یه‌وقتایی باید یه کم‌ حوصله داشت

کد خبر: ۴۹۳۹۲۴

 از اون به بعد خیلی شب‌ها با همین فکر خوابش می‌برد؛ با این فکر از جاش بلند می‌شد و با این فکر تو پیاده‌رو و خیابون قدم می‌زد. گذشت و گذشت تا بالاخره بچه‌دار شدن؛ اون بابا شد با همه خوب و بدهایش. اگه می‌گم خوب و بدهاش ناراحت نشین؛ می‌دونم که باباها و مامانا بدی ندارن یا اگه دارن خیلی کم دارن؛ اما رابطه آدما با هم مطلق نیست؛ هیچ رابطه‌ای، حتی رابطه پدر و فرزند یا مادر و فرزند.

هرقدر هم این دوتا قربون صدقه بچه‌شون برن یه‌وقتایی می‌شه که به یه دلیل‌هایی از سرو صدای بچه خسته می‌شن. همه پدر و مادرا این حالت رو تجربه‌کردن.

تا اینجا همه چی طبیعی پیش رفته بود، اما ماجرا از وقتی شروع شد که همسرش شروع کرد به ایراد گرفتن به این رفتار او؛ که البته غیرطبیعی نبود. اشتباه نکنید، رفتار همسر مکرمه‌رو نمی‌گم؛ رفتار پدر طبیعی بود. او هم یه وقتایی خیلی خسته از سر کار به خونه میومد. یه وقتایی کارش به هم می‌پیچید. یه وقتایی هم بدهکاری داشت و خیلی یه وقتای دیگه... البته بابای خوب داستان ما هیچ‌وقت برای این یه وقتا بد اخلاقی نمی‌کرد؛ فقط یه کمی تو خودش بود و مثل وقتای دیگه سرحال نبود. این‌جور وقتا کمتر حوصله بچه نازنینش رو داشت؛ البته اونم فقط چند دقیقه. بعد که دست و روش‌رو می‌شست و یه کمی آروم می‌گرفت و خنده‌های شیرین بچه‌رو می‌دید، دلش چنان نرم می‌شد که نوزاد رو محکم به سینه‌ش می‌چسبوند. اما بعضی وقتا تو همین چند دقیقه که می‌شد با حوصله تموم بشه، کاسه صبر خانم لبریز می‌شد و یه اتفاقایی می‌افتاد که گرهی رو که حتی بدون دست هم خود به خود باز می‌شد، اون‌قدر کور می‌کرد که باید با دندون باز بشه.

البته خانم‌ها گله نکنن؛ می‌دونم و می‌دونیم که برعکس این حالت هم وجود داره؛ بعدا در این مورد هم می‌نویسم. این شروع یه ماجرا بود. ماجرای کوچیکی که می‌تونه همه خونه‌داری خانم خونه‌رو تحت‌الشعاع خودش قرار بده ودرجه گرمای چاردیواری‌رو حسابی بکشه پایین.

پس یادمون باشه تو این یه وقتایی که خیلی هم زیاد نیستن، یه کم آستانه تحمل‌مون رو بالاتر ببریم. گاهی یه کم حوصله، یه قدری صبوری و یه خورده مهربونی می‌تونه دوای خیلی از بی‌حوصلگی‌ها و مشکلات کوچیک و بزرگ باشه.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها