دنیای عجیب و غریب قصه‌های مارکز آنقدر جذاب و دوست‌داشتنی است که اهالی تئاتر را برای اقتباس‌ نمایشی تحریک کند. «پیرمردی با بال‌های بزرگ» به کارگردانی پرستو گلستانی، اقتباس نمایشی نیلو کروز از یکی از داستان‌های مارکز به اسم «پیرمرد فرتوت با بال‌های بزرگ بزرگ» است که مثل بیشتر وقت‌ها در شهر خیالی مارکز ـ ماکوندو ـ اتفاق می‌افتد. داستان از پیداشدن یک فرشته شروع‌ می‌شود؛ فرشته‌ای که معلوم نیست چرا راهش را گم کرده و دیگر توان پرواز ندارد.
کد خبر: ۵۱۴۰۹۶

ایده اصلی نمایش، پرداختن به روش برخورد مردم با او به‌عنوان یک عامل خارجی و بیرونی است. یک خواهر و برادر کوچک او را پیدا می‌کنند و برای مراقبت به خانه می‌برند، ولی پدرشان دون‌پلایو او را مصادره به مطلوب می‌کند و با نمایش‌دادن این موجود غریبه، برای خودش کاسبی راه می‌اندازد. مردم کنجکاو شهر برای دیدن او صف می‌کشند و حاضر می‌شوند به دون‌پلایو پول بدهند تا او پر، مو یا هر چیز دیگری را از فرشته بکند و برای شفا و تبرک به‌ آنها بدهد.

درونمایه و حرف اصلی نمایش نحوه برخورد با یک امر مقدس است. چیزی که بنا به کارکردهایی که درست یا غلط برایش قائلیم، قرار است مایه وصل و نزدیکی با خداوند باشد. اما آیا واقعا برخورد ما با یک امر مقدس و آسمانی، چقدر مطابق شأن آن است و چرا باید همیشه آنها را برای راه‌افتادن کار‌های زمینی خود بخواهیم؟ صحنه‌ای را به یاد بیاورید که مرد محقق برای آزمایش از فرشته خون می‌گیرد تا از راز و رمز او سر دربیاورد و لابد بعد هم به فکر تکثیرش بیفتد تا کار شفا‌دادن مردم تندتر پیش برود.

وقتی بچه‌ها او را پیدا می‌کنند و به بال‌هایش دست می‌کشند، دستشان بوی آسمان می‌گیرد. با تعاریف موجود، صرف حضور یک فرشته به اندازه کافی شوق‌انگیز است و معجزه حساب می‌شود. تعبیر شاعرانه بوی آسمان‌گرفتن دست بچه‌ها هم به همین موضوع اشاره دارد. اما اهالی از او انتظار بیشتری دارند و همین «انتظار» است که زمینه را برای سوءاستفاده دون‌پلایو پدر بچه‌ها فراهم می‌کند. او فرشته را به قفس می‌اندازد و بابت دیدنش و بر اساس تعداد دعایی که قرار است از بینندگان برآورده کند، کنتور می‌اندازد. اوج این اتفاق وقتی است که با راه‌افتادن سیرک دختر عنکبوتی رقیبی برای او پیدا می‌شود و او را به تکاپو وامی‌دارد تا بازاری را که از دست داده، دوباره به‌دست بیاورد. این وسط هیچ‌کس جز بچه‌ها به خود فرشته فکر نمی‌کند و زبان بی‌کلام او را نمی‌فهمد. این شاید اشاره باشد به نزدیکی کلام و عوالم بچه‌ها به معنویت و ملکوت و یادآور این کلام مسیح است که: «تا مثل کودکان ساده نشوید، به ملکوت خدا نزدیک نمی‌شوید.»

نمایش، گره‌گشایی تراژیکی دارد؛ فرشته با تلاش بچه‌ها دوباره برای پرواز آماده می‌شود و از زمین می‌رود. کمک بچه‌ها به او با وجود علاقه‌‌شان، نشانه‌ای است برای رسیدن آنها به این درک و آگاهی که سادگی و بی‌ریایی فرشته با دنیای وارونه‌ای که در آن زندگی‌می‌کنند، چندان همخوانی ندارد و لذت آنها از حضور او با اذیت و آزار فرشته و از بین‌رفتن حرمتش همراه است.

اما بچه‌ها هم بالاخره بزرگ می‌شوند و به احتمال زیاد نگاهی مثل الانِ بزرگ‌ترهایشان خواهند داشت. این سپیدخوانی و ادامه نانوشته نمایش است. ضمن این‌که چرایی حضور یک فرشته خسته و غمگین روی زمین که چیزی از گذشته‌اش نمی‌داند و حافظه‌اش را از دست داده، حدس و گمان‌های دیگری را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند؛ موضوعی که می‌تواند دستمایه کار دیگری در همان فضای خاص و فانتزی مارکز باشد.

پرستو گلستانی در مقام کارگردان با استفاده از ویژگی‌های سالن انتظامی خانه هنرمندان، کارش را به سبک یک نمایش میدانی یا تعزیه برای ما اجرا کرده و حضور تماشاگران دور تا دور صحنه به سبک نمایش‌های اینچنینی، باعث شده قواعد کلاسیک کارگردانی چندان نمود نداشته باشد. ضمن این‌که با تم اصلی نمایش که تعزیه‌ای است برای یک فرشته، همخوانی دارد.

با این حال او تلاش کرده است با طراحی حرکات موزون و موسیقی زنده، فضای شوخ و شنگی ایجاد کند، چیزی که یکدست نبودن بازیگران انتخاب شده کمی به آن لطمه زده است.

کار گلستانی دومین نمایشی است که بر اساس این داستان مارکز اجرا می‌شود. شهریور و مهر 89 آزاده انصاری نیز نمایش «ماکوندو» را با متنی از آرش پارساخو و بازیگرانی مثل سیامک صفری، افسانه ماهیان، رامین سیاردشتی و... به روی صحنه برد و همین دست ما را برای مقایسه و تطبیق دو اجرایی که از این داستان اقتباس شده‌اند، باز می‌گذارد. اما به طور کلی می‌شود گفت که کار زنده‌ ـ عروسکی انصاری فانتزی‌تر، شیرین‌تر و نزدیک‌تر به حال ‌و هوای نویسنده از کار درآمده بود. نتیجه‌ این‌که دست کم در اقتباس شاید بهتر باشد ابتدا کارگردان بختش را با نویسنده‌های وطنی آزمایش کند و در مراحل بعد به سراغ اقتباس‌های خارجی برود.

جابر تواضعی‌ /‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها