است ؛ درحالی که منچستریونایتد حداکثر6 نماینده در اردوی ملی داشته است . برتری لیورپول بر حریف منچستری اش در ترکیب ثابت تیم ملی انگلستان از این نیز فراتر رفته است ؛ چنان که جرارد، اوون ، هسکی و فاولر معمولا در تیم اریکسون فیکس بوده اند و کاراگر و بارمبی نیز به مناسبت هایی بازی کرده اند و با این حساب، تیم ملی کشور، مدیون لیورپول شده است.پاییز سال پیش درست در چنین روزهایی ، وضعیت فوتبال انگلستان همین قدر سیاه بود که حالا سپید است . در17 مهر بود که این کشور در عین انجام آخرین دیدار رسمی در ورزشگاه ویمبلی لندن و قبل از بسته شدن استادیوم برای اجرای طرح نافرجام بازسازی آن ، در برابر آلمان 10 - شکست خورد و در یک چشم به هم زدن از آلمان که هر4 دیدار نخست خود را برده بود،8 امتیاز عقب افتاد.آن زمان هیچ کس تغییر و پیشرفت عظیم کنونی را در تیم انگلستان پیش بینی نمی کرد و نمی توانست باور کند. حتی وقتی در اواخر بهار امسال ، رقابتهای مقدماتی جام جهانی 2002 برای مدت سه ماه و به طور موقت تعطیل شد، انگلستان با10 امتیاز در جدول رده بندی گروه نهم انتخابی اروپا6 امتیاز از ژرمن ها کمتر داشت و کارش تمام شده به نظر می رسید، تا آنجا که به پیروزی رسیدن در4 دیدار متوالی از زمان روی کار آمدن اریکسون نیز بخت چندانی را نصیب انگلیسی ها نمی کرد و همه با استناد به باخت 20 - آنان در برابر هلند در مسابقه ای تدارکاتی ، معتقد بودند که در دیدار با آلمان در مونیخ نیز کم خواهند آورد اما اتفاقی کاملا متفاوت افتاد و انگلستان 51 - برد و سپس با پیروزی 20 - بر آلبانی ، با امتیازی برابر با ژرمن ها و با تفاضل گل برتر نسبت به آنها، سرانجام صدرنشین گروه نهم اروپا شد. با چنین پشتوانه ای بود که انگلستان قدم به دیدار حساس و سرنوشت ساز14 مهرماه خود با یونان، در شب پایانی رقابتهای این گروه نهاد.با وجود گذشت چند هفته از این تغییر و تحولات دست اندرکاران هنوز هم دلایل آن را کشف نکرده اند و فقط می توان گفت اریکسون مظهر خوش اقبالی بوده که توانسته است درست سربزنگاه ، اداره تیمی را به دست گیرد که بدون او نیز خواه ناخواه شکوفا می شد. اریکسون را نمی توان و نباید با رودی فولر همتای آلمانی اش قیاس کرد؛ چون همان قدر که نسل فعلی ملی پوشان انگلستان ، خوش آتیه و بااستعدادند؛ نسل کنونی تیم ملی آلمان ، متوسط و فاقد خصایل برجسته اند و باید پذیرفت که که در سالهای اخیر برخلاف تمام 40 سال گذشته ، ستاره های حقیقی و پرشماری در فوتبال آلمان ظهور نکرده اند و جوانترهایی مثل دایسلر و بالاک و نیوویل و کلوس که از آنها تعریف می شود، حتی یک دهم نسلهای قبلی کارآیی ندارند و دایسلر هرتابرلینی که آلمانی ها او را بیش از حد بزرگ کرده اند، حتی یک دهم دیوید بکهام نیست.بنابراین ایراد صرفا از فولر نیست ؛ همان طور که تمام محسنات را نباید به اریکسون منتسب کرد و ماجرا از این بسیار حساستر، جدی تر و ظریفتر است . سال پیش وقتی کوین کیگان معروف از ناراحتی شکست خانگی انگلستان در مقابل آلمان ، از رهبری انگلیسی ها استعفا کرد، یک شوک این کشور را فراگرفت . اما ایرادی که مردم به کیگان می گرفتند نه به خاطر ناتوانی تیم وی در ستیز با آلمان ، بلکه به دلایل انتخاب زمانی بد برای اتخاذ و اجرای تصمیم کناره گیری از اردوی ملی بود. عده ای می گفتند کیگان نمی بایست در روزهای سخت و بحرانی ، تیم ملی را رها می کرد، بلکه باید می ماند و تیم را تقویت و تا پایان راه آن را همراهی میکرد.امروز که کیگان مربی منچسترسیتی است و با هدف رساندن این تیم به لیگ برتر انگلستان ، در شرایطی کاملا متفاوت به سر می برد، کمتر کسی وقایع سال پیش را به یاد می آورد و همه دوست دارند سه گلی را که مایکل اوون در آن شب استثنایی 10 ) شهریور( در مونیخ در دروازه اولیور کان جای داد و پایه گذار پیروزی 51 - انگلستان بر ژرمن ها شد، در ذهن مرور کنند. اوون یکی دیگر از نمایندگان شاخص لیورپول در اردوی ملی ، در روزهای قبل از بازی تعیین کننده با یونان و به واقع در مسابقه لیورپول با تاتنهام در لیگ برتر انگلستان ، از ناحیه ماهیچه ران دوباره آسیب دید و امکان حضور در این بازی را از دست داد. اما اریکسون ناامید نبود و می دانست با همکاران و همبازیان لیورپولی او، یعنی هسکی و فاولر و همچنین کول منچستریونایتدی و فیلیپی ساندرلندی و استوارت ایپسویچی به اندازه کافی سرمایه و نیرو دارد و غیبت الن اسمیت جوان تندخوی خط حمله لیدز هم مانند اوون به دلیل مصدومیت وی بود، او را نگران نمیکرد.شاید هم اریکسون طی 10 ماه مربیگری اش در تیم ملی انگلستان ، بیش از هر جایی نان تشکیل یک خط میانی توانا را خورده باشد؛ چرا که جرارد لیورپولی و بکهام منچستریونایتدی ، به ارکان این خط بدل شده اند و در کنارشان به تناوب مک منمن رئال مادریدی ، پارلور آرسنالی ، لمپارد از چلسی ، بارمبی لیورپولی ، کریک ایپسویچی و بات منچستریونایتدی امتحان پس داده اند و موفق هم بوده اند. اگر در نظر بگیریم که گری نویل از راست و اشلی کول از چپ دائما جلو کشیده و به این خط یاری رسانده اند، درمی یابیم چرا وزنه های انگلیسی در مرکز میدان سنگین اند و کنار گذاشتن آنها دشوار است و این نه تصادف است نه حادثه .بدون تفاوت و در مرکز خط دفاعی ، اریکسون بیشتر از بین کمپبل و کون آرسنالی و ریوفردیناند لیدزی دست به انتخاب زده و دو نفر از این جمع را مقابل دیوید سیمن - یک آرسنالی باسابقه دیگر - چیده است . یک نگاه ساده به این اسامی نیز می گوید که آنها تقریبا همانهایی هستند که در دوره مربیگری کیگان و حتی گلن هادل و همچنین هوارد ویلکین سون و پیتر تیلور - جانشینان بسیار کوتاه مدت و موقتی کیگان - به اردوی ملی دعوت می شدند و بنابراین از نظر مهره و نیروهای انسانی تفاوتی در کار انگلیسیها حاصل نشده است.پس چرا اریکسون بسیار موفق بوده و کیگان که بالقوه اشراف و اطلاعاتش در مورد فوتبال انگلستان هزار برابر اریکسون است چندان موفقیتی در کارش نداشته است ؛ باید گفت اریکسون در یک اقدام سنجیده در ابتدای آمدنش به انگلستان و بریدن از لاتزیو، هر مهره ای را که در فوتبال این کشور خوب و صاحب ویژگی های لازم تشخیص داد، به بازیهای ملی انگلستان فراخواند و مورد استفاده قرار داد و حتی او هواهیاگ را که فقط در دوره اوجش در استون ویلا تعداد انگشت شماری بازی ملی انجام داده و پس از انتقال به میدلزبرو از یادها رفته بود، به تیم ملی بازگرداند. حتی برخی مردانی که او در دیدارهای دوستانه با اسپانیا در10 اسفند79 و همچنین بازیهای رسمی با فنلاند و آلبانی در دهه اول فروردین 80 مورد استفاده قرار داد، خودشان نیز هرگز فکر نمیکردند جایی و آینده ای در تیم ملی داشته باشند.اما فراخواندن آنها و استفاده از کارایی شان ، به آنان تفهیم کرده که اگر بدرخشند و تلاش کنند، براحتی ملی پوش خواهند شد. مورد مربوط به دنی میلز هم در این زمینه بسیار گویاست و نشاندهنده وجود یک نگاه کاملا بیطرف و بدون جانبداری در مرکز هرم تصمیم گیری اردوی ملی انگلستان است . میلز در شرایط عادی و در ابتدای فصل پیش ، هرگز مهره ای ثابت در خط دفاعی لیدز تلقی نمی شد و اصولا او را بازیکنی آینده دار نمی شناختند، اما وقتی ماتو، وودگیت و راده به آسیب دیدند و مدتی امکان بازی در خط دفاعی این تیم را از دست دادند، دیوید اولری مربی ایرلندی لیدز، میلز را در مرکز این خط قرار داد و او در کنار ریوفردیناند چنان خوب بازی کرد که کسی غیبت نفرات یاد شده را حس نکرد.اگر هر کسی بجز اریکسون خارجی سرمربی انگلستان بود، کار خوب میلز را مثل کار مشابه بسیاری از فوتبالیست های این کشور که هر ساله در موارد و مناسبت هایی این چنین می درخشند، تلقی می کرد و از دعوت وی به اردوی ملی خودداری می ورزیدند، اما اریکسون غیر از این می اندیشید و میلز را چندی پیش به اردوی ملی دعوت کرد و این کار را در دو نوبت بعدی هم تکرار کرد. با این که در حضور نفرات کامل تری مثل کمپبل و فردیناند، میلز هیچگاه چهره ثابت خط دفاعی انگلستان نخواهد شد، اما شرط قائل نشدن برای افراد واجد شرایط و دعوت از هر کسی که خوب باشد، یعنی سیاست اریکسون ، اثر خود را گذاشته و انگیزه ها رادر اردوی انگلستان دو چندان کرده است.با این حال ، اریکسون هم این نکته را پنهان نکرده که به برخی شاگردانش اعتقادی بسیار بیشتر دارد. سرآمد این نفرات ، جرارد است که در21 سالگی یک هافبک وسط ایده آل برای لیورپول و تیم ملی انگلستان به حساب می آید. او هم توپهای رقبا را خوب جمع می کند و هم به سمت جلو می رود و به گلزنی می پردازد؛ مثل گل درخشانی که در مونیخ به تیم ملی آلمان زد و چشمها را خیره کرد.اریکسون به فاولر نیز اعتقاد زیادی دارد. این در حالی است که این مهاجم چپ پا و تکنیکی پس از روی کار آمدن ژرار هولیه فرانسوی در لیورپول یا به دلیل آسیب دیدگی و یا اختلاف سلیقه با این مربی آشنا، کمتر در ترکیب ثابت خط حمله این باشگاه مورد استفاده قرار گرفته است . اعتماد اریکسون به فاولر به حدی است که حتی حاضر شده است برای جور کردن جنس ، هسکی را از خط حمله قدری به عقب بکشد و در سمت چپ خط میانی و به عنوان هافبک چپ کاذب به کار گیرد و خط حمله را با زوج اوون و فاولر که هولیه کمتر به آن روی میآورد، ببندد.و اریکسون طبعا به دیوید بکهام نیز بسیار معتقد است و یکی از اولین کارهایی که پس از تصدی پست مربیگری انگلستان کرد، ابقای بکهام در مقام کاپیتانی این کشور بود. این در حالی بود که بازوبند کاپیتانی این تیم تنها در دو بازی دوستانه انگلستان در ماههای قبل از آمدن اریکسون و در زمان رهبری موقتی پیتر تیلور، به دستهای بکهام بسته شده بود و وی اصلا تجربه و سابقه ای در این زمینه نداشت.یک مساله مهم دیگر این است که انگلیسی ها این روزها راحت و بدون دغدغه توپ می زنند و نگرانی های گذشته در کارشان دیده نمی شود. اوج نمود این مساله طی همان پیروزی 51 - در برابر آلمان بود که انگلیسی ها حتی در20 دقیقه آخر که می بایست با فشار و حملات زیادی از سوی میزبان برای عقب افتادگی اش مواجه می شدند، محکم و راحت به کار خود ادامه دادند و مشکلی را حس نکردند و اطمینان از سر و رویشان میبارید.مردان پرانگیزه حرفهای بکهام نیز در این زمینه روشنگر است . او می گوید: حسن تیم فعلی انگلستان این است که بیشتر نفراتش جوان هستند و بسیار تمایل دارند صلاحیت خود را به اثبات برسانند و در این راه هر چه دارند، عرضه می کنند. در چنین شرایطی ، کل تیم به حرکت درمی آید و سرانجام نتیجه میگیرد.اما سیستم کار و روش بازی دلخواه اریکسون که باعث ثبت 7 پیروزی در8 دیدار انگلستان زیر نظر وی شده ، کدام است ؛ آیا او تغییری در سیستم بازی سنتی تیم ملی انگلستان به وجود آورده است ؛ باید گفت که تفاوت ها در کمترین سطح است و او حتی حاضر نشده است شیوه این روزها مرسوم تر352 -- را جانشین سیستم سنتی و محبوب انگلیسی ها یعنی 442 -- کند و حمله از گوشها و توسل به سانتر از جناحین ، هنوز در دستور کار انگلیسی ها قرار دارد. اما اریکسون توانسته است با آزادی عمل دادن به مهره هایی که ذاتا از تکنیک قوی تری برخوردارند و بالقوه توان عوض کردن ریتم بازی را دارند و بویژه اوون ، بکهام ، هسکی ، کول و جرارد، بازی انگلیسی ها را از حالت سنتی اش قدری خارج کند و مهمتر از همه این که آنها را غیرقابل پیشبینی نماید.با چنین اوصافی باید درک کرد که چرا اریکسون نزد بازیگران ملی پوش انگلستان ، فردی محترم و در ذهن مردم کشور، مردی محبوب و نزد مربیان انگلیسی که آمدن او را محدود کننده خود می بینند، بسیار منفور است ! با این حال ، انگلستان یک سال بعد از نشاندن او پای میز قرارداد و10 ماه پس از شروع کار وی ، تنها احساسی که از این اقدام نمی کند، پشیمانی است ، هر چند که او بیشتر از آن که خالق موج پیروزی ها بوده باشد، بر آن سوار شده است!
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها