در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
این گروه اسلامی در سالهای مبارزه خود علیه رژیم اشغالگر قدس حوادث تلخ و شیرین فراوانی را تجریه کرده است، اما بی شک روز 25 ماه میسال 2000 به خاطرهای فراموش نشدنی برای اعضای حزب الله و طرفداران آن در اقصی نقاط دنیا تبدیل شده است. در چنین روزی ارتش رژیم صهیونیستی پس از 22 سال اشغال، از جنوب لبنان به صورت ذلت باری عقبنشینی کرد؛ عقب نشینی که بعدها افسران نظامی این رژیم از آن به عنوان فرار یاد کردند. به عقیده بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان این عقبنشینی به دلیل حملات سخت مقاومت اسلامی لبنان صورت گرفت.
در سالروز چنین ایامی، خبرنگار واحد مرکزی خبر در گفتوگویی مشروح با سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان به بررسی فعالیتهای این جریان پرداخته است.
نصرالله در این گفتوگو به بیان روابطش با جمهوری اسلامی ایران و همچنین تشریح دیدگاههایش در خصوص رژیم صهیونیستی و تهدیدات همیشگیاش رژیم پرداخته است.
در مواضع رهبران لبنان در این 30 سال گذشته و در بیانیههایی که حزبالله داده و در حرکتهایی که کرده تا حدود زیادی اهداف و ماموریتها و رسالتهایش روشن است ولی به هر حال شرایط و زمان تغییر میکند. امروز و در این مقطع از زمان، شما مشخصا چه رسالتی را برای حزبالله لبنان و شخص خودتان و این جنبش قائل هستید و پیگیری میکنید؟
بسمالله الرحمن الرحیم؛ در واقع راه اصلی حزبالله در این سالها تغییر نکرده است، حزبالله در سال 1982 میلادی به علت اشغال سرزمین لبنان توسط رژیم صهیونیستی تاسیس شد و از آن سال تاکنون ما با پروژه توطئههای آمریکایی ـ اسرائیلی روبهرو هستیم که میخواهد به کشورمان و تمام منطقه سلطه پیدا کند. این پروژه دارای بخشها و جایگزینهایی است. شما وقتی یک قسمت از نقشههایشان را خنثی میکنید آنها به جایگزین دیگری منتقل میشوند. پیش از سال 2000 میلادی ما مستقیما با اشغالگرها که در سرزمین ما حضورداشتند روبهرو بودیم و خداوند ما را نصرت و یاری کرد تا اشغالگران را از سرزمینمان و جنوب لبنان بیرون کنیم، ولی لبنان امروزه نیز در معرض تهدیدها، طمعها و تعدیهای رژیم صهیونیستی است و اسرائیل هر روز لبنان را تهدید میکند. رژیم صهیونیستی، سرزمین فلسطین را اشغال کرده است و سعی میکند بر منطقه چیره شود، پس علتها و موضوعات اصلی که حزبالله در ابتدا مطرح کرد تاکنون وجود دارد. در صورتی که وضعیت و شرایط سیاسی تغییر کند ممکن است شکل درگیری را نیز تغییر بدهد اما حقیقت و جوهره درگیری با رژیم صهیونیستی تاکنون همان بوده است.
یکی از اهداف اساسی حزبالله که در بدو تاسیس خودش اعلام کرده منع مداخله بیگانگان در لبنان و همین طور بیرون کردن اشغالگران از سرزمین لبنان بوده، الان تقریبا به جز یک مساحت بسیار بسیار کوچک، اسرائیل دیگر در لبنان حضور ندارد اما به هر حال ماهیت اسرائیل برای لبنان، تهدیدآمیز خواهد بود. با توجه به این شرایط و با وجوداین که الان عملا دیگر اسرائیل داخل لبنان نیست آیا همین کافی است که حزبالله همچنان مشی گذشته خود را ادامه بدهد؟
درست است که رژیم صهیونیستی در منطقهای کوچک یعنی در منطقه بشعا و تپههای کفرشوبا مستقر است ولی اسرائیل هر روزه لبنان را تهدید میکند، آن هم به وسیله جنگ. نابودی آن و زدن بنیادهای اساسی آن. طمعهای اسرائیل پایان نیافته و همواره از نیاز به آبهای موجود در لبنان صحبت میکند و بالاخره شما باید همواره آماده و حاضر باشید تا از هر تجاوزی جلوگیری کنید.
امروزه که شما در بنت جبیل بودید و مشاهده کردید که بنت جبیل در امنیت و آرامش و ثبات کامل بهسر میبرد علت آن حضور و وجود مقاومت است. چون وجود مقاومت خود مانع و بازدارنده و حاجزی است تا دشمن یعنی رژیم صهیونیستی به لبنان تجاوز نکند، بله تاکتیک تغییر میکند امروز عملیات جنگی در جنوب لبنان وجود ندارد ولی مقاومت آماده است و حضور دارد تا هرگونه تعدی و تجاوز را خنثی کند.
آقای نصرالله، عدهای حزبالله را متهم به شیعهگری و قومگرایی میکنند آیا حزبالله واقعا چنین نگاههایی به ماهیت خودش و چنین رسالتی را برای خودش در ماموریتها قائل است یا خیر؟
اولا حزبالله یک جنبش اسلامی است، به اسلام ایمان دارد و اسلام را مبنای خود میداند و ملتزم به اسلام است و این مسالهای آشکار است و دوم اینکه حزبالله متشکل از عدهای مردم است که به مکتب اهلبیت علیهمالسلام ایمان دارند و به طور خلاصه این عده شیعه هستند و به مکتب شیعه ایمان دارند. حزبالله یک جنبش اسلامی است و از شیعیان اهلبیت علیهمالسلام هستند ولی عملکردش برای تمام لبنان اعم از مسلمانان و مسیحیان است و برای تمام آنها فعالیت میکند. ایستادگی حزبالله در شکل ثانوی در برابر پروژههای آمریکایی یا اسرائیلی است که در واقع از امت و ملتهای منطقه دفاع میکند. از مقدسات مسلمین و مسیحیان در یک زمان دفاع میکند و برای همین متهم نمودن حزبالله به طایفهگری و فعالیت برای یک گروه مشخص اتهامی نادرست است. رفتار حزبالله طی 30 سال تاکید میکند که حزبالله یعنی در خدمت عربها و مسلمانها و تمام ملت مسلمان است.
آقای نصرالله آنچه که واقعا جای شگفتی دارد این چند روزی که ما در لبنان بودیم همه گروههای مذهبی و همه طوایف، هم حزبالله و هم شخص شما را خیلی دوست دارند و شما را در واقع به نوعی منجی کشورشان میدانند، این به وضوح در گفتوگوهایی که با مردم داشتیم دیده میشد اما آیا واقعا به طور عملیاتی در حزبالله حضور و مشارکت دارند مثلا آیا سنیها، مسیحیها، شعب مختلف اهل سنت و مسیحیت در حزبالله حضور و مشارکت فعال دارند یااگر بخواهند داشته باشند شما چنین اجازهای را به آنهاخواهید داد یا خیر؟
در واقع حزبالله در لبنان هم دارای یک سازماندهی و یک جریان است. در درون سازماندهی حزبالله غیر از شیعه وجود ندارد چون حزبالله حزب عقیدتی است یعنی هر کس میخواهد در حزبالله باشد باید به عقاید فکری و ایدئولوژی آن پایبند باشد.
یعنی حتی اگر آنها مایل باشند شما اجازه نمیدهید؟
پوزش میخواهم، یعنی درسازماندهی حزبالله این قاعده استوار شد و این که اعضای آن باید شیعی باشند ولی سازمانهای مرتبط دیگری وجود دارد که با حزبالله همکاری جدی دارند یا حزبالله از آنها حمایت میکند به نام گروههای لبنانی برای مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل که تشکیلاتی جهادی است و امکان دارد مسلمانان از هر گروه و مسیحیان از هر جریانی داخل آن بشوند و توافق سر پذیرش این مساله که اسرائیل دشمن ماست و باید علیه دشمن مقاومت کرد در دایره وسیعتر احزاب و تشکلهای گوناگون وجود دارد که به گروهها و حزبهای دیگر وابسته هستند که دارای عقاید و فکرهای دیگری است که ما با آنها یک جبهه تشکیل میدهیم و با آنها در یک چارچوب، همکاری و مشارکت میکنیم.
آقای نصرالله شما دوست دارید حزبالله نماد و سمبل چه چیزی در لبنان باشد و در جهان به کدام یک از این عبارات که من میگویم شناخته بشود:
حزبالله نماد همه مردم لبنان است، نماد شیعیان لبنان است، نماد شیعیان جهان است، نماد مسلمانان است، نماد آزادیخواهان است، نماد مقاومت اسلامی یا چیز دیگری به غیر از اینها؟ منظورتان از نماد چیست؟
یعنی سمبل، یعنی شما دوست دارید که رهبر مثلا شیعیان جهان باشید که حزبالله چهره شیعیان را در جهان نشان بدهد، دوست دارید حزبالله چهره مسلمانان را در جهان نشان بدهد، یعنیچه گروهی را دوست دارید حزبالله در دنیا نمایندگی بکند؟
حزبالله به دنبال ارائه نماد و سمبلی خوب و ناب و پیشرفته و درخشان از یک جنبش جهادی ـ اسلامی است و این که به جهانیان بگوید این است اسلام و این است مقاومت که از اسلام الهام گرفته و در خدمت کشور و امت و ملت خود است. پس چهره مقاومت اسلامی و جهادی و پایبند به مبادی و ثوابت ملی و اسلامی و همچنین مبادی و ثوابت است و در برگیرنده دلنگرانی نسبت به اخلاقیات اسلامی است. این نمادی است که امید داریم نماینده آن باشیم.
جناب آقای نصرالله امروز حزبالله در کنار این که یک سازمان قدرتمند نظامی دارد به وضوح میشود در لبنان دید که فعالیتهای عمرانی، بهداشتی، فرهنگی، رفاهی و امثالهم را هم دارد. فکر نمیکنید در مفهوم این حرکتها به نوعی تشکیل دولت در دولت در لبنان باشد. بخصوص این که دولت فعلی که به موجب پیمان طائف تشکیل شده است در واقع مورد تایید خود شما نیز به نوعی بود، و شما الان در مجلس و در دولت هم وزیر دارید و هم نماینده آیا این موازیکاری به نظر شما برای کشور خوب است؟
میدانید اوضاع در لبنان با دیگر جاها متفاوت است. بویژه اگر مساله نظامی را مستثنی بدانیم در مسائل دیگر در لبنان تمام گرایشهای دیگر و تمایلات فکری و سیاسی میتوانند دارای جمعیتهای قانونی باشند و موسسههای مجازی هستند که میتوانند مدرسه تاسیس کنند و برنامهها و فعالیتهای اجتماعی و خیریه داشته باشند. بیمارستانها و دانشگاهها تاسیس کنند. این فعالیتها در لبنان آزاد است و علت آن گوناگونی اقوام موجود در کشور است و دیگر این که دولت تمام این فعالیتها را انجام نمیدهد و زمانی که دولت به ملت لبنان و تمام اقوام اجازه فعالیت داده است تا موسسههایی از این قبیل به پا کنند چنانچه ما دارای چنین موسسههای فرهنگی، فکری، اجتماعی، خدماتی و اقتصادی باشیم تمام گروههای دیگر نیز دارای آن فعالیتها هستند. پس این امر مخصوص حزبالله نیست بلکه ما با تاخیر شروع کردیم اما در بخش نظامی باید گفت قدرت نظامی ما در مسائل داخلی درگیر نیست بلکه ما با تاخیر شروع کردیم و هیچ وقت در امور و امنیت داخلی که ارتش و سازمان امنیت عهدهدار آن است، دخالت ندارد. ارتش نظامی تنها نیروی مقاومت است و نیرویی مخفی و مستتر است. آشکار نیست و تنها در برابر دشمن ما یعنی رژیم صهیونیستی به خدمت گرفته میشود. شما میتوانید در جنوب لبنان گردش کنید. شما به آنجا رفتید آیا یک تفنگ را در آنجا دیدهاید؟ یا کسی را با سلاح مشاهده کردید؟ اصلا نیروی مقاومت نیروی نظامی مخفی است و فقط هنگامی که لبنان در معرض تهاجم دشمن قرار میگیرد نمایان میشود. تا زمانی که دشمن وجود ندارد این نیرو مخفی است و در امور داخلی دخالت نمیکند. امنیت درونی و ثبات کشور و مشکلات به موازات حکومت تشکیل ندادهایم.
خب به این ترتیب هم آن طوایف و گروههایی که حضرتعالی هم اشاره کردید این حق را برای خودشان قائل هستند که در تمام این حوزهها فعالیت کنند. همانطور که باز شما اشاره کردید قبل از شما این کارها را کردهاند و حزبالله حتی قدری دیرتر این کارها را شروع کرده است. فکر میکنید ادامه این وضع اجازه بدهد به مفهوم آنچه که در علوم سیاسی مصطلح است نیشین استیت یا دولت ـ ملت در لبنان تشکیل شود یعنی یک ملت واحدکه خودشان را پیش از آن که متعلق به یک طایفه یا گروه مذهبی بدانند متعلق به لبنان بدانند و یک کشور و یک ملت و یک دولت واحد در لبنان تشکیل شود. آیا چنین چیزی اصلا امکانپذیر هست با این روند؟
مشکل در این است که مقاومت سعی میکند کمبود موجود را پر کند. از زمان شروع به فعالیت یعنی از زمان مقابله با رژیم صهیونیستی ما از حکومت میخواستیم تا وظایف خود را انجام دهد ولی حکومت به وظیفه خود عمل نکرد. از جنوب دفاع نکرد و برای آزادی جنوب اقدامی نکرد پس بخشی از ملت لبنان مجبور شد تا سلاح حمل کند تا از وجود و سرزمین خود دفاع کند. آنچه ما میخواهیم این است که یک حکومت قوی و یک دولت عدالتخواه در لبنان به پا شود و هنگامی که یک دولت قوی و عدالتخواه در لبنان به پا شود که ملت و سرزمین خود را در برابر هر تجاوزی حمایت کند در آن هنگام دیگر احتیاج به افرادی که سلاح حمل کنند و گروه مقاومت تشکیل بدهند تا در برابر اسرائیل و تجاوز به لبنان دفاع کنند، نخواهد بود. شروع ما این است و ما آرزوی این را داریم.
اگر منافع حزبالله با منافع دولت لبنان در تضاد قرار بگیرد و بحث منافع ملی و امنیت ملی در بین باشد، شما کدام را به کدام ترجیح میدهید؟
من جواب فرضی نمیدهم. در واقع ما همیشه منافع ملی را به منافع هر گروهی از جمله گروه خودمان ترجیح میدهیم. در این 30 سال هم این کار را انجام دادهایم و تاکنون هم آن را ادامه دادهایم.
به هر حال الان دولت آقای نجیب میقاتی بر سر کار است. آیا شما در حال حاضر از این دولت حمایت میکنید؟ خب عدهای شاید دوست ندارند تا بهار 2013 ایشان ادامه بدهند و طبیعتا هم در مجلس و هم در دولت کسانی هستند که با موضع شما در قبال سوریه ممکن است خیلی موافق نباشند. بهرغم همه اینها باز شما از دولت مستقر حمایت میکنید؟
وجود حکومت فعلی بدون در نظر گرفتن قدرت با توان انجام ماموریت او برای دفاع از کشور، خود عاملی برای ثبات، استقرار و امنیت در لبنان است. برخی میخواهند پای فتنه را در لبنان بازکنند و افرادی میخواهند وضعیت را واژگون کنند. اعتقاد ما این است که وجود حکومت فعلی مانع از بروز فتنه است و به ثبات و امنیت کمک میکند. در نهایت ممکن است بتواند بسیاری از مشکلات موجود در لبنان را نیز برطرف کند. حکومت دیگری نمیتواند این را انجام دهد. البته در درون حکومت اختلافاتی در مورد سوریه و مسائل دیگر وجود دارد ولی ما توافق کردهایم که هر کسی بر مواضع خود ثابت قدم باشد و از وحدت دولت و بودن آن تا زمانی که منافع ملی آن را اقتضا کند، حمایت کنیم.
شما در حکومت به اندازه درصد شیعیان لبنان که طرفدار شما هستند به سهم خودتان قائل هستید، چیز بیشتری نمیخواهید؟
آنچه که اکنون درجریان است، این چنین نیست؛ یعنی تقسیمات کنونی درصدهای موجود را رعایت نمیکند. آن هم به علت پیچیدگی قومیگری موجود در کشور است مثلا همه اتفاقنظر دارند که نسبت مسلمانان از لحاظ جمعیتی بیشتر از جمعیت مسیحیان است؛ ولی با وجود آن در توافقنامه طائف بر آن توافق شد که مناصب، به تساوی تقسیم شود یعنی حکومت نصف به نصف، مجلس باز هم نیم به نیم و الی آخر. اعتقاد ما فعلا باقیماندن بر همین وضعیت است تا این که روزی بیاید که ملت لبنان به لغو طایفهگری سیاسی در لبنان توافق کند در آن هنگام حسابهای دیگری به وجودخواهد آمد.
بیست و پنجم ماه می، سالروز بیست و پنج می 2000 بود که اسرائیلیها از جنوب لبنان خارج شدند. خروج اسرائیلیها در آن تاریخ از جنوب لبنان یک اقدام تاکتیکی بود یا آنها واقعا مجبور به عقبنشینی شدند. جناب آقای نصرالله؟
نه، آنها از خاک لبنان بیرون رانده شدند. آنها هنگامی که در سال 1982 وارد لبنان شدند تا اینجا یعنی نواحی جنوب بیروت رسیدند. حدود نیمی از نواحی لبنان در اشغال آنها بود، چون مقاومت از ساعتهای آغازین اشغالگری شروع شد و ارتش رژیم صهیونیستی متحمل زیان میشد که این نقطه ضعف آنهاست. آنها در مدتی کوتاه مجبور به عقبنشینی از ناحیه جنوب بیروت به سوی صیدا شدند و در سال 1985 از شهرهای صیدا و ثور و بنقیه به سوی مرزهای لبنان عقب رانده شدند. اگر مقاومت نبود؛ ارتش اسرائیل در مرزهای لبنان میماند و خارج نمیشد ولی زمانی که فهمید با مقاومت جدی و فعالی طی 15 سال از سال 85 تا سال 2000 روبهروست از مرزهای لبنان عقبنشینی کرد، زیرا عملیات مستمر و روزانه بود و ارتش اسرائیل در منطقه محدودی از مرز استقرار داشت و همواره زیر بمباران و مین وکمین بود و زیانهای بسیاری به او میرسید. از اینرو به این نتیجه رسید که ماندن هزینهبر است پس بهتر دید که خارج بشود. آنچه در 5 می2000 اتفاق افتاد، شکست واقعی برای اسرائیل بود. این ادعای شخصی من نیست بلکه خود آنها این مساله را اعلام کردند، آنها میگویند که این یک شکست تاریخی بود.
جناب آقای نصرالله پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه واقعا یک اتفاق حیرتانگیز و غیرقابل باور بود برای کسانی که مسائل خاورمیانه و لبنان را میشناسند و از قدرت نظامی اسرائیل اطلاع دارند. آیا این واقعا حاصل قدرت حزبالله بود یا حاصل ضعف اسرائیل یا هر دو؟
اولا این پیروزی نصرتی از جانب خداوند متعال بود، یعنی واقعا وقتی از نصرت الهی صحبت میشود باید گفت پیروزی جنگ 33 روزه نصرت بزرگ الهی بود و آنچه اتفاق افتاد شبیه یک معجزه بود و خداوند وعده خود را برای بندگان صالحش تحقق بخشید. بدون شک ارتش اسرائیل از قویترین ارتشهای منطقه است و جنگ اصلی ما با نیروهای هوایی اسرائیل بود که یکی از قویترین نیروهای مسلح در منطقه خاورمیانه است. ما نمیتوانیم بگوییم که اسرائیل ضعیف بود بلکه ارتشی قوی داشت و بین حزبالله و ارتش اسرائیل از نظر قدرت و توانایی جنگی، هیچ تناسبی وجود نداشت؛ نه در تعداد و نه در ابزارها، نه در تواناییها و نه در مهارتها. بله مساله اینجا بود که اسرائیل تجاوزگر است و ملت تصمیم گرفت که جلوی آنها بایستد و گروههای مجاهدان و مومنان مخلص و راستگو دانستند تکلیف شرعیشان چیست و به تکلیف خود عمل کردند و سرهایشان را به خداوند سپردند، به خداوند تکیه کردند و خداوند هم وعده خود را محقق کرد. اگر خدا را نصرت دهید، خداوند شما را نصرت خواهد بخشید و گامهایتان را ثابت میکند. این مصداق آیه بود و برای همین بنده از لحاظ معادلات مادی و محسوس نمیفهمم در این 33 روز چه گذشت. چون دقیقا اطلاع دارم ما چه داریم و اسرائیل چه دارد و این نظر شخصی من است و به نظر خودم آنچه در این 33 روز اتفاق افتاد، نصرتالهی و محقق شدن وعده الهی به صورت واقعی است.
رمز این که شما توانستید این نصرت الهی را از آن خودتان کنید چه بود؟
خداوند سبحان و تعالی زمانی نصرت خود را به بندگانش نازل میکند که قبلا آنها را آزمایش کرده است. امیرمومنان علی(ع) درگفته خود میفرماید یک روزی ما به دشمنان پیروز میشویم و یک روزی آنها ظفر مییابند، ولی وقتی خداوند صداقت ما را میبیند نصرت پیروزی را بر ما و فراری را بر دشمنان نازل میکند. یعنی خداوند طی امتحان خود به این گروه از مردم، وقتی که آنها راستگویی خود را اثبات کنند، نصرت خود را نازل میکند. آنچه در لبنان طی دهها سال انجام پذیرفت و بویژه پس از سال 82، برای تحقق این تجربه جدید مردم مخلص و صادق بودند که در برابر اشغال رژیم صهیونیستی سالها مقاومت کردند. شهیدان، مجروحان و زندانیان بسیاری تقدیم کردند و از مسئولیت و کرامات خود شانه خالی نکردند. سالها اذیت و آزار و عذاب را تحمل کردند، فداکاری و ایثار بسیار از خود نشان دادند، پس از این تجربه طولانی باور این مردم به خداوند به ایمانی بزرگ بدل شد و اطمینان آنان به وعده الهی استوار گردید. توکل آنان به خداوند، توکل بدون حد و مرز است. این از یک جهت. آنها همچنین اثبات کردند که در این فداکاری بزرگ، کاملا آماده هستند. باید بدانیم طی 33 روز نیروی هوایی اسرائیل، موشکهایی که در این مساحت کوچک بر سر این مجاهدین و مردم ریخت بیشتر از تمام موشکهایی است که در جنگهای عربی ـ اسرائیلی شلیک کرده، ولی احدی از آنان میدان را ترک نگفت، احدی برای تسلیم قدمی پیش نگذاشت، همه آمادگی فداکاری تا رمق آخر، تا آخرین قطره خون و تا آخرین کودک و مرد و زن را داشتند. این آمادگی معنوی که به آن رسیده بودند، نتیجه 20 یا 30 سال یا بیشتر بود. سالها صبر و فداکاری و ایثار اثبات نمود که اینها افراد بالیاقتی هستند. برای اینکه خداوند نصرت خود را بر آنها نازل کند.
بعد از جنگ 33 روزه و پیروزی حزبالله، اسرائیلیها در اظهارات مقامات مختلفشان اعلام کردند که ما تمام زیرساختهای حزبالله در لبنان را از بین بردهایم و حزبالله دیگر نمیتواند آن توان اطلاعاتی ـ عملیاتی قبل از جنگ 33 روزه را بازسازی کند و داشته باشد و به عنوان مثال گفتند که اگر روزی ما بخواهیم به سوریه حمله بکنیم حزبالله هیچ دخالتی نمیتواند بکند یا اگر روزی مثلا ما با ایران درگیر بشویم و حزبالله هم به کمک ایران بیاید اسرائیل بیش از 300 کشته نخواهد داد. شما چقدر این حرف را تایید میکنید و آیا امروز حزبالله قدرت قبلا از جنگ 33 روزه را دارد یا خیر؟
امکان دارد برخی از اسرائیلیها این را بلافاصله پس از جنگ گفته باشند، ولی اکنون خود اسرائیلیها میگویند که حزبالله چندین برابر از آنچه در جنگ سال 2006 بوده، قویتر شده است و این یک حقیقت است. امروزه قدرت حزبالله، چه قدرت انسانی یا مادی یا نظامی یا امنیتی یا مردمی با قدرتش در سال 2006 قابل مقایسه نیست، یعنی قدرتی بس بیشتر، عظیمتر و گستردهتر است و اسرائیلیها برای آن حسابی جداگانه باز کردهاند و بیانیهها و اظهارات بسیاری داشتهاند و شما به این مطلب ایمان داشته باشید.
امروز اگر بخواهید مقایسه بکنید قدرت حزبالله را با سال 2006، چگونه مقایسه میکنید؟
نمیتوانیم درصد آن را بگوییم و همچنین صحیح نیست که درصد بگوییم، ولی میتوان گفت که مردمی بودن حزبالله قویتر از هر زمان از گذشته تا حالاست. تعداد افراد حزبالله بویژه مجاهدان و جنگجویان آن بیشترین تعداد از هر زمان گذشته را دارد و قدرت سلاحهای آن بیشتر از هر وقت دیگر است. کافی است بگوییم که قدرت موشکی حزبالله آنقدر قوی است که در صورت تجاوز اسرائیل میتواند هر هدفی را در هر نقطه از سرزمین اشغالی مورد اصابت قرار بدهد و اسرائیلیها هم این را میگویند. اسرائیلیها مدتی پیش گفتند قدرت موشکی حزبالله را 90 درصد از کشورهای جهان ندارند. البته منظور، همه کشورها با هم نیست؛ بلکه در صورت مقایسه قدرت موشکی دولتها با حزبالله 90 درصد دولتها قدرت موشکی حزبالله را ندارند. این گفته خود اسرائیلیهاست و خب من نمیدانم که این مقایسه درست است یا خیر. چون قدرت موشکی این 90 درصد از کشورها را نمیدانم، ولی خب من میدانم قدرت نظامی حزبالله عموما با گذشته غیرقابل مقایسه است.
عدهای اصرار دارند حزبالله را شعبهای از ایران در لبنان تلقی کنند و به تعبیری اینطور عنوان میکنند که حزبالله ادامه ایران و خط مقدم ایران در منطقه خاورمیانه است و به نوعی همین ارتباطی را هم که شما به آن اشاره کردید مثلا حمایت ایران از حزبالله و حمایت مالی ایران از حزبالله را هم دلیلی بر این امر ذکر میکنند. آیا واقعا ارتباط و شکل ارتباط اینگونه است یا ایران حزبالله را به خاطر ماهیت مقاومتی و اسلامی آن مورد حمایت قرار میدهد؟ من حتی مثال بزنم در جریان جنگ 33 روزه خیلی از مطبوعات و شبکههای رادیو و تلویزیونی وقتی میخواستند در مورد جنگ 33 روزه اطلاعات و اخبار منتشر کنند، میگفتند درگیری ایران و اسرائیل یا میگفتند درگیری ایران و آمریکا، کمتر میگفتند درگیری حزبالله و اسرائیل.
آنچه در لبنان و منطقه ما معروف شد، این بود که این جنگ بین حزبالله و اسرائیل است. بله ممکن است که در پشت پرده به همین نام اطلاق میشد. به هر حال چنانچه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در یکی از خطبههای نماز جمعه بوضوح فرمودند که جمهوری اسلامی ایران از جنبشهای مقاومت در لبنان و همچنین جنبشهای مقاومت در فلسطین حمایت میکند و حماس و جهاد اسلامی را نیز برشمردند، پس چون جنبش حزبالله جنبش مقاومت است و برای آزادی سرزمین و برای دفاع از لبنان مذاکره میکند، جمهوری اسلامی ایران به آن یاری میرساند؛ چنانچه به مقاومت اسلامی در فلسطین در داخل و خارج آن نیز یاری میدهد. این یک حقیقت است که حزبالله یک حزب لبنانی است و رهبری و افراد آن نیز لبنانی هستند. یک روزی گرد میز گفتوگو بودیم و تمام افراد موجود از رهبران سیاسی لبنان بودند. یکی از آنان گفت که حزبالله برای محقق نمودن منافع ایران در لبنان کار میکند، بنده به ایشان گفتم حزبالله برای محقق نمودن منافع ملت خود کار میکند و جمهوری اسلامی ایران دارای تعهدات عقیدتی، دینی و اخلاقی در جهت حمایت از جنبشهای مقاومت است و ایران برای رضایت خداوند به ما کمک میکند، ولی ایشان از معنای قربتا الیالله چیزی نمیفهمید، گفت: آیا میتوان تصور کرد دولتی مثل ایران به حزبی لبنانی در مقابل هیچ، یاری برساند، بدون این که این مسئله در خدمت منافع آنان باشد؟ (البته این صحبت در سال 2006 چند روز پیش از جنگ بود)، به او گفتم حزبالله در سال 1982 تاسیس شده آیا میتوانی یک نمونه از عملکرد حزبالله بیاوری که به نفع ایران بوده و به نفع لبنان نبوده باشد؟ و این سخن در برابر تمام اعضای حاضر در جلسه بود، گفتم آیا یک نمونه دارید؟ تمام آنها ساکت ماندند. خب اگر حزبالله با حمایت جمهوری اسلامی ایران، ولی برای آزادسازی سرزمین لبنان، برای آزاد نمودن زندانیان لبنان و برای حمایت از لبنان و سروری لبنان و آبهای لبنان و کرامت لبنانیها میجنگد، چه مشکلی در آن میبینید، بلکه بالعکس ما باید از حمایتهای دولت جمهوری اسلامی ایران تشکر کنیم، چون به لبنانیها این امکان را داد تا آنها سرزمین خودشان را آزاد و از کشورشان دفاع کنند.
یعنی رابطه حزبالله با جمهوری اسلامی ایران در چارچوب روابط و پیمانهای معمول دوجانبهای که بین کشورها و پیمانهای منطقهای یا بینالمللی هست، اصلا نمیگنجد و از نوعی دیگر و در چارچوبی دیگر است.
این رابطه عقیدتی، ایمانی و اسلامی است و این رابطه شکلی از رابطه بین جهان عربی و اسلامی و جمهوری اسلامی ایران است که در این رابطه، جمهوری اسلامی ایران را یک تکیهگاه و حمایتکننده و یاریدهنده برای رسیدن به آرزوهای خود میداند و هر چه در لبنان اتفاق میافتد، برای منافع لبنان و برای منافع ملت است. آری گاهی نتایج مشترکی وجود دارد مثلا هنگامی که اسرائیل ناتوان بشود یا اسرائیل شکستی متحمل بشود، منفعتی کلی برای لبنان، سوریه، فلسطین، اردن، مصر، جهان عرب، ایران و پاکستان است. این منفعت برای تمام کشورهای اسلامی و عربی است و تنها به نفع ایران نیست. هنگامی که پروژه اسرائیل شکست میخورد، به صلاح تمام ملتهای عربی و اسلامی در منطقه است و تنها به نفع ایران نیست. ما به این رابطه از این دیدگاه نگاه میکنیم. این رابطه دارای پیوند عقیدتی، ایمانی، انسانی و اخلاقی است و صرفاً یک رابطه دو طرفه سیاسی و دیپلماسی رایج در جهان نیست.
جناب آقای نصرالله رابطه شخص حضرتعالی با حضرت آیتالله خامنهای چطور است؟
خداوند تبارک و تعالی بر من منت نهاد تا خیلی زود با ایشان آشنا شدم، وقتی که عمر کمی داشتم. میدانید هنگامی که حزبالله تاسیس شد، سال 82 همه ما جوان و نوجوان بودیم، سیدعباس موسوی رحمتالله علیه تنها 27 سال داشت و بنده 22 ساله بودم. در آغاز هنگامی که به جمهوری اسلامی ایران میرفتیم و با مسئولان ملاقات میکردیم و بنده از اولین جلسهای که تشکیل یافت، حضور داشتم. در همان زمان با رهبر معظم انقلاب آشنا شدیم. در آن زمان ایشان رئیسجمهور ایران اسلامی بود. علاوه بر آن چون بنده کوچکتر از دیگر برادران بودم و تحرکم آسانتر بود و تا حدودی هم زبان فارسی را بلد بودم، برادران اگر چیزی میخواستند، بنده به ایران میرفتم و این مساله آشنایی را با رهبری و مسئولان ایران بیشتر کرد و همچنین فرصت ملاقات با امام خمینی رحمتالله علیه را بیشتر کرد. از آن زمان آشنایی شخصی و نزدیکی با رهبری مدظلهالعالی پیدا کردم که این آشنایی تاکنون استمرار دارد. بنده و تمام دوستانم به ایشان محبت و عطوفت در دل داریم و به ایشان اعتقاد ویژهای داریم. در این باره به برادران گفتم و خدا را شاهد میگیرم، اعتقادم این است که در جهان اسلام بلکه درکره زمین من کسی را با عقلانیت و علم و حکمت و شجاعت و مدیریت و تمکن عقلانی و معنوی و روحی حضرت خامنهای مدظلهالعالی نمیشناسم که توانایی رهبری امت را داشته باشد و این اعتقاد من است و از روی تجربه 30 ساله و براساس بسیاری تفاصیل معتقدیم که ایشان از جانب خداوند تایید شدهاند و بر آن دلایل بسیاری دارم و میتوانم در این مورد در تلویزیون روزها برای اثبات مدعایم سخن بگویم و برای همین اعتقاد ما این است پس از رحلت امام خمینی رحمتالله علیه وجود رهبری، بزرگترین نعمت الهی بر سر این امت است که ما نیز بخشی از آن هستیم.
مقامات آمریکایی هر از گاهی در مورد احتمال حمله به ایران صحبت میکنند و از جمله گاهی میگویند همه گزینهها در مقابل ایران روی میز است. مقامات اسرائیلی با حرارت بیشتر در مورد اینکه روزی به ایران حمله بکنند صحبت میکنند، شما هم امروز جمهوری اسلامی ایران را خیلی خوب میشناسید و هم سابقه مبارزه با رژیم اسرائیل را دارید و آن طرف را هم خیلی خوب میشناسید. فکر میکنید آیا چنین احتمالی اساسا وجود دارد و اگر روزی چنین اتفاقی بیفتد، پیشبینی شما از نتیجه چنین حملهای چه خواهد بود؟
اساس این احتمال امکان دارد و کسی نمیتواند آن را نفی کند ولی سوال، درصد وقوع آن است که آیا این احتمال 50 درصد، 60 درصد یا 5 درصد است. من معتقدم با پیشرفتهایی که در منطقه به وجود آمده است یعنی شکست آمریکا در عراق و پیش از آن، شکست اسرائیل در لبنان 2006، شکست اسرائیل در غزه، شکست آمریکا در افغانستان و شکست پیمان ناتو در افغانستان، مشکلات اقتصادی و مالی که دولت آمریکا با آن روبهروست و مشکلات اقتصادی که اروپا با آن مواجه است، اسرائیل پس از جنگ 33روزه دیگر اسرائیل پیش از این جنگ نیست. این از یک سو، یعنی این در صحنه دشمن. اما در صحنه دوستان، جمهوری اسلامی ایران سال به سال نیرو و توانایی و قدرتش بیشتر میشود و نیز دوستان بسیار و توانمندی در این منطقه دارد. به هر حال اعتقادم این است که آمریکا و اسرائیل میفهمند که هر جنگی در برابر ایران برای آنها بسیار هزینهبر خواهد بود و نتیجه برای آنها بسیار سخت خواهد بود و برای همین من شخصا براساس پیشبینیهای منطقهای و بینالمللی آن را بعید میدانم و میگویم بعید است نه به صورت قاطع، یعنی بروز چنین حملهای به ایران واقعا بعید به نظر میآید و من اعتقاد دارم سخن از جنگ علیه ایران در این برهه جنگ روانی و فشار بر ایران برای گرفتن امتیازاتی در مذاکرات هستهای در چارچوب 1+5 است. من این احتمال را قویتر میدانم.
اگر آن احتمال خیلی کم که شما در مورد آن صحبت کردید به وقوع بپیوندد و تعرضی به ایران از طرف اسرائیل یا آمریکا صورت بگیرد حزبالله چه کار خواهد کرد؟ شما سال گذشته در مراسمی به مناسبت روز شهید گفته بودید اگر چنین اتفاقی بیفتد، پیامدهای خیلی ناشناخته و گستردهای به وجود خواهد آمد. منظورتان از این حرف چه بوده است؟ یعنی این را ناشی از قدرت ایران میدانید یا ناشی از کاری که خودتان خواهید کرد؟
خب آمریکاییها و اسرائیلیها معنای این سخن را میفهمند و این کفایت میکند.
استحضار دارید پروژه ایرانهراسی که به طور جدی از طرف دشمنان ما در منطقه تبلیغ میشود و هر بار میرود که یک ارتباط بهتری بین کشورهای منطقه خاورمیانه برقرار شود آمریکاییها مشخصا و اسرائیلیها تلاش میکنند به نوعی ایران را به عنوان یک خطر منطقهای معرفی کنند، آیا واقعا به نظر شما جمهوری اسلامی ایران برای منطقه یک خطر است یا میتواند زمینهای برای وحدت در منطقه باشد؟
نظرم مشخص است و به هر حال این گزافهگوییهایی است که دیگران مطرح میکنند و از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاکنون همواره تلاش میکردند ایران را به جای اسرائیل به عنوان خطر منطقهای معرفی کنند. هنگامی که شاه به ایران حکومت میکرد و همپیمان نزدیک اسرائیل بود هیچوقت ایران تهدیدی برای اسرائیل نبود. از همان آغاز برپایی جمهوری اسلامی خواستند برای ملتهای عربی، دوست را به جای دشمن مطرح کنند پس همواره سعی کردند جمهوری اسلامی ایران را به عنوان دشمن معرفی کنند و این مساله تازگی ندارد. عمر این پروژه از سال 1972 یعنی از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است و من میگویم شکست خورده است. از آنچه در رسانهها گفته میشود بگذریم همواره در سالهای گذشته هنگامی که آماری در جهان عرب و نزد ملتهای عربی گرفته میشد، آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن و ایران به عنوان دوست شناخته میشد. مسئولان در جمهوری اسلامی ایران همواره به خاطر تایید و احترام به ملتهای عربی و اسلامی جایگاه بالاتری گرفتند و این بدین معناست که این پروژه شکست خورده است. گرچه هزینههای بسیاری برای آن خرج میشود و برای جا انداختن آن دروغهای بسیاری میبافند، ولی با سپاس از خداوند متعال این دروغها و فریبها در ملتها اثر نمیگذارد و برای همین ملتهای منطقه به ایران به عنوان دشمن نگاه نمیکنند بلکه آن را دوست و تکیهگاه و حمایتکننده میدانند. امام خمینی(ره) میفرمود خدا را سپاس میگویم که دشمنهای ما را از احمقها آفرید.» آنها میخواهند ایران را به عنوان دشمن معرفی کنند و هر دو سه سال، اسرائیل جنگی را در منطقه و علیه ملتهای منطقه به راه میاندازد، کشتاری به راه میاندازد و ایران در کنار ملتهای ستمدیده میایستد و از آنان دفاع میکند. ایران از نگاه بسیاری به عنوان فاکتور قدرت، وحدت، ثبات، توحید و جمع در منطقه شناخته میشود و این حقیقت است و هر کس حرف دیگری دارد یک دلیل بیاورد.
جناب آقای نصرالله شما یک جمله خیلی معروفی دارید که اسرائیل از لانه عنکبوت یا خانه عنکبوت هم سستتر است. آیا این را گفتهاید که اسرائیلیها بترسند یا واقعا این را باور دارید؟
اعتقاد من همین است و تجربه این را اثبات کرده است. واقعا در گذشته اسرائیل جنگ واقعی را تجربه نکرده و جنگ واقعی را بسیار اندک تجربه کرده است. جامعه اسرائیلی از داخل مشکل دارد. بله من این حرف را زدم و اسرائیلیها بر آن حاشیه زدند، برخی این را پذیرفتند و گفتند ما از داخل همانند لانه عنکبوت هستیم و این حقیقت است یعنی در صورتی که به جامعه اسرائیلی وارد شوید خواهید دید دارای تناقضها، دشمنیها، محدودیتها و فساد بسیار است و دارای بنیان سست و ضعیفی است. در گذشته امام خمینی فرمودند اگر هر مسلمانی کاسه آبی بردارد و بر اسرائیل بریزد، سیل آن را میبرد. اسرائیل چیست؟ اگر بخشی از ملت لبنان بر او شکست وارد کند، اگر غزه مظلوم و دردمندند او را شکست دهد و اگر کشورهای منطقه با هم باشند به آسانی میتوان قدس شریف را آزاد کرد و فلسطین را بازپس گرفت و این یک امر بسیار آسان است، ولی اراده، پایمردی، آمادگی و فداکاری میخواهد. چنین نیست که اسرائیلیها آماده فداکاری باشند. خداوند متعال به ما از نقطه ضعف آنها خبر داده که آنان به دنیا چنگ زدهاند و آن را دوست دارند و آماده مردن نیستند. ما آماده شهادت در راه خدا و در راه حق هستیم و اینجاست که معادله تغییر میکند، یعنی در صورتی که سوال شود معادله در لبنان و فلسطین چیست؟ میگوییم اسرائیلیها به هر نحو میخواهند زنده بمانند و در مقابل افرادی هستند که در راه حق و مسالهای که به آن ایمان دارند، آماده شهادتند و اینجاست که معادله تغییر پیدا میکند. برای همین است که اسرائیل از لانه عنکبوت بسیار سستتر است.
شما در سخنرانی اخیرتان به این مطلب اشاره داشتید که اسرائیل، آرزوی نیل تا فرات داشت ولی الان کار به جایی رسیده که دارد دور خودش را هم دیوار میکشد ولی به هر حال با فرض محال نیست، فرض کنیم شرایط عوض شود و در واقع 2 کشور اسرائیل و فلسطین ثبت شده در سازمان ملل و پذیرفته شده در منطقه تاسیس بشوند، با هم سفیر مبادله کنند و سفارتخانه بزنند و همدیگر را به رسمیت بشناسند و ملت فلسطین هم قبول کنند. آیا حزبالله چنین چیزی را خواهد پذیرفت یا خیر؟
اول این که چنین چیزی ممکن نیست. دوم اینکه تاکنون خود اسرائیلیها این مساله را نپذیرفتند. آنها آماده نیستند تا به فلسطینیها زمینی بدهند تا کشوری تاسیس شود و آنها کشوری دارای حاکمیت کامل را نمیپذیرند و این آشکار است. به هر حال من میگویم فلسطین اشغالی جایی برای تحمل 2 کشور و 2 بنیاد مستقل را ندارد. فلسطین و اسرائیل این گونه که مطرح شده در واقع امری قابل تحقق نیست و طرحی غیرواقعی است.
اگر مردم فلسطین بخواهند چه؟
این فرض محال است. ملت فلسطین همواره این مساله را نمیپذیرند و مدعی زمینهای خود از دریا تا رود بودهاند و مردم این سرزمین به هیچوجه نمیتواند دست بردارد.
به نظر شما راه حل چیست؟
راه حل طبیعی آن همان است که رهبر معظم انقلاب مطرح فرمودند. برخی میگویند شما میخواهید یهود را بکشید. آنها را در دریا بریزید. ما میگوییم نه، راه حل مشکلات، برپایی کشوری واحد در سرزمین فلسطین است که در آن مسلمانها، مسیحیان و یهودیان زیر نظر یک حکومت سیاسی با رفراندوم کلی و زیر نظر این ملت با آرامش زندگی کنند. این حل منطقی و تنها گزینه است.
چقدر چنین چیزی زمان خواهد برد؟ فکر میکنید چنین اتفاقی چند سال یا چند دهه به طول میانجامد؟
من نمیگویم این راه حل آسانی است اما سختتر از برپایی دو کشور نیست. برپایی دو کشور چنانکه گفته میشود سختی این طراحی را که گفتم ندارد. به هر حال بر اساس فکر و قناعت و تحلیل ما و ارزیابی از وضعیت ملی و منطقهای و بینالمللی است که ما اعتقاد داریم این حکومت نابود خواهد شد و زمان آن هم دور نخواهد بود. از غیب هم نمیگویم بلکه براساس وقایع و حقیقتهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و مردمشناسی و براساس وضعیت منطقه و بینالمللی و براساس دگرگونیهایی است که در فلسطین و در کشورهای اطراف فلسطین اتفاق میافتد. به اعتقاد ما روزی که سرزمین فلسطین به ملت فلسطین برگردد و در آن حکومت فلسطینی برپا شود، دور نخواهد بود.
آیا امتیازی در عالم وجود دارد که آمریکاییها آن را به شما بدهند و شما حاضر باشید در فرآیند صلح خاورمیانه آن طور که آنها میخواهند مشارکت کنید الا این که اسرائیل از بین برود؟
جواب: اصلا، اصلا. ما در این راه بهترین فرزندان، برادران، پدران، دوستان، مردان و زنان خود را به عنوان شهید تقدیم کردیم و این امر قابل مناقشه نیست. مساله این حق آشکار در مقابل باطل آشکار و مساله قابل مناقشه یا به نتیجه بینابینی رسیدن نیست. این سرزمین متعلق به فلسطینیان و امت اسلامی است.
پس تکلیف این چند میلیون اسرائیلی که الان در سرزمینهای اشغالی زندگی میکنند، چه میشود؟ اینها چکار باید بکنند؟
به همانجایی که از آن آمدهاند، برمیگردند. بسیاری از اسرائیلیها دارای تابعیت آمریکایی، کانادایی، فرانسه، سوریه، لهستانی و آلمانی هستند. پس برمیگردند به همانجایی که از آن آمدهاند. و این چیز مشخصی است. در پایان، ملت فلسطین اعم از مسلمانان، مسیحیان و یهود هنگامی که دولتشان را برپا کنند میتوانند در این مورد تصمیم بگیرد که آنها را بپذیرند یا نپذیرند یا حق اقامت یا شناسنامه و تابعیت بدهند و این امر به صاحبان اصلی آن زمین برمیگردد.
بحران سوریه به نظر شما چگونه حل خواهد شد؟ آیا اصلاحاتی که آقای بشاراسد دنبال میکند و از جمله مجلس که بتازگی گشایش پیدا کرد راهحل مشکل سوریه خواهد بود؟
یکی از علل موضعگیری ما در جریان سوریه این است که ما مشکل در آنجا را مشکل اصلاحات نمیدانیم. شما دقت کنید زمانی که آمریکا ـ غرب، اسرائیل وعدهای از کشورهای عربی که گذشته آنها در مورد روابط با آمریکا و موضعگیری در برابر اسرائیل مشخص است و علاوه بر گروه القاعده و گروههای دیگر در سوریه فعال هستند همه دارای یک هدف متحد هستند و آن سرنگونی این نظام است. پس اعتقادمان این است که مشکل آمریکا، غرب، اسرائیل وعدهای از کشورهای عربی با حکومت سوریه مشکل اصلاحات نیست چون اگر از اصلاحات سیاسی یا نظام دموکراسی با انتخابات و ... صحبت بشود کشورهای عربی وجود دارند که از آنچه که در سوریه میگذرد پشتیبانی میکنند و دارای روابط مستحکم با آمریکا هستند و در آن کشورها نه قانون اساسی وجود دارد و نه انتخابات و نه اصلاحات و نه گردش حکومتی. پس مساله این نیست. معتقدیم که آنها دنبال سرنگونی نظام سوریه هستند و مشکل اصلی هم به علت موضعگیری این نظام نسبت به جنبشهای منطقه است و این یک واقعیت است. حکومت سوریه به علت پایبندی به حقوق خود مانع از سازش با شرایط آمریکایی شد. مصر، اردن و حکومت خودگردان فلسطین با امضای پیمان اُسلو با اسرائیل سازش کردند و لبنان در جریان و منتظر بود. اگر حکومت سوریه در صلح داخل میشد، مساله از سالها پیش تمام میشد و بسیاری از حقوق ملتهای عرب و فلسطینی تباه میشد. پس مشکل این است که این نظام از مقاومت در فلسطین، لبنان و عراق حمایت میکرد.
به اعتقاد من مشکل اصلی آنها این است و از سوی دیگر بشاراسد گفت که ما آماده اصلاحات و گفتوگو هستیم ولی آنها اصلاحات و گفتوگو را نپذیرفتند پس نتیجه میگیریم که هدف اصلاحات و گفتوگو نبود پس هدف آنها سرنگونی حکومت سوریه یا تغییر موضعگیری او در قبال کشمکش اسرائیل با عربها است. برای همین به نظرم مساله به آسانی تمام نخواهد شد و استمرار پیدا خواهد کرد و متاسفانه به ضرر سوریه، ارتش، ملت و نظام آینده سوریه خواهد بود. تنها راهحلی که وجود دارد وارد شدن در گفتوگو است و اصلاحات مطرح شده یا قابل پذیرش است یا باید مورد کنکاش و تغییر قرار گیرد. ولی همه اینها از طریق گفتوگو و همکاری سوریها بدست میآید. هر راهحل دیگر به سرنگونی سوریه میانجامد. من میگویم که آمریکا و اسرائیل میخواهند سوریه را نابود کنند.
فکر میکنید آمریکاییها، عربستانیها و ترکها با توجه به مواضع خیلی تند و بحث جدی که در مورد تغییر رژیم داشتند اجازه خواهند داد اصلاحات در سوریه به نتیجه برسد؟
من بعید میدانم. آنها به طور آشکار به سرنگونی نظام سوریه اصرار دارند.
جناب آقای نصرالله، برداشت و تحلیل شما از موج انقلابهایی که در کشورهای منطقه ما اتفاق افتاده چیست؟ تعبیر بیداری اسلامی (همان تعبیری که در کشور ما مورد استفاده است) یا تعبیر بیداری عربی که در کشورهای منطقه استفاده میشود؟ شما موضعتان در این قبال چیست و فکر میکنید واقعا چه اتفاقی دارد میافتد؟ آیا این دموکراسی تزریق آمریکاییها است یا به نوعی جریان ریشهدار حرکتی اسلامی در منطقه؟
به اعتقادم جنبشهایی که در منطقه اتفاق افتاد، جنبشهای واقعی و سناریو یا تئاتر یا فیلم چنانچه برخی ادعا میکنند ساختگی نیست. این جنبش اکنون تحقق پیدا کرد. گرچه دهها سال پیش انتظار آن میرفت. معتقدم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یک الگو به تمام کشورهای عربی و اسلامی عرضه داشت.
ملتی بدون سلاح با اراده و وحدت کلمه میتواند نظامی قدرتمند چون نظام شاه را سرنگون کند. این حرکت از اینجا آغاز شد و البته این تحول فکری، معنوی، روحی و سیاسی به وقت احتیاج داشت. سپس جنبش مقاومت در لبنان پیشآمد پس از آن شکست اسرائیلی در پنجم می سال 2000 میلادی انتفاضه اولی و دومی در فلسطین اشغالی، جنگ 2006 و پیروزی مقاومت در جنگ 33 روزه و جنگ غزه و پیروزی آن در سال 2008 و شکست آمریکا در عراق به وسیله قیام و پایداری ملت عراق پیش آمد. اینها همه دگرگونیهایی است که در احساسات ملتهای منطقه و در اراده و عقیده آنان تاثیر گذاشت و برای آنها افقی از امید و آرزو نسبت به آینده باز نمود.
اضافه بر آن عملکرد نظامها و حکومتهای سازشپذیر و ضعیف که هیچ کاری انجام نداده بودند بستر را فراهم نمود. نباید علل و اسباب این جنبش را در چند ماه یا چند هفته قبل از وقوع آن جستجو کنیم. علل آن بسیار ژرف و به 10 یا 20 یا 30 سال قبل برمیگردد. دگرگونیهایی که در منطقه و جهان پیش آمد منجر به این قیامها شد. این انباشتها از لحاظ کمی و کیفی به حدی رسید که ملتها قیام کردند و من معتقدم جنبش این ملتها جنبش واقعی است و هنگامی که مقام رهبری از بیداری اسلامی سخن میگویند درست است، انگیزه اصلی این ملتها اسلام است و اسلام هم مورد احترام مسلمین و هم مورد احترام ملیگراهاست. یعنی افرادی که مسلمان به معنی خاص نیستند. گرچه روحیه عطوفت و معنویت اسلامی دارند و ارزشهای اسلامی را محترم میشمارند. پس این جنبش واقعی و حقیقی است. مساله اساسی این جنبشها پس از پیروزی آنها این است که آیا این جنبشهای ملی میتوانند میوه خود را بچینند یا این که آمریکاییها و مزدوران میآیند تا نتیجه انقلاب را مصادره کنند؟ این رویارویی اصلی در تونس، لیبی، یمن و مصر و در هر جا که انقلاب به آنجا رسیده یا نزدیک است که انقلاب شود برقرار است. در بحرین اجازه نمیدهند و این خود محکومیتی برای تمام نظامها و کشورهای عربی است که ادعا دارند.
جناب آقای نصرالله به نکته خوبی اشاره کردید. البته بررسی تحولات کشورهای منطقه باید تکبهتک صورت گیرد در کنار فضای عمومی که تمام آنها دارند بعضا به لحاظ ماهیت با هم متفاوتند. خود شما چرا موضعتان در قبال بحرین و سوریه یکی نیست؟ آیا به این دلیل است که دولت سوریه شیعی است و دولت بحرین سنی؟ و تحلیلها و موضعگیری نسبت به این دو تا بر این اساس تقسیمبندی میشود؟ شما نگاه مذهبی و قومی به این کشورها دارید یا خیر؟
نه، اول این که نظام در سوریه شیعی نیست و این مغالطه است. نظام در سوریه سکولار است نه شیعی و یا غیرشیعی. ما از ابتدای دگرگونیها در منطقه تحول در تونس، لیبی، مصر، یمن و بحرین و سپس سوریه دو معیار داشتیم. معیارهایی ثابت و مشخص. معیار اولی موضعگیری نظام نسبت به اسرائیل و کشمکش با اسرائیل. معیار دوم آمادگی نظام برای اصلاحات، پس اگر نظامی از در صلح با اسرائیل درآمد یا با آن دوست بود ما طرفدار سرنگونی آن هستیم و اگر این نظام آماده اصلاحات نباشد ما باز هم با سرنگونی او موافقیم و آمادهایم در سرنگونی او کمک کنیم ولی اگر از سویی آن نظام دشمن اسرائیل باشد و از مقاومت حمایت کند و از سوی دیگر آماده اصلاحات باشد ما از سرنگونی آن حمایت نمیکنیم بلکه میگوییم بفرمایید اصلاحات کنید. در سوریه نظام، دشمن اسرائیل است و از جنبشهای مقاومت حمایت میکند و آماده اصلاحات است. لذا ما گفتیم بفرمایید به سوی گفتوگو و اصلاح نه بسوی جنگ که به نابودی و خرابی سوریه میانجامد. ولی در جاهای دیگر مساله متفاوت است. میدانیم در بحرین بیش از یک دیدگاه وجود دارد. برخی به سرنگونی نظام معتقدند و برخی به اصلاحات عقیده دارند. ما در بحرین دخالت نمیکنیم و اراده ملت را محترم میشماریم ولی تاکنون نظام در بحرین نشان نداده که دشمن اسرائیل است و برعکس، ملاقاتهای بسیاری بین مسئولان بحرینی و اسرائیلی مشاهده کردیم. در همین زمان حکومت بحرین موضعگیری مشخصی در جنبشهای مقاومت ندارد و از سوی دیگر اصلاحات را نیز نمیپذیرد و درخواستهای ملت خود را نادیده میگیرد و بهرغم این که ملت بحرین جنبش مسالمتآمیز دارد، با کشتار روبهرو میشود. اختلافات بین آنها واضح و آشکار است. موضعگیری ما در خصوص آنچه در منطقه اتفاق میافتد، دو معیار ثابت است که وقتی آن را بر این کشور تطبیق میدهیم ما را مخالف نظام قرار میدهد در حالی که در کشوری دیگر ما را به سوی گفتوگو با نظام سوق میدهد.
من چند سوال شخصی هم از شما دارم ممنون میشوم که به من پاسخ بدهید. شما در سن 20، 21 سالگی با حضرت امام خمینی دیدار داشتید و شنیدم که از ایشان حکم گرفتید. درست است؟
نه. حدودا سن 23 سالگی بودم ولی حکم ویژه و خاصی نبود. نزد امام (ره) مطرح شد که به برخی علما یا طلاب لبنانی که من هم یکی از طلاب بودم حکمی درباره امور حسبیه و سهمین مبارکین که معمولا داده میشود بدهند و بنده یکی از آن افراد بودم که افتخار داشتم به آن حکم نائل شوم. به نظرم به هفت یا هشت نفر در لبنان داده شد و من یکی از آنها بودم.
جناب آقای نصرالله، شما خبر شهادت فرزندتان محمدهادی را چطور شنیدید؟ و واقعا چه حس و حالی به شما دست داد وقتی شنیدید.
این مساله برای من قابل انتظار بود و ناگهانی نبود چون محمدهادی در مقاومت مشغول بود و همه جوانان مقاومت ممکن است در هر وقتی به شهادت برسند.
شما یک پدر هستید آقای نصرالله، خیلی سخت است؟
اولا مساله ناگهانی نبود. بلکه انتظار آن را داشتم و از پیش شهادت هادی تمام برادران مقاومت را بهعنوان برادران و پسران خودم میدانم و بین من و آنها رابطه عاطفی زیادی وجود دارد. بله ویژگی دارد یعنی هنگامی که پسرت شهید میشود مسلما یک وضعیت خاصی پیش میآید ولی براساس عقیده و فرهنگ و دین ما و خطبههایی که همواره در این گونه مناسبتها خوانده میشود و از شهادت و اجر شهید و درجه شهید و درجه خانوادههای شهدا صحبت و شهادت را افتخار و عزت میدانیم آنچه ما میگوییم و مردم را با آن آشنا میسازیم به آن ایمان داریم و برای همین شهادت هادی از همان لحظه اول برای من افتخار و عزت بود. در لحظه اول گفتم خدا رویت را سفید کند پسرم چون شهادت هادی در واقع عزت و سربلندی برای حزبالله و مقاومت و خانواده من و برای من در آخرت است. انشاءالله. اما آن را بدینسان پذیرفتیم و قبولش کردیم.
جناب آقای نصرالله من سر خاک محمدهادی رفتم و فاتحه هم دادم. شما حتی این کار را هم نمیتوانید بکنید، به خاطر مشکلات حفاظتی و تامینی. چطور خودتان را تسکین میدهید به خاطر درد از دست دادن یک چنین جوان رشید و رعنایی؟ رفتن بر خاک شهدا باعث آرامش میشود، شما چه کار میکنید؟
اعتقاد ما این است که شهیدان نزد خداوند متعال زنده هستند. اکنون آنها زندهاند و گروههایی که زندهاند و هیچ شکی در آن نیست شهیدان هستند. میدانید در عالم برزخ مناقشه عقیدتی و فکری وجود دارد. این که انسانهایی میمیرند وضعیتشان چگونه خواهد بود؟ مناقشه وجود دارد. گروهی از مردم که در زنده بودنشان مناقشهای نسیت شهیدان هستند و خداوند نیز آن را در قرآن ذکر نموده است. من معتقدم او زنده، کریم، عزیز در امن و امان و خوشحال در بهشت و رضوان خداست و این نهایت خوشی من است. شما اینجا نشستید و اگر بدانید پسرتان در ایران در این لحظه خوشحال و در خوشی و سعادت است شما هم روحیه خوش و سعادتمندی خواهید داشت ولی اگر بدانید اکنون او بیمار است یا خدای نکرده برای او اتفاقی افتاده و در بیمارستان است شما دردمند و ناخوش میشوید. گرچه او از شما دور است. هنگامی که اعتقاد و باور داریم که این شهدا واقعا زنده هستند و در بهشت خداوند در نعمتی بزرگ به سر میبرند همان برای آرامش کفایت میکند. تسکین پیدا میکنید و آرامید.
شما از فرزندان دیگرتان هم الان در مقاومت هستند. شما همین الان از مردم دعوت میکنید و جوانانشان را به حزبالله فرا میخوانید و در حزبالله هستند. فرزندان دیگر خودتان هم همکاری میکنند در حزبالله یا خیر؟
من چهار فرزند دارم. سه پسر و یک دختر. یکی از فرزندانم کوچک است و 11 سالش است ولی دو تای دیگر در حزبالله کار میکنند.
اگر آنها ترجیح بدهند به جای مبارزه در قالب حزبالله وارد سایر مقاومتهای جنبش شوند مثلا بگویند ما میخواهیم برویم در اهل مبارزه کنیم شما چه کار میکنید؟
من به آنها هیچ چیزی را اجبار نمیکنم. آنها میتوانند هر چیزی را انتخاب کنند. میدانید به خانه برادران من که از یک پدر و مادر هستیم اکنون در جنبش امل هستند.
یعنی شما هیچ منعی ایجاد نمیکنید برای آنها؟
انسان آزاد است تا هر راهی را انتخاب کند.
اگر اصلا نخواهند مبارزه کنند، نخواهند در چارچوب حزبالله باشند آن وقت چه؟ آیا شما از آنها دلگیر نمیشوید؟ یا مجبورشان نمیکنید؟
هادی خودش این راه انتخاب کرد و به مقاومت پیوست. من حتی از او درخواست نکردم. او در مدرسه بود و درس میخواند، ولی درخواست کرد از مدرسه بیرون بیاید و به مقاومت بپیوندد و همچنین بقیه فرزندانم. من از آنها درخواست نکردم. آنها خود این راه را انتخاب کردند.
هیچ وقت به فکر انتقام خون محمدهادی بودهاید یا خیر؟
مساله انتقام نیست. در آنجا جبههای وجود دارد و ما در آن میجنگیم و میکشیم و کشته میشویم خب جبهه است.
ولی شما گفتید انتقام خون شهید عماد مغنیه را خواهید گرفت.
مورد حاج مغنیه چون ترور بود بحث انتقام پیش آمد و دوم هنگامی که من از انتقام سخن گفتم از انتقام شخصی و قبیلهای سخن نگفتم. کسانی که این ترور و جنایت را انجام دادهاند باید تاوان آن را بپردازند تا بدانند کشتن رهبران و خانواده ما و برادران ما مساله آسانی نیست.
آیا پاسخ قاتلین شهید عماد مغنیه همچنان در دستور کار حزبالله هست؟
بله، قطعا. چون ما خواستیم که جواب ما درخور توانایی شهید عماد مغنیه باشد، خب بالطبع زمان به او ممکن است وقت بیشتری هم بگیرد.
جناب آقای نصرالله، هیچ وقت شده در برابر خانوادههای شهدای حزبالله احساس حالا نمیخواهم بگویم شرمندگی یا ندامت، احساس ناراحتی بکنید، احساس کنید که به نوعی نمیتوانید با آنها مواجه شوید و خودتان را مسئول شهادت یا کشته شدن آنها بدانید. هیچ وقت چنین حسی...
اصلا.
برخورد خود خانوادههای شهدای مقاومت با شما چطور بوده است؟
این یکی از عوامل یاریدهنده است. همواره برخورد خانوادهها با چنین اتفاقی با درایت و معرفت و قبول و افتخار بود و تاکنون با مشکلی برخورد نکردهایم. آنها همه به این راه معتقد هستند و به فرزندانشان افتخار میکنند و بسیاری از این خانوادهها تسلیت را نمیپذیرفتند و میگفتند به ما تبریک بگویید. برخی از مادران شهدا شیرینی پخش میکردند و شهادت فرزندانشان را به عنوان عروسی و نه ترحیم میدانستند. برای همین من احساس مشکلی نمیکردم، چون ابراز احساسات و اعتقاد و فرهنگ خانوادههای شهدا همین است. آنها به این مساله باور دارند.
جناب آقای نصرالله، هیچ وقت از این مدل کار و زندگی خسته نشدهاید؟ سخت نیست؟ آنقدر مبارزه، آنقدر به هر حال جابهجا شدن، آنقدر مخفیانه زندگی کردن؟
اگر بگویم وجود ندارد یا خسته نمیشویم درست نیست. انسان خسته میشود، چون بشر هستیم و همانند هر انسان از شرایطی که او را در برمیگیرد خسته میشویم، ولی از آغاز و هنگامی که در این راه قدم گذاشتیم و این که در راه خدای عز و جل و این که هر چه انجام میدهیم در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی است همه مسائل بسیار آسان میشود. من یا امثال من هیچ چیزی را انجام ندادهایم. کافی است در ذهن شما صحنهای از وقایع کربلا و صحنهای از صحنههای امام حسین (ع) خطور کند از قربانیهایش، از فرزندانش، از خستگیهایش، پس سختی ایشان به یاد شما بیاید که فرمود آسان است برای من هر چه که اتفاق میافتد، چون در محضر خداوند است و ما تاکنون چیزی انجام ندادهایم تا استحقاق چیزی داشته باشیم.
من در جایی میخواندم که براساس آییننامه قبلی حزبالله دبیران کل دو دوره میتوانستند دبیرکل شوند و دیگر نمیتوانستند، ولی ظاهرا آییننامه را دوستان شما تغییر دادهاند تا شما بتوانید به دفعات به دبیرکلی انتخاب شوید. فکر نمیکنید این تمرکز و این توالی قدرت در شما هم برای حزبالله و هم برای خود شما خطرناک باشد؟ معتقد به گردش قدرت و گردش نخبگان در راس حزبالله نیستند؟
در آغاز هنگامی که این ماده وضع شد اختلافی بین برادران بود؛ برخی این ماده را نمیپذیرفتند و برخی میگفتند بگذارید این قید یعنی دو دوره را براساس تجربه قرار دهیم. پس در آغاز براساس تجربه وضع شد، سپس آن را لغو کردند. ملغی نمودن ماده دلیل بر بودنم به عنوان دبیرکلی همیشگی نیست، بلکه این ماده به خود برادران برمیگردد. آنها میتوانند دبیرکل دیگری را انتخاب کنند. ملغی نمودن ماده به معنای این است که من یا دیگری میتواند دبیرکل شود. در گذشته اولین دبیرکل ما دوباره انتخاب نشد، پس ماده آدم را ملزم نمیکند که فقط بنده باشم و مساله دست آنهاست و آنها ممکن است کس دیگری را انتخاب کنند. معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد.
با کسی هم شما در کارها مشورت میکنید؟
ما در فرماندهی حزبالله به رهبری گروهی معتقدیم. من رهبر حزبالله نیستم. در حزبالله شورایی وجود دارد، مجلس رهبری و از چند نفر تشکیل شده است. ما مینشینیم و مشورت و بحث میکنیم، سپس رایگیری میشود، یعنی تننها مشورت نیست، بلکه تصمیم هم میگیریم و هر چه اکثریت تصمیم میگیرد من و دیگران و گروه حزبالله اجرا میکنیم. این در سطح فرماندهی است، زیرا این شورا مجلسی است که امور مربوط به خود را مورد کنکاش و بررسی قرار میدهد و صلاحیت دارد که در سطح خود تصمیماتی بگیرد. خود من از لحاظ شخصیتی به گونهای هستم که حتی در دایره اختیارات و صلاحیتهایی که به من داده شده نیز با برادرانم مشورت میکنم و از نظرات آنها استفاده بسیاری میکنم. من به شدت به مشورت با دیگران و همکاری با آنان معتقدم.
آقای نصرالله به کس یا کسانی یا نهادهایی هم پاسخگو هست؟
البته من در مقابل شورا مسئولیت دارم. من در برابر شورای حزبالله مسئولیت دارم. از لحاظ قانونی و اداری آنها حق دارند از من بازخواست کنند که چرا این را گفتی و یا چرا این را انجام دادی؟
یعنی شما در برابر اختیارات و مسئولیتهایی که دارید در واقع پاسخگو هم هستید به ارکان داخلی خود حزبالله.
بله قبل و بعد از آن ما در برابر خداوند مسئول هستیم.
اگر روزی شما دبیرکل حزبالله لبنان نباشید دوست دارید چهکار کنید؟ مثلا دوست دارید به امور مذهبی بپردازید؟ مثلا بروید در حوزه درس بخوانید یا درس بدهید؟
در صورتی که فردی پیدا شود و مسئولیت حزبالله را به عهده بگیرد من دوست دارم همانند یک طلبه و طالب علم کار کنم، یعنی درس بخوانم و تدریس و تبلیغ کنم و از مسجدی به مسجد دیگر بروم و از روستایی به روستای دیگر و از شهری به شهر دیگر بروم. این کاری است که دوست دارم و معتقدم بسیار مفید است ولی به هر حال این فرصتی است. یعنی یک سوال فرضی است. من به حزبالله ایمان دارم و اگر دبیرکل نباشم در هر موقعیت و جایگاهی از حزبالله حاضرم خدمت کنم و برای من مسئولیت یا سطح مسئولیت و جایگاه مهم نیست، چون به این جنبش ایمان دارم و آن را جنبشی مقدس و شریف و مبارک میدانم که قربانی فراوانی داده است و در مقابل پیروزیهایی درخشان به وجود آورده است و من کاری نمیتوانم بکنم. به جز این که یکی از اعضای این مجموعه باشم و براساس اراده این گروه عمل کنم.
اگر دبیرکل حزبالله لبنان نباشید فکر میکنید این همه دوست و این همه دشمن که الان دارید تبدیل به چه میشوند؟ آیا همین قدر خواهند بود؟ همه دوستداران شما و هم دشمنان شما.
خب طبیعت امر تغییر میکند. وضعیت تغییر میکند.
هیچ وقت دلتان تنگ نشده، برای این که بتوانید راحت در خیابان راه بروید؟ به کشورهای دیگر سفر کنید؟ حج بروید، زیارت بروید؟ با خانواده پارک بروید؟ سینما، چه میدانم در مجامع عمومی شرکت کنید؟
چرا. البته این اتفاق همواره پیش میآید. در نهایت من انسان هستم و دارای احساسات و عاطفه هستم. امیدوارم روزی برسد که بنده در خیابان راه بروم، به زیارت حج و عمره بروم... ای کاش.
الان به جای مبارزه دیگر چه کارهایی انجام میدهید. یعنی مثلا چقدر وقت برای خانواده خود میگذارید، چقدر با آنها هستید؟ یا مدام در حال مبارزه هستید؟
طبیعتا شرایط و وضعیت موجود وقت زیادی از من میگیرد و من مجبور به ادای وظیفه خود هستم. برای رویارویی با دشمن یا برای مبارزه چنانچه میگویید، ولی خب معلوم است مقداری از وقتم را برای خانواده میگذارم.
مهمترین علاقه شخصی شما چیست؟ یعنی منهای مبارزه و امورات زندگی علاقه شخصی شما چیست؟ مثلا شعر مثلا موسیقی مثلا چه میدانم هر چی؟
خواندن کتاب.
آخرین کتابی که خواندهاید چه بوده؟
آخرین کتاب، برایم تفسیری جدید متعلق به یکی از علمای لبنان رسید و این تفسیر مورد توجه من قرار گرفت و آن را همین روزهای آخر میخواندم.
کتاب رمان نمیخوانید هیچوقت؟ دوست ندارید؟
کتاب رمان؟
داستان.
ما هر روز در داستان زندگی میکنیم... دیگر احتیاجی به داستان نداریم. البته در گذشته میخواندم.
خب آقای نصرالله من یک سری کلمه، عبارت و واژه دارم که میخواهم برای هر کدام از اینها در حد یک جمله یا دو جمله نظرتان را بگویید. بگم جملات را؟
حزبالله؟
حزبالله جنبش ایمانی و جهادی و مبارکی است که قربانیانی تقدیم کرده و امتیازاتی بهدست آورده که باعث بهوجود آمدن امیدهای فراوانی شده است.
سیدحسن نصرالله؟
بنده فقیری است که از خداوند حسن عاقبت میخواهد.
ایران؟
امالقراء و کشور و مرکز اسلام و آغازگر اصلاحات و تغییر در زمان معاصر در این جهان.
اسرائیل؟
غده سرطانی.
آمریکا؟
شیطان بزرگ.
شهادت؟
امید و آرزوی هر عارف و مشتاق.
مقاومت؟
راه مجاهدان و عاشقان.
لبنان؟
کشوری زیبا و زیباترین چیز در آن روح جهادی است که توانسته عزت و کرامت را به امت بازگرداند.
فلسطین؟
سرزمین مقدمات و قبله مجاهدان و شهدا که امید داریم انشاءالله آزاد شود.
عملیات انتحاری؟
عملیات انتحاری یا استشهادی؟
هر دو. هم عملیات انتحاری را بگویید و هم عملیات استشهادی را.
عملیات استشهادی، عملیاتی است که اگر در راه درست و شروع باشد همان شهادت است که کوتاهترین راه به سوی خداست، ولی اگر عملیاتی مشروع نباشد مثل قتل نفس است که جهنم را به دنبال دارد.
عملیات انتحاری؟
خب گفتم دیگر. عملیاتی که مشروع نیست مثل قتل نفس است که جهنم را به دنبال دارد.
اسلام؟
دین خداوند که تمام و کامل است.
امام خمینی؟
امام خمینی احیاگر دین و برانگیزاننده نهضت احیاگری است. شخصی است که همه آرزوی او را دارند. به اعتقادم امام بزرگترین فرد در زمان غیبت کبری است. این سخن را از رهبر معظم انقلاب خواندم و فکر کردم این سخن بزرگی است و ممکن است برخی آن را باور نکنند. ولی زمانی که وارد جریان زندگی بشوید و با فشارها و مشکلات روبهرو شوید آن را باور میکنید و به اعتقادم امام بزرگترین شخصیت در زمان غیبت کبری است.
امام موسی صدر؟
امام موسی صدر در زندگی کودکی من تاثیر بسیاری داشت. معتقدم دگرگونی زیادی در لبنان به این بزرگمرد مظلوم برمیگردد. او مظلوم بود.
حضرت آیتالله خامنهای؟
ما همانگونه که امام در مورد او گفت، معتقدیم او مثل خورشیدی است که دنیا را پر از نور میکند.
خاورمیانه؟
منطقه مشکلات.
دانشگاه؟
دانشگاه یا حوزه علمیه؟
دانشگاه جدا، حوزه علمیه جدا. تکتک میخواهم نظرتان را راجع به اینها بدانم. دانشگاه؟
یعنی کارخانه مردان و رهبران آینده.
حوزه علمیه؟
ضمانت و دنیا و دین.
شیعه؟
یتیمان آل محمد.
سنی؟
برادران ما در اسلام.
مسیحی؟
برادران ما در انسانیت.
یهودی؟
خداوند ما را به آنان چیره کند.
صهیونیسم؟
صهیونیسم یعنی پروژهای که برای تاسیس اسرائیل است و در برگیرنده یک غده سرطانی است.
محمدهادی؟
شهیدی که دردنیا و آخرت به او افتخار میکنم.
سیدعبدالکریم؟
خب درباره پدر نمیتوانی چیزی بگویی.
بیروت؟
پایتخت و سرزمینی که این مقاومت از آن آغاز شد.
عماد مغنیه؟
او شریک روح من است.
سیدعباس موسوی؟
استاد و پدر و رهبر و مرشد و معلم.
شیمون پرز؟
شیطانی است از شیاطین.
خیلی متشکرم جناب آقای نصرالله واقعا در این...
سختترین سوالها را آخر پرسیدید.
من سوال زیاد دارم ولی دیگر آخر شب است و شما خسته. واقعا تشکر میکنم از وقت خیلی زیادی که در این دل شب به من و بینندگان ما دادید و با حوصله سوالهای ما را پاسخ گفتید. شاید بینندگان ما ندانند که ما در چه ساعتی از شب داریم این برنامه را خدمت شما ضبط میکنیم ولی صمیمانه از شما تشکر میکنم. برایتان آرزوی سلامت میکنم. برای حزبالله و مقاومت آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم که در آینده توفیق داشته باشیم مجددا گفتوگویم را با شما تکرار کنم.
من از این مناسبت یعنی عید مقاومت و آزادی در لبنان استفاده میکنم و از طریق شما و تلویزیون از تمام عزیزان و دوستان در جمهوری اسلامی ایران تشکر میکنم و از طرف ملت و مقاومت در لبنان به حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظلهالعالی و ریاست محترم جمهوری ایران برادر عزیز دکتر احمدینژاد و تمام مسئولان جمهوری اسلامی ایران و ملت ایران تشکر میکنم که از سیوسه سال پیش تاکنون با حمایتهای پدرانه سیاسی و معنوی و مادی همراه لبنان و ملت لبنان و فلسطین و مقاومت ایستادگی کردند و میدانم آنان به آنچه اعتقاد داشتند عمل کردند و با الگو گرفتن از پیامبر اکرم صلیالله و علیه و آله و سلم و اهل بیتش نه از لبنانیها و نه از فلسطین پاداش و تشکری نخواستند. از خداوند مسالت دارم در دنیا و آخرت به آنها جزای خیر دهد. انشاءالله.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: