در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
نسرین ثامنی یکی از مطرحترین نویسندگان عامهپسند کشورمان است؛ نویسندهای که به قول خودش در سن18 سالگی برای نخستین بار نامش روی جلد کتاب رفته و به طور متوسط سالی 3 کتاب منتشر میکند که در این بیرونقی بازار کتاب معمولا در شمارگان بالا و با تعداد چاپهای متعدد روانه بازار میشوند.
به انگیزه چاپ هفتادمین رمان او یعنی «شب آفتابی» که بتازگی توسط نشر آموت منتشر شده است فرصتی فراهم شد تا با او به گفتوگو بنشینیم.
آیا شما مخارج زندگیتان را از درآمد نویسندگی تامین میکنید؟ میخواهم از زبان شما که نویسنده پرفروشی هستید بشنوم که آیا از راه نویسندگی میتوان زندگی کرد؟
البته تأمین مخارج زندگی من به عهده همسرم است، اما اگر در حالت کلی بخواهید بدانید، نه. از راه نوشتن نمیتوان یک زندگی را چرخاند. گمان هم نمیکنم کسی تا به حال از راه نوشتن به رفاه رسیده باشد. زمانی که در کرج مستاجر بودم، دوستان زیادی مرا میدیدند و میگفتند که ما گمان میکردیم شما در تهران کاخ دارید. بسیاری دیگر از نویسندگان پرکار را نیز میشناسم که هنوز در خانه اجارهای زندگی میکنند.
خانم ثامنی، بگذارید بدون رودربایستی بگویم تصور خود من از اوضاع مالی نویسندهای که 70 کتاب پرفروش منتشر کرده است چیز دیگری است. اگر بخواهیم حساب دو دو تا چهار تا بکنیم، این پرسش پیش خواهد آمد که درآمد حاصل از فروش این همه کتاب کجا رفته است؟
ببینید من امتیاز تمام 69 کتاب قبلیام را به ناشر واگذار کردهام. یعنی به این صورت بوده که پولی گرفتهام و در مواردی مانند تجدید چاپ ذینفع نبودهام. این اثر آخر برای اولین بار با قرارداد به ناشر فروخته شده است. دلیل عمده این زیان مالی برای نویسندهها نیز این است که ناشران ما با نویسندگان روراست نیستند. به عنوان مثال آنها شماره چاپ را در شناسنامه اثر همیشه چاپ اول ثبت میکنند تا نویسنده مدعی دریافت سود حاصل از چاپهای مجدد کتاب نباشد.
خب این که قانونی نیست.
تنها راه قانونی برای اثبات حقوق نویسنده این است که او وکیلی داشته باشد که صبح تا شب در کتابفروشیها و چاپخانهها رفت و آمد داشته باشد تا موارد چاپ مجدد را کشف کند. این جریان، طولانی و پرهزینه است.
درباره مخاطبانتان صحبت کنیم. به نظر میرسد مخاطب شما بیشتر دختران نوجوان و بانوان خانهدار هستند. درباره این طیف مخاطب مطالعه خاصی دارید یا از آن دست نویسندگانی هستید که با حس و غریزهشان مینویسند؟
بدون شک مطالعه دارم، اما سوژهام را بیشتر از خود آنها میگیرم. از زندگی واقعی خودشان برایم مینویسند یا حضوری تعریف میکنند. میتوانم بگویم 80 درصد داستانها واقعیت است که با 20 درصد تخیل من پرورانده میشود.
پرمخاطب بودن چه حسی دارد؟ آن هم در بازار بیرونق ادبیات ایران.
طبعا باعث خوشحالی و امیدواری است. این که تعداد زیادی کتابهایم را میخوانند به من انگیزه میدهد که به رفع کاستیهایم بیندیشم. تفاوت آثار نویسندگان همسیاق من با دیگران، در یک کلام، سادهنویسی است. من تلاش میکنم مخاطب را سردرگم نکنم. خودم بارها کتابهایی خواندهام که نتوانستم مفهوم آن را درک کنم.
این سادگی تنها در مفهوم است یا لفظ را نیز شامل میشود؟ چون گویا جملهبندیهای ثقیل و پیچیده این روزها در کشور ما یک مُد ادبی است؟
سادگی در گفتار نیز بسیار مهم است. سخت و پیچیدهنویسی باعث میشود که خواننده از دنبال کردن اثر منصرف شود. به هر حال دیدن یک فیلم سادهتر از خواندن یک کتاب پیچیده است.
خب از طرفی هم ممکن است سختنویسی به ارتقای دانش مخاطب کمک کند. یعنی وقتی شما چیز سخت میخوانید دیگر ادبیات حکم لقمه آماده را نخواهد داشت و ایجاد تکاپو میکند. عامهنویسی باعث کاهش مشارکت مخاطب در انتقال مفهوم نمیشود؟
اوایل بسیار سخت و به قول معروف قلمبه سلمبه مینوشتم. مخاطبان و بخصوص نوجوانها ایراد میگرفتند که این چه طرز نوشتن است. انتقاد میکردند که زمان خواندن کتاب باید یک لغتنامه کنار دستشان باشد. این عیب محسوب میشود. ما ساده نمینویسیم تا سطح فهم مخاطب را ثابت نگه داریم؛ بلکه ساده مینویسیم چون این شیوه نگارش ماست. در واقع سادهنویسی ذاتی سبک من است. این موجب میشود مخاطب پیام مورد نظر من را بگیرد و گیج نشود.
به نظر شما مخاطب باید دنبال سلیقه و ادراک مولف باشد یا مولف باید مطابق خواست مخاطب بنویسد؟
هر دو. مخاطب و نویسنده مکمل هم هستند. قطعا مخاطب وقتی برای اولین بار اثر مرا بخواند، در صورتی دنبال کتابهای بعدی میرود که آن را همسو با خواست و سلیقه خود بداند. من هم در مقابل وظیفهای دارم.
اولین وظیفه داستان سرگرمکنندگی است، اما فراتر از آن، به عنوان یک ناظر فکر میکنید که نسرین ثامنی بعد از 70 جلد رمان چه چیزی به مخاطبش یاد داده است؟
در وهله اول به دنبال سرگرمکردن هستم، اما در مورد تأثیرات اجازه بدهید مثالی بزنم. وقتی من تبعیض میان فرزند دختر و پسر را مورد توجه قرار میدهم به خانمی فکر میکنم که این داستان را میخواند. او وقتی میبیند دختر نوجوان داستان، فریاد میزند که میان من و برادرم تفاوت قائل نشوید، ممکن است این قصه به او تلنگری بزند و به فکرش وادارد که درمورد رفتار با فرزندانش تجدید نظری بکند.
من 20 سال پیش اثری درباره مواد مخدر نوشتم. این رمان را بیشتر با هدف سرگرمی نوشته بودم، اما جوانی از آشنایان همسرم به او گفته بود که در حال وارد شدن به گرداب اعتیاد بوده و با خواندن این کتاب تحت تاثیر قرار گرفته و به خود آمده است. این در حالی است که شاید خود من تصور این تاثیر بزرگ را در آثارم نداشتهام. این طور جمعبندی کنم که کتابهای عامهپسند تنها سرگرمی نیست و بعد عبرتآموزی نیز دارد.
خانم ثامنی در ادبیات داستانی دنیا با داستانهای کوتاهی روبهرو هستیم که نوشتن آنها سالها طول کشیده است. 30 سال و 70 رمان. چطور توانستهاید از عهده آن برآیید؟
ثامنی: عشق چاشنی داستان ماست ولی ما عاشق شدن را تبلیغ نمیکنیم و از مخاطب نمیخواهیم که برود با کسی آشنا شود. برعکس خیلی وقتها از عواقب شوم برخی عشقها نوشتهایم و به جوانان هشدار دادهایم
بعد از نوشتن 70 اثر با رویکرد عامیانه به تکرار نیفتادهاید؟
نه، این را به جرأت میگویم که اگر بخواهم 70 اثر دیگر هم خلق کنم به اندازه کافی سوژههای تازه خواهم داشت.
در جایی گفته بودید که افرادی که شما در گروه عامهپسند جا میدهند تا به حال نقدی روی آثار شما ننوشتهاند تا از ضعفهای کار مطلع شوید. از طرفی موضوعی که به نظر من میرسد این است که آثار این ژانر به هم شبیه هستند و نمیتوان تفاوتی میان سبک آنها قائل شد. تصور منتقدان سبک شما هم همین است. دوست دارم خود شما نقش این منتقد نایاب را بازی کنید و آثار خودتان را در مقایسه با دیگر عامهنویسان تحلیل کنید.
من ادعای تفاوت ندارم. ما عامهنویسان سبکمان واحد است. منظورم از نقد این بود که وقتی کسی میگوید آثار من ارزش خواندن ندارد باید آثارم را بشناسد. من روی واژه مبتذل تأکید دارم. وقتی در فضای مجازی نام خودم یا دیگر دوستان عامهنویسم را جستجو میکنم این واژه را بسیار زیاد میبینم. این افراد باید بدانند قصد ما اشاعه فرهنگ مبتذل در جامعه نیست. نمیخواهیم به نوجوانان یاد بدهیم که بروند در خیابان عاشق شوند. ما داخل همین رمان عاشقانه به مسائل مهمی مانند اعتیاد، اختلاف زناشویی، ناپدری و نامادری و فرار دختران میپردازیم. این برای بعضی از مردم عبرتآموز است. موضوع اطلاق واژه ابتذال است و گرنه من تفاوتی میان اثر خودم و فهیمه رحیمی نمیبینم. این مخاطبان هستند که درباره این مساله قضاوت میکنند.
از صحبتهای شما برمیآید که پایه اصلی رمانهای شما و همکارانتان عشق است. همه ما جدا از زندگی اجتماعی، زندگی خصوصی داریم که با روابط ساده و پیچیده عاطفی پوشیده شده است. کسی نمیتواند منکر این شود، ولی سوال این جاست، عشقی که در رمانهای شما مطرح میشود تا چه حد عمیق و ارزشمند است؟
عشقی که در رمانهای ما وجود دارد افلاطونی و به اصطلاح لیلی و مجنونی نیست. نمیخواهیم افراط کنیم. همین عشقهای معمولی مدنظر است که در جامعه با آنها برخورد میکنیم. غیر از این هم نمیتواند باشد. من از عشق دختر و پسری مینویسم که خانوادهشان به خاطر اختلافطبقاتی اجازه ازدواج به آنها نمیدهند. این مشکل به وفور در جامعه ما پیدا میشود. مابهازای واقعی آن زیاد است و بنابراین باید به آن پرداخت.
تفاوت داستانهای عامهپسند قبل و بعد از انقلاب چیست؟ رویکرد نویسندگان عامهنویس بعد از انقلاب چه تغییری داشت؟ آیا برخی از آنها به دنبال پیدا کردن راههای فرار از ممیزی نرفتند؟
راستش فکر میکنم ممیزهای ارشاد زیرکتر از ما نویسندهها باشند. از طرفی خودم آن زمان جوان بودم و به خواندن کتابهایی از آن دست علاقه داشتم ولی در حال حاضر به هیچ وجه دلم نمیخواهد فرزندانم کتابهای بیپروا را مطالعه کنند. به همین دلیل امروز ما چیزی نمینویسیم که هجو باشد و دل پدر و مادرها را بلرزاند. صحبت از یک نوع عشق پاک است که واقعا وجود خارجی دارد.
دلبستگیهای شدید عاطفی از خصوصیات نوجوانی است. همین زیاد پرداختن به مساله عشق نمیتواند برای او خطرناک باشد و فکرش را درگیر مسائل عاطفی کند که مناسب سن او نیست؟
این یک واقعیت است که مسأله عشق در زندگی همه جوانان پیش میآید. نمیشود آن را انکار کرد چه درباره آن نوشته شود و چه نشود. ما عاشق شدن را تبلیغ نمیکنیم و از جوان نمیخواهیم که برود با کسی آشنا شود. برعکس خیلی وقتها از عواقب شوم برخی عشقها نوشتهایم. عشق چاشنی داستان ماست.
اگر این چاشنی را از داستان حذف کنید از تعداد مخاطبانتان کاسته میشود؟
قطعا دیگر آن جذابیت را نخواهد داشت. اگر به سریالهای تلویزیونی هم نگاه کنیم میبینیم این چاشنی حتما وجود دارد. البته خوب طبیعی است که در آنجا در لفافه بیشتری قرار گیرد.
درباره روند روایت در داستان عامهپسند این ایراد مطرح است که اغلب برای حوادث اصلی داستان، دلیل منطقی وجود ندارد. معجزه و تصادف همیشه حرف اول را میزند. این موجب تقویت روحیه تقدیرگرایی در مخاطبان نمیشود؟ مثلا این که آنها همیشه به دنبال شانس باشند.
فقط در داستانهای عامهپسند نیست که تقدیر نقش مهمی دارد. من نشریات را که ورق میزنم میبینم بسیاری از حوادث روزمره نیز در بستر تصادف هستند. اینها واقعیت دارد و دروغ نیست. ما افسانهسرایی نکردهایم.
تا کی قصد دارید بنویسید؟
من با نوشتن زندگی میکنم. مشکلات و معضلات جامعه هم که سوژه داستانهای من است تمامی ندارد. تا زمانی که مخاطب مرا بخواهد برای او مینویسم و اگر روزی خواننده نداشتم برای دل خودم.
الناز اسکندری
جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: