مادرمی‌‌تواند دخترباحجاب تربیت کند

روان‌شناسی می‌گفت اگر جوان 18ساله روبه‌روی آینه نایستد و مدام به چهره‌اش خیره نشود، دیگر جوان نیست. او وررفتن به طره موها و آراستن چهره را ویژگی جوان سالم رو به رشد می‌دانست. وی البته معتقد به خودآرایی در کوچه و خیابان نبود، اما جنس حرف‌هایش به گونه‌ای بود که می‌شد این برداشت را از آن کرد.
کد خبر: ۵۴۲۱۰۱

آزاده نیاز هم با این روان‌شناس هم‌عقیده است، آن هم از آن باب که جوان بویژه دختر، جویای زیبایی و به نمایش گذاشتن ظرافت‌هاست، اما از آنجا وی معتقد به عفاف، حیا و حجاب است، راهش از برخی مدافعان آزادی در پوشش جدا می‌شود. او حیا و عفاف را مختص دختر و پسر می‌داند و با زنانهکردن این مقوله مخالف است، اما می‌گوید هم خانواده‌ها، هم بخش‌های مختلف اجتماع و هم آنهایی که می‌توانستند الگو تربیت کنند، آنقدر کم‌کاری کرده‌اند که مجبور شده‌ایم حجاب را مقدم بر عفاف بدانیم و با خاطیان، برخوردهای انتظامی بکنیم.
آزاده نیاز هم با این روان‌شناس هم‌عقیده است، آن هم از آن باب که جوان بویژه دختر، جویای زیبایی و به نمایش گذاشتن ظرافت‌هاست، اما از آنجا وی معتقد به عفاف، حیا و حجاب است، راهش از برخی مدافعان آزادی در پوشش جدا می‌شود. او حیا و عفاف را مختص دختر و پسر می‌داند و با زنانهکردن این مقوله مخالف است، اما می‌گوید هم خانواده‌ها، هم بخش‌های مختلف اجتماع و هم آنهایی که می‌توانستند الگو تربیت کنند، آنقدر کم‌کاری کرده‌اند که مجبور شده‌ایم حجاب را مقدم بر عفاف بدانیم و با خاطیان، برخوردهای انتظامی بکنیم.

به نظر می‌رسد نسل امروز برخلاف نسل‌های قبل تعریف‌شان از حجاب با تعریف نسل قبلش فرق دارد. به نظر شما ریشه این اتفاق در کجاست؟

به نظر من در این ماجرا عوامل متعددی اثرگذار است. قضیه حجاب در نسل ما بیشتر ناشی از یک جریان اجتماعی بود یعنی از ابتدای دهه 60 ، موضوع انقلاب و بعد هم جنگ سبب شد تا مردمی که به دنبال ظلم‌ستیزی بودند، به حجاب به عنوان یکی از نمادهای مورد تاکید انقلاب و جنگ​توجه ویژه کنند.

در کنار این موضوع، حقیقت این است که نسل ما و نسل‌های قبل از ما نسلی تبعیت‌پذیر بودند و اگر انتخاب پدر و مادر، حجاب بود بچه‌ها هم مطابق همان روال پیش می‌رفتند و مقاومتی نمی‌کردند. پس در نسل ما دو‌نهاد اثرگذار یعنی جامعه و خانواده روی هم فضایی را ایجاد کرده بودند که فرزندان به سمت حجاب و عفیف‌بودن می‌رفتند.

در حقیقت خانواده ها طوری رفتار می‌کردند تا ما را بعمد و البته با میل و رغبت خود ما، به سمت حجاب ببرند، یعنی درست برخلاف روش‌های مرسومی که قصد جا انداختن حجاب به وسیله اجبار را داشتند و دارند.

پس طبق گفته‌های شما چون ادبیات و فضای زمان حال با ادبیات و فضای آن دوره فرق کرده، دیگر نمی‌توان حجاب را مثل زمان ما برای بچه‌هاجا انداخت. درست است؟

در ادبیات زمان انقلاب و جنگ، حجاب جایگاه ویژه‌ای داشت و اساسا بعنوان یکی از نمادهای آن به حساب می‌آمد؛ اما ادبیات امروز ما بویژه در دهه اخیر، برگرفته از ادبیات اروپا و آمریکاست، یعنی ادبیاتی که افراد را با مفاهیمی چون مردمسالاری، توجه به تک‌تک آدم‌ها، آزادی، حق اظهار نظر، توجه به اعتراض‌های درونی و... آشنا می‌کند.

در واقع در این سال‌ها عده‌ای به مردم ما گفتند که جوان باید حرف متفاوت بزند و بر محور انسان‌مداری حرکت کند و طبیعی است که این ادبیات تا چه حد با ادبیات قبل متفاوت بود.

از سوی دیگر در زمانه ما خانواده‌های زیادی بودند که به صورت عمیق وارد ماجرای حجاب می‌شدند، یعنی به حس فطری زیبایی​دوستی دخترها توجه می‌کردند و در عین حال، داشتن حجاب را ترویج می‌کردند. مثلا پدر من خیلی تاکید داشت که ما دخترها بهترین و زیباترین پارچه‌های چادری را داشته باشیم، چون معتقد بود ​دختر نوجوان باید زیبا و شیک باشد. از طرف دیگر در خانواده ما همیشه بر سر چادر و این‌که چرا حجاب را انتخاب کرده‌ایم مباحثه می‌شد و شاید این تدابیر حداقلی و دقیقی بود که در آن دوره جواب می‌داد.

پس می‌شود نتیجه گرفت که ما در سال‌های اخیر از روش‌های درست ترویج حجاب غفلت کرده‌ایم؟

بله، ما دقیقا غفلت کرده‌ایم و این غفلت هم دقت پدر و مادرها​و هم جوان‌ها را به سمت دیگر برد. ما قاعده عفاف و حجاب را در دینمان داریم، اما در تمام این سال‌ها کسی این قاعده را تعریف نکرد و چون ما قواعد بازی را بلد نبودیم و فکر کردیم به صورت خودکار، نسل به نسل، حجاب پیش می‌رود تا به اینجا رسیدیم. در این میان حتی ما یادمان رفت که اصل ماجرا، حجاب نیست، بلکه حیا و عفاف است و وقتی این دو در وجود شخصی شکل بگیرد حتما حجاب نیز (به عنوان بخشی از این دو مولفه)​پشت سرش خواهد آمد.

به نظرمی‌رسد برخی از چادری‌های نسل ما نیز نتوانستند با حجاب خود چهره‌ای مقبول در اجتماع ارائه دهند و به این روش حجاب را ترویج کنند؟

بله، درست است. هرچند این موضوع عمومیت ندارد. اگر قرار است ما در جامعه نقش الگو داشته باشیم باید رفتارمان هم متفاوت باشد تا افراد بتوانند الگوبرداری کنند. واقعیت جامعه این است که در کنار عده اندکی که با چادر مثلا به تکدیگری مشغولند، زنان فرهیخته و دانشمند همچنین آدم‌های اهل فهم و درک زیادی وجود دارند که ما از نقش آنها غفلت کرده‌ایم و آنها امکان بروز و ظهور و الگو شدن پیدا نکرده‌اند. 

تجربه نشان داده جوان‌ها از زن‌های با​حجاب مرتب،تمیز و شیک‌پوش حرف‌شنوی زیادی دارند، بویژه وقتی که چنین زنی یک رفیق شفیق اهل علم و یک مشاور خوب  باشد. واقعیت این است که چادری‌های ما در جامعه خیلی انفعالی عمل کردند و با افراد دیگر که ظاهر شبیه به آنها نداشتند خیلی قاطی نشدند و با آنها رفاقت نکردند.

این مساله شاید به این برگردد که آدم‌های مذهبی آنقدری که به حفظ موازین خودشان فکر کردند به ترویج قواعد و افکارشان نیندیشیدند. در حالی که من دینمدار که به حجاب و عفاف اعتقاد دارم و به فلسفه حجاب پی برده‌ام باید جرات ترویج آن را هم پیدا کنم. ما هیچ وقت به این مساله فکر نکرده‌ایم که اگر عفاف و حیا​جزو فطرت ماست، پس حتما جزو فطرت آدم کنار دستمان هم هست و اگر این بعد از فطرت او را باور کنیم حتما حجاب نیز در او متبلور می‌شود.

این روزها در کوچه و خیابان، مادران چادری زیادی را می‌بینیم که کنار دختر بدحجابش راه می‌رود و این پارادوکس عمیق، یک زنگ خطر است. این نشان می‌دهد که حجاب برای برخی از مادران عمیق و نهادینه نشده تا بتواند آن را به نسل بعد از خودش منتقل کند.

شما به نقش خانواده در نهادینه​کردن حجاب تاکید زیادی دارید، اما باید پذیرفت که جو جامعه آنقدر نسبت به گذشته (آن هم نه گذشته‌های دور)​متفاوت شده که تا حد زیادی کنترل از دست خانواده‌ها خارج شده​است. حالا چطور می‌توان این جو متفاوت جامعه را کنترل کرد؟

من معتقدم ​هیچ نهادی به اندازه خانواده، اثرگذار نیست گرچه نمی‌توانیم منکر نقش اجتماع، سیستم آموزشی و گروه همسالان شویم. یک خانواده مقید چارچوب‌دار قطعا می‌تواند فرزندان را مطابق هنجارهای خود تربیت کند؛ البته شاید این مساله در زمانی که فرزند وارد دوره راهنمایی می‌شود تا حدی کمرنگ شود و گروه همسالان جای خانواده را بگیرد.

بچه‌ها در این مقطع سنی دنبال الگو هستند که متاسفانه برخی خانواده‌ها نمی‌توانند این الگوها را به آنها بدهند، در حالی که اگر خانواده این نقش را بدرستی ایفا کند دیگر مشکلی نیست. در این میان مادر برای تبیین مولفه‌های هویتی به بچه‌ها نقش ویژه‌ای دارد. این مادر است که می‌تواند برای دختر توضیح دهد که اگر می‌خواهد نقش‌های اجتماعی را ایفا کند

 با حجاب​راحت‌تر می‌تواند به مقصودش برسد، چون دختری که حجاب دارد دیگران نه به خاطر زیبایی‌های ظاهری‌اش، بلکه به خاطر محسنات اخلاقی، رفتاری و توانمندی‌هایش به او توجه می‌کنند و این همان نقطه‌ای است که پدر و مادرها بد عمل می‌کنند. پدر و مادرهای ما یک ایراد دیگر هم دارند و این‌که آن آدم قوی که در اجتماع با قدرت ظاهر می‌شود را پسر می‌دانند، پس دختر با این عقده وارد اجتماع می‌شود و چون حجاب را مانع از رشد اجتماعی و قوی شدن می‌داند با آن مخالفت می‌کند.

در واقع پدر و مادرهای ما نتوانسته‌اند حضور اجتماعی دختر و زیبایی‌های ظاهری و باطنی را با هم جمع کنند و به دختر یاد بدهند که چطور از مصادیق هویتی‌اش- که همان زیبایی و ظرافت است- دفاع کند. به عبارت دیگر، ما نتوانسته‌ایم به او بگوییم​این‌حجاب است که تو را در اجتماع مساوی با مرد قرار می‌دهد و اگر می‌خواهی برابر باشی و حرفت را بزنی، بدون این‌که ظاهرت حواس کسی را پرت کند باید حجاب داشته باشی.

ما یک ایراد دیگر هم داریم و آن این‌که توجه نداریم که محیط امن خانه محل به ظهور رساندن زیبایی‌های دختر است. در واقع ما به آراستگی در محیط خانه اهمیت نمی‌دهیم و همین سبب می‌شود تا دختر که به صورت فطری، طالب زیبایی است محیط بیرون را برای ارضای نیاز فطری‌اش انتخاب کند.

به نظر می‌رسد مشکل دیگر ما داشتن جامعه‌ای دچار تعارض است. مثلا بعضی مدارس با حجاب برخوردی نرم دارند و بعضی دیگر برخوردی خنثی در حالی که در برخی مدارس مذهبی برخوردها سختگیرانه است.

بله، این تعارض وجود دارد و علت هم این است که ما بر سر ارائه یک تعریف واحد از حجاب به توافق نرسیده‌ایم و هر مرکزی بر اساس شناخت و برداشت خود از حجاب عمل می‌کند و فکر می‌کند آن روش بهترین روش است. ما در بحث عفاف و حجاب هیچ متولی واحدی نداریم که یک الگوی مشخص ارائه دهد، برای همین است که بعضی مدارس به روش‌های سنتی و اجبار روی می‌آورند و اسمش را تبعیت از قانون مدرسه می‌گذارند و بعضی دیگر کلاس‌های معرفتی برگزار  و روش‌های تشویقی را انتخاب می‌کنند.

در این میان خانواده‌ها چه کاری باید بکنند، یعنی شما برایشان چه نسخه عملی​می‌نویسید؟

نسخه اول این است که ما باید با روش‌های درست تربیتی، بچه را برای ورود به اجتماع واکسینه کنیم. در گام بعدی نیز باید به دنبال الگوسازی برای بچه‌ها باشیم که این نقش الگویی را یک معلم محبوب مدرسه ایفا کند. نسخه دیگر این است که ما باید برای اوقات فراغت‌هایی که به آن نگاه تربیتی نمی‌شود فکری کنیم و کنار هم‌نشستن‌های گروه همسالان را هدفمند کنیم تا بچه‌ها بتوانند در محیط اجتماع، فرصت طرح سوال و حرف‌زدن و رفع شبهه‌هایشان را به دست بیاورند.

اگر خانواده‌ای بتواند این وظیفه را بدرستی انجام دهد که به مقصود رسیده، اما اگر نتوانست باید بچه را وارد محیط‌های امن کند و کنار اهل علم و معرفت بنشاند.

درباره برخورد انتظامی با بد حجابی چه نظری دارید؟

البته ابتدا این را بگویم که پلیس کار خودش را درست انجام می‌دهد، چون چارچوب‌ها اینچنین برایش تعریف شده؛ کما این‌که نمی‌توان منتظر ماند تا جامعه را آب ببرد. اما مشکل این است که همه نهادهای مسئول یادشان رفته در این حوزه کار کنند و همه مسئولیت‌ها به گردن پلیس افتاده. خیلی ساده‌انگارانه است که ما فکر کنیم با برخوردهای انتظامی، حجاب رعایت می‌شود. در واقع ما با این روش راحت‌ترین کار را انتخاب کرده‌ایم در حالی که ما ابتدا باید برای فرد تفهیم اتهام کنیم و توضیح دهیم که رعایت‌نکردن حجاب از سوی شما باعث سلب آسایش از دیگران می‌شود. ما هیچ وقت مرز هنجارها و ناهنجاری‌ها را تعریف نکرده‌ایم و در نتیجه پلیس به عنوان خلافکار با بدحجابان برخورد می‌کند.

 ما باید به دنبال نهادهایی برویم که می‌توانند برای تعریف و حفظ حجاب به خانواده‌ها کمک کنند. همچنین سیستمی یکپارچه را تعریف کنیم که در آن همه نهادها دست به دست هم بدهند و برای ترویج حجاب کار کنند؛ البته ما حرف‌های شعاری زیاد زده‌ایم و در جلسات و نشست‌های مربوطه، خیلی سطحی و غیرکارشناسی پیشنهاد داده‌ایم و کارمان را به چاپ پوستر و برگزاری نمایشگاه و در نهایت برخورد‌های انتظامی محدود کرده‌ایم، غافل از این که فرزند ما در حال اثر​گرفتن از نزدیکان و همسالان خود است.

شما به الگو‌سازی برای بچه‌ها تاکید زیادی دارید، در حالی که ما برای ایجاد الگو برای جوانان هم مشکل داریم.

بله، ما معمولا الگوهایمان را خیلی قدسی و دور از دسترس ترسیم می‌کنیم به طوری که نوجوان فکر می‌کند هرگز نمی‌تواند مثل آن الگو بشود. مثلا ما از حضرت فاطمه یا حضرت زینب زیاد حرف می‌زنیم، اما نیامده‌ایم فرآیند تربیتی را که سبب ظهور این دو حضرت شد، واکاوی کنیم و از این شیوه‌های تربیتی استفاده کنیم. ما در ارائه الگوهای میانی هم ناموفقیم؛ یعنی آدم‌های الگویی که متعلق به نسل ما و ملموس باشند.

ما این را هم فراموش کرده‌ایم که گاهی حرف‌زدن از الگوهای باطل می‌تواند برای بچه‌ها نقش تربیتی داشته باشد؛ مثلا از کسانی حرف بزنیم که در هر دوره بنا برمصالح خود رنگ عوض می‌کنند.  در این میان، ما از یک موضوع دیگر هم غفلت کرده‌ایم و آن، عفاف و حیای مردان و پسران است، در حالی که اگر خانواده یک منظومه تربیتی داشته باشد برای تمامی نقش‌ها در خانه و رابطه بین این نقش‌ها برنامه خواهد داشت.

دستور دین به ما این است که دختران را محبتی و پسران را عزتی بار بیاوریم، اما ما اینها را فراموش می‌کنیم. ما اگر پسر را در محیط خانه طوری تربیت کنیم که رابطه‌اش با مادر و خواهر را مبتنی بر عزت و احترام تنظیم کند، وقتی وارد جامعه می‌شود در مورد تمام زنان و دختران مثل خواهر و مادر خودش برخورد می‌کند و هرگز نگاه آلوده که شأن زن را زیر سوال می‌برد، نخواهد داشت.

مریم خباز / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها