نقش اولیا و مربیان در بزهکاری نوجوانان

هشدار دهیم‌‌،مراقبت‌کنیم

صفحه‌های حوادث روزنامه‌ها، پر است از خبر نوجوانان بزهکاری که در اقرارهایشان، از خانواده بر هم ریخته خود سخن گفته‌اند. در لابه‌لای این خبرها، از طلاق پدر و مادر می‌خوانیم، از فقر مالی و فرهنگی خانواده و اعتیاد والدین. وجه اشتراک اکثر بزهکاران، نداشتن خانواده‌هایی سالم، آرامش و عاطفه است. آرامشی که طبق اظهاراتشان، نه در خانه و نه در مدرسه داشته‌اند. اکثر آنها درس و مدرسه را هم به دلایل مشابه ترک کرده‌اند. با معلمان خود روابط خوبی نداشته‌اند و معمولا بعد از تنبیه و مشاجره‌های بسیار، یا از مدرسه اخراج شده‌اند یا آن را رها کرده‌اند. در بعضی موارد، بزهکاران به اندازه خانواده از برخوردهای معلمان مدرسه هم گله داشته‌اند.
کد خبر: ۲۸۵۹۲۴

کارشناسان معتقدند برخوردهای خشن و غیرروان‌شناسانه، گرچه ارتکاب جرم نوجوانان را توجیه نمی‌کند، در آسیب‌پذیری نوجوانان در برابر جرم نقش دارد. بسیاری از نوجوانان پس از مشاجره و تنبیه‌های خشن در خانه و مدرسه دچار آسیب‌های روحی و روانی شده‌اند.

2 سال پیش، خبری منتشر شد که از تنبیه عجیب و نامتعارف در یکی از مدارس تهران حکایت داشت. مادر نوجوانی 13 ساله با مراجعه به دادگاه گفته بود: وقتی پسرم به منزل آمد، سر و وضع درستی نداشت، لباس‌هایش خاکی و خودش آشفته بود. در ابتدا هرچه سوال کردم جواب نداد؛ اما بعد با کلی اصرار گفت، بعد از کلاس ورزش لباس‌های ورزشی‌ام را عوض نکردم و چون وقت گذشت و دیگر فرصت نداشتم برای این‌که به زنگ زبان انگلیسی برسم، مجبور شدم با همان لباس ورزشی سر کلاس حاضر شوم. وقتی معلم انگلیسی مرا در کلاس با آن وضع دید، ناراحت شد و مرا به پای تخته آورد و در مقابل چشم همه بچه‌ها دست برد تا لباسم را درآورد. شلوار و لباس زیرم پایین آمد. پسرم در مقابل این حرکت معلم بلافاصله چنگ می‌زند و با دست لباس‌هایش را نگه می‌دارد. بچه‌های کلاس در واکنش به این حرکت معلم سوت می‌زنند و می‌خندند. پسرم که حسابی ناراحت شده بود، تحملش را از دست می‌دهد و به بچه‌های کلاس فحش می‌دهد.

در همین فاصله معلم ادبیات که ظاهرا صدای بچه‌ها و فحش دادن پسرم را شنیده بود، وارد کلاس شده و پسرم را بلند کرده و به زمین پرت می‌کند. مادر این نوجوان به دادگاه گفت که پس از این اتفاقات پسرش دچار مشکلات روحی و روانی شده و حالت افسردگی به او دست داده است.

این اتفاق، مثال خوبی برای آن دسته از کارشناسان است که معتقدند، خانواده تنها نهادی نیست که پرورش نوجوانان را به عهده دارد و برخوردهای نادرست در مدرسه و دیگر نهادهای جامعه هم ممکن است به آسیب‌پذیرترشدن نوجوان در برابر جرم و بزه بینجامد.

ناصر قاسم‌زاد، روان‌شناس دراین‌باره می‌گوید: مسلم است که خانواده نقش اساسی در تربیت و حفظ سلامت فرزندان به عهده دارد. فرزند سالم در خانواده سالم رشد می‌کند و خانواده سالم، خانواده‌ای است که در آن نیازهای عاطفی، هویتی و شخصیتی افراد بخوبی پاسخ داده می‌شود. پدر و مادرهایی که با توجه به سن فرزندانشان، از اطلاعات کافی برای نحوه برخورد با بحران‌های سنی آنها برخوردار هستند و بخوبی می‌دانند در طول مسیر رشد کودکشان چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد و آنها چه باید بکنند. فرزندانی که در چنین خانواده‌هایی بزرگ می‌شوند، روند رشد سالمی به لحاظ روانی، عاطفی و شخصیتی دارند و این ناشی از اطلاعات به روز والدین و احساس مسوولیت ایشان در قبال فرزندانشان است.

او ادامه می‌دهد: خانواده تنها نهادی نیست که وظیفه رسیدگی به چگونگی رشد نوجوان را دارد. سایر نهادهای اجتماعی که بر نوجوان تاثیرگذار هستند نیز باید به صورت هماهنگ با خانواده در فرآیند رشد نوجوان ایفای نقش کنند. خانواده در کنار مدرسه و سایر نهادهای اجتماعی، در صورتی که درست رفتار کنند می‌توانند نوجوان را از بحران‌ها به سلامت عبور دهند. در صورتی که خانواده یا مدرسه کوتاهی کنند، نوجوان در معرض خطر قرار می‌گیرد و در برابر گرایش به جرم و بزه آسیب‌پذیر می‌شود.

مریم رامشت، روان‌شناس معتقد است: این‌که والدین خود چگونه تربیت شده و در روابط اجتماعی چه رفتاری دارند روی فرزند تاثیر می‌گذارد. خانواده‌ها مدل‌های تربیتی مختلف دارند. بعضی از خانواده‌ها مستبد و کنترل‌کننده هستند. در چنین خانواده‌هایی فرزندان احساس تحقیر و خشم می‌کنند، اما این خشم را بنابه دلایل مختلف فرومیخورند. این خشم فروخورده یا تبدیل به افسردگی می‌شود یا در جای دیگر مثلا در قالب بزه در جامعه بروز می‌کند. بعضی خانواده‌ها کنترل لازم را روی فرزندان خود ندارند. مثلا اگر فرزندشان دستش کج است به او تذکر نمی‌دهند و روی ارتباطات او با گروه همسالانش نظارت نمی‌کنند. وقتی کنترل از سوی خانواده وجود ندارد، توقعات فرد از جامعه بالا می‌رود و فکر می‌کند باید هر کاری را انجام دهد بی‌آن‌که کسی مانعش شود و به این ترتیب ممکن است کاری انجام دهد که خلاف قانون و هنجارهای جامعه باشد.

رامشت نیز بر نقش سایر نهادهای اجتماعی بویژه معلمان مدرسه تاکید می‌کند: نهادهای بزرگ جامعه مانند صداوسیما، آموزش و پرورش، شهرداری، سازمان ملی جوانان و بهزیستی باید طی برنامه‌های مدونی به خانواده‌ها آموزش دهند که چه رفتاری با فرزندان خود داشته باشند. متاسفانه در این زمینه کاری جدی صورت نگرفته است. به عنوان مثال برنامه‌های صداوسیما بیشتر وقت‌‌پرکن هستند و در تهیه این برنامه‌ها از کارشناسان علوم اجتماعی و روان‌شناسان کمتر کمک گرفته می‌شود.

او بر تعامل اولیا و مربیان تاکید می‌کند: وقتی برای پدر و مادر این سوال پیش می‌آید که چگونه باید با فرزندم رفتار کنم، باید سراغ مشاور یا معلم مدرسه فرزندش برود و با او مشورت کند. این به آن معنی نیست که والدینی که فکر می‌کنند رفتارشان با فرزندانشان عالی است نباید از کسی مشورت بگیرند. بیشتر ما فکر می‌کنیم رفتار درستی با فرزندانمان داریم در حالی که رفتار ما ممکن است غلط باشد.

آیا پدر و مادر در چنین مواردی سراغ مربیان مدرسه می‌روند و اگر جواب مثبت است، مربیان چه کمکی می‌کنند؟ سلیمان فرهادیان، معاون پرورشی یک دبیرستان پسرانه دراین‌باره توضیح می‌دهد: متاسفانه نوجوانان بخصوص پسرها در محیط‌های پایین شهر روابط خوبی با پدر و مادر خود ندارند. والدین هم روش درست برخورد با آنها را نمی‌دانند. آنها به سراغ دبیران مدرسه می‌آیند و از آنها می‌خواهند مشکل را حل کنند. معمولا گله دارند که فرزندشان پرخاشگر است و به حرف آنها گوش نمی‌دهد. اما آنها از منظر روان‌شناسانه کمک نمی‌خواهند بلکه فکر می‌کنند فرزندشان به خاطر ترس از مدرسه حرف شنوی دارد و حرف معلمان خود را گوش می‌دهد.

او با اشاره به این‌که وظیفه معاونت پرورشی در مدارس به‌درستی تعریف نشده می‌گوید: معاونان پرورشی معمولا تحصیلات روان‌شناسی ندارند و اکثرا در رشته‌هایی چون علوم دینی تحصیل کرده‌اند. آنها برگزاری مراسم‌ را به عهده دارند و مثلا گروه‌های سرود و تئاتر و غیره را برای مناسبت‌های مختلف ساماندهی می‌کنند.

اما در مدارس با دانش‌آموزانی که مرتکب خطایی شده‌اند چه برخوردی می‌شود؟ آیا برای اصلاح آنها تلاش می‌شود یا آنها را از دیگران جدا می‌کنند؟ فرهادیان پاسخ می‌دهد: در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی این‌که اگر دانش‌آموزی که مثلا مواد مخدر را به صورت تفریحی مصرف می‌کند از مدرسه اخراج شود به گروه‌های ناسالم پناه می‌برد و در معرض انواع آسیب‌های اجتماعی قرار می‌گیرد.

پس نباید او را از مدرسه اخراج کرد بلکه باید به او کمک کرد به حالت عادی برگردد. اما دیدگاه دیگری وجود دارد که معتقد است اگر این دانش‌آموز اخراج نشود دانش‌آموزان دیگری در معرض خطر هستند. اگر یک دانش‌آموز تباه شود بهتر از این است که 300 دانش‌آموز تباه شوند. معمولا دیدگاه دوم غالب است. در چنین مواردی فرد را پیش مشاور می‌فرستند و اگر او تشخیص داد که فرد قابل اصلاح نیست، نزد مشاور اداره کل می‌رود و اگر نتیجه نگرفت از مدرسه اخراج می‌شود. متاسفانه این مسائل جزو دغدغه‌های اصلی آموزش و پرورش نیست.

او توضیح می‌دهد: در سیستم مدرسه مساله اعتیاد یک تابوست. به صراحت درباره آن صحبت نمی‌شود و بسیاری مسوولان سعی می‌کنند چشم‌های خود را روی واقعیت ببندند.

از فرهادیان درباره تنبیه بدنی در مدارس سوال می‌کنم. پاسخ می‌دهد: قانون به صراحت تنبیه بدنی را جرم دانسته، اما هنوز وجود دارد. از این قانون به شکل تبعیضآمیز استفاده می‌شود. مثلا ممکن است یک معلم پرورشی دانش‌آموزی را کتک بزند و آب از آب تکان نخورد. اما اگر معلم زبان دست روی دانش‌آموز بلند کند، جنجال به‌پا شود. متاسفانه قانون تنبیه بدنی را مجاز ندانسته اما جایگزینی برای آن ارائه نمی‌دهد و همین مساله باعث می‌شود معلمان به تنبیه‌های روانی روی بیاورند؛ مساله‌ای که به مراتب مخرب‌تر از تنبیه بدنی است.

او تصریح می‌کند: دانش‌آموزی که خانواده متزلزلی دارد، تنها پناهش مدرسه است. اگر ما در مدرسه او را تحقیر کنیم و در برابر دیگران به او توهین کنیم، سرخورده می‌شود. با گذشت زمان همه به این نتیجه رسیده‌اند که مثلا کتک زدن یا چهارراه انداختن توی سر دانش‌آموز عمل ناشایستی است، اما دلیلش را بدرستی نمی‌دانند و رفتارهایی را جایگزین آن می‌کنند که ممکن است به مراتب مخرب‌تر باشد.

به نظر می‌رسد نقش اولیا و مربیان در بزهکاری نوجوانان، به بررسی‌هایی بیشتر از یک گزارش نیاز دارد. بسیاری معتقدند نه معلمان و نه دانش‌آموزان، بدرستی از وظایف و حقوق خود در مدرسه آگاهی ندارند؛ مساله‌ای که مشکلات نوجوانان را دوچندان می‌کند.

حدیث ضابطی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها