گفتگو با عزت‌الله انتظامی به مناسبت نمایش فیلم «و آسمان آبی» در جشنواره فیلم فجر

اعتماد کردم، زندگی واقعی‌ام فیلم شد

فیلم مستند «و آسمان آبی» ساخته غزاله سلطانی در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. «و آسمان آبی» اولین فیلمی است که درباره زندگی شخصی عزت‌الله انتظامی ساخته شده است. به همین دلیل در روز نمایش این فیلم، استاد به برج میلاد آمد تا همراه منتقدان و نویسندگان سینمایی فیلم را تماشا کند. در فرصت کوتاهی که پیش آمد، با او به گفتگو نشستیم تا درباره این فیلم برایمان بیشتر توضیح دهد.
کد خبر: ۳۱۱۵۸۴

اولین سوالی که به ذهن می‌آید، این است که چطور شد مقابل دوربین غزاله سلطانی قرار گرفتید تا اولین فیلم مستند درباره زندگی خصوصی شما کلید بخورد، با توجه به این‌که کارگردان‌های شناخته‌شده‌ای قبل از او درخواست ساخت چنین فیلمی را داده بودند؟

کارگردان فیلم را از زمانی که 12 10 سال داشت، می‌شناسم. او الان 25 ساله است. پدرش طبیب است و خودش علاقه‌مند به تئاتر و سینما. بعد از این‌که چند کارگردان خانم و آقا که نام آنها را نمی‌برم پیشنهاد ساخت فیلم مستند از زندگی مرا دادند و من به دلایلی نپذیرفتم، رضایت ندادم یا قسمت نبود، حس کردم نگاه این خانم بهتر و متفاوت‌تر از بقیه است و بیشتر از سنش می‌داند. من دوستان و آشنایان زیادی دارم که لیسانس و فوق‌لیسانس دارند، اما دو خط از حافظ نمی‌دانند، در حالی که می‌دانستم این دختر دست به قلم است.

«و آسمان آبی» چگونه آغاز شد؟ شما چه طرح یا نوشته‌ ابتدایی از این کار را دریافت کردید؟

یک روز خانم سلطانی 15 صفحه نوشته به من داد. وقتی آنها را خواندم، هیچ پلانی درباره فیلم‌های من در آن وجود نداشت و دیدم اصلا هم قرار نیست راجع به فیلم‌های من حرف بزند.

پس درباره چه بود؟

درباره عزت‌الله انتظامی است. چه وقت از خانه بیرون می‌آید و چه کار می‌کند؟ مثلا من به تالار مولوی و سنگلج می‌روم، تئاتر می‌بینم، مطالعه می‌کنم، در حیاط قدم می‌زنم و...

با این‌که وسواس زیادی در انتخاب نشست‌ها و فیلم‌هایتان دارید،‌ همان 15 صفحه کافی بود که درباره این فیلم تصمیم بگیرید؟ نگران نبودید پایان کار آن‌گونه که می‌خواهید نباشد؟

راستش اول می‌ترسیدم، چون اولین بار بود که دوربین به خانه می‌آمد و مثل فیلم‌های مستند دیگر تنها درباره صحنه یا سکانس‌های پشت صحنه بازی‌هایم نبود. دوربین به داخل خانه می‌آید، خوب من یک خرس سیاه عروسکی و بزرگ دارم که در تنهایی و تاریکی اتاقم با او صحبت می‌کنم و فیلم از همین جا شروع می‌شود، به همین راحتی.

خود کارگردان درباره دیدگاه‌هایش برای ساخت «و آسمان آبی» به شما توصیح می‌داد؟

خانم سلطانی به من گفت این فیلم قطعه قطعه‌هایی از زندگی یک آدم است؛ این که به کجا می‌رود و چه می‌کند؟ وقتی کم‌کم کار را می‌دیدم راستش می‌ترسیدم و با او قرار گذاشتم اگر فیلم آن طور که من می‌خواستم نباشد یا به دلم نچسبید، اجازه نمایش یا ادامه کار را نمی‌دهم.

اولین بار چه زمانی فیلم را دیدید و اصلا تصویربرداری آن چند وقت طول کشید؟

دو تا برف زمستان یعنی 2 سال طول کشید، چون کارگردان برای اتمام درسش به سفر می‌رفت و می‌آمد. من ابتدا یک نسخه از فیلم را بدون موسیقی و صدا دیدم که ببینم چه از کار درآمده. اولین بار در دفتر آقای قلی‌پور 15 دقیقه از فیلم را دیدم و متوجه شدم شبیه هیچ یک از فیلم‌های مستند نیست. من هستم، راه می‌روم، بیرون می‌روم و ... تقریبا کار برای من مورد قبول بود. فقط تا یادم نرفته بگویم از علیرضا رئیسیان خواهش کردیم سر صحنه بیاید و فراموش کردیم نام او را در تیترا ژ بیاوریم که از او عذرخواهی می‌کنم.

بحث دیگر درباره فیلم‌های مستند این است که تهیه‌کننده‌ها بسختی می‌پذیرند فیلمی مستند تهیه کنند. درباره این فیلم چگونه بود؟

من «آتش سبز» را در دفتر تهیه‌کنندگی قاسم قلی‌پور بازی کرده بودم. یک بار هم زمان نمایش این فیلم در فرهنگسرای ارسباران گفتم این تهیه‌کننده به خاطر شخصیت قابل احترام و انسانیت قابل تحسینی که دارد، باید مورد تقدیر قرار بگیرد. همان طور که می‌دانید بعضی تهیه‌کننده‌ها خیلی تهیه‌کننده هستند و باید به آنها جایزه اسکار داد، وقتی فیلمشان تمام می‌شود سراغ آدم نمی‌آیند. به همین خاطر به این فکر افتادم از آقای قلی‌پور کمک بخواهم. از طرفی با شروع تدوین این فیلم، خیلی‌هامی‌خواستند شریک شوند. گفتم اگر قرار است شریک هم وجود داشته باشد باید قابل اعتماد ما باشد. خلاصه این تهیه‌کننده ما را نجات داد.

آیا برای بازیگر با تجربه‌ای چون شما جنس بازی در فیلم مستند با داستانی فرق دارد؟ چگونه این دو را از هم تفکیک می‌کنید و در این فیلم چگونه این اتفاق افتاد؟

بازی در سینما با آنچه شما در مستند می‌بینید، تفاوت می‌کند. اعتقاد من این است که فیلم مستند یعنی یک فیلم واقعی. حرفی که در اهواز یک بار بعد از نمایش فیلم ابراهیم فروزش گفتم، باید بعد از هر فیلم مستند، یک چیز جدید دستگیر آدم شود ولی در فیلم داستانی هر بار که آن را ببینید، چیزی عوض نمی‌شود و چیزی هم دستگیر شما نمی‌شود. مردم باید فیلمی را که می‌بینند باور کنند. اگر مردم باور کردند آن فیلم واقعی است، بازیگر هم باید اول خودش را باور کند؛ در واقع زندگی کند، نه بازی.

شما چقدر در این فیلم بازی کردید؟ یک جاهایی احساس می‌شود مقابل دوربین بازی کردید، عینک خود را برداشتید، شروع به خواندن دست‌نوشته‌هایی کردید و....

من در این کار نخواستم بازی کنم، گاهی جاهایی گرفته شده که من متوجه نشدم، آنچه درآمده این که کارگذری است از این شخصیت در داخل به خارج، یعنی همان چیزی که می‌بینید. من در تنهایی‌هایم مثل بقیه به کلاس‌های ورزشی نمی‌روم، قدم می‌زنم، مطالعه می‌کنم، در حیاط راه می‌روم و... یکی دو ساعت فیلم گرفته شده و 75 دقیقه آن انتخاب شده است.

سوالم را به شکل دیگر مطرح کنم. شما چگونه در یک فیلم مستند مقابل غریزه بازی کردن خودتان قرار می‌گیرید و با آن مقابله می‌کنید؟

در فیلم داستانی، شما متن (Text) دارید و آن شخصیت را می‌سازید و میزانسن دارید، اما در فیلم مستند هیچ چیزی ندارید. یک جاهایی از این فیلم را من خودم گرفتم و گفتم از اینجا دوربین را ببرید و برگردید. به من گفتند رابطه‌ات با خرس، خوب درآمده یا مثلا پسر من همیشه که خانه ما نیست، یک زمان‌هایی به ما سر می‌زند. جایی از فیلم که می‌گویم سخت است ... دیوانه نیستم ... هنوز عقلم سر جاست ... نظری داشتم.

همراه گریه و خنده می‌گوید عقلم سر جاست... شما در فیلم مستند نمی‌توانید بگویید باید اینجا بخندید یا اینجا گریه کنید یا مثلا جایی که می‌گویم، خدایا ما را با آبرو بمیران. این دعای همیشگی من است. و می‌گویم شیک‌ترین مدل مرگ این است که شب بخوابید و صبح بیدار نشوید. خوب من همین را در فیلم می‌گویم یا زمانی که من با لپ‌تاپ ایمیل می‌زنم، به همین شکل که در فیلم می‌بینید، یکی‌یکی به دنبال حروف روی صفحه کلید می‌‌گردم. الان هم به خانه ما بیایید کامپیوتر من همان جاست.

در زمان اولین نمایش فیلم در سینما آزادی خیلی‌ها تحت تاثیر قرار گرفتند و گریه کردند و از جمله خود شما. فکر کنم فیلم توانسته ‌‌با مردم رابطه برقرار کند؟

من با مخاطب ایرانی از 13 سالگی آشنا هستم، دست زدن و عکس‌‌العمل مخاطب را می‌شناسم. من 400 نمایشنامه تلویزیونی بازی کردم. می‌دانم وقتی کار تمام می‌شود، اگر مخاطبان راضی باشند، چگونه او را مشایعت می‌کنند. می‌دانم وقتی چشم مخاطب مرطوب می‌شود، یعنی چه، این اثرگذاری فیلم است، چون مخاطب مرا این‌گونه ندیده است. شعار من این است که هر کاری که می‌کنید، باید خودتان باشید و زنده باشید تا موفق شوید.

یک مورد دیگر بپرسم؟

تا حالا 200 تا از این موردهای ریز و درشت پرسیدی، بازهم بپرس...

می‌‌ترسم بپرسم!

مگه من لولو خورخوره‌ام.

چرا همیشه چشم شما مرطوب است؟

... چرا؟ این شما را اذیت می‌کند؟

نه، احساس نزدیکی بیشتری را باعث می‌شود. آدم حس می‌کند چقدر شما آشنا هستید و صمیمی. این اشک از کجا می‌آید؟ از صفای دل و صافی قلب؟

آن طراحی هم که مجسمه مرا ساخته که در خانه هنرمندان و موزه سینما هم آن را می‌بینید اشک را داخل چشم من گذاشته، شاید درست نباشد خودم بگویم، اما آدم خوش‌قلبی هستم. باور کنید بعضی وقت‌ها کارگردان‌‌ها می‌گویند از شما دعوت می‌کنیم در فیلم ما بازی کنید چون حضور شما شگون دارد. محمد بزرگ‌نیا همیشه در فیلم‌هایش حتی کوتاه از من دعوت می‌کند و می‌گوید شگون دارد. این دفعه، 4 خط بیشتر در فیلمش حرف نزدم... خدا بیامرز علی حاتمی در سریال ستارخان، یک عکس از من گرفته بود و می‌گفت این شگون عزت است که در فیلم باشد و...

و حرف پایانی؟

به نظرم تدوین کار می‌تواند یک فیلم را زنده کند یا بمیراند. موسیقی فیلم همین‌طور. زمانی که مجید موسیقی فیلم از کرخه تا راین را برای اولین بار گذاشت، گوش کردم، گفتم خیلی تلخ است با این که فیلم را ندیده بودم، او گفت: چون فیلم تلخ است... به نظرم «و آسمان آبی» خیلی عاشقانه کار شده، بعضی‌ها کار می‌کنند که فقط پول بگیرند. بعضی‌ها کار می‌کنند که پول بگیرند و کار خوبی هم ارائه می‌کنند. به نظرم این کار از دستمان در نرفته. شاید اگر یک مرد، سازنده این فیلم بود، نمی‌توانست به این خوبی کار کند. من حس کردم که کارگردان به چه خوبی مرا شناخته که توانسته فیلم را بسازد.

مثل زندگی عادی

«و آسمان آبی» اولین فیلم زندگی عزت‌الله انتظامی در پرده اول با زاویه وارونه از نگاه گلاره کیازند آغاز می‌شود و صدای گفتگوی خانواده‌ای همراه با یک بچه بلبل زبانی که عید را تبریک می‌گوید و بعد تحویل سال نو و تبریک و کات و... صحنه، به تنهایی انتظامی با خرس سیاه بزرگی منتهی می‌شود تا این که دوباره در پایان صدایی را روی صحنه‌ای از خانه او می‌بینیم. تعریف کارگردان یا تشخیص تدوینگر (مستانه مهاجر)‌ درباره زندگی خصوصی انتظامی همین یک صحنه است که به گفته خود انتظامی در زندگی عادی او هم همین‌طور است. فیلم نخواسته ریز شود، دیالوگ کمی هم دارد یا اصلا ندارد. در طرح کلی کار نمی‌توان پیرنگ قوی و منسجمی یافت، اما نکات مثبت فیلم بر نکات منفی‌اش می‌چربد، به عنوان مثال فیلم به تنهایی سراغ جنبه بازیگری و نمایش صحنه‌های فیلم بازیگر نرفته، در عین حالی که براحتی از کنار آن نمی‌گذرد، ولی روی آن تاکید نمی‌کند و تنها عکس‌های او را در فیلم‌ها و نقش‌های مختلف نشان می‌دهد. بیشتر روی نقش‌های تئاتر آقای بازیگر تاکید می‌کند و در گفتگو با حمید سمندریان و مرور خاطرات بازیگر می‌خواهد به تعریف زندگی خصوصی او که تنها در بازی‌هایش خلاصه می‌شود، برسد نه پرداختن به گفتگو با همبازی‌ها یا کارگردان‌هایی که انتظامی مقابل دوربین آنها قرار گرفته است. اگر هم در جایی از فیلم گفته‌های ژان کلود کریر، فیلمنامه‌نویس و کارگردان مشهور فرانسوی را می‌بینیم، به گفته انتظامی، آنالیز شخصیت فیلم است، نه تعریف از بازیگر.تدوین مناسب نماها در فیلم و موسیقی تاثیرگذار و بجا و سرود پایانی در وصف فراموش ‌نشدن آقای بازیگر از خاطره آدم‌ها از سوی مجید انتظامی تاثیر بسزایی داشته است.

مریم درستانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها