جرایم علیه کودکان در فصل تعطیلات افزایش پیدا می‌کند

مجرمان در کمین کودکان

قطره اشکی که بر گونه‌اش لغزیده است، درد بزرگی را نشان می‌دهد که در سینه پنهان دارد. 7 سال دارد و نامش مریم است. پدرش می‌گوید چند شب است نخوابیده. تا چشم روی هم می‌گذارد، کابوس می‌بیند و فریاد می‌کشد.
کد خبر: ۵۷۲۴۴۱

ترس در تمام وجود دخترک ریشه دوانده است و او دیگر حتی برای لحظه‌ای کوتاه هم از والدینش دور نمی‌شود. مریم با دیدن غریبه‌ها به وحشت می‌افتد و چهره‌اش رنگ می‌بازد. هر صدای ناآشنایی او را یاد صدای آن زن می‌اندازد و هر چهره ناشناسی، آن خاطره تلخ و گزنده را برایش یادآوری می‌کند. او قربانی سرقت شده است؛ سرقتی به ظاهر کوچک با ارزش ریالی ناچیز اما در واقع با تاثیری عمیق و فراموش نشدنی. مریم تنها کودکی نیست که به خاطر یک تکه طلای سبک و ارزان قیمت در گردابی از هراس و ناامنی فرو می‌افتد، پیش از او نیز کودکان زیادی به همین شیوه قربانی شده‌اند و آن واقعه تلخ را در ذهن‌شان حمل می‌کنند. طی روزهای اخیر چند خبر توسط رسانه‌ها منتشر شد که همگی در یک عنصر مشترک بود؛ کودک.

خشونت علیه کودکان و ارتکاب جرم ضد آنها هر شهروندی را مشمئز می‌کند و افکار عمومی بشدت درگیر چنین پرونده‌هایی می‌شود. فریده دختر 6 ساله‌ای است که بتازگی نامش در فهرست قربانیان جرم به ثبت رسیده است. پدر او که برای پیگیری پرونده به پلیس آگاهی تهران مراجعه کرده است، چنین می‌گوید: دخترم در کوچه مشغول بازی بود که مردی سراغش رفت و او را ترساند و بعد هم برای این‌که گوشواره‌های دخترم را دربیاورد،لاله گوش‌هایش را پاره کرد.

فریده هرگز این خاطره تلخ را از یاد نخواهد برد. او اکنون از نظر روحی و روانی بشدت آشفته است. پدرش می‌گوید: از همه چیز می‌ترسد. کابوس می‌بیند و همیشه ترس‌زده است.

عروج مرد 52ساله‌ای است که از فریده سرقت کرده و خبر دستگیری او در صفحات حوادث روزنامه‌ها چاپ شده است. او می‌گوید: من به موادمخدر اعتیاد دارم. کار و شغل درستی هم ندارم و همیشه برای تامین موادمخدر با مشکل مالی مواجه بودم. حقیقتش این است که سابقه‌دار هستم و قبلا هم به زندان افتاده‌ام. این دفعه برای این‌که در دزدی‌ها با مشکلی مواجه نشوم تصمیم گرفتم از دختربچه‌ها سرقت کنم. در خیابان‌های جنوب‌شهر پرسه می‌زدم و همین‌که دختری را می‌دیدم که در کوچه و خیابان تنها بود به طرفش می‌رفتم و با تهدید گوشواره‌هایش را می‌دزدیدم. اما آخر سر یک کارگر شهرداری مرا گیر انداخت. او دید از دختری سرقت کردم و دنبالم آمد. برای این‌که فرار کنم چاقو کشیدم اما آن کارگر نترسید و با من گلاویز شد بعد هم دستگیرم کرد و به پلیس خبر داد.

محبوبه زن سابقه‌داری است که او هم کودکان را به عنوان طعمه‌ای برای دزدی انتخاب می‌کرد. او درباره شگردش برای سرقت می‌گوید: بعد از این‌که در پارک یا خیابان دختربچه‌ای را می‌دیدم که تنها بود سراغش می‌رفتم و با مهربانی سر صحبت را با او باز می‌کردم و بعد هم به بهانه این‌که می‌خواهم برایش بستنی بخرم او را با خودم به جای خلوتی در همان حوالی می‌بردم و با سیم‌چینی که همیشه همراه داشتم النگو و گوشواره‌هایش را باز می‌کردم و به سرعت از او دور می‌شدم. معمولا بچه‌ها اول واکنشی نشان نمی‌دادند اما موقع سرقت به گریه می‌افتادند برای همین من سعی می‌کردم کارم را خیلی سریع انجام بدهم تا گیر نیفتم.

ثریا دختر 25 ساله‌ای است که با همین شیوه و شگرد از دختران کم سن‌ و سال دزدی می‌کرد. او که توسط ماموران پلیس تهران بازداشت شده است، همان حرف‌های محبوبه را تکرار می‌کند و می‌گوید: به خاطر مشکلات مالی این سرقت‌ها را انجام می‌دادم. یادم نیست از چند بچه سرقت کردم می‌دانم بیشتر از 10 نفر بودند، من طلاهایشان را با چاقو می‌بریدم و فرار می‌کردم اما موقع یکی از دزدی‌ها ماموران گشت سر رسیدند. با دیدن آنها شروع به دویدن کردم اما نتوانستم فرار کنم و گیر افتادم. من به این دلیل از دختربچه‌ها دزدی می‌کردم چون می‌دانستم آنها را خیلی راحت می‌شود گول زد و زوری هم برای مقاومت کردن ندارند البته من نمی‌خواستم به این بچه‌ها صدمه‌ای بزنم و فقط دنبال طلاهایشان بودم.

خشونت و جرم علیه کودکان دامنه وسیع و گسترده‌ای دارد. محمد، پسر 10 ساله‌ای از ساکنان استان سیستان و بلوچستان است که چندی پیش از چنگ آدم‌ربایان نجات یافت. او قربانی جرم دیگری است که کودکان و نوجوانان را تهدید می‌کند. سرهنگ محسن عطار ـ رئیس پلیس آگاهی استان سیستان و بلوچستان ـ جزئیات این پرونده را چنین شرح داده است: متهمان محمد را در حالی‌که همراه پدرش بود، ربودند. آنها پدر این پسر را مورد ضرب وجرح قرار دادند و سپس محمد را با خود بردند و در تماس با خانواده او اعلام کردند برای آزادی وی یک میلیارد تومان پول نقد می‌خواهند. متهمان در تماس‌های بعدی مبلغ باج را به 800 میلیون تومان کاهش دادند. در این بین ما با تحقیقات گسترده‌ای که انجام دادیم توانستیم محل اختفای متهمان را شناسایی و ضمن دستگیری آنها محمد را آزاد کنیم.

این کودک 10 ساله مدت 21 روز در انباری مجتمعی مسکونی زندانی بود و شرایط سخت و پراضطرابی را پشت سر گذاشت به گونه‌ای که بعد از آزادی نیز همچنان از نظر روانی آشفته به نظر می‌رسید.

جرایم علیه کودکان گاه خشن‌تر می‌شود. قضات شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران چندی قبل دو مرد را محاکمه کردند که با ربودن دو کودک 8 و 9 ساله به آنان تعرض کرده و سپس برای این‌که شناسایی و دستگیر نشوند، طعمه‌هایشان را به قتل رسانده بودند. پدر یکی از این قربانیان می‌گوید: شب تولد پسرم بود با هم به خرید رفتیم و بعد من یک کوچه پایین‌تر از خانه‌مان به او گفتم خودش به خانه برود چون خودم باز هم کار داشتم. ساعتی بعد وقتی به منزل برگشتم دیدم پسرم هنوز نیامده است با تمام فامیل هرجا را که به فکرمان می‌رسید گشتیم اما او را پیدا نکردیم تا این‌که پلیس دو روز بعد جنازه‌اش را پیدا و خبرمان کرد.

دو مجرمی که این کودکان را قربانی تعرض کرده‌اند، خود در کودکی قربانی وقایع مشابه شده بودند. یکی از آنها که مرتضی نام دارد، می‌گوید: وقتی بچه بودم چهار بار به من تعرض کردند. افراد مختلفی بودند که من نمی‌شناختمشان. از ترسم حرفی به پدرم نزدم. بعدا تصمیم گرفتم خودم هم این کار را انجام بدهم و از بچه‌ها انتقام بگیرم.

منصور ـ متهم دیگر این پرونده ـ نیز می‌گوید: من از بچگی کار می‌کردم. کارگر ساختمان بودم و صاحبکارم هر هفته به من تعرض می‌کرد. چند بار به پدرم گفتم اما او هیچ کاری برایم نکرد و به من گفت باید تحمل کنم و حرفی نزنم. ما مشکل مالی داشتیم و پدرم از این می‌ترسید که صاحبکارم اخراجم کند.

بسیاری از جرایمی که علیه کودکان انجام می‌شود، نتیجه غفلت‌ و بی‌احتیاطی والدین آنها است. این نوع جرایم در فصل تعطیلی مدارس به دلیل فراغت بیشتر کودکان و نوجوانان و حضور آنها در خیابان‌ها و مراکز تفریحی افزایش پیدا می‌کند و به همین دلیل پدران و مادران باید مراقبت‌های بیشتری به خرج بدهند.

زهرا الیاسی

تبصره

خلأ‌های قانونی

ابراهیم سماواتی ـ حقوقدان

برخی حقوقدانان معتقد هستند قوانین ما در بحث جرایم علیه کودکان نواقص و خلاء‌هایی دارد این نظر در پاره‌ای موارد می‌تواند درست باشد.مطابق قانون اگر فردی کودکی را برباید عنوان اتهامی او با زمانی که شخص بزرگسالی را ربوده است فرقی ندارد یا این‌که تفاوتی از نظر عنوان اتهامی بین شخصی که از بزرگسالان دزدی می‌کند با فردی که کودکان را هدف قرار می‌دهد وجود ندارد اما قانونگذار این موضوع را پیش‌بینی کرده که اگر جرمی علیه کودک انجام شد، مجازات مجرم حداکثری تعیین و حتی از مجازات‌های مشدد استفاده شود.

هرگاه جرمی به وقوع می‌پیوندد همه اذهان به سمت مجازات حداکثری مجرم می‌رود حال آن‌که باید قوانینی نیز وجود داشته باشد که با برخورداری از جنبه حمایتی،از وقوع جرم پیشگیری کند و به نظر می‌رسد ضعف اصلی ما در این مرحله است.

نکته دیگر نحوه برخورد با کودکان قربانی جرم است. طبیعی است کودکان نمی‌توانند مانند بزرگسالان شرح حال خود را ارائه بدهند و جزئیات کاملی از ماوقع را بیان کنند آنها حتی ممکن است هنگامی که همراه والدین‌شان در مرکز انتظامی یا قضایی حاضر می‌شوند دچار ترس شوند.

بنابراین لازم است نیروی انتظامی و دستگاه قضایی از افراد خبره و متخصصی استفاده کند تا آنها وظیفه گفت‌وگو با کودکان را در این مراکز به عهده بگیرند. در واقع ما به پلیس و قاضی ویژه کودک نیاز داریم و این یکی دیگر از خلاء‌های موجود است.

برداشت اول

انفجار در بزرگسالی

سعید هرمزی ـ روان‌شناس

قبل از هر چیز باید با این نظر رایج که می‌گوید: کودک‌آزاردیده امروز، آزارگر فرداست. مخالفت کنم. این باور نادرستی است و تجربه و تحقیقات نشان داده است اتفاقا بسیاری از افرادی که در دوران کودکی مورد جرم و خشونت قرار گرفته‌اند در بزرگسالی افرادی منزوی و افسرده می‌شوند و بیش از آن‌‌که مرتکب دیگرآزاری شوند، خودتخریبی دارند. در واقع صرف این‌که فردی در کودکی مورد آزار و خشونت قرار بگیرد، او را به مجرم و آزارگر تبدیل نمی‌کند بلکه آنچه اهمیت دارد نحوه مواجهه با بحران است. کودک آزاردیده، مستعد آزارگری است اما در شرایطی به مجرم بالفعل تبدیل می‌شود که دیگر زمینه‌ها و شرایط چه از نظر فیزیکی و چه از نظر روانی برایش مساعد و فراهم باشد. ما باید وقتی از وجود کودکی بزه‌دیده مطلع می‌شویم به گونه‌ای رفتار کنیم و شرایط را طوری ترتیب بدهیم که احتمال گرایش وی به ارتکاب رفتاری مشابه کاهش پیدا کند.

در پرونده‌ای که بتازگی بررسی و به صدور حکم اعدام منجر شد دو مرد که در کودکی قربانی تعرض جنسی شده بودند، دو کودک را به همین شیوه مورد آزار قرار دادند. در این مثال می‌توان به خوبی گفته‌های بالا را شرح داد.

یکی از مجرمان از بیان اتفاقی که برایش رخ داده بود هراس داشت و به همین سبب هرگز فرصت درمان پیدا نکرد. مجرم دیگر نیز وقتی ماجرا را با پدرش در میان گذاشت با غلط‌ترین واکنش ممکن مواجه شد و در واقع رفتارهای ثانویه سبب شد این دو دچار بحران روحی و روانی شوند و در بزرگسالی درصدد انتقام‌جویی برآیند. حال آن‌که اگر این کودکان در همان زمان مورد درمان قرار می‌گرفتند، قطعا احتمال ارتکاب جرم در آنها کاهش پیدا می‌کرد. شاید با یک مثال ملموس بتوان موضوع را کامل شرح داد.

اگر در دیگی که هیچ منفذی ندارد آب به جوش بیاید بعد از مدتی به خاطر تجمع بخار دیگ منفجر می‌شود. حال فردی را در نظر بگیرید که از دوران کودکی درون او پر از فشارهای روانی شده و هیچ راه خروجی نیز برای خروج بخارها وجود نداشته است بنابراین انفجار او چه به صورت دیگر آزاری و ارتکاب جرم و چه به صورت خودتخریب دور از ذهن نیست.

برداشت دوم

ناآگاهی والدین

مهسا یارندی ـ روان‌شناس

وقتی بحث بر سر جرایم علیه کودکان پیش می‌آید خیلی‌ها می‌پرسند چگونه باید به کودکان آموزش داد تا گرفتار خطر نشوند. پاسخ این است که هیچ راهی برای آموزش دادن به اطفال وجود ندارد. والدین مرتب به کودکان خود گوشزد می‌کنند از گفت‌وگو با غریبه‌ها پرهیز کنند، به وعده‌های آنها اعتنا نشان ندهند، از همراه شدن با افراد ناشناس خودداری کنند و.... اما حقیقت این است که وقتی کودک در آن شرایط قرار گرفت، ممکن است همه نکاتی را که به وی تذکر داده شده است، فراموش کند. حقیقت این است که ما هرچه درباره خطرات احتمالی با اطفال صحبت کنیم آنها درک درستی از گفته‌های ما ندارند و تحقیقات نشان داده است کودکان تا پیش از 11 سالگی اصولا معنی خطر را آن طور که بزرگسالان می‌فهمند، درک نمی‌کنند به همین دلیل به امید یک تکه‌شکلات با فردی آزارگر همراه می‌شوند. اگرچه باید با کودکان صحبت و تلاش کرد تا خطرات را برای او شرح و نکات ایمنی را به وی آموزش داد اما باید توجه داشت ارائه آموزش به هیچ عنوان به معنی پذیرش آن از سوی کودک نیست و در نهایت این والدین هستند که باید حواس خود را برای مراقبت از فرزندانشان جمع کنند.

بحث دوم درباره این است که چگونه می‌توان اثرات جرم و خشونت را از ذهن کودک پاک کرد؟ پاسخ به این سوال هم چندان امیدوارکننده نیست. در واقع به هیچ وجه نمی‌شود اثرات جرمی را که علیه کودک رخ داده، به طور کامل محو کرد بلکه فقط می‌توان با انجام روان‌درمانی شدت اثر آن را کاهش داد و کودک را با حمایت روانی به سمت رسیدن به آرامش هدایت کرد. در این خصوص دو مشکل عمده وجود دارد. نخست این‌که بسیاری از کودکان وقتی هدف جرم قرار می‌گیرند از بیان آن هراس دارند زیرا احساس می‌کنند خطایی مرتکب شده‌اند. در واقع نوعی عذاب وجدان و همچنین ترس از تنبیه آنان را به سکوت وادار می‌کند. مشکل دوم نحوه واکنش والدین است. بسیاری از پدران و مادران اگرچه می‌خواهند از کودک خود حمایت کنند، رفتارهای نادرستی نشان می‌دهند. عده زیادی از والدین با بهانه‌هایی مانند حفظ آبرو از مراجعه نزد روان‌درمان‌گر خودداری می‌کنند یا در جرایمی که بحث آبرو مطرح نیست با بی‌اهمیت شمردن واقعه رخ داده، هیچ کوششی برای کمک به درمان فرزند خود انجام نمی‌دهند که این به خاطر ناآگاهی است.

برداشت سوم

چرا کودکان هدف قرار می‌گیرند؟

کاظم بیرجندی ـ آسیب‌شناس اجتماعی

بزه‌دیده‌شناسی یکی از مباحثی است که بتازگی در جرم‌شناسی مطرح شده و اهمیت فوق‌العاده‌ای نیز پیدا کرده است. بزه‌دیده‌شناسی می‌کوشد تبیین کند چه افرادی بیشتر از همه قربانی جرم می‌شوند و دلیل این امر چیست. بی‌شک کودکان یکی از قربانیان اصلی هر نوع جرمی از قتل تا تجاوز و جرایمی نظیر سرقت‌های خرد هستند. دلیل آن هم ناتوانی جسمی اطفال و همچنین ناآگاهی، زودباوری و اغفال‌پذیری آنان است. در این زمینه کار زیادی نمی‌توان انجام داد البته رسانه‌ها می‌توانند به صورت غیرمستقیم به کودکان برخی خطرات را یادآوری کنند. مثلا ساخت کارتن‌ها در این زمینه می‌تواند کمک‌کننده باشد. یکی دیگر از دلایل بزه دیدن افراد این است که به قول معروف طمع بزهکاران را بر می‌انگیزند. قرار دادن طلا و جواهر در معرض دید از جمله این عوامل است. والدین باید بدانند هرگز کودکان خود را به زیورآلات آراسته نکنند تا طمعی نیز برانگیخته نشود.

موضوع دیگری که امروزه در بحث جرم‌شناسی اهمیت پیدا کرده، شرایط محیطی جرم است. تحقیقات تائید می‌کند جرم در برخی مناطق از برخی دیگر بیشتر رخ می‌دهد. محله‌های تاریک و کم‌تردد، مناطق حاشیه‌ای شهرها، محل‌هایی که دید کافی ندارد و... از این جمله هستند. بنابراین والدین باید توجه کنند هرگز فرزندان خود را در این محل‌ها تنها رها نکنند. بازی کردن کودکان در کوچه‌ها در ساعات خلوت روز شرایط را برای وقوع جرم مهیا می‌کند.این اتفاق در فصل تابستان بیشتر رخ می‌دهد.

باید توجه داشت در بسیاری از مواقع قوای دولتی نمی‌توانند برای پیشگیری از جرم کاری انجام بدهند مثلا نمی‌توان برای هر کوچه‌ای شبانه‌روز مامور پلیس گذاشت. این موضوع نه مشکل ایران بلکه مشکل تمام کشورهای جهان است. در واقع در هر منطقه جغرافیایی نقاط کوری وجود دارد که مجرمان آنها را شناسایی و در همین فضا فعالیت می‌کنند. بنابراین شهروندان باید در همین مناطق بسیار مراقب کودکان خود باشند.

سومین نکته قابل اشاره بحث خود بزهکاران است. بخشی از جواب این‌که چرا برخی دست به جرم علیه اطفال می‌زنند در قسمت بزه‌دیده‌شناسی توضیح داده شد اما دلیل دیگر آن ممکن است به کینه‌ها و خشم‌های فروخورده مجرمان بازگردد. فردی که قربانی جرم، خشونت یا اتفاق ناحقی بوده و نتوانسته حق خود را بگیرد، خشم خود را در جای دیگر و بر سر فردی خالی می‌کند که به قول معروف زورش به او می‌رسد. به عنوان مثال فردی که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته در بزرگسالی خشم انباشته شده خود را متوجه همان قشر می‌کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها