«من با مرگ کنار آمده و آن را پذیرفته‌ام. چاره‌ای هم جز این ندارم. هفته‌ها از زمانی که به من گفتند تنها 12 ماه دیگر برای زندگی کردن وقت دارم گذشته و این مدت سعی کردم علائق خود را نسبت به همه چیز از بین ببرم. از هر جایی که رد می‌شوم و هر فردی را که می‌بینم مدام با خودم تکرار می‌کنم شاید این آخرین بار باشد که این صحنه از جلوی چشمانم می‌گذرد و ممکن است فردایی در کار نباشد. برایم روزها و شب‌ها همگی یکسان می‌گذرند؛ پر از درد و پر از خشم و نفرت از سیستم غلط و بیماری‌ای که مرا به مرگی زودهنگام خواهد رساند. مرگی که گرچه می‌دانم بزودی رقم خواهد خورد، اما لااقل از طریق آن اجازه نخواهم داد که فرد یا افراد دیگری قربانی شده و زندگی‌شان همچون من بی‌ارزش در نظر گرفته شود.»
کد خبر: ۴۰۹۹۶۵

بکی مورتون 31 ساله چند سال قبل در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد.او که دانش‌آموزی بسیار موفق و درسخوان بود با نمرات بالایش توانست خیلی زود دررشته تخصص جراحی داخلی به موفقیت برسد و زودتر از آن‌که دیگر همکلاسی‌هایش به جایگاه او برسند پیشرفت کند و چشم‌اندازی بسیار زیبا پیش‌رو داشته باشد. برای بکی جوان تا سن 29 سالگی همه چیز بسیار خوب پیش می‌رفت تا آن‌که بیماری‌ای که می‌توانست با تشخیص به موقع خیلی زود کنترل شود به خاطر اشتباه و کوتاهی پزشکان نادیده گرفته شد و او در 31 سالگی اکنون زمان زیادی برای زندگی کردن ندارد. بکی، جراح جوانی که به خاطر شرایط وخیم جسمانی‌اش قادر به حضور در محل کارش نیست با شکایت از پزشکان معالج و بیمارستانی که نتوانست بیماری او را تشخیص دهد، سعی دارد تا از تکرار فاجعه‌ای این چنینی پیشگیری کند؛ فاجعه‌ای که به قیمت جانش تمام شده است.

«من مادرم را زمانی که نوجوان بودم بر اثر ابتلا به بیماری سرطان سینه از دست دادم. درگذشت‌ او آنقدر برایم سنگین تمام شد که تصمیم گرفتم پزشکی بخوانم و بتوانم جان انسان‌ها را نجات دهم. زمان مرگ مادرم که 12 ساله بودم مدام با خودم می‌گفتم اگر پزشک بودم به هر قیمتی از مرگ عزیزترین فرد زندگی‌ام جلوگیری می‌کردم و نمی‌گذاشتم زنی که تنها 38 سال سن داشت بر اثر سرطان پیشرفته که می‌توانست زودتر تشخیص داده شود جانش را از دست بدهد. سال‌ها بعد با این امید که درس خواندنم بتواند کمکی به دنیای پزشکی باشد تمام سعی و تلاشم را به کار بردم تا بورسیه شدم و تحصیلاتم را به بالاترین درجات رساندم. پدرم که همواره مشوق من بود مدام یادآوری می‌کرد که اگر مادرم زنده بود حتما به من افتخار می‌کرد و از این‌که می‌دید می‌توانم همان‌طور که آرزویش را داشتم روی تخت جراحی، بیماران را از مرگ نجات دهم به خود می‌بالید، اما بخت و اقبال، همیشه یاری نمی‌کند و گاهی اوضاع غم‌انگیزتر از آنچه فکرش را می‌کنیم پیش می‌رود.»

طبق آنچه در پرونده شکایت جنجال‌برانگیز این پزشک جوان که تنها چند ماه فرصت زندگی کردن دارد درج شده، او برای اولین بار در 29 سالگی با احساس کردن غده‌ای زیر دستانش به پزشک مراجعه کرده است. بکی که خودش دکتری باهوش بود و می‌دانست این غده‌های مشکوک در ناحیه دست‌ها و سینه می‌تواند خطرناک باشد سعی داشت هر طورشده این موضوع را پیگیری کرده و از نگرانی درآید، اما طبق قوانینی که در پزشکی کشور انگلستان وجود دارد او در 29 سالگی نمی‌توانست آزمایش‌های مختلف مربوط به احتمال ابتلا به سرطان سینه را انجام دهد و راهی وجود نداشت که برای مشکلش راه‌حلی پیدا کند.روزها از پی هم می‌گذشت و پزشک جوان که سعی می‌کرد با مشغول کردن ذهنش به کار و تنها فرزند 4 ساله‌اش، کمتر به مشکل جسمانی‌اش فکر کند کم‌کم احساس کرد انرژی‌اش روز به روز کمتر می‌شود و این بیماری می‌تواند بسیار جدی باشد. چاره‌ای جز مراجعه دوباره به پزشک نبود و او می‌دانست حتما اشکالات جدی در بدنش وجود دارد که باید بررسی شود.«به‌عنوان یک پزشک، خیلی خوب می‌دانستم اکثر افرادی که به سرطان سینه مبتلا می‌شوند این بیماری را به طور ارثی در خانواده خود داشته‌اند و من که مادر جوانم را در همین راه از دست داده بودم از این قاعده مستثنی نبودم. با مراجعه دوباره به یک پزشک متخصص اعلام کردم جای شکی وجود ندارد که غده‌ای که زیر دستانم حس می‌شود می‌تواند نشانه ابتلا به سرطان باشد، اما گروه پزشکی حاضر در بیمارستان دکتر تیپرتوس که ادعا می‌کردند برای انجام آزمایش‌ها ماموگرافی با هزینه دولتی به سن قانونی نرسیده‌ام نمی‌توانم کاندید انجام این عکسبرداری باشم وهیچ راهی برای آن وجود ندارد. اتلاف وقت و تلاشی که به عنوان یک پزشک برای نجات از وضعیتم داشتم آنقدر طول کشید تا سرانجام 30 ساله شدم و آزمایش‌های کامل روی بدنم انجام شدند. حقیقت آن بود که با وجود آن‌که به خاطر قوانین حاضر در کشور نمی‌توانستم ماموگرافی لازم برای تشخیص سرطان را انجام دهم، اما دکتر و اعضای گروه پزشکی بیمارستان نیز در طول ماه‌ها نتوانسته بودند از روی علائم، بیماری‌ام را بدرستی تشخیص داده و از پیشرفت آن جلوگیری کنند. در 30 سالگی نتایج نشان داد ابتلای من به بیماری سرطان سینه آنقدر پیشرفته شده که کبد و حتی ستون فقراتم را نیز تحت تاثیر قرار داده و غده‌های سرطانی سراسر بدنم را فراگرفته‌اند. کابوسی که تنها چند ماه زمان برای زنده‌ماندن و مادر بودنم باقی گذاشته است.»

بکی مورتون، پزشکی که تمام تلاشش را به کار می‌برد تا بتواند قوانین بسیار خشک و بدون استثنای انجام شدن آزمایش‌های پرهزینه تست‌های سرطان را تغییر دهد، با پیشرفت کردن سریع بیماری‌اش وقت زیادی برای زندگی کردن ندارد. او که برای انجام شدن راه شیمی‌درمانی باید داروهای گرانقیمتی را مصرف کند که بیمه پرداخت بسیاری از آنها را به عهده نمی‌گیرد با شکایت از بیمارستان و پزشک معالجی که حتی حاضر نبود در آن شرایط بررسی‌های لازم را انجام دهد، پرونده‌ای قطور تشکیل داد که سر و صدای آن سبب جلب توجه بسیاری از شهروندان انگلیس شد. او با بیان حادثه‌ای که در جوانی برایش رخ داده، توانست از سیستم ضعیف پزشکی کشوری شکایت کند که مسبب مرگ جراح و مادری 30 ساله است که سال‌های بعدی زندگی‌اش را دیگر نخواهد دید. گرچه افراد ثروتمند بسیاری اعلام کرده‌اند که حاضرند تمام هزینه‌های فعلی شیمی‌درمانی‌اش را برای به تاخیر انداختن زمان مرگ بپردازند، اما آنچه واضح است وقتی برای او باقی نمانده تا پرونده‌ای را که در دادگاه به جریان انداخته به نتیجه برساند. نتیجه‌ای که به قول خودش لااقل سبب شود زنان جوان دیگری همچون او قربانی نباشند.

«آرزوهای زیادی در زندگی‌ام داشتم. از بچگی با خودم فکر می‌کردم که پزشک شوم و وقتی پول زیادی جمع کردم به دور دنیا سفر کنم و عجایب جهان را ببینم، اما رسیدن به همه آرزوها آنقدر‌ها هم آسان نیست. گرچه توانستم پزشکی باشم که بیماری خودش را تشخیص داد، اما هنوز نتوانستم آن فردی باشم که تغییر واقعی را در دنیا ایجاد کرده است. بیمارانی که توسط جراحی‌های من شفا پیدا کرده‌اند اکنون از بزرگ‌ترین حامیان من در پرونده جنجالی‌ام هستند که بیمارستان و پزشکی میلیاردر را زیر سوال می‌برد که جان انسان‌ها را بی‌ارزش پنداشته و آنها را با پول معامله می‌کنند. شب‌ها گاهی اوقات زمانی که در تختخواب دراز کشیده‌ام آنقدر بد حالم که می‌دانم ممکن است صبح روز بعد اصلا از خواب بیدار نشوم، اما همان زمان است که اول از خداوند و سپس از مادرم می‌خواهم به من کمک کنند تا بتوانم راهی را که در پیش گرفتم قبل از مرگ به نتیجه برسانم و برای یک بار هم که شده احساس کنم عمیقا توانسته‌ام تغییری در جهان ایجاد کنم. پدرم که هنوز هم بهترین یار و همراه من در این روزهای سخت است به عنوان وکیل تام‌الاختیار من معرفی شده تا درصورت بروز هرگونه اتفاقی برایم، پایان بخش پرونده‌ای باشد که شاید نتیجه‌اش جان هزاران زن چون من را نجات دهد. هزاران پوند هزینه‌هایی که در طول هفته از سراسر انگلستان فرستاده می‌شود تا داروهایم را تامین کرده و ادامه راه را برایم ممکن سازند، تنها نشانه‌هایی هستند که اطمینان می‌دهند هنوز هم افرادی در دنیا وجود دارند که جان افراد را ارزشمند می‌دانند و هنوز هم انسانیت و وجدان در افراد بسیاری در سراسر جهان یافت می‌شود که قابل احترام است. از خدا می‌خواهم حافظ دخترم و تمام زنانی باشد که روزانه قربانی بی‌توجهی‌های سیستم غلط پزشکی می‌شوند.»

مترجم: المیرا صدیقی

منبع:کورت نیوز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها