تله فیلم «مرگ در نمی زند» قصه پیرمرد تنهایی است که فرزندانش توجه چندانی به او ندارند

مرگ آگاهی طنازانه

«مرگ» به عنوان یک سوژه پر رمز و راز و البته هولناک همواره مورد توجه سینماگران بوده و هست و دستمایه قصه‌های مختلف از ژانر وحشت گرفته تا کمدی شده است. مثلا در سینمای خودمان علی عطشانی در فیلم‌های پوست موز، دموکراسی تو روز روشن و فیلم آخرش آقای الف، نگاهی طنازانه به موضوع مرگ داشته و کارگردانی مثل بهمن فرمان‌آرا نیز در «عطر کافور بوی یاس» از منظر فلسفی به این مساله پرداخته است.
کد خبر: ۵۷۶۹۳۷

مرتضی رزاق کریمی نیز در تله‌فیلم «مرگ در نمی‌زند» که از شبکه سه سیما پخش شد برگرفته از نام یکی از فیلم‌های وودی آلن است، فیلمنامه‌ای از سروش صحت را به تصویر کشیده که گرچه نگاهی طنازانه به مرگ دارد، اما با مفاهیم و انگاره‌های اخلاقی درهم تنیده شده و به نوعی یک روایت بومی از تجربه مرگ را به نمایش می‌گذارد. صحت در این باره گفته است: «یکی از اهداف فیلمنامه این است که ضمن جذابیت دراماتیک، فضای طنز هم داشته باشد که خوشبختانه این فضا در فیلم درآمده است، اما غیر از این اهداف، محتوایی هم دارد و از طنز فقط برای جذابیت و جذب مخاطب استفاده نکنیم و به لایه‌های درونی فیلمنامه هم اهمیت دهیم.»

مرگ در نمی‌زند قصه پیرمردی (داریوش اسد‌زاده) است که فرزندانش توجه چندانی به او ندارند و بشدت احساس تنهایی می‌کند. او برای این‌که آنها را تنبیه کرده و متوجه حضور خود کند با یک راننده آمبولانس نعش‌کش (کورش تهامی) طرحی می‌ریزد تا او در قبال دریافت مبلغی که برای ازدواجش نیاز دارد او را به عنوان کسی که مرده برای غسل و کفن و دفن آماده کند و فرزندانش را متوجه مرگ پدر کند؛ مرگی صوری و نمایشی تا واکنش فرزندانش را در قبال این اتفاق بسنجد. فرزندانی که علاوه بر فراموش‌کردن پدر بین خودشان نیز اختلافات زیادی وجود دارد.

البته طرح این قصه یک ساختار کلیشه‌ای و تکراری دارد و بارها بویژه در سینمای آسیای شرقی و سینمای خودمان تکرار شده، اما این موقعیت قرار است با لحن و روایتی کمیک، شمایلی دیگر به خود بگیرد و مفرح و سرگرم‌کننده هم باشد. اتفاقا این فرم مناسبی برای بیان چنین مضمونی است. بازنمایی ارزش‌ها و موقعیت‌های اخلاقی با زبان طنز از حیث مخاطب‌شناسی تاثیر بیشتری بر تماشاگر می‌گذارد. لحن کمیک داستان موجب می‌شود زبان تیز اخلاقی و نصیحت‌گونه متن کم شده و دافعه‌برانگیز نباشد.

گاهی شوخی با مفاهیم جدی دامنه و عمق تاثیرگذاری آن را بیشتر کرده و از شعارزدگی احتمالی آن می‌کاهد. با این حال ترسیم موقعیت‌های فانتزی اگر با مقتضیات دراماتیک سنخیت و هماهنگی نداشته باشد نیز موجب از دست رفتن قصه و پیام‌هایش می‌شود. اگر سویه فانتزی مرگ در نمی‌زند را در نظر نگیریم آنگاه خیلی از موقعیت‌های قصه بویژه درباره پنهانکاری رضا و آقای صفایی بویژه زمانی که جنازه را در خانه می‌گذارند، منطقی به نظر نرسیده و لوث می‌شود. به عبارت دیگر برخی از این موقعیت‌ها که اتفاقا سویه کمیکش پررنگ‌تر بوده و به قصد خنداندن مخاطب در فیلم گنجانده شده باور‌پذیری خود را از دست داده و ممکن است به ضد پیام قصه تبدیل شود، اما پذیرش ساختار طنز قصه موجب می‌شود مخاطب داستان را در یک فضای فانتزی از پیش تعیین‌شده دنبال کند. به همین دلیل دقیقا آن موقعیت‌هایی که از لحاظ فیلمنامه‌نویسی واجد ضعف است به نقاط قوت فیلم تبدیل شده و فیلمساز به اهداف طنازانه خود می‌رسد.

حالا اگر این ساختار کمیک را از دل قصه بیرون بکشیم با فیلمنامه‌ای پر نقص و اشکال مواجه می‌شویم که حتی در برخی موقعیت‌های ساده‌انگارانه و دم‌دستی به ترسیم مناسبت آدم‌ها و روان‌شناختی آنها پرداخته است. این نقد تا سطح بازیگری هم پیش می‌رود و انگار بازیگران بویژه در موقعیت‌های احساسی ـ عاطفی چندان انرژی از خود نمی‌گذارند. با این حال انتخاب داریوش اسدزاده برای نقش صفایی انتخاب هوشمندانه و خوبی است و او یک‌بار تقریبا چنین نقش و موقعیتی را در مجموعه تلویزیونی خانه سبز تجربه کرده بود. کورش تهامی نیز در نقش راننده آمبولانس با آن تزلزل و عدم اعتماد به نفسی که در بازی‌هایش دیده می‌شود برای شخصیت رضا مناسب بوده و اتفاقا جذابیت فیلم نیز بیشتر به روابط آن دو برمی‌گردد. واکنش و عکس‌العمل‌های رضا برای این‌که مرگ صوری صفایی را از فرزندان و اطرافیانش پنهان کند به ایجاد طنز موقعیت‌های قابل قبولی انجامیده که محوراصلی قصه قرار می‌گیرد. مرگ در نمی‌زند در پس طنزی که روایت می‌کند، واجد پیام‌های اخلاقی روشن و مشخصی است و تلاش هم نمی‌کند آن را پنهان کند. مهم‌ترین نکته‌ای که از این ساختار می‌توان بیرون کشید و برجسته کرد تاکید تلویحی قصه بر اهمیت «مرگ آگاهی» درزندگی و رفتار انسان‌هاست. این‌که غفلت از مرگ موجب می‌شود تا آنقدر غرق در زندگی و روزمره‌گی شویم که بسیاری از ارزش‌های اصیل زندگی و انسانیت را از خاطر ببریم. جالب است در این فیلم، جدی‌ترین اتفاق حیات آدمی به شوخی گرفته می‌شود تا اتفاقا آن را جدی بگیریم؛ یک نوع مرگ آگاهی طنازانه که به حکیمانه زیستن منجر می‌شود. مرگ در می‌زند را می‌توان بر مبنای این انگاره بنا کرد که ما قدر نعمت‌های زندگی را نمی‌دانیم مگر این‌که آنها را از دست بدهیم. گاه نیازمند تلنگری هستیم که از این غفلت بیرون آمده و آگاهانه زندگی کنیم.

سیدرضا صائمی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها