تجسم عینی یک داستان، تنها در شکل نمایشی جلوه‌گر نمی‌شود؛ خیلی از عوامل در شکل‌گیری یک واقعیت داستانی دخالت دارند. اما موسیقی هم می‌تواند به تنهایی روایتگر تصویرهایی پیچیده باشد و هم می‌تواند در کنار رسانه‌ای چون تئاتر نقش مکمل ایفا کند. در اپرای مولوی اما تئاتر و موسیقی همپای یکدیگر گام برمی‌دارند. تئاتر وابسته صدا و موسیقی‌ است و موسیقی وابسته به نمایش است.
کد خبر: ۳۲۰۹۱۷

اندیشه آغازین این کار؛ یعنی اجرای اپرا در کشوری که موسیقی گاهی در محاق رفته است، از سوی کارگردان این اثر نمایشی موسیقایی، اندیشه‌ای ارزنده و باشکوه است. این کوشش پیشتر نیز انجام شده بود، اما شکل ارائه جدید، متفاوت به نظر می‌رسد؛ از چند جنبه.

اول آن که در اپراهای عروسکی قبلی مثل رستم و سهراب، خوانندگانی محدود، شیوه‌ای کلاسیک را ارائه می‌کردند، اما در نمایش اخیر وضع به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد؛ خوانندگان این اثر کاملا ایرانی هستند و با لحنی امروزین به بیان روایت می‌پردازند.

دوم آن که تنوع لحن و طنین صدا در اپرای عروسکی مولوی با شکل‌های ارائه شده پیشین متفاوت است.

سوم آن‌که اگر چه گروه اجراکننده موسیقی خارجی‌اند، موسیقی اما کاملا ایرانی ا‌ست و نوازندگان ارکستر ناسیونال اکراین تنها مجری‌اند نه مولف.

چهارم آن‌که نقش‌ها تعریف شده و دارای منش و شخصیت ویژه‌اند. به این معنا که هر شخصیت نمایشی دارای صدایی مخصوص به خود است.

پنجم آن‌ که تعداد نقش‌ها وصدا‌ها به 20 نفر می‌رسد، در حالی که در نمونه‌های قبلی چنین تعددی دیده نمی‌شد.

و ششم آن که بیشتر خوانندگانی که برای اجرا در این اثر دعوت شده‌اند، حرفه‌ای و دارای تجربه در موسیقی ایرانی هستند. درباره مورد آخر توضیح این نکته لازم است که بهروز غریب‌پور که خود بنیانگذار اپرای عروسکی در ایران است، برای ارائه بهتر نمایش خود وگروهش هوشمندی خاصی را به خرج داده و از خوانندگانی استفاده کرده که جزو جوان اول‌های موسیقی به شمار می‌آیند.

بهره‌گیری از شیوه تعزیه

در این اثر 19 خواننده اشعار مولانا را به آواز می‌خوانند. غریب‌پور از الگوی تعزیه خوانی برای بیان حالت‌ها وگفتگو‌ها بهره گرفته است؛ آنجا که دشمن مردم لب به سخن می‌گشاید، کلامش زهردار و خشن و بیشتر دکلمه‌وار است و به رجزخوانی شباهت دارد (مثل اشقیا خوان در تعزیه) اما آنجا که شخصیت‌های محبوب و آنها که مخاطب با آنها همذات‌پنداری می‌کند به سخن در‌می‌آیند، کلام زنگ موسیقی به خود می‌گیرد و آهنگین می‌شود. این هوشمندی را البته تنها نمی‌توان به کارگردان و طراح اصلی نسبت داد، چون آهنگساز اثر نیز آنچنان که در نمایش پیداست، هوشمندانه نغمه‌پردازی کرده ‌است.

روایت‌ در 16 تابلو

خواننده‌ای که آغازگر روایت نمایش است با صدایی بم و اپرایی دستور به ویرانی شهر‌ها و غارت مردم می‌دهد. با این‌که محمدرضا صادقی، خواننده این نقش، با صدای پر حجم خود تصویر ویرانی شهر را ارائه می‌دهد، کورسوهای امیدی از اطراف به گوش می‌رسند (و نه دیده می‌شوند. چون این کور‌سوهای امید از جنس صدا هستند نه تصویر).

این مجموعه نمایشی ــ ‌آوازی شامل 16 تصویر است از زندگی مولوی از زمانی که مغول‌ها به شهر هجوم آورده‌اند و قتل و غارت می‌کنند و مولانا اولین بار با شیخ فریدالدین عطار دیدار می‌کند و عطار بر جبینش اقبال بلندی را می‌بیند تا زمانی که شمس تبریزی گرفتار حسادت دوستان نادان می‌شود.

این 16 تصویر با موسیقی‌هایی مستقل همراه و روایت می‌شود. بهزاد عبدی، آهنگساز این اثر موسیقیدانی توانمند است.

او برای بیان احساسات کاراکترها از موسیقی کاملا ایرانی بهره می‌گیرد تا تجسمی واقعی از تاریخ را این بار در قالبی متفاوت ارائه کند. عبدی برای رسیدن به این هدف از قابلیت‌های موسیقی ایرانی بهره می‌جوید تا متناسب با تصویر‌های نمایشی، شعرهای استفاده شده و جنس صدای خوانندگان (و به تعبیری شخصیت‌ها) نغمه‌هایی را تهیه و خلق و تنظیم کند که هم مخاطب را به لذتی عمیق از موسیقی برساند و هم محملی باشد برای درک شعرها و تصاویر نمایشی. در عین حال وسواس داشته باشد که موسیقی سوار بر نمایش و آنقدر غلیظ نباشد که حواس مخاطب را از نمایش پرت کند.

عبدی در اپرای عروسکی مولوی، از گوشه‌های متنوع و رنگارنگ دستگاه‌های چهارگاه، همایون، ماهور و نوا بهره می‌جوید تا حسی قوی و عمیق به مخاطبان القا کند. در عین حال پرهیز از تحریر‌های نابه‌جا واضافه نیز به موسیقی آوازی این اثر افزوده است.

موسیقی اپرای عروسکی مولوی با نغمه‌هایی در چهارگاه آغاز می‌شود. این نغمه‌ها اما به شوشتری پیوند می‌خورد تا گویای غم و اندوه و حزن مردمی باشد که همه هستی خود را در حمله مغول از دست داده‌اند. نغمه‌ها دوباره به چهارگاه برمی‌گردد تا فریاد از زنان- بازماندگان جنگ نابرابر- برآید که: «وای بر ایرانیان». مغولان با صدایی رعب‌آور تهدید می‌کنند و دستور به خونریزی و غارت می‌دهند.

خواننده امیر تومان مغول همان طور که اشاره کردم، صدایی پرحجم برای ایجاد رعب و وحشت دارد و بیشتر اوقات سعی می‌کند تنها شعر را دکلمه کند اما از قابلیت‌های صدایش برای ایجاد ترس استفاده می‌کند.

غریب‌پور که خود بنیانگذار اپرای عروسکی در ایران است، برای ارائه بهتر نمایش خود هوشمندی خاصی را به خرج داده و از خوانندگانی استفاده کرده که جزو جوان اول‌های موسیقی هستند

فراز دوم را اما بهزاد عبدی با نوا آغاز می‌کند و کلام مولانا با این خبر و با صدای همایون شجریان آغاز می‌شود که: نفست اژدرهاست، اژدرهاست، اژدرهاست، او کی مرده است؟

خوانندگان دیگر او را همراهی می‌کنند با خواندن مصراع‌هایی پراکنده از مولانا؛ جانم ملول گشت زفرعون و جور او... مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست... باز هوای وطنم آرزوست... مهر بود بر دهنم، سخنم آرزوست... این بخش به منزله ویترینی از کل اثر است چون خوانندگان مصراع‌هایی پراکنده را می‌خوانند که همگی از مولانا و در بر دارنده تنها بخشی از اندیشه‌های اوست. نکته جالب آن‌که موسیقی هم مثل نور و صحنه‌پردازی در بیان برش‌های داستانی و کات‌خوردن صحنه‌ها نقش دارد. در فراز دوم عبدی دوباره به سراغ فضایی وهم آلود و دهشت بار می‌رود‌ تا مخاطب صدای قلب خود را با ضربان موسیقی همزمان حس کند. این صحنه با صدای شفاف و زلال علی خدایی همراه می‌شود تا صدای عطار ودلاوری او را در برابر مغولان ستمگر ببینیم. اینجا عبدی از دستگاه همایون و آواز اصفهان بهره می‌گیرد.

«ای جلال‌الدین محمد، گر تو خواهی که شقاوت کم شود... جهد کن تا عشق تو افزون شود این جهان جنگ است چون کل بنگری...ذره ذره همچو دین با کافری...» این گفته‌های سلطان العلما، پدر مولاناست که حسین علیشاپور با صدا سازی آن را به پندی حکیمانه تبدیل می‌کند. این خواننده جوان در بیان حس کاراکتر بسیار خوب عمل کرده است و مخاطب براحتی با نقش و صدایش ارتباط برقرار می‌کند.

استفاده از ستاره‌های موسیقی ایرانی

اصولا در اپرای مولوی شاید به دلیل شتاب وگستردگی، دقتی در تناسب صداها با شخصیت و حتی حالت عروسک‌ها نشده است.

دیالوگ‌های شمس را همایون شجریان می‌خواند وبه شکلی زیبا هم اجرا می‌کند اما این صدا با موی سپید عروسکی که نماینده شخصیت شمس است، تناسب ندارد. حتی شیخ عطار هم صدایش با شخصیت و عروسک متناسب نیست.

در عین حال بهروز غریب‌پور در کتابچه اپرا و در توضیح تصویر یازدهم از خواب مولانا، ‌شعر موسی و شبان را در نمایش روایت می‌کند.

در این بخش هم صدایی چون صدای امیر تومان نقش موسی را اجرا می‌کند. این اشتباهی متنی‌ است چون خود مولانا در شعرش می‌گوید: دید موسی یک شبانی را به راه/ کو همی گفت ای خدا وای اله.

اما نکته اصلی استفاده آهنگساز وکارگردان اثر یاد شده از دو ستاره موسیقی ایرانی یعنی همایون شجریان و محمد معتمدی ست.

گرد هم آوردن خوانندگانی که تنها از طریق آثارشان یکدیگر را می‌شناسند و برخوردی با هم نداشته‌اند گذشته از سویه هنری این کار شاهکاری اجتماعی به شمار می‌آید بویژه آن که این هنرمندان محدود به یکی دو نفر نباشند و تعدادشان به 20 نفر برسد.

این نکته اولیه ماجرا. نکته دوم ایجاد گفتگو میان حس، عاطفه، تجربه و خلاقیت خوانندگان است که به نظر اصلی‌ترین موضوع این فعالیت هنری به شمار می‌آید.

اگرچه برخی نغمه‌ها از قبل نوشته و الگوسازی شده بود، جا برای خلاقیت خوانندگان جوان اما با تجربه این اثر باز بوده است؛ چون بخشی از این کار به صورت بداهه اجرا و در استودیو ضبط شده است.

یکی از زیباترین جلوه‌های آوازی اپرای عروسکی مولوی، گفتگوی بداهه شمس و مولاناست؛ آنجا که از هم می‌پرسند کیستی تو.

اجرای طرب‌انگیز معتمدی در فراز هفتم هم از نقاط قابل تاکید این اثر است. در این فراز مولانا و شمس دوباره به گفتگویی در ماهور وارد می‌شوند تا آنجا که همایون پس از خواندن این بیت «این جهان همچون درخت است ای کرام... ما در او چون میوه‌های نیم خام»، به گوشه راک می‌رود و راه به شوشتری می‌گرداند تا معتمدی نجوا کند: «آفتاب آفتاب آفتاب/ این چه می‌بینم مگر هستم به خواب؟

در فراز دوازدهم نیز گفتگویی عاشقانه میان مولانا و شمس شکل می‌گیرد:

ــ که رایی توکه رایی تو که رایی؟

ــ یک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانم/ هم دودم وهم نورم/هم جمع پریشانم/جز چنگ سعادت را از زخمه نرنجانم

ــ زان روی که حیرانم من خانه نمی‌دانم کو خانه؟ نشانم ده من خانه نمی‌دانم...فریاد فریاد فریاد...

این فراز نیز در آواز نوا اجرا شده است و گفتگوی محمد معتمدی و همایون شجریان بسیار شنیدنی و تاثیر گذار است.

بخش‌های پایانی نیز تاثیرگذار و متناسب با باقی نمایش است. در هرحال اپرای مولوی یک اتفاق در موسیقی و نمایش ایرانی است که امیدوارم مشابه آن باز هم تکرار شود.

عزت‌الله الوندی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها