گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

آشفته ‌بازار پرسپولیس

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خئد بعه مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «چالش اول حاملان انقلاب»،«از جهانی شدن سرمایه تا جهانی شدن اعتراض»،«افزایش تعطیلات، با کدام توجیه؟»،«شورش‌های شبانه»،«انگلستان؛ فاصله میان ادعا تا واقعیت»،«بحران‌های استکبار جهانی و پیروزی بزرگ مسلمانان»،«فلش بک به روز خبرنگار»،«آشفته ‌بازار پرسپولیس»،«رابطه اقتصادی چین و آمریکا»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۲۱۸۰۶

کیهان:چالش اول حاملان انقلاب

«چالش اول حاملان انقلاب»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛حسینیه امام خمینی(ره) هفته گذشته به فاصله 3 روز میزبان 2 دیدار مهم بود.

مسئولان ارشد نظام روز یکشنبه میهمان افطار مقتدای انقلاب بودند و جمع بندی فرصت ها و تهدیدهای پیش روی کشور را در کنار برخی بشارت ها و تذکرها شنیدند.

چهارشنبه گذشته نیز این دانشجویان بودند که به برکت افطار ماه مبارک رمضان، توفیق یافتند تا با مولای خود مشتاقانه بگویند و بشنوند، اگرچه نه یک دل سیر! که گفت «کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما». در همین محفل بود که جوانان شنیدند انقلاب قطعاً و برخلاف بقیه انقلاب ها بدون انحراف پیش می رود و اینکه باید به میدان زورآزمایی عظیمی که پیش رو قرار دارد، نگاه جبهه ای و هوشمندانه داشت.

ولی امر مسلمین از مسئولان می خواست با انرژی و چابکی - و بدون موانع دست و پاگیر- آستین همت بالا بزنند و از جوانان پرنشاط دعوت می کرد در عین جوانی و شادابی و هیجان، از ژرف اندیشی و وسعت نظر و هوشمندی باز نمانند. اما چگونه می شود به چالاکی و جسارت و همت و اراده، جوان بود و به درایت و ژرف نگری و بصیرت و بینش، چونان پیران دنیا دیده و سرد و گرم چشیده؟ چگونه می شود از پس غبارها و پیچیدگی ها و تیره و تاری ها، مانند یک دوربین دید در شب، صحنه را دقیق و عمیق دید و مشروط به کدام شرط است که می توان به سرعت یک کماندو و پارتیزان از جا جست، از تهدید شانه خالی کرد و از همان تهدید فرصتی برای غافلگیری دشمن ساخت؟ این پرسش، امروز به مراتب از 8 ماه پیش که طوفان انقلاب ها در خاورمیانه، هنوز رژیم های خودکامه و دست نشانده غرب را دچار تلاطم نکرده بود یا حتی یکی دو ماه پیش که نه در واشنگتن و نیویورک و نه در تل آویو و لندن و بیرمنگام طوفان های غریب اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی برنخاسته بود، خطیرتر به نظر می رسد.

چه کسی باور می کرد غول اقتصاد و سیاست آمریکا این بار از سمت مغز (دولت) به زمین بخورد؟ در باور چند تن از ناظران می گنجید پس از آن که رهبر ارشد جمهوری اسلامی اعلام کرد بیداری ملت ها تا قلب اروپا خواهد رفت، جنبش های اجتماعی معترض از یونان به اسپانیا و ایتالیا و ایرلند و سپس به جزیره انگلیس اردوکشی کند یا از تظاهرات 300هزار نفری مهاجران وامانده علیه رژیم اشغالگر در خیابان های تل آویو سردرآورد؟ تا همین یک ماه پیش در مخیله چند نفر می گنجید که 16هزارنیروی پلیس با وجود دستگیری 1500 نفر، در کار سرکوب معترضان لندن عاجز بمانند و آقای نخست وزیر تهدید به آوردن ارتش در خیابان و اعلام حکومت نظامی کند؟ بیخود نبود که دیلی تلگراف نوشت «آبروی دیرینه انگلیس با این اعتراض ها و آشوب ها از بین رفت» و بی دلیل نبود که پلیس و دولت علناً وارد فاز دستگیری کاربران شبکه های اجتماعی نظیر مسنجر بلک بری و تویتر به عنوان متهمان تحریک و سازماندهی اعتراضات شدند و دست به استفاده از گلوله پلاستیکی و جنگی بردند. اینکه دیوید کامرون پس از جلسه اضطراری کمیته امنیت ملی مجلس عوام می گوید مرخصی همه پلیس ها لغو شده تا آشوب ها را کنترل کنند، برای فهم عمق ماجرا کافی است و چه تفاوتی می کند که شبکه بی بی سی به فوران یک جنبش اجتماعی عصیانگر اعتراف کند یا دنبال آسمان و ریسمان باشد که «یکی از دلایل بالا بودن شرکت کنندگان در آشوب ها و ناآرامی ها، تعطیلات تابستانی و طولانی بودن روز است»!! همچنین اتفاق کوچکی نیست عصیان چند صد هزار صهیونیست مهاجر اشغالگر علیه رژیم تل آویو با وجود فضای ذاتاً امنیتی و پلیسی اسرائیل. آیا بمب ساعتی از درون و عمق رژیم اشغالگر صهیونیست فعال نشده است؟ آیا اعانه های چند ده میلیاردی آمریکا و اروپا به رژیم صهیونیستی نیز نتوانسته بر بحران ملیت، هویت، موجودیت، مشروعیت و کارآمدی در این رژیم غلبه کند و پنجمین یا چهارمین ارتش بزرگ دنیا- بنا بر ادعای خودشان- را سربازان و مهاجران اشغالگر عضو همان رژیم از هم خواهند درید؟ هیچ کس در جهان امروز نمی تواند به سادگی از کنار چنین سؤال هایی عبور کند. چه کسی می تواند انکار کند که گوشه تا گوشه دنیا به جنبش درآمده و توده های ناچیز شمرده شده و نادیده گرفته شده به ویژه در غرب موضوعیت پیدا کرده اند.

در یک میدان زورآزمایی بزرگ با ابعاد و مختصات جهانی، مسئولیت مهدی باوران منتظر کدام است؟ سنگینی و زمینگیری و بی عملی و ضعف اراده و قبیله بازی و گروکشی و حاشیه پردازی و رفتارهای سیاسی- فرهنگی زرد؟! یا تدارک برای فرو نشاندن آتش دل ستم دیدگان و مستضعفان؟ می توان خون به جگر خوبان و ولی نعمتان و اصحاب جبهه حق و مردمان پا به رکاب این جبهه کرد و می توان بر همین دل های آزرده مرهم گذاشت و سوز سینه شان را فرو نشاند. می توان قلب مولا و مقتدای خود را در کنار قلب مردمان ستمدیده و زجرکشیده خشنود ساخت یا آزرد. می شود شجاعت و تهور یک مرد جنگی بیدار را به نمایش گذاشت یا وسط میدان بزرگ رزم، در خوابی عمیق فرو رفت. یا بدتر به طمع جمع آوری غنیمت، گرفتن سهم و احیاناً تسویه عقده های ناگشوده، با دوستان گلاویز شد. و باز می شود میدان را خالی گذاشت و از مواجهه گریخت. خطبه تکان دهنده ای است از امیرمؤمنان(ع) در بحبوحه جنگ پرفراز و نشیب صفین آنجا که مولای متقیان از فرو نشستن سوز سینه خود خبر داد و فرمود «و قد رأیت جولتکم و انحیازکم عن صفوفکم... و لقد شفی و حاوح صدری ان رأیتکم بأخره تحوزونهم کما حازوکم ... و من جولان و سپس رانده شدن و فرار شما از صف های رزم را دیدم که بی سر و پاها و فرومایگان خشن و بادیه نشین شام شما را به عقب نشینی وادار کردند، در حالی که شما بزرگان عرب و جاندانه های شرف و پیشروان و برجستگان آن هستید. و سوزسینه من فرو نشست که دیدم همان گونه که آنها شما را عقب راندند، صفوف آنان را درهم شکستید و آنان را از لشکرگاهشان با رگبار تیر و نیزه عقب راندید، آن چنان که شتران تشنه از آبشخور خود رانده شوند و روی هم سوار شوند» (خطبه 107 نهج البلاغه). یوم الله نهم دی ماه 1389 در تهران، نمونه چنان قدرت نمایی هایی در برابر جبهه استکبار بود همچنان که جنگ شامخ 33 روزه حزب الله لبنان و شکار ناوچه ها و مرکاواها و سربازان رژیم صهیونیستی در آن نبرد ظاهراً نابرابر. امروز و هنوز در حالی که ما به درستی سراغ افکار عمومی در انگلیس و اروپا یا سرزمین های اشغالی نرفته ایم، این همه غوغا برپا شده، تا فردا که در این حوزه نبرد نرم متمرکز شویم، چه رویدادهای شگرفی رقم بخورد.

حکایت گروکشی برخی رجال و طیف های سیاسی در میانه چنین میدان بزرگی، حکایت همان عمله ای است که وسط مرافعه دو مهندس، دنبال دسته بیل و لنگه کفش خود می گشت! اینکه کسانی در جهانی چنین مشتاق الگوی انقلاب و بازیابی کرامت، گیر این باشند که مثلا در انتخابات آیا باید متحد بود یا نه و اگر ائتلاف کردیم سهم هر رجل و طیف سیاسی چه قدر است، هر چند که در جای خود قابل بحث باشد، نشانه آن است که هنوز سطح و عمق چالش به درستی مشخص نشده است و الا فلان مدیر شهری یا تقنینی همت خود را صرف سهام انتخاباتی نمی کرد حال آنکه به صراحت، نهی رهبر معظم انقلاب از ورود مسئولان در امور انتخاباتی را شنیده بود. یا فلان طیف سیاسی به بهانه اینکه عمر و زید و بکر را در جبهه بزرگ اصولگرایی نمی پسندند و به رویکرد سیاسی شان- ولو به حق- ایراد دارد، پشت پا به اصل ضروری وحدت نمی زد. باید دید چگونه می شود چالاکی و همت جوانی را با بصیرت پیران دنیادیده یکجا جمع کرد و به استقبال شایسته تحولات شتابان معاصر رفت؟ در این باره سخن فراوان است اما شاید بتوان کلید پاسخ به این پرسش را در طلیعه همان کلام بلند امیرمؤمنان (کلمه قصار 147 نهج البلاغه) جست آنجا که به کمیل فرمود «این دلها چونان ظرف است و ارزنده ترین آنها پر گنجایش ترین آنهاست». باید دید دل های ما ظرف کدام سوداهاست و لبریز کدام همّ و غم هاست؟ باید دید انباشته از عاشقی و پاکباختگی و ایثار و مجاهدت است یا گاراژ و بنگاه معاملاتی و زر و سیم و سهام و قدرت؟

مهرماه سال 1383 که مصادف با ایام ماه مبارک شعبان بود، مقتدای انقلاب همین کلید ظریف و دقیق را به دست پرسنل وزارت اطلاعات دادند و از جمله فرمودند «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره. به قدر سنگینی یک ذره- ذره که می دانید چیست؟ همین چیزهایی که در فضا و نور آفتاب معلقند و دیده می شوند، ذره هستند- اگر شما کار کنید، ضایع نمی شود. فرض کنید که شما ساعت کارتان تمام شده و 5 دقیقه اضافه می مانید که نه مدیر می فهمد، نه بالادست می فهمد، نه در سوابق اثر می گذارد و نه اضافه کار می دهند؛ اما خدا و کرام الکاتبین این 5 دقیقه را می بینند و آن را در پرونده شما ثبت می کنند که این آقا بعد از ساعت خدمت چون دید این پرونده نصفه کاره است، پنج دقیقه بیشتر کار کرد. چنین چیزی را ما در هیچ جا غیر از عرصه دین و ایمان دینی نداریم...

یک جا پول خوبی سر راه شما قرار می گیرد؛ یک رشوه، هدیه، چشم روشنی- اینها اسم های مختلفی دارد- و شما می توانید بدون اینکه هیچ برگه و اثر انگشتی جا بگذارید، امضایی بدهید و گرفتاری برای خودتان درست کنید، این پول را بگیرید و بگذارید توی جیبتان اما محض رضای خدا نمی گیرید... این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیله ای که انسان را به اوج آسمان و اوج معنویت می برد، تبدیل می شود، گاهی هم به عکس، به سنگ سنگینی تبدیل می شود که بسته می شود به پای انسان و انسان را تا اعماق دره فرو می برد؛ غرق می کند؛ پدر انسان را درمی آورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است، دل دیگر نیست. در آن صورت؛ ده بود آن، نه دل که اندر وی- گاو و خر بینی و ضیاع و عقار. آن دلی که انسان در آن عشق اتومبیل فلان جور دارد، آن دل نیست، گاراژ است، بنگاه معاملاتی است! آن دلی که همه اش در آن میل جنسی موج می زند، دیگر دل نیست، عشرتخانه است. شاعر آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگی نقش داشته، از اینها نام برده و می گوید دلی که اینها در آن باشد، آنجا طویله است! ده است! دل نیست؛ دل جای خداست، جای نور است».

چاره برنادلی و بصیرت(شهامت و همت و شعور)، رفع گیر از خود است. کسی می تواند نگاه ژرف جبهه ای داشته باشد که اسیر و درگیر تمنیات شخصی و طایفه ای و باندی نباشد. گاه انسان تبدیل به میوه سردخانه ای می شود؛ خوش رنگ اما از درون پوسیده. طراوت و بالندگی انقلاب اسلامی ما تا به امروز از طراوت «حاملان» آن تامین شده است، مردمانی که هرگز خود را نقطه پرگار حبّ و بغض ها نکردند و فضیلت ها و ارزش ها را جای آن نشاندند.

خراسان:از جهانی شدن سرمایه تا جهانی شدن اعتراض

«از جهانی شدن سرمایه تا جهانی شدن اعتراض»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی خراسان به قلم علی رضا رضاخواه است که در آن می‌خوانید؛ناآرامی های انگلستان همان طور که بسیاری از تحلیل گران معتقدند نه بی سابقه بوده است و نه به احتمال زیاد بی لاحقه باقی خواهد ماند. نگاهی به تاریخ معاصر انگلستان و آشوب های خیابانی دهه ۱۹۸۰ میلادی در دوران صدارت خانم تاچر به روشنی سابقه شورش های خیابانی طبقه فرودست و مهاجر را در این کشور نشان می دهد.

اگر «ناکارآمدی سیاست های فرهنگی در از بین بردن مسائل نژادی» را در کنار «مسائل اقتصادی» چون فاصله طبقاتی، بیکاری، رکود اقتصادی، کاهش کمک های دولتی به طبقه فقیر و افزایش قیمت ها دو عامل اصلی شورش های اخیر در خیابان های انگلستان از تاتنهام تا منچستر بدانیم، با اطمینان می توان ادعا کرد که تداوم این شورش ها نه فقط در خیابان های لندن و بیرمنگهام و لیورپول که در شهرهای دیگر جهان از پاریس و برلین و نیویورک و واشنگتن گرفته تا احتمالا سیدنی و توکیو می تواند نمود پیدا کند. در اولین شب اعتراضات خیابانی در لندن خبرگزاری فرانسه نوشت: بیم درگیری های خیابانی به کشورهای اروپایی نیز کشیده شده است. این ترس با درگیری گروه هایی از جوانان سوئدی در حومه استکهلم با پلیس شدت گرفته است.

این گروه ۲۰ تا ۳۰ نفره شیشه های یک باجه بلیت فروشی را شکستند و یک کپسول آتش نشانی را در یک ایستگاه مترو در غرب شهر استکهلم خالی کردند. با این حال سخنگوی پلیس استکهلم می گوید: «پلیس سوئد هر گونه ارتباط این درگیری ها با آشوب های اخیر در پایتخت انگلیس را انکار کرده است.» چهار نفر دیگر از این افراد نیز توسط تصاویر دوربین های امنیتی شناسایی شده اند و تحت تعقیب هستند.

روز چهارشنبه شبکه خبری یورو نیوز از درگیری خیابانی جوانان اسپانیایی با پلیس این کشور خبر داد و نوشت: «صدها جوان چهارشنبه شب با پلیس اسپانیا درگیر شدند. این درگیری ها در یک منطقه توریستی به نام «جورت دل مره» در نزدیکی مرز فرانسه روی داد.

در این حادثه ۲۲ نفر از جمله ۹ مأمور پلیس زخمی شدند.» روز پنج شنبه پس از آن که پلیس انگلستان بعد از ۵ روز درگیری خیابانی توانست آرامش نسبی را به این کشور بازگرداند خبرگزاری آلمان گزارش داد: در ساعات نیمه شب پنج شنبه ۹ دستگاه خودرو در جنوب غرب برلین به صورت هم زمان از سوی افرادی ناشناس به آتش کشیده شدند.

به نوشته روزنامه «مورگن پست» هنوز فرد خاصی در این زمینه دستگیر نشده و تحقیقات برای یافتن عامل یا عاملان این آتش سوزی های عمدی ادامه دارد.یک روز بعد از این حادثه کشاورزان فرانسوی به محموله های میوه ای که از اسپانیا وارد این کشور شده بود، حمله کردند. آن ها به واردات این میوه ها که باعث کاهش قیمت برخی میوه های تابستانی شده است، اعتراض دارند.

در همین روز شبکه خبری فاکس نیوز در تحلیلی به احتمال تسری اعتراضات خشونت بار لندن به خیابان های آمریکا پرداخت و با اشاره به شرایط بد اقتصادی ایالات متحده این امر را بعید ندانست. واقعیت آن است که نظام سرمایه داری که مدت ها بی رقیب در عرصه اقتصادی جولان می داده هم اکنون با یک چالش جدی مواجه شده است.

به اعتقاد بسیاری از کارشناسان جهانی شدن سرمایه داری جهانی شدن بحران های آن را نیز به دنبال خود می آورد. این فقط بازارهای بورس جهانی نیست که پا به پای هم بالا و پایین می روند و بحران اقتصادی یک کشور باعث افت شاخص های بورس در دیگر کشورها در سراسر جهان می شود.

ناآرامی های اجتماعی نیز همین خصوصیت را به همراه دارند. اگر اعتراض های مردم تونس به مرزهای این کشور محصور نشد و بلکه به سرعت به مصر و سپس به لیبی و یمن و بحرین و جاهای دیگر کشید، دلیلی وجود ندارد که ناآرامی های انگلستان نیز به این کشور محدود شود.

امری که به دلیل وجود شبکه های خبری ماهواره ای و شبکه های اجتماعی مجازی بسیار محتمل و قابل وقوع به نظر می رسد. با این حال کنترل شدید رسانه ها و سانسور خبری همان طور که پیش از این دیوید کامرون نخست وزیر انگلستان پی گیری آن را از طریق دولت متبوعش وعده داده بود اولین گام حاکمان دموکراسی های غربی برای مقابله با گسترش نارضایتی های عمومی خواهد بود. 
 
جمهوری اسلامی:افزایش تعطیلات، با کدام توجیه؟

«افزایش تعطیلات، با کدام توجیه؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛موضوع افزایش تعطیلات کشور،‌ با تصویب لایحه افزایش تعطیلی عید فطر در جلسه 9 خرداد ماه هیأت دولت و ارسال آن به مجلس شورای اسلامی جهت بررسی، وارد مرحله اقدام شده است.

بنابه گفته معاون امور مجلس رئیس جمهور، این لایحه با پیشنهاد خود رئیس‌جمهور در جلسه هیأت دولت مطرح شد و با قید یک فوریت به تصویب رسید. براساس همین گزارش، این لایحه با قید فوریت به مجلس ارائه می‌شود تا موضوع افزایش تعطیلی عید فطر از همین امسال به مرحله عمل برسد.

آنچه در لایحه مورد نظر رئیس‌جمهور پیشنهاد شده افزایش یک روز به تعطیلی عید فطر است ولی این تبصره نیز به آن اضافه شده که درصورت مصادف شدن دومین روز شوال با تعطیلی رسمی یا هفتگی،‌ روز بعد از آن یعنی سوم شوال نیز تعطیل خواهد بود. بدین ترتیب، اگر این لایحه در مجلس به تصویب برسد، تعطیلات عید فطر در بعضی سالها به بیش از دو روز خواهد رسید.

این اقدام دولت که مستقیماً از نگرش شخص رئیس‌جمهور به موضوع تعطیلات کشور ناشی می‌شود، مسبوق به سوابق عملی و نظری است. از آغاز دولت نهم، کشور با مسائلی از قبیل کاهش ساعات کار ادارات با نظر رئیس‌جمهور به شکل‌ها و مناسبت‌های مختلف و حتی با تعطیلی یک یا چند روزه کشور به دلایلی از قبیل گرما یا آلودگی هوا مواجه بود. این اقدامات بارها مخالفت صاحبنظران و در مواردی مخالفت مجلس شورای اسلامی را برانگیخت و حتی در پاره‌ای موارد متوقف شد، لکن اظهارات چندی قبل رئیس‌جمهور و اقدام اخیر مبنی بر تصویب لایحه افزایش تعطیلات عید فطر نشان می‌دهد این قصه سر دراز دارد و آقای احمدی نژاد، مصمم است نظر خود را به کرسی بنشاند کما اینکه در مورد کاهش ساعات کار ماه مبارک رمضان این کار را کرده است.
در مبحث افزایش تعطیلات کشور و کاهش ساعات کار، ملاحظاتی وجود دارد که در این مقاله به آنها می‌پردازیم.

1 - اظهارنظر و دادن پیشنهاد برای افزایش تعطیلات و کاهش ساعات کار ادارات، از حقوق رئیس دولت است کما اینکه تصویب کردن یا مخالفت با این پیشنهاد نیز از حقوق نمایندگان مجلس شورای اسلامی است. بنابر این، تا این مرحله، مشکلی وجود ندارد و طرفین می‌توانند از حقوق قانونی خود استفاده نمایند. البته در این میان، نقد این مقوله نیز از حقوق مطبوعات و صاحبنظران است و آنها نیز می‌توانند با استفاده از این حق، به نقد لایحه دولت بپردازند و نمایندگان مجلس را در جریان نقطه نظرات اهل فن قرار دهند و مصالح کشور را گوشزد نمایند تا در تصمیم گیری مجلس لحاظ شود.

2 - اقدام عملی برای کاهش ساعات کار ادارات به هر دلیل، برخلاف قانون است، زیرا براساس قانون، هر کارمند موظف به انجام 44 ساعت کار در هر هفته می‌باشد و کاهش آن به کمتر از 30 ساعت در هفته توسط دولت، فاقد مبنای قانونی است. توجیهی هم که برای کاهش ساعات کار در ماه مبارک رمضان توسط دولت ارائه شده، دقیقاً برخلاف روح این ماه و فلسفه تشریع روزه است. روزه داری، در بخش جسمانی کم خوردن است که موجب راحتی جسم می‌شود و در بخش معنوی روی آوردن به دعا و پالایش روح است که آن نیز موجب چالاکی و آمادگی بیشتر روزه‌دار برای کار می‌گردد. بنابر این، کاهش ساعات کار در ماه مبارک رمضان به بهانه روزه، نوعی متهم کردن روزه به عوارض منفی برای روزه‌دار است، چیزی که درست در نقطه مقابل فلسفه روزه قرار دارد.

3 - تجربه‌ای که از کاهش ساعات کار ادارات به دست آمده، نارضایتی ارباب رجوع، به تعویق افتادن کارها و انباشته شدن پرونده هاست. این واقعیت تلخ، هنگامی ملموس‌تر خواهد بود که بدانیم طبق خوشبیانه‌ترین ارزیابی‌ها ساعات مفید کار روزانه در ایران فقط یکساعت و 4 دقیقه در بخش دولتی و دو ساعت و 6 دقیقه در بخش خصوصی است. این، یعنی در ادارات ما که قرار است هر هفته 44 ساعت کار مفید انجام شود فقط 6 ساعت و 24 دقیقه کار مفید انجام می‌شود درحالی که هم اکنون در ژاپن میزان کار مفید هفتگی 40 تا 60 ساعت و در کره جنوبی 54 تا 72 ساعت است. این وضعیت منفی، کشور ما را از نظر سرانه کار مفید سالیانه تا 800 ساعت پائین آورده بطوری که در فهرست جهانی فقط از کویت و عربستان بالاتر هستیم و در ردیف سوم از آخر قرار داریم. برای درک صحیح این فاجعه، خوب است بدانیم سرانه ساعات کار مفید سالیانه در ژاپن 2420 ساعت، کره جنوبی 1900 ساعت و آلمان 1700 ساعت است.

 قابل تأمل اینکه از این نظر حتی افغانستان نیز از ایران جلوتر است بطوری که سرانه ساعت کار در افغانستان 950 ساعت یعنی 150 ساعت بیشتر از ایران است. علت اینکه فقط کویت و عربستان جایگاهی پائین‌تر از ایران دارند اینست که آنها بیش از ایران به نفت وابسته هستند. آیا با توجه به این جایگاه پائین که کشور ما از نظر ساعات مفید کار و سرانه کار مفید سالیانه دارد، ظلم نیست که ساعت کار ادارات را کاهش و میزان تعطیلات را افزایش دهیم؟!

4 - از نظر تعالیم دینی نیز کاهش ساعات کار و افزایش تعطیلات، قابل توجیه نیست. در روایاتی که از معصومین علیهم‌السلام دردست داریم، مردم به کار کردن تشویق شده‌اند اما هرگز به کم کردن ساعات کار و افزودن بر تعطیلات ترغیب نشده‌اند. در جهت عکس، روایات و توصیه‌های دینی زیادی داریم که از تنبلی، کسالت و فرار از کار مذمت می‌کنند و افرادی را که دارای چنین ویژگی‌هائی هستند فاقد ایمان یا دارای ایمان ضعیف می‌دانند. یکی از معانی آیه شریفه "لیس للانسان الاماسعی" نیز اینست که انسان باید به کار و تلاش روی بیاورد تا به جائی و چیزی برسد. اینکه در سه دهه گذشته، مسئولان نظام جمهوری اسلامی، که از نظر تسلط بر مبانی اسلامی بسیار جلوتر از مسئولین فعلی بودند و افرادی از قبیل امام خمینی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در میان آنها حضور داشتند، هرگز درصدد کاهش ساعات کار ادارات در ماه مبارک رمضان و افزایش تعطیلات در مناسبت‌هائی از قبیل عید فطر بر نیامدند نیز نشان می‌دهد این اقدام فاقد وجهه دینی است و حداقل اینکه نباید به آن رنگ و لعاب دینی و مذهبی زد.

5 - به بیانات هفته گذشته رهبر معظم انقلاب در جمع مسئولان کشور اگر مراجعه کنیم، کاملاً مشخص می‌شود که اقداماتی از قبیل کاهش ساعات کار ادارات و افزایش تعطیلات، برخلاف راه و رسم ترسیم شده توسط ایشان می‌باشد. ایشان در بخشی از این بیانات گفتند:

"در زمینه اقتصاد فعالیت‌های زیادی شده، با ارزش هم هست، اما مسأله اشتغال حل نشده است، مسأله تورم حل نشده است، مسأله فرهنگ حل نشده است، مسأله ساعات مفید کار حل نشده است. فرهنگ کار باید در کشور یک جوری باشد که مردم کار را عبادت بدانند، هر یک ساعت کار با شوق بیافزایند در مدت و مقدار کاری که انجام می‌دهند. باید کار کرد. با بی‌کاری و بی‌میلی به کار و تنبلی و وادادگی، کشور پیش نخواهد رفت." (روزنامه جمهوری اسلامی 18 مرداد 90)

در بیان رهبری، کار "عبادت" است ولی دولت، عبادت ماه رمضان را در تقابل با کار کردن میداند و با همین توجیه ساعات کار را کاهش می‌دهد. عجیب اینکه درست بعد از همین سخنرانی رهبری که مالامال از تشویق به کار است، اعلام می‌شود که دولت لایحه افزایش تعطیلات عید فطر را با فوریت تصویب کرده و به مجلس ارسال می‌کند! و عجیب‌تر اینکه این اقدامات، در سالی صورت می‌گیرد که رهبری آنرا "سال جهاد اقتصادی" نامیده‌اند و روشن است که کاهش ساعات کار و افزایش تعطیلات، در نقطه مقابل جهاد اقتصادی قرار دارد.

6 - یکی از نکاتی که آقای رئیس‌جمهور در اظهاراتی که اخیراً در توجیه تعطیل کردن پنجشنبه‌ها و همچنین افزایش تعطیلات رسمی کشور داشتند آمده، اینست که با افزودن این تعطیلات بر تعطیلات کنونی مردم فرصتی برای کنار خانواده‌های خود بودن و رفتن به مسافرت پیدا خواهند کرد. این سخن ممکن است به مذاق عده‌ای از مردم خوش بیاید، اما آیا با واقعیت نیز منطبق است؟ و آیا مصالح عمومی و منافع کشور را نیز در نظر گرفته است؟

پاسخ این سؤال‌ها را می‌توان از اطلاعات آماری که از تعداد تعطیلات در اختیار داریم به دست آورد. هم اکنون مجموع تعطیلات قابل استفاده سالیانه برای هر فرد کارمند یا کارگر 107 روز است (25 روز مناسبت‌های ملی و مذهبی، 52 روز جمعه و 30 روز مرخصی استحقاقی). این رقم، بسیار بیشتر از مقدار مورد نیاز افراد برای سفر، در کنار خانواده بودن و انجام همه کارهای لازم شخصی و خانوادگی است. اگر 52 پنجشنبه را نیز به این رقم بیافزائیم و بعضی تعطیلات پیشنهادی دولت را نیز اضافه کنیم، تعداد ایام تعطیل در هر سال از 160 روز بیشتر می‌شود یعنی نزدیک نصف سال! این، یعنی ظلم به کشور و مردم.

با توجه به این واقعیت‌ها، آیا مصالح کشور ایجاب می‌کند بر تعطیلات بیافزائیم و چرخ اقتصاد کشور را کند نمائیم؟! از نمایندگان مجلس، که وظیفه آنها در نظر گرفتن مصالح و منافع کشور و ملت است، این انتظار وجود دارد که با این موضوع برخوردی واقع بینانه و علمی کنند و با توجه به نیاز شدید کشور به کار و تلاش و رفع بی‌کاری و سایر مشکلات اقتصادی، تصمیمی منطبق بر منافع ملت و مصالح کشور بگیرند.

رسالت:شورش‌های شبانه

«شورش‌های شبانه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛ نزدیک به یک هفته است مردم شهرهای بزرگ انگلیس شب را با شورش سحر می‌کنند . این‌روزها مردم جهان تصاویری که از انگلیس می‌بینند ، انبوه ساختمان‌ها ، ماشین‌ها و مغازه هایی است که به آتش کشیده شده تا شب ظلمت پیرترین نظام سرمایه‌داری جهان را به نوعی روشنی بخشند.

 شورش در شب یا به تعبیری انقلاب شبانه ویژگی رویدادهای بحران آلود وگرفتاری جدید دولت انگلیس است. این بحران در کنار مطالبات پاسخ نداده شده سندیکاهای کارگری از دیگر مشکلات آنان است. به نظر می‌رسد جامعه‌شناسان  و روانشناسان انگلیسی که در دانشگاههای این کشور بحران‌های سیاسی- اجتماعی احتمالی را رصد می‌کنند غافلگیرشده‌اند.

 حکومت از این پدیده بی‌خبر بود اگرآنها آماده چنین پدیده‌ای بودند قاعدتا در اوج بحران، کامرون نخست وزیر انگلیس برای گذران تعطیلات خود نباید در ایتالیا می‌بود.

تاکنون مسئولان امنیتی، نظامی و سیاسی سه نشست کاری  برگزار کرده‌اند محصول این سه نشست این بوده که شورشیان را مشتی اوباش و اراذل بنامند که مستحق سرکوب شدید هستند. چهره سیاستمداران انگلیسی را در سه گانه "گرگ"،" روباه" و " انسان" می‌توان ترسیم کرد. آنها فعلا چهره انسانی را رها کرده‌اند ترجیح داده‌اند مثل گرگ به جان مردم بیفتند و مثل روباه به دروغ ونیرنگ بگویند  که شورشیان جانی و تبهکارند ومعترضان با باندهای قاچاقچی مواد مخدر مرتبط هستند.

 به هر حال امروز سایه حکومت نظامی اعلام نشده بر شهرهای بزرگ این کشور بویژه لندن سنگینی می‌کند.

 آنها نیروی 20 هزار نفری پلیس رابرای مهاربحران به صورت اعلام شده درخیابان‌ها دارند. اما کسانی که حوادث اخیر را از نزدیک دنبال می‌کنند شمار آنان را بیش از این رقم می‌دانند.گونه شناسی دستگیر شدگان نشان می دهد، معلمان ، دانشجویان ، اساتید دانشگاه و برخی کسبه از جمله پستچی و آرایشگر و ... هم مشارکت فعال در اعتراضات دارند. شهرداری‌ها و برخی نهادهای امنیتی با آنکه دکور شهرها را مرتب تغییر و تعمیر ونگهداری می‌کنند اما نمی‌توانند چهره جنگ زده شهرها را لاپوشانی کنند.

 برخی معترضان واصحاب شورش در برابر دوربین ومیکروفن خبرنگاران یک جمله را تکرار می‌کنند و آن اینکه ؛ "فقط می‌خواهیم صدایمان شنیده شود".

قاعدتا در جوامع به اصطلاح آزاد همه حرف می‌زنند و حکام معتقدند که صدای آنها را می‌شنوند. اما اینها چه کسانی هستند که معتقدند صدایشان تاکنون شنیده نشده، باید نخبگان انگلیسی به این سئوال پاسخ دهند!؟ صدای شهروندان را شبکه های مافیایی چون باند رابرت مرداک  سوزنبانی می‌کنند و آنها هستند که تصمیم می‌گیرند چه کسی حرف بزند و چه کسی گوش دهد و چه کسانی حق حرف زدن ندارند.

 اکنون دولت انگلیس با پدیده‌ ای در کف خیابان روبه‌روست که مجبور است بزودی اعلام کند حرف آنها را حاضر است بشنود . اما کامرون نخست وزیر انگلیس زبان به تهدید و خشونت گشوده و پاسخ آنها را با باتوم به همراه چاشنی ضرب و شتم و حتی گلوله‌ پلاستیکی می‌دهد. باید دید حکومت انگلیس قادر به خفه کردن صدای مردم هست یا نه؟

 معترضین تاکنون نشان داده‌اند نه تنها صدای خود را به گوش حکام مستبد انگلیس رسانده بلکه صدای آنها تا آن سوی دنیا هم شنیده می‌شود. واقعیت‌ها نشان می‌دهد دولت انگلیس با یک جنبش اجتماعی و بحران اجتماعی روبه‌روست اگر توفیق مهار آن را پیدا نکنند این بحران به شکل یک بحران سیاسی خود را نشان خواهد داد.

حوادث امروز جهان یکی ازعبرتهای شگفت انگیز انقلاب اسلامی است. یکی از دعاهای همیشگی مردم ایران در برابر ستم بیگانگان در مساجد، تکایا واجتماعات عظیم سیاسی این است که : " خدایا شر دشمنان اسلام را به خودشان برگردان" این دعاها مانند همه دعاهایی که خداوند بزرگ وعده استجابت آن را داده است نیز مورد استجابت الهی بوده است. برخی از شرور دشمن را به شرح زیر می‌شود اشاره کرد:

1- شر"تجزیه" ایران همیشه در دستورکار استکبار بوده است. سالهای نخستین انقلاب اسلامی روسها روی آن زیاد کار می‌کردند. خداوند این شر را آنچنان به آنان برگرداند که از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قطب قدرت علیه ایران اسلامی چیزی باقی نماند و همه امپراتوری آنان مورد تجزیه واضمحلال قرار گرفت.

2- شر جنگ تحمیلی: با پذیرش صلح از سوی امام(ره) که شبیه صلح حدیبیه و فتح بدون خونریزی مکه بود این شر به کشورهای عرب و آمریکا برگشت ودر مدت کوتاهی آنها را در برابر هم قرار داد. عراق به کویت وعربستان حمله کرد آمریکا به عراق لشکر کشی کرد. صدام سرنگون شد وجغرافیایی سیاسی منطقه به سرعت به نفع ایران تغییر یافت. صلح امام خمینی (ره) و پذیرش قطعنامه به تعبیر قرآن به صورت یک عملیات فتح المبین درآمد که با هیچ‌یک از فتح‌های رزمندگان قابل مقایسه نبود.

 3- شر جنگ نرم علیه حیات انقلاب اسلامی به کارگردانی استکبار جهانی و با کمک و پول کشورهای مرتجع منطقه و نیز عناصر خائن و غافل آنها در داخل به خودشان برگشت. بیداری اسلامی در منطقه اوج گرفت و حاکمان مستبد و جور یکی پس از دیگری از تخت حکومت فرو افتادند واکنون در چنگال مردم در حال محاکمه هستند.

4- انگلیسی‌ها که  در فتنه 88 آتش بیار معرکه بودند- به‌گونه‌ای که برخی از اعضای سفارت به هنگام فتنه‌انگیزی درمیان فتنه‌گران دستگیر شدند- امروز این شر به خود آنان برگشته و دولت تبهکار انگلیس در کف خیابان در حال سرکوب مردم خود در لندن، منچستر، بیرمنگام ، لیورپول و دیگر شهرهای انگلیس است. به طوری که نخست وزیر روسیاه انگلیس 20 هزار نیروی پلیس سرکوبگر را در خیابان‌ها کافی نمی‌داند و در نطق اضطراری خود در پارلمان وعده دخالت ارتش برای سرکوب را داده است.

 آنها  که به قول خودشان شبکه های اجتماعی در ایران را با فیس بوک وتوئیتر تجهیز و سازماندهی می‌کردند، امروز خود گرفتار همین شبکه‌های اجتماعی هستند و دولت سخن از محدود کردن این شبکه باکنترل فضای مجازی در اینترنت به میان آورده است.

 5- شر محاصره اقتصادی و ایجاد تنگنا برای مردم ایران که  یکی دیگر از شرور آنان بود امروز بازگشت این شر به اردوگاه غرب را از طریق سقوط شاخص‌های بورس در سرتاسر غرب و نیز بحران مالی و در نتیجه رکود وبیکاری در دنیای استکبار شاهدیم.
 این ضرب المثل ایرانی همیشه ورد زبان عوام است: " چاه نکن بهر کسی اول خودت دوم  کسی" امروز باید خطاب به مجلس عوام انگلیس بگوییم ازکندن چاه علیه مردم ایران پرهیز کنید. چون خودتان در آن سقوط خواهید کرد.

 در پایان باید خداوند را به خاطر الطاف بی‌کرانش به ملت ایران واستجابت دعای "پروردگا را شر دشمنان را به خودشان برگردان" از صمیم قلب شاکر باشیم.

قدس:انگلستان؛ فاصله میان ادعا تا واقعیت

«انگلستان؛ فاصله میان ادعا تا واقعیت»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم سیامک باقری است که در آن می‌خوانید؛شاید کمتر کسی تصور می کرد به فاصله کوتاهی از انقلابهای خاورمیانه، اروپا هم گرفتار همان چیزی شود که دیگر کشورها را بدان سرزنش می کرد.

بریتانیا که روزی سربازانش تا هند پیش رفته بودند، اکنون حتی از کنترل لندن هم عاجز مانده و برای خاموش کردن اعتراضهای مردم خود، به خشونت متوسل شده است.

اکنون چندین شب است لندن و چند شهر دیگر انگلستان، به دلیل آنچه تنها یک جرقه بر خرمن محرومیت و فاصله طبقاتی غرب بود، در آتش می سوزد و پلیس برای سرکوب معترضان، از هیچ خشونتی کوتاهی نکرده است.

جالب آنکه «بی بی سی» هم که تا دیروز اغتشاشگران ایران یا بحرین و حتی مصر را آزادیخواه می نامید، امروز مردم کشور خود را آشوبگر و اوباش می نامد. آتش زدن بانکها، غارت اموال مردم و کشتن نیروهای امنیتی در ایران، از نظر «بی بی سی» و رسانه های غربی آزادیخواهی است، اما اعتراض جوانان انگلیسی به تبعیض نژادی و محرومیت مستتر در کشور ملکه ها، آشوبگری و بازی رذیلانه تعبیر می شود.

این در حالی است که به اذعان همین رسانه ها، تا کنون 4 نفر در اعتراضهای خیابانی به دست پلیس کشته شده اند. در ابتدا پلیس ادعا کرد فردی که به واسطه کشته شدن او ماجرا آغاز شد، مسلح بوده و حتی به مأموران پلیس شلیک کرده است، اما بعد مشخص شد گلوله ای که به بدن پلیس مضروب وارد شده، از اسلحه یکی از همکارانش شلیک شده است.

عملیات روانی «بی بی سی» از سوی دوستان و همراهانش مانند «فرانس 24 » یا «سی ان ان» هم پوشش داده می شود. به عنوان مثال در حالی که این رسانه ها لندن را آرام جلوه می دهند، گزارشها حاکی است اعتراضها ادامه دارد و تنها سیاهپوستان، محور اصلی اعتراضها نیستند.

خبرنگاران مستقل گزارش داده اند درگیریها همچنان در نقاط مختلف لندن ادامه دارد و بعید نیست که این اعتراضها به لیورپول هم سرایت کرده و در شهرهای دیگر نیز شاهد درگیری پلیس با مردم معترض باشیم.

اگرچه اعتراضها به دلیل کشته شدن یک سیاهپوست شروع شد، اما هم اکنون همه جامعه اجتماعی انگلستان از این اتفاقها متأثر است و لایه های زیرین انگلستان، این اعتراضها را بیان دردهای خود می دانند. فقر، رکود اقتصادی، فاصله طبقاتی و مشکلات اجتماعی مسأله ای نیست که به راحتی بتوان آن را در جامعه بریتانیا نادیده گرفت.

واقعیت آن است که سیستم سیاسی لیبرال دموکراسی، با مبانی اومانیستی و کاپیتالیستی منجر به شکاف بین دارا و ندار و فقیر و غنی شده و به لحاظ ارزش، این جامعه دچار سقوط معنوی شده است. همچنین، سیاستهای پلیسی و امنیتی که نگهدار جامعه اجتماعی بود و دولتی که با دوربینهای مخفی، مردمش را تحت نظارت می گرفت، دیگر کارآمد نیست و اکنون این وضعیت بغرنج، به نقطه ای رسیده است که نمی توان آینده خوبی را هم برای آن پیش بینی کرد.

جامعه انگلستان به دلیل مشکلات متعدد ملتهب است و اولین جرقه می تواند مردم این کشور را به اعتراضهای گسترده وادار کند. بیکاری بالای جوانان انگلیسی که از 2/12 درصد در سال 2000 به 6 و 19 درصد در سال گذشته افزایش پیدا کرده است، یکی از عوامل جدی اعتراضهاست. علاوه بر این، لندن یکی از گران ترین شهرهای دنیاست و مشکلات اقتصادی در آن، گریبان بسیاری از خانواده ها را گرفته است. این وضعیت نامساعد اجتماعی، سبب شده است نه تنها خانواده های سیاه پوست، بلکه همه مردم این کشور در طول سالهای گذشته، نفرتشان نسبت به حکومت و دولتشان افزایش پیدا کند، زیرا این حکومتها نتوانسته بودند در طول این سالها، از راه حلهای مسائل و مشکلات اجتماعی آنها حمایت کنند.

بحران جهانی و سقوط بورسهای مختلف هم نشان داد غرب با وجود همه ادعاها، نه تنها در دموکراسی بلکه در اقتصاد هم پایه های استواری نداشته و آماده لرزش شدید است، به گونه ای که در اتفاقهای اخیر، تا کنون بیش از 500 نفر توسط نیروهای پلیس انگلیس بازداشت شده اند و نیروهای امنیتی با باتوم، خودروهای زرهی و سگ، به مردم حمله کرده اند.بدون تردید، گسترده شدن اعتراضها برای هیچ کس مسرت بخش نیست، اما دولت و پلیس انگلستان قطعاً نمی تواند با زور و باتوم اعتراضها را خاموش کند. حتی اگر هم موفق به انجام این کار شود و از تبدیل شدن اعتراضها به یک دومینوی در حال تخریب جلوگیری کند، این یک راهکار موقت خواهد بود.

در واقع، سرکوب مردم بدون توجه به تراکم فشار اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جامعه، منجر به ملتهب تر شدن جامعه و پنهان کردن آتش در زیر خاکستر خواهد شد، زیرا پتانسیل اعتراض بخصوص در میان جوانان انگلیسی، بسیار زیاد است و آنها می توانند به هر موردی واکنش نشان داده و جنجالی تازه به پا کنند.

بهترین کار این است که دولتمردان انگلیسی به جای استفاده از خشونت، صدای اعتراض مردم خود را بشنوند و سعی کنند به جای پاک کردن صورت مسأله، به مشکلات مردم رسیدگی نمایند و فاصله طبقاتی و بی عدالتی موجود را کاهش دهند.

سیاست روز:بحران‌های استکبار جهانی و پیروزی بزرگ مسلمانان

«بحران‌های استکبار جهانی و پیروزی بزرگ مسلمانان»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم علی یوسف پور است که در آن می‌خوانید؛۱ـ شش آیه اولیه سوره مبارکه روم به این مطلب اختصاص دارد که رومیان از ایرانی‌ها شکست می‌خورند و بعد از چند سال رومیان بر پارسیان غلبه خواهند کرد. امور عالم قبل و بعد در ید قدرت قادر متعال می‌باشد و این حوادث (شکست و پیروزی ابرقدرت‌های زمان) باعث خوشحالی مومنان خواهد شد. به یاری خداوند که هر که را خواهد نصرت و پیروزی می‌بخشد و او مقتدر و مهربان است این وعده خداست که خداوند هرگز خلاف وعده عمل ننماید. (سوره روم ـ آیه ۶ـ۱)

این سنت خداوند که در قرآن کریم در آیات مختلف تاکید فراوان شده است که قدرت‌های استکباری به خاطر عملکرد ظالمانه خود سقوط خواهند کرد و به ورطه نابودی کشیده می‌شوند و تاریخ بشریت از ظهور و سقوط تمدن‌ها و قدرت‌های بزرگ استکبار جهانی که در ۴۰۰ ساله اخیر دولت‌های مختلفی در راس آن بودند. اسپانیایی‌ها، پرتغالی‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها و در ۶۰ سال اخیر آمریکایی‌ها اگرچه دولت مسلط در راس استکبار جهانی تغییر کرده است اما خبر سلطه در طول چند قرن گذشته به کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و کشورهای آسیایی بخصوص مسلمانان تداوم پیدا کرده است و با غارت و چپاول کشورهای جهان سوم، کشورهای اروپایی و آمریکایی به آبادانی و رفاه رسیده‌اند گفته می‌شود آمریکا در طول ۲۰۰ سال گذشته بیش از هشت میلیون نفر از سرخ‌پوستان، اهالی آمریکای لاتین، ویتنامی‌ها، کره‌ای‌های مسلمان را قتل و عام کرده است.

۲ـ حضرت امام خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در فرازهای مختلفی می‌فرمایند اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت می‌نشاند، قرن آینده قرن اسلام است، قرن پیروزی مستضعفان بر مستکبران می‌باشد. تاکنون قسمت زیادی از پیش‌گویی‌های ایشان به واقعیت پیوسته است، ابرقدرت شرق به همراه ایدئولوژی‌ مارکسیست به تاریخ پیوسته، بیداری مسلمانان به ملت‌های آمریکای لاتین و ملت‌های اروپایی هم کشیده است و شاهد سقوط دیکتاتور‌ها و دولت‌های مستبد هستیم که این جریان هر روز با شدت بیشتری نسبت به قبل در میان ملت‌ها رو به گسترش می‌باشد. از طرف دیگر موسسات علمی و تحقیقاتی غرب و عده‌ای از دانشمندان واقع‌بین غرب نیز در سالهای اخیر با انتشار مقالاتی فروپاشی قدرت‌های غربی و ظهور قدرت‌های آسیایی و آمریکای لاتین را پیش‌بینی کردند که این پیش‌بینی‌ها هم در حال وقوع است.

۳ـ چارلی‌چاپلین با ساختن فیلم عصر جدید بحران معنویت در غرب و سرگشتگی انسان معاصر غربی را اعلام کرد.

اکنون که بیش از هفتاد سال از ساخت آن فیلم می‌گذرد، ملت‌های غربی با بحران معنویت و با یک برهوت انسانی مواجه هستند خدمت به همنوع حتی نزدیکان وخانواده انسانی در جوامع غربی جایگاهی ندارد. در توفان‌ها و بلایای طبیعی که در سالهای اخیر در آمریکا روی داده است، تا سالها آسیب‌دیدگان از حوادث نه از کمک‌های دولتی خیری به آنان رسید نه از هم‌دردی مردم خود آمریکا که توفان آلاباما مصداق روشن این ادعا می‌باشد و روشنفکران واقعی و مردم غربی در جست‌وجوی برون رفت از این بن‌بست معنوی هستند و به همین علت شاهد روی آوری مردم به ادیان الهی بخصوص اسلام در آمریکا و اروپا می‌باشیم.

نقطه بزرگ آسیب‌پذیری دیگر استکبار جهانی بحران‌های اقتصادی است که در ۱۰ سال گذشته شاهد اقتصاد روبه زوال آمریکا و اروپا بوده‌ایم. اقتصاد غرب که برپایه چپاول و غارت منابع ملت‌های جهان سوم بنا شده است با آگاهی روبه رشد ملت‌ها مواجه شد که در قیام‌های آنان متجلی است و با سقوط دولت‌های وابسته به استکبار ملت‌ها مقدرات خویش را در دست خواهند گرفت و با ایجاد دولت‌های مستقل راه‌های بهره‌کشی دول استکباری قطع خواهد شد و این اقتصادهای وابسته به منابع ارزان قیمت توان اداره خویش را از دست خواهند داد.

از طرف دیگر روحیه اسراف و مصرف‌گرایی دامنه اقلیت ثروت‌مند غربی را گرفته است و هم‌اکنون اقتصاد اکثر کشورهای اروپایی وآ مریکایی به یک اقتصاد مصرفی تبدیل شده است و از فعالیت و تولید خیلی خبری نیست و این کشور چین است که عمده بازارهای غربی را به تصرف خویش درآورده است. اقتصاد نقطه قوت و اقتدار دول استکباری بوده است که هم‌اکنون به نقطه آسیب آنان تبدیل شده است.

۴ـ آمریکا به عنوان سرکرده استکبار جهان هم‌اکنون در باتلاق‌های عراق و افغانستان به دام افتاده است و انشاء الله تا ۵ـ۴ سال آینده با خواری و خفت مجبور به ترک این دو کشور خواهد شد. از طرف دیگر نهضت‌های اسلامی یکی پس از دیگری دولت‌های وابسته به آمریکا را به سقوط می‌کشاند که این روند آزادی‌خواهی برگشت‌ناپذیر خواهد بود. بنابراین بحران‌های اقتصادی اجتماعی که دول غربی به آن گرفتار شده‌اند و بیداری ملل مسلمان و مستضعف جهان از سوی دیگری آینده‌ای را در دهه‌های آتی رقم خواهد زد که دیگر از استکبار در صحنه سیاسی جهان خبری نخواهد بود و شاهد ظهور قدرت‌های بزرگی مانند ایران، ترکیه و مصر در حوزه ملت‌های مسلمان خواهیم بود و در سطوح جهانی چین، هند، برزیل قدرت‌های بزرگ اقتصادی آینده جهان هستند آیا صبح نزدیک نیست؟

حمایت:انفجار بیروت

«انفجار بیروت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی حمایت است که در آن می‌خوانید؛پس از مدتها برقراری ثبات و امنیت به ویژه در فضای سیاسی لبنان با تشکیل دولت میقاتی، بار دیگر انفجار در بیروت پایتخت و قتل چند نفر فضایی از بحران امنیت را بر این کشور حاکم ساخت.

تجربه تلخ انفجارهای هدفمند که فضایی از وحشت سراسری را به همراه داشته، موجب شده تا این انفجارها و برخی درگیریهای منطقه‌ای تکرار روزهای ناآرام لبنان را در اذهان تداعی نماید. بسیاری از ناظران سیاسی بر این عقیده‌اند که این ناآرامی‌ها برگرفته از طیف گسترده‌ای از توطئه‌هایی است که علیه لبنان از سوی برخی جریان‌های داخلی لبنان، صهیونیستها و برخی کشورهای عربی و غربی طراحی و اجرا می‌شود. در این باب سناریوهای متعددی مطرح است.

برخی بر این عقیده‌اند که جریان وابسته به گروه 14 مارس که قدرت را از دست داده‌اند برآنند تا با فضای بحرانی و تبلیغاتی شرایط را برای سقوط دولت میقاتی نخست وزیر فراهم آورده و دوباره به قدرت بازگردند. در این چارچوب سمیر جعجع و سعد حریری از ارکان جریان 14 مارس، به صراحت به انجام هرگونه اقدامی برای سرنگونی دولت میقاتی تاکید کرده‌اند.

اعمال فشار بر لبنان برای پذیرش خواسته‌های دادگاه ترور رفیق حریری نخست وزیر فقیه لبنان از دیگر سناریوهای مطرح می‌باشد. دادگاه بین‌المللی یا بهتر بگوییم دادگاه فتنه ساز علیه لبنان و مقاومت در آخرین اقدامات خود با صدور کیفرخواست، طرح به چالش کشاندن مقاومت و ایجاد چالشهای داخلی در لبنان را در پیش گرفته است. در کنار فشارهای سیاسی ایجاد فضای ناامنی و بحرانی می‌تواند گامی برای اجرای سیاستهای این دادگاه برای اعمال فشار بر لبنان باشد. اقدامی که هدف آنها فتنه سازی داخلی و به چالش کشاندن مقاومت می‌باشد.

در کنار این سناریوها، بسیاری ناآرامی‌های کنونی و آینده لبنان را برگرفته از سیاستهای همزمان صهیونیستها و برخی کشورهای عربی و غربی می‌دانند. آنهایی که با بحران سازی به دنبال سلطه بر لبنان در ابعاد مختلف بوده و برای رسیدن به آن به هر جنایتی متوسل می‌شوند. صهیونیستها برآنند تا همچنان به تجاوزات خود به لبنان به ویژه سرقت منابع گازی و آبی این کشور ادامه دهند، غرب و اعراب به دنبال سلطه بر ساختار سیاسی لبنان و نیز بهره گیری از بحران‌های این کشور برای اعمال فشار بر جبهه مقاومت به ویژه سوریه هستند.

اسناد نشان می‌دهد که ائتلافی از جریان 14 مارس، صهیونیستها، برخی کشورهای عربی و غرب، ارکان فتنه‌ها و بحران‌های لبنان را تشکیل می‌دهند تا منافع خود را در این کشور و منطقه تامین نمایند. فتنه‌هایی که در آینده در ابعاد مختلفی ادامه خواهد یافت و بمبگذاری بحران خیر نیز تنها گوشه‌ای از ابعاد آن بوده، هرچند که بیداری مقاومت همچون گذشته سدی در برابر این فتنه‌ها است و می‌تواند شکست آنها را رقم زند.   

آفرینش:تعطیلات و ایران

«تعطیلات و ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قثلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛بحث افزایش یا کاهش تعطیلات در کشور بار دیگر به یکی از مباحث داغ کشور تبدیل شده و موافقان و مخالفانی نیز دارد. در این بین چندی پیش، رئیس جمهور نیز از برنامه ای برای افزایش تعطیلی در کشور خبر داده و طرح هایی همچون تعطیلی روز پنج شنبه مورد نظر قرار گرفت. در این میان موافقان افزایش شمار تعطیلات در کشور بر این نظرند که با توجه به ابعاد گوناگون زندگی افزایش تعطیلی برای رسیدگی مردم به امورات خانواده و... مطلوب به نظر میرسد .

در این میان این دسته کار کردن را به ساعت طولانی نمی دانند و به نظر کیفیت محور هستند .در مقابل نیز بسیاری دیگر معتقدند که کشورمان ایران با 25 روز تعطیلات عمومی در سال، صاحب رتبه نخست در جهان از لحاظ تعطیلات رسمی است یعنی در حالی که بیشتر کشورهای جهان بین 9 تا 11 روز از سال را تعطیلند ایران، سالانه 25 روز تعطیل رسمی مذهبی و ملی دارد.در این بین طرفداران این نظر بر آن هستند که با توجه به افزایش تعطیلی ها مد نظر پنج شنبه، ایران تعطیل ترین کشور جهان می شود امری که مطلوب به نظر نمی سد و پیامدهای منفی را خواهد داشت .

آنچه مشخص است بحث بر روی کاهش یا افزایش تعطیلات در کشور بحثی مهم است در این بین با توجه به اهمیت موضوع و ابعاد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی ،سیاسی و یا بین المللی این امر بیش از هر زمانی باید با توجهی دقیق تر به مساله نگریسته شود تا در صورت گزینش هر کدام از دو حالت (کاهش یا افزایش تعطیلات) پیامدهای منفی همه جانبه‌ای موجب کشور نگردد.

در این بین باید گفت که امروزه کشور ها بنا به مصالح ملی ، سیاسی و اقتصادی خویش تعطیلات خود را تنظیم می‌کنند و در واقع هم می توان تعطیلات زیاد (بالاتر از هجدده روز) و هم تعطیلات کم (کمتر از شش روز) را در میان کشورها یافت اما یکی از مسائل مهم نوع استفاده از تعطیلات و همچنین توان بهره وری در روزهای غیر تعطیل است .

در این بین باید گفت که به طور مثال در حوزه اقتصادی اگر متوسط نرخ ساعات کار مفید کشوری که دارای تعطیلات زیاد است عملا می تواند از کشوری با نرخ پایین کار مفید در عین داشتن روزهای تعطیل کم، بهتر باشد. به طور مثال کشوری همچون عربستان (که تنها دو عید قربان و فطر، همچنین 23 سپتامبر روز ملی به طور رسمی تعطیل است ) مشخص است که کیفیت نرخ کار مفید این کشور کمتر از بسیاری از کشور های دیگر با تعطیلات بسیار است. گذشته از این نیز باید توجه داشت که در صورت گزینش هر کدام از دو حالت افزایش یا کاهش تعطیلات اثرات آن در بعد داخلی و خارجی دقیقا مورد توجه باشد مثلا اگر چنانچه پنج شنبه در کشور همچون جمعه تعطیل رسمی اعلام گردد با توجه به تعطیلی شنبه و یک شنبه در بسیاری از کشور ها عملا روابط ما با بسیاری از کشورها (بویژه در حوزه اقتصادی با توجه به عدم تقارن تعطیلی ها) افزایش قابل توجهی خواهد کرد.لذا اکنون به نظر می رسد که بحث مهم تعطیلی ها در کشور مطرح است بیش از هر زمانی باید به پیامد های آن نیک نگریسته شود تا با انجام ارزیابی های دقیق کارشناسی نسبت به تصمیم گیری اقدام گردد.

مردم سالاری:فلش بک به روز خبرنگار

«فلش بک به روز خبرنگار»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن می‌خوانید؛

قومی به جد وجهد گرفتند زلف یار
قومی دگر حواله به تقدیر کرده اند!
مهمترین رویداد اجتماعی هفته گذشته، روزخبرنگار و تجلیل از خبرنگاران در گوشه وکنار جامعه بود. همه می دانیم که مناسبت این روز، سالگرد شهادت خبرنگار شهید محمود صارمی خبرنگار عزیز خبرگزاری ایرنا است که در 17 مرداد سال 1377 به دست گروه مرتجع طالبان در مزار شریف افغانستان در 30 سالگی و در نهایت مظلومیت به شهادت رسید و به همین مناسبت این روز را روز خبرنگار نام نهادند.

انتظار بود که در چنین روزی تنگناها و مشکلا ت صنفی، اجتماعی، اقتصادی و حرفه ای خبرنگاران بررسی و موانع فعالیت آنان شناسائی و برطرف می شد ولی چند سالی است که یکی دو روز مانده به 17 مرداد تا چند روز بعد از آن به یاد این روز و خبرنگاران می افتند و اینجا و آنجا به همت روابط عمومی ها مراسمی و تقدیری و تجلیلی و... برگزار می شود و دوباره روز از نو، روزگار از نو! خبرنگار می ماند و مشکلا ت پیش روی او که البته در همین حد هم باید از روابط عمومی ها تشکر کرد.

از حق نگذریم روز خبرنگار یک تفاوت عمده با سایر روزهای منتسب به یک گروه اجتماعی مثل روز معلم، روز پرستار، روز کارآفرین و... دارد و آن این که در روزهایی که ذکر شد، خود افراد یک قشر جمع می شوند و برای هم کف می زنند، اما در روز خبرنگار خود خبرنگاران جمع می شوند، اما دیگران برای آنها کف می زنند و از خدماتشان سخن می گویند.

اما روز خبرنگار امسال با چند رویداد جالب همراه بود که نمی شود از آنها گذشت و بر آنم ولو فهرست وار اشاره ای و نظری به آنها داشته باشم:

1- رئیس جمهور در مراسمی که به مناسبت تقدیر از خبرنگاران حوزه دولت توسط معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دولت ترتیب داده شده بود به نکاتی از جمله دو نکته زیر اشاره کرد:

خبرنگاران به دنبال اطلا ع رسانی صحیح و آرمان ها و اعتقادات خود هستند، اما متاسفانه بعضا مسوولین رسانه ها با نگاه سیاسی خاص خود، اخبار خبرنگاران را برخلا ف خواست آنها تغییر می دهند.

تشکیل جلسه ای با حضور خبرنگاران حوزه دولت برای بررسی پیشنهادات به منظور برگزاری هر چه بهتر و موثر دوره چهارم سفرهای استانی را پیشنهاد دارم و...
امیدوارم جامعه خبری ایران نیز همچون گذشته پرنشاط، با انگیزه، هدفدار و پایبند به ارزش های انسانی بتواند الگوی اطلا ع رسانی درست و حق طلب را در برابر چشم جهانیان قرار دهد.

2-اما رویداد مهم دیگر: تنها دو روز بعد از روز خبرنگار، دفترچه های انتخاب رشته دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی منتشر شد و خبرنگاران با چشمانی از حدقه در رفته با خبر حذف رشته های مرتبط به خبرنگاران مثل روزنامه نگاری، روابط عمومی و ارتباطات در مهمترین دانشکده مرتبط، یعنی دانشکده ارتباطات مواجه شدند و موجی از تعجب و تاسف فضای کشور را فراگرفت. گرچه براثر فشار افکار عمومی در اصلا حیه ای موضوع ختم به خیر شد، اما تفاوت نگاه رئیس دولت با کارگزارانی در بدنه دولت قابل تعمق و تاسف است.

اما در سخنان رئیس جمهور محترم چند نکته وجوددارد که با آموزه های حرفه ای روزنامه نگاری جمع نمی شود و باید برای آنها تعیین تکلیف شود تا به اقتدار خبرنگار کمک کند.

اول: سخن از الگوی اطلا ع رسانی درست است، اطلا ع رسانی یعنی چه؟ آنچه که نگارنده از اطلا ع رسانی درست می فهمد «توزیع و تبیین» رویدادها است.

وقتی خبرنگار را فقط توزیع کننده رویداد می خواهند و می گویند آنچه که ما به تو می رسانیم از طریق پایگاه های تعریف شده، مشخص شده و سوالا ت جامعه را بی پاسخ می گذارند، اطلا ع رسانی محقق می شود؟

دوم:سخن از تقابل مسوولین رسانه ها با خبرنگاران، چه استنادی دارد؟ از کجا فهمیده شده است؟ چه پشتوانه تحقیقی و مطالعاتی آن را حمایت می کند؟ مراد سکوت در برابر این نظریه به معنای قبول آن از طرف مدیران رسانه ها وخبرنگاران تلقی شود، که اگر چنین نگاه و نگرشی تعمیم یابد، اقتدار و هویت خبرنگاران که همه سرمایه آنها است خواهد شکست.

سوم: رئیس جمهور از جامعه خبری و نشست با خبرنگاران سخن گفته اند، آیا از نهادهای مدنی خبرنگاران و روزنامه نگاران مطلع هستندکه چه برسر آنها آمده است؟ آیا می دانند که شرط حمایت از خانه های مطبوعات، تبعیت آنها از اساسنامه ای است که خارج از اراده آنان برایشان نوشته شده است، آیا و آیا و...

چهارم: رئیس جمهور اشاره دارند که خبرنگاران به دنبال اطلا ع رسانی صحیح و آرمانها و اعتقادات خود هستند، این سخن با آموزه های آکادمیک مغایر است و در اخلا ق خبرنگاری واخلا ق حرفه ای، خبرنگاران را بر آن می دارد که در موقع تهیه خبر،  ملا حظات، اعتقادات، ذهنیات، اغراض شخصی و دوستی های خویش را کنار بگذارد و به نیابت از مخاطبانش و به جای آنها ببیند و خبر را به صورت عینی بنویسد، حال آنکه آرمانها و اعتقادات ذهنی و فردی است نباید باعث شوند، بخشی از واقعیت را نادیده انگارد، مگر آنکه این بخش واقعیت، با هنجارها و اعتقادات عمومی جامعه ناسازگار باشد و نگرانی هائی را در عرصه اجتماعی وارد کند، مثل اخباری که به مقدسات و معتقدات دینی، اخلا قی و عفت عمومی، و حیثیت افراد خدشه  وارد سازد.

بنابراین خبرنگار نباید به دنبال اعتقادات و آرمان های شخصی خود باشد و در این مورد با دیدگاه رئیس جمهور نمی توانیم موافق باشیم.   

قدرت نهادهای  مدنی به اختیاراتی است که به آنها  تفویض  می شود،  نهادهای مدنی مطبوعاتی و خبرنگاری  چه قدرتی  و چه جایگاهی  در سیاستگذاری ها و حمایت ها دارند؟

 آیا رئیس جمهور  می دانند  که خبرنگاران  نماینده ای  در هیات  منصفه  مطبوعات و در هیات  نظارت بر مطبوعات ندارند؟آیا می دانند که خانه خبرنگاران،  باشگاه خبرنگاران در حوزه  مطبوعات برای جمع شدن و تبادل  نظر کردن  وجود خارجی  نیافته است؟آیا از زندگی  و سرنوشت  ده ها خبرنگاری که رسانه آنها  تعطیل شد ه اند، اطلا ع  دارد؟

 با این فلش بک مختصر، می خواهم نتیجه بگیرم  که باید روز خبرنگار  تبدیل شود به نشست های  علمی و تخصصی  در بررسی  موانع  واقعی خبرنگار و تقویت  نهادهای مدنی  روزنامه نگاری  و خبرنگاری  در غیر این صورت  مثل بسیاری از مسائل  و رویدادها،  این نیز بگذرد!   

تهران امروز:آشفته ‌بازار پرسپولیس

«آشفته ‌بازار پرسپولیس»عنوان سرمقاله‌‌‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم آرش راهبر است که در آن می‌خوانید؛یک شکست خانگی کافی بود تا پرسپولیس بر اساس پیش‌بینی‌های کادر فنی سرخ‌ها به تیمی بحران‌زده تبدیل شود و هواداران پرشمار خود را بیش از پیش در نگرانی فرو ببرد. گرچه گردانندگان این تیم در دو بازی گذشته، به خاطر شعارهایی که روی سکوها شنیده شد به شکل خفیفی هوادارانشان را مورد شماتت قرار دادند اما حضور پررنگ طرفداران این تیم در بازی مقابل شهرداری تبریز نشان داد که هنوز حلقه مودت آنها با پرسپولیس سست نشده. هوادارانی که البته به سرعت عنان از کف دادند و هر چه خواستند به تیم شکست‌خورده در خانه تاختند. این البته آغاز بحران بود و طولی نکشید که عوامل دیگری نیز وارد میدان شده و آتش خشم و نگرانی را تندتر کردند.

رفتار حرفه‌ای و معقول علی کریمی در پایان مسابقه تلنگری بود به همه آنهایی که حتی به اندازه سرسوزن بر صحنه این باخت فوتبالی حاضر بودند اما چه سود که کمتر کسی این رفتار را الگو قرار داد. علی کریمی چه در طول بازی و چه در پایان بازی نماد تلاش و انگیزه برای کسب برتری بود و در پایان بازی نیز با وجود شکست، نمایشی کم‌نظیر از اقتدار و منش یک کاپیتان را در برابر چشمان نگران و حنجره‌های خشمگین هواداران ارائه کرد. او بازیکنان تیمش را جمع کرد و از آنها خواست که دور زمین راه بیفتند و از هواداران عذر‌خواهی کنند. این را می‌توان مسئولانه‌ترین رفتار یکی از عناصر پرسپولیس در پنج‌شنبه شب تلخ اخیر دانست. اتفاقی که حتی هواداران را نیز تحت تاثیر قرار داد.

در دیگر سو اما واکنش‌های دیگری پیش آمد که بی‌تردید آرامش را از کالبد خسته و درهم‌شکسته پرسپولیس می‌گیرد و مانع از درست فکر کردن و درست تصمیم‌گرفتن می‌شود. ساعاتی پس از شکست بود که رسانه‌ها پر شد از اظهارنظرهای شتابزده و توهین‌آمیز بازیکنان، مربیان و حتی مدیران این تیم. محمد مایلی‌کهن در برنامه تلویزیونی به جای آرام کردن فضا و ارائه تحلیل منطقی از بحران پرسپولیس و برون‌رفت از آن، خود آتش‌بیار معرکه شد و رسما مجموعه فنی و حقوقی استقلال را به جان تیمش انداخت. درگیری لفظی ناراحت‌کننده و گستاخانه مایلی‌کهن و فتح‌الله‌زاده در تلویزیون آنقدر مبتذل و دلخراش بود که قطعا دستمایه مناسبی برای ساخت برنامه طنز دیگری در تلویزیون می‌تواند باشد. بی‌شک برخورد کاریکاتورگونه این دو، عبرت‌آموزتر از شوخی‌های فوتبالی برنامه طنز «خنده‌بازار» بود. کافی است که تصاویر این مجادله بی‌فایده و بی‌شرمانه یک‌بار دیگر از تلویزیون پخش شود و فوتبال ایران را مضحکه عالم وآدم کند.

ساعتی پس از این رفتار غیرمنتظره و بی‌ادبانه در تلویزیون بود که شماری از بازیکنان پرسپولیس هم وارد کارزار شده و هر چه دلشان می‌خواست بر زبان راندند. جواد کاظمیان، هواداران را به اهل کوفه تشبیه و احتمالا خود را اهل حق تلقی کرد و کمی بعد هم علیرضا حقیقی با ادبیاتی بسیار زشت و زننده جواد خیابانی گزارشگر این مسابقه را به باد ناسزا گرفت و او را خالی از شعور فوتبال توصیف کرد.

واکنش دروازه‌بان جوان پرسپولیس به گزارشگری که یکی، دو بار نام میثاق معمارزاده، گلر دیگر این باشگاه را به زبان آورد، بی‌سابقه بود حال آنکه هیچ‌یک از هواداران پرسپولیس از این دروازه‌بان پرمدعا واکنشی در حد نجات دروازه در بازی‌های اخیر ندیده‌اند.

در کنار این همه ماجرا باید به واکنش پیشکسوتان دیگر پرسپولیس هم نظری انداخت و اظهارات آنها را از زاویه دیگری تحلیل کرد. حمید درخشان و افشین پیروانی که خود را مدعی نیمکت تیم پرطرفدار می‌دانند حالا از فرصت استفاده کرده و سرپرست و سرمربی تیم را به باد استهزا می‌گیرند. درخشان بار دیگر این باخت را تقدیم کمیته فنی کرده تا دوباره انتصاب حمید استیلی را فرمایشی جلوه دهد و افشین پیروانی نیز دیکته فنی استیلی را پر از غلط دانسته و بی‌محابا کاشانی را با عنوان «آقای موقتی»، مسئول این ناکامی معرفی کرده است.

تیم‌های بزرگ گاهی با یک شکست به عمق بحران فرو می‌روند و در این شرایط باید همه عناصر باشگاه را برای تجدید قوا و بازگشت به حال عادی بسیج کرد. پرسپولیس اما در همان هفته‌های نخست دچار پریشانی مفرط شده و برای بازگرداندن آرامش، با وجود این همه رفتار غیرمسئولانه کار سختی پیش‌رو دارد. قهر کردن هواداران و حضور کمرنگ آنها در ورزشگاه را می‌توان پرده بعدی این نمایش دراماتیک دانست. پرسپولیس بدون هوادار،

به شدت یک تیم معمولی است...
 
ابتکار:قبیله‌گرایی در سیاست، خودحق‌پنداری در معرفت

«قبیله‌گرایی در سیاست، خودحق‌پنداری در معرفت»عنوان یرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛رهبر معظم انقلاب در دیدار خویش با مسئولان نظام در هفته گذشته، مطالب مهمی را ایراد فرمودند. معظم‌له ضمن آسیب‌شناسی رفتار قبیله‌ای در سیاست و اقتصاد، فرمودند: میل به رفتارهای قبیله‌ای در میدان سیاست، در میدان اقتصاد، از دیگر نقاط ضعف ماست. با دقت در جمله فوق، به‌خوبی مشخص می‌‌شود که ریشه بخش زیادی از رفتارهای سیاسیون و گروه‌ها به این مسئله برمی‌گردد. تصلب حاکم و انعطاف‌ناپذیری گروه‌های سیاسی در برابر همدیگر، مرزکشی‌های آهنین و بالابردن تابلوی گفت‌وگو ممنوع، نشان این حقیقت است.

اگر کسی جزو قبیله و گروه ما باشد، تمام خطایش قابل اغماض خواهد بود و درصورتی‌که از حزب ما نباشد، اولین خطایش برای محرومیت دائمی‌ او کافی است.
همبستگی موروثی در قالب روح واحدی به نام قبیله و گروه سیاسی، باعث سرکوب تنوع و خلاقیت‌های فردی می‌شود. در چنین اوضاعی ناهمگونی‌ها و تفاوت‌ها در همگونی‌های حزبی و قبیله‌ای غرق می‌شوند. فردی که به حزب و گروه خویش علقه دارد، به‌طور ناخودآگاه عصبیت و خشونت حزبی به او سرایت می‌کند. در چنین سنت‌هایی مسئولیت‌ها همانند اموال و دارایی‌ها، مِلک خصوصی صاحب‌منصبان قلمداد می‌شود. رانت‌های سیاسی و اقتصادی، بذل و بخشش‌های بی‌حساب و کتاب از بیت‌المال، مصادیق این سنت است. هم‌اکنون در لیست اعضای هیئت‌مدیره بسیاری از شرکت‌های دولتی، فهرستی از نام‌هایی به چشم می‌خورد که نه مناصبشان با رشته‌ تحصیلی آنان متناسب است و نه حضورشان ضرورتی دارد؛ اما دریافت‌هایی آن‌چنانی هم دارند. گویی بناست خراج رئیس قبیله پرداخت شود. گاهی این افراد در ده‌ها شرکت دیگر هم پایگاه و جایگاهی دارند.

سهم‌خواهی در رفتار قبیله‌ای، شیوه متداول و رسم چانه‌زنی است. هر قبیله‌ای براساس وزن و سابقه، سهم بیشتری را طلب می‌کند. آن‌چنان‌که این روزها دعوای سهم‌خواهی گروه‌ها در مدل‌های به‌اصطلاح ائتلافی، تداعی‌کننده سنت قبیله‌ای است. احزابی که هیچ پشتوانه اجتماعی ندارند و تنها به دلیل مناسبت‌های رفتاری و خویشاوندی، خود را صاحب سهم اصلی می‌دانند؛ با قبیله‌های جوامع ماقبل مدرن هیچ تفاوتی ندارند؛ چراکه احزابشان در آستانه انتخابات‌ها سربر می‌آورند و فضای سیاسی را با جار و جنجال ملتهب می‌سازند و به نمایندگی کل ملت سخن می‌رانند.

خویشاوندگرایی و روحیه ستیزه‌جویی ویژگی بارز جوامع قبیله‌ای است. همان خصوصیتی که شاخصه مهم و اصلی گروه‌های سیاسی کنونی جامعه ایران است. نگاه به هرم احزاب سیاسی نوعی هسته‌های فامیلی را نشان می‌دهد. رویکرد حاکم بر گروه‌ها سلبی و انکار غیر خود است. نگره تمامیت‌خواهی که خود را صاحب تمام حقیقت می‌داند، به‌عنوان ویژگی جوامع قبیله‌ای، یکی از آسیب‌های اصلی گروه‌های سیاسی کنونی است که توانسته زمانه را به مخالف‌سازی و مخالف‌پروری به‌نفع خود و به‌ضرر کلیت نظام تغییر دهد. عده‌ای همواره تلاش می‌کنند زلف خود را به سقف نظام سنجاق کنند و از این طریق خود را از انتقاد مصون دارند. این افراد، مخالف خود را مخالف نظام برمی‌شمارند. تاوان و هزینه مخالفت کردن را آن‌چنان زیاد می‌کنند که کسی توان پرداخت آن‌را نداشته باشد و درنتیجه مخالفتی هم نکند.

جالب اینکه رفتار قبیله‌ای احزاب سیاسی، گفتمان هم تولید کرده است. گفتمان «با ما» و «بر ما» به‌آسانی راه را بر گفت‌وگو و تعامل مسدود می‌کند و زمینه افتادن به ورطه مطلق‌خواهی و خودنگری و دگرگریزی را در فرد و جامعه و نظام تقویت می‌کند.

گروه‌های سیاسی که حتی از نظر طیف‌بندی، خود در یک دسته به‌حساب می‌آیند، آن‌چنان مرز‌ها را نفوذناپذیر و ضخیم کرده‌اند که هیچ راه حلی قادر به شکستن آن‌ها نیست و به هیچ شیخوخیتی هم تن نمی‌دهند. محق دانستن خود و قائل نشدن ذره‌ای حق برای دیگری، ساقط‌کننده هر قِسم گفت‌وشنود و تعامل است. این در حالی است که رقابت تنها در اتمسفر گفت‌وشنود و حاکمیت استقلال و حقوق فردی محل بروز می‌یابد. در جایی که حق به‌صورت انحصاری در اختیار یک دیدگاه باشد، غیر او باطل و مستوجب حذف است.

رفتار برخی گروه‌های سیاسی، رفتار ارباب و رعیتی است که در جوامع قبیله‌ای دیده می‌شود. همان‌طور که ارباب‌ها افکار خود را قانون سعادتمند و حیات‌بخش و رعیت را پیرو و مطیع خویش می‌شمارند، آنان هم کسانی‌اند که تصور می‌کنند حق تعیین سرنوشت مردم را دارند و مردم فقط وظیفه حضور در پای صندوق‌ها و البته رأی‌دادن به آنان را دارند. کسانی که مردم را به خود دعوت می‌کنند، در جهان‌بینی ارباب و رعیتی تعریف می‌شوند.

هیچ‌کدام از انبیا مجاز نبودند مردم را به خود دعوت کنند. مبنای فرعون که مردم را به خود دعوت می‌کرد، این نبود که مجسمه‌ای از من بسازید و در خانه یا معبد در برابر آن عبادت کنید. داعیه او این بود که قانون و خط و مشی مردم باید براساس اندیشه من باشد. درحقیقت قد و قواره خود را ملاک و معیار حق می‌پنداشتند. امیرالمؤمنین‌علی(ع) فرمود: حق و باطل بنابر ارزش و موقعیت انسان‌ها شناخته نمی‌شوند، حق را بشناس، اهلش را خواهی شناخت، باطل را بشناس، اهلش را خواهی شناخت.

حاصل سخن اینکه دعوت به خود باعث اختلاف است. این‌همه اختلاف و تعدد و اینکه هر روز شاهد برافراشته‌شدن تابلوی جدیدی در ساحت سیاست هستیم، ناشی از این است که دعوت‌ها به خود است، والا اگر قبله و کعبه یکی باشد، اختلافی بروز نخواهد کرد.

شرق:آزمون یک سنت تاریخی در عصر جهانی

«به بهانه ناآرامی‌های انگلستان آزمون یک سنت تاریخی در عصر جهانی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی شرق به قلم  حسین سلیمی است که در آن می‌خوانید؛آیا سنت 320 ساله سیاسی انگلستان در حال تغییر است؟ آیا سرزمینی که بیش از سه قرن و نیم است که انقلاب اجتماعی- سیاسی و جنگ‌های داخلی را به خود ندیده و همواره با اصلاح درونی نظام سیاسی- اجتماعی نیروهای جدید اجتماعی را درون خود جذب کرده، در عصر جهانی راه و طریق دیگری اتخاذ خواهد کرد؟

انگلستان در میان کشورهای اروپایی از نظر سیاست داخلی حتی در زیر شدیدترین فشارها، جزیره ثبات به شمار می‌رفت. در طول قرن نوزدهم، زمانی که فرانسه در آتش انقلاب‌های مکرر می‌سوخت، سرزمین‌های آلمانی و ایتالیایی فراز و نشیب استقلال از طریق جنگ را طی می‌کردند، اروپای شرقی در کشمکش رهایی از زیر چکمه‌های امپراتوری سنت‌گرای اتریش بود و آتش انقلاب و ملی‌گرایی تمامی اروپا را فراگرفته بود، انگلستان از نظر سیاست داخلی با چند رفرم داخلی نیروهای جدید اجتماعی را جذب کرد و با سوار شدن بر موج تحولات بر بام سیاست جهانی نشست.

حال این پرسش مطرح است که آیا سوختن انبارهای بزرگ شرکت‌های صنعتی در لندن و منچستر و چند شهر دیگر و غارت مغازه‌ها و آشوب‌های خیابانی مشی مصالحه‌جویانه حکومت‌گری در انگلستان را دگرگون خواهد کرد؟ آیا پلیسی که قرن‌ها اسلحه را در درون جامعه بر زمین گذاشته بود و حتی حق حمل سلاح نداشت، دوباره در مقابل جریان‌های اجتماعی مسلح خواهد شد؟ و آیا حکومتی که نقش میانجی را برای نیروهای مختلف سیاسی - اجتماعی ایفا می‌کرد دست خود را همچون مشتی برای کوفتن خواهد فشرد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها باید زمینه‌ها و ریشه‌های این بحران را مورد توجه قرار دهیم. بی‌گمان با آغشته‌شدن به کشمکش‌های سیاسی جاری امکان درک درست این پدیده را از دست خواهیم داد و اندیشه خود را به باد توفان‌های روزمره خواهیم سپرد.

واقعیت این است همواره در انگلستان شورش‌های اجتماعی زمانی رخ داده که نیروها و گرو‌ه‌های اجتماعی جدیدی ظهور کرده‌اند که جایگاهی در ساختار جامعه نداشته‌اند. به طور مثال در سال 1819 زمانی که طبقه کارگر، پس از انقلاب صنعتی تازه پا به عرصه وجود گذاشته بود، به دنبال جایگاه اجتماعی و اقتصادی جدیدی در جامعه انگلستان بود که با شورش خونین منچستر حضور خود را اعلام کرد و حکومت زمانی که احساس کرد با قدرت سرکوب، امکان مهار این نیروی اجتماعی جدید را ندارد، با قانونی کردن و قدرت دادن به اتحادیه‌های کارگری و مجاز دانستن اعتصاب و اعتراضات کارگری، این نیروی جدید را در درون نظام اجتماعی سیاسی جذب کرد.

از آن پس تا دهه 1980 که باز هم با اعتصاب و اعتراض‌های کارگری در مقابل سیاست‌های دولت محافظه‌کار مارگارت تاچر، شرایط اجتماعی انگلستان به هم خورد، اتفاقی نیفتاد و این بار هم در نهایت با یک توافق پایدار با اتحادیه‌های کارگری ماجرا خاتمه یافت. البته هیچ‌یک از شورش‌های یادشده به گستردگی شورش‌های امروزی نبوده‌اند، خصوصا که شورش‌های جاری توسط هیچ گروه سیاسی یا نهاد معینی سازماندهی نشده و اصلا معلوم نیست چه کسی و با چه هدفی آنها را سازماندهی کرده است.

می‌توان گفت همان‌طور که طبقه نوظهور کارگر پایه‌گذار اعتراض‌ها و شورش‌های شناخته‌شده در تاریخ انگلستان بود، اقلیت‌هایی که امروز دیگر حدود یک چهارم جمعیت انگلستان را تشکیل می‌دهند، بخشی از ناآرامی‌های اخیر را پدید آوردند. امروز بیش از 20درصد مردم انگلستان را سیاه‌پوستان، هندی‌الاصل‌ها، پاکستانی‌ها، مهاجران اروپای شرقی و... تشکیل می‌دهند که هیچ‌یک انگلیسی‌الاصل نیستند.

آنها به لحاظ اجتماعی و فرهنگی خود را در شرایطی تبعیض‌آلود تلقی می‌کنند و این تلقی، آنان را ناراضی و جوانانشان را معترض می‌کند. این امر لزوما یک اعتراض سیاسی یا ناشی از فقر نیست، زیرا بسیاری از ثروتمندترین افراد جامعه انگلستان؛ هندی، روسی یا مسلمان پاکستانی یا ایرانی هستند. این یک احساس اجتماعی است که از ساختار سنت‌گرای جامعه انگلستان برمی‌خیزد و هرچند حقوق اقلیت‌ها نسبت به برخی کشورهای دیگر اروپایی بیشتر به رسمیت شناخته شده و حتی آزادی‌های مذهبی بیشتری به آنان داده می‌شود، اما در نهایت نوعی کنارگذاری و طرد در ساختار اجتماعی و فرهنگی نسبت به آنها نهادینه شده که خشم نهفته‌ای را در بین نسل جوان این اقلیت‌ها به وجود می‌آورد.

به همین دلیل نیز اعتراض‌ها از منطقه سیاه‌ پوست‌نشین تاتنهام و در اعتراض به کشته‌شدن یک فرد سیاه‌ پوست که بیشترین احساس تبعیض را دارند، آغاز شد و حالت شورش‌های کور و عصبی را به خود گرفت. از این رو به نظر می‌رسد اگر دولت انگلستان بخواهد به سنت تاریخی خود رفتار کند، اکنون زمان به رسمیت شناختن تمام‌عیار این گروه‌های اجتماعی و شکستن ساختارهای فرهنگی و اجتماعی سنتی در قبال گروه‌هایی است که انگلیسی به شمار می‌روند اما انگلیسی‌الاصل نیستند. اما به نظر می‌رسد خشم اقلیت‌ها تنها عامل این شورش‌ها نیست.

بی‌گمان افزایش شدید نرخ بیکاری و کاهش بودجه‌های رفاه اجتماعی توسط دولت محافظه‌کار عاملی برای تشدید این خشم و افزایش زمینه ذهنی شورش است. کاهش شدید قدرت خرید طبقات پایین در جامعه و نیز کاهش امکانات عمومی رفاه اجتماعی در حوزه‌های بهداشتی، آموزشی و خدمات شهری، موجب شد تا زمینه‌های اعتراض عمومی تشدید شود. در کنار این عوامل، علت دیگری نیز وجود دارد که در بسیاری از تحلیل‌های رسمی نادیده گرفته شده و آن افزایش بزهکاری و زمینه‌های بزهکاری جوانان و نوجوانان در جامعه انگلستان است.

از حدود سه سال پیش جامعه‌شناسان انگلیسی هشدار دادند بزهکاری کور و خشونت‌های جوانان در این جامعه در حال افزایش است. از جمله افزایش ناگهانی جرایم مرتبط با چاقو و چاقوکشی به یکی از عمده‌ترین دغدغه‌های کارشناسان و رسانه‌های این کشور بدل شده بود که حتی ضریب امنیت اجتماعی را در جوامع شهری کاهش داده بود.

این هشدارها در سایه بحران اقتصادی بزرگ در سال 2008 و پس از آن رقابت‌های انتخاباتی انگلستان پوشیده ماند و امروز در این شورش‌ها به گونه دیگری خود را بازمی‌نمایاند. تحت تاثیر همین عامل است که شورش‌های اخیر به شورش‌هایی خشن و فراگیر اما غیرسیاسی بدل شده‌اند؛ شورش‌هایی که هیچ خواسته سیاسی و ایدئولوژیکی در پشت آن نیست و تنها مانند زخم‌هایی چرکین پیکره جامعه را درد‌آلود کرده است.

واقعیت غیرمنتظره دیگری که امکان کنترل این شورش‌ها را از دولت ستانده بود، سازماندهی این شورش‌ها در شبکه‌های جهانی توییتر و فیس‌بوک بود، آن هم در شرایطی که معلوم نبود که چه گروه و نهادی و با چه خواسته‌ای این سازماندهی را انجام می‌دهند. این امر گویای آن بود که دولت‌ها و نهادهای رسمی اجتماعی به تنهایی دیگر امکان خلق و سازماندهی پدیده‌های اجتماعی را ندارند.

انگلیسی‌های اهل معامله و مذاکره این بار کسی را برای مذاکره در مقابل خود نداشتند. این شورش‌ها غیرسیاسی بودند و امکان کنترل سیاسی آنها نبود، اما یک حقیقت دیگر را آشکار کرد و آن، اینکه بسیاری از مسایل مهم جهان جدید سیاسی نیستند و گاه معضلات اجتماعی، بحران‌هایی دامنه‌دارتر از مسایل سیاسی را به وجود خواهند آورد.

گویا تنها در خاورمیانه نیست که دولت‌ها کنترل کامل خود را بر جامعه از دست می‌دهند، بلکه این اتفاقی است که در عصر جهانی‌شدن در تمامی جوامع افتاده است؛ عصری که در آن نیروهای ناشناخته اجتماعی دایما حیطه اقتدار بلامنازع دولت‌ها را به چالش می‌کشند.

دنیای اقتصاد:رابطه اقتصادی چین و آمریکا

«رابطه اقتصادی چین و آمریکا»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر مرتضی بینا است که در آن می‌خوانید؛در هفته گذشته هیاهوی بسیاری در مورد تصمیم شرکت استاندارد اند پورز برای کم کردن درجه اعتباری وام‌های آمریکا به راه انداخته شد و نظریات گران شدن هزینه وام گرفتن برای دولت آمریکا در رسانه‌ها بسیار دیده می‌شد.

البته در روزنامه «دنیای اقتصاد» مورخ 11 مرداد پیش‌بینی شد که نه تنها کم کردن درجه اعتباری تاثیری بر نرخ بهره دولتی نخواهد داشت بلکه در یک تناقض عملی، امکان پایین آمدن نرخ بهره دولتی هم وجود دارد، و دلایل آن هم در همان مقاله توضیح داده شده است. به طور خلاصه در شرایط بحرانی، و در حالی که خطر اکثر پروژه‌های سرمایه‌گذاری بالاست، سرمایه‌داران امن‌ترین محل برای پارک کردن موقتی سرمایه‌های خود را در اوراق قرضه آمریکا می‌یابند. امروز هم با مراجعه به سایت خزانه‌داری آمریکا مشاهده می‌کنید که بعد از اعلام شرکت استاندارد اند پورز، نرخ بهره اوراق قرضه برای تمام دوره‌ها از سه ماهه تا سی ساله پایین‌تر آمده، مثلا نرخ بهره 10 ساله در تاریخ 1 آگوست 77/2درصد است و در تاریخ 9 آگوست 20/2درصد، که این یک افت 18 درصدی در متداول‌ترین شاخص نرخ بهره است! با توجه به حجم 5/14 تریلیون دلاری وام آمریکا، با مدت متوسط 10 ساله، می‌توان با یک محاسبه سرانگشتی نتیجه گرفت که شاید بیش از 600 میلیارد دلار در ظرف چند روز به ارزش اوراق قرضه آمریکا افزوده شده باشد. البته این به آن معنی نیست که به وام‌های آمریکا 600 میلیارد دلار اضافه شده باشد، بلکه معنی آن این است که تقاضا برای خرید اوراق قرضه موجود بالا رفته و در نتیجه قیمت اوراق افزایش یافته است. با توجه به افت شدید شاخص‌های سهام، این تقاضای اضافه برای اوراق قرضه آمریکا احتمالا با فروش سهام شرکت‌ها فراهم شده باشد. پیدا کردن آمار مربوط به نقدینگی حاصل از فروش سهام در بازارهای جهانی، کار راحتی نیست، ولی می‌توان حدس زد که بیش از یک تریلیون دلار باشد، و می‌توان حدس زد که علاوه بر خرید اوراق قرضه آمریکا، مقدار زیادی هم یا به صورت نقد نگهداری می‌شود یا به سمت طلا سرازیر شده باشد.

در این بین آقای پوتین آمریکا را متهم کرد که با کمک سیاست پولی خود مانند یک انگل از بقیه جهان تغذیه می‌کند، و مقامات چین هم طبق معمول شدیدا از سیاست پولی آمریکا شکایت کردند و نگرانی خود را از بی‌ارزش شدن دلار، رشد تورم و امکان به وجود آمدن عدم ثبات در بازارهای مالی ابراز داشتند.

طبق آمار خزانه‌داری آمریکا، چین در ماه مه 2010، دارای 868 میلیارد دلار و در ماه مه 2011، دارای 1160 میلیارد دلار اوراق قرضه آمریکا بوده است، یعنی ظرف یک سال 192 میلیارد دلار به ارزش اوراق خود اضافه کرده است. با توجه به ثبات نسبی نرخ بهره در سال گذشته می‌توان نتیجه گرفت که این 192 میلیارد دلار تقریبا معادل خرید اوراق قرضه جدید است.

یعنی چین در ظرف یک سال 192 میلیارد دلار وام جدید به آمریکا داده است. سوالی که مطرح می‌شود این است که چرا چین با تمام نارضایتی‌ها و شکایت‌های خود از وام گرفتن‌های آمریکا، حاضر می‌شود در ظرف یک سال 192 میلیارد دلار به آمریکا وام جدید بدهد؟

برای جواب این سوال، اقتصاددانان تئوری‌های متعددی را پیشنهاد می‌کنند، اما من در اینجا سعی می‌کنم مساله را از نظر مالی بررسی کنم. اولا در سال‌هایی که چین شروع به خرید اوراق قرضه آمریکا کرد نرخ بهره بسیار بالاتر بود، مثلا در سال 2000 میلادی نرخ بهره اوراق قرضه 10 ساله آمریکا نزدیک به 5درصد بود در حالی که امروز این نرخ نزدیک به 2درصد است. مفهوم این نکته این است که با پایین‌تر رفتن نرخ بهره، قیمت اوراق قرضه آمریکا بالاتر رفته و بنابراین تا به امروز چین به طور مستمر شاهد بالاتر رفتن ارزش سرمایه‌گذاری‌های خود در اوراق قرضه آمریکا بوده است! چین صحبتی از سودی که تا به امروز از خرید اوراق قرضه آمریکا برده نمی‌برد؛ چون خب هر چه باشد چین است و ید‌طولایی در شکایات.

در ثانی، مساله اصلی برای جنس‌های کیفیت پایین چینی، رقابتی بودن از طریق قیمت است. چین به این مساله آگاه است که در حال حاضر تنها دلیلی که جنس‌های چینی در سطح دنیا خریداری می‌شوند، قیمت پایین آنها است. برای پایین نگه داشتن قیمت‌ها، چین فقط دو راه می‌شناسد: 1- پایین نگه داشتن پول ملی چین نسبت به دلار و 2- پایین نگه داشتن دستمزد‌ها و نرخ تورم در چین. شما این نگاه چین را با آلمان مقایسه کنید که برای صادرات و رقابتی بودن، سعی در بالا بردن بهره‌وری، بالا بردن تخصص کارگران و بالا بردن کیفیت اجناس خود دارد.

چین برای پایین نگه داشتن ارزش پول خود در مقابل دلار مجبور است مقدار زیادی از دلارهای حاصل از صادرات را در آمریکا نگه دارد و از بازگرداندن دلارهای صادراتی به چین خودداری کند، و چون دارای تخصص کافی برای سرمایه‌گذاری‌های صنعتی نیست اکثر دلارهای اضافی را با خرید اوراق قرضه آمریکا سرمایه‌گذاری می‌کند. خود این خرید‌ها باعث پایین آمدن نرخ بهره می‌شود. خب حالا شما خود را جای کسی بگذارید که دیگران حاضرند با نرخ بهره خیلی پایین به شما وام بدهند و شما برای این وام‌ها جای مصرف و سرمایه‌گذاری با بهره بالاتر دارید؛ آیا شما از قبول این وام‌ها امتناع می‌کردید؟

مساله دیگری که برای چین وجود دارد، نداشتن زیرساخت‌های کافی برای جذب همه سرمایه‌های دلاری است. چین نگران آن است که با ورود دلارهای صادراتی به اقتصاد چین و عدم سرمایه‌گذاری آنها در تولید، با رشد نقدینگی ناخواسته و تورم مصرفی روبه‌رو شود. حکومت کمونیستی چین هنوز توان لازم برای بالابردن بهره‌وری و ایجاد تخصص‌های صنعتی برای جذب همه سرمایه‌هایی که در اثر فعالیت میلیون‌ها چینی به دست می‌آید را کسب نکرده است. این توانایی‌ها در کشورهای پیشرفته صنعتی بیشتر است و فعلا چین ترجیح می‌دهد به جای ارتقای کیفیت محصولات خود، سیاست ارزی را دنبال کند.

به نظر می‌آید تا بهبود وضعیت صنعتی چین و به دنبال آن ارتقای بهره‌وری و ارتقای کیفیت محصولات، این کشور همچنان به وام دادن به آمریکا و شکایت خود از سیاست آمریکا ادامه بدهد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها