فرجام تلخ خانم جودی نیومن

کمیسر ویلیام بلیک در مرکز پلیس دیاموند بعد از این که ناهارش را با بی‌میلی خورد، از پشت میز کارش بلند شد، در اتاقش را قفل کرد و سپس در تراس را باز کرد و با شوقی وصف‌ناشدنی یک نخ سیگار و فندکش را از ته کشوی میزش درآورد و به تراس رفت و تند و سریع سیگارش را روشن کرد و پک عمیقی به آن زد و از لذت این کار چشم‌هایش را برای لحظاتی بست.
کد خبر: ۲۷۶۱۵۰

کمیسر ویلیام بلیک 55 ساله مدت‌ها بود که از بیماری اوره و قند رنج می‌برد. پزشک خوردن نمک و قند و شیرینی را برای او منع کرده بود و همین بود که به دستور پزشک بیشتر غذاهای گیاهی یا ماهی آب‌پز می‌خورد که از خانه به اداره می‌آورد و از بس که بی‌مزه بود حالش را به هم می‌زد. او عادت کرده بود در این مواقع یعنی خوردن هر تکه از غذا، چشم‌هایش را ببندد و غذا را قورت دهد بدون آن که آن را مزه مزه کند. کمیسر دو ماهی می‌شد که غذای بی‌نمک و بی‌سس را فقط برای آن که سیر شود می‌خورد. مشکل دیگر کمیسر این بود که بعد از 30 سال مجبور بود سیگار هم نکشد و این بالاترین مجازات برای کسی بود که فکر کردن بدون پک زدن به سیگار را غیرممکن می‌دانست و حالا در آن ساعت از روز (2 بعدازظهر)‌ که نم‌نم بارانی هم می‌آمد پک زدن به سیگار هرچند که طعم تلخی داشت اما برای کمیسر بهتر از هر چیز بی‌مزه‌ای بود که در این ماه‌ها مجبور بود بخورد.

کمیسر احساس کرد از بس که تندتند سیگار کشیده، سرش دارد گیج می‌رود. این بود که سیگار به آخر نرسیده را زیر پایش خاموش کرد، بعد ته‌سیگار را برداشت از تراس وارد اتاقش شد، آن را در سطل آشغال انداخت، در کیفش را باز کرد و چند قطره ادکلن به دست و صورتش مالید تا بوی گند سیگار را زایل کند. بعد پشت میزش نشست و پرونده‌ای را که هفته‌ها بود مشغول بررسی آن بود با بی‌میلی ورق زد. در همین لحظات بود که در اتاقش به صدا درآمد. گروهبان ژوزفین فارمر پشت در اتاق بود. کمیسر در را باز کرد و پرسید: اتفاقی افتاده گروهبان؟

بله، تلفن را جواب نمی‌دهید.

همین!

خیر کمیسر، اطلاع داده‌‌اند که خانم جودی نیومن در منطقه رولینگ تاون واقع در خیابان بیست‌و‌سوم به قتل رسیده است.

چه کسی به شما اطلاع داده است گروهبان؟

سروان فردی آدامز معاون کلانتر محله.

بسیار خب، من می‌روم ببینم خانم جودی نیومن بیچاره را چه کسی کشته است.

کمیسر وارد آسانسور شد و یکراست به پارکینگ رفت و سوار ماشین شد و با شتاب خود را به بیرون رساند.

نم‌نم باران، هوای دلپذیری را به ارمغان آورده بود. کمیسر شیشه ماشینش را پایین داد تا قطرات باران به صورتش بخورد و از آن لذت ببرد.

از مرکز پلیس تا منطقه رولینگ تاون 20 دقیقه راه بود. کمیسر به ساعتش نگاه کرد، ساعت 50/14 را نشان می‌داد. او سه چهارراه بزرگ را پشت‌سر گذاشت. وارد بزرگراه کندی شد و با حداکثر سرعت مجاز خود را به منطقه رولینگ تاون رساند.

خانه خانم جودی نیومن یک ویلای قدیمی اما وسیع بود که در میان انبوهی از شمشاد و کاج پنهان شده بود. کمیسر قبل از توقف مقابل ویلای خانم نیومن، ویلاهای کناری و همجوار را به دقت نگاه کرد. همه قدیمی بودند و به نظر می‌رسید متعلق به نسلی از پولداران دهه 80 باشد؛ کسانی که الان سنی ازشان گذشته است؛ پیرمرد و پیرزن‌هایی که فرزندانشان هریک به شهرها و مناطق دیگری رفته‌اند. همین بود که منطقه رولینگ تاون بسیار خلوت بود. جلوی خانه خانم نیومن بجز ماشین پلیس و یک آمبولانس نه وسیله دیگری بود و نه همسایه‌ای.

کمیسر به محض پیاده شدن از ماشین، با سروان فردی آدامز روبه‌رو شد.

گزارش بده سروان.

ساعت 05/11 به کلانتری محله خبر دادند که گویا در خانه خانم نیومن اتفاقی افتاده است.

چه کسی خبر داد؟

دکتر پیتر هالوین همسایه خانم نیومن که رئیس بخش جراحی بیمارستان شارلوت است.

چه گفت؟

گفت که الان دو یا سه روز است که بسته‌ای سفارشی از سوپر در خانه خانم نیومن است و آن را برنداشته گویا برایش اتفاقی افتاده است.

مگر خانم نیومن تنها زندگی می‌کرد؟

بله کمیسر، تحقیقات ما نشان می‌دهد شوهر خانم نیومن، کاتن تایر 7 سال پیش در تصادف کشته شده است. تا 3 سال پیش پسر خانم نیومن، جورج با او زندگی می‌کرده اما به دلیل اعتیاد، مادرش او را طرد می‌کند.

کمیسر از در ویلا وارد محوطه وسیع خانه نیومن شد، اطراف را به دقت نگاه کرد. همه چیز مرتب و آراسته بود. تحقیقات نشان می‌دهد هفته‌اییک‌روز یک باغبان جوان به نام استیو استوارت به امور باغچه و درختان ویلا رسیدگی می‌کرده است.

کمیسر وارد خانه شد. چند مامور در حال وارسی وسایل داخل خانه بودند. دکتر جیمز ماروین، مشغول وارسی جسد خانم نیومن بود. او به محض این که کمیسر را دید، از جا بلند شد. کمیسر سوال کرد: دکتر چی فهمیدی؟

خانم نیومن دائم‌الخمر بوده اما به موادمخدر اعتیاد نداشته. بررسی‌ها نشان می‌دهد او با کارد برنده‌ای که به شاهرگش خورده به علت خونریزی شدید جان باخته است.

این اتفاق کی افتاده است؟

می‌توان گفت دو روز پیش، ساعت حدود11 صبح.

سپس پلیس جنایی به کمیسر گزارش داد هیچ اثری از قاتل به جای نمانده است، اما به هر حال نحوه قتل نشان می‌دهد ماجرا بدون درگیری اتفاق افتاده و قاتل با خونسردی و آرامش کارش را انجام داده است. نحوه قتل می‌گوید خانم نیومن روی مبل نشسته و قاتل از بغل با کارد گلویش را بریده است.

کمیسر پس از وارسی جسد، سری به اتاق دیگر زد. دو اتاق از سه اتاق خواب ویلا مرتب بود. آشپزخانه کمی آشفته بود و ظرف‌‌های نشسته در ظرفشویی روی هم انباشته شده بود و در گوشه‌ای از آشپزخانه چند پاکت بزرگ در داخل یک کیسه بود که در این مورد سروان فردی آدامز گزارش داد خانم نیومن با تلفن مایحتاجش را به سوپر محل سفارش می‌داده که با استفاده از کارت بانکی، پول خرید را پرداخت می‌کرده است.

3 روز پیش او یک سفارش به سوپر می‌دهد و کارگر سوپر به عادت همیشگی بسته سفارش را پشت در می‌گذارد و زنگ در را به صدا درمی‌آورد. دکتر هالوین همسایه خانم نیومن به ما گفت، خانم نیومن معمولا یا همان موقع و یا حداکثر یک ساعت بعد به دم در می‌آمده و بسته سفارشی را با خود به خانه می‌برده است. اما این‌بار 3 روز طول می‌کشد و همین موجب شک دکتر شده و به کلانتری محل اطلاع داده است. به دستور کمیسر باغبانی که هفته‌ای یک‌بار به خانه نیومن می‌آمده است، احضار می‌شود.

در این فاصله جسد خانم نیومن به آمبولانس منتقل و بعد از لاک و مهر کردن خانه، یک مامور پلیس جلوی خانه به نگهبانی می‌پردازد.

بعدازظهر همان روز کمیسر، باغبان جوان را در محل کارش می‌پذیرد. تحقیقات از او نشان می‌دهد که او 2 روز قبل از حادثه به خانه خانم نیومن آمده است، یعنی روز دوشنبه، در حالی که قتل در روز چهارشنبه اتفاق افتاده است. بازجویی از کارگر سوپرمارکت و نیز دکتر هالوین هم هیچ سرنخی را به دست نمی‌دهد.

کمیسر از دکتر می‌پرسد: شما با پسر خانم نیومن آشنا هستید؟

بله، او تا ‌3 2 سال پیش با مادرش زندگی می‌کرد و به علت خوشگذرانی، بیشتر دارایی پدر و مادرش را بر باد داد. او یک معتاد بود، با این که تحصیلکرده بود، اما در مسیری افتاد که فرجامی جز تباهی نداشت. به همین خاطر مادرش او را طرد کرد.

یعنی شما از دو سه سال پیش دیگر او را ندیده‌اید؟

چرا گاه و بیگاه می‌آمد و سری به مادرش می‌زد. اغلب هم صدای مشاجره آنها را من می‌شنیدم.

به دستور کمیسر، تحقیقات وسیعی برای پیدا کردن جورج، پسر خانم نیومن آغاز شد و سرانجام او را در کمپی ویژه معتادان غیرقابل درمان پیدا کردند. او به محض دیدن پلیس بشدت دچار خودباختگی شد.

کمیسر او را به داخل ماشینش برد و به بازجویی از او پرداخت.

آخرین باری که مادرت را دیدی کی بود؟

خیلی وقت پیش.

یعنی کی؟

یک ماه، 2 ماه، 3 هفته، درست یادم نیست.

با مادرت چه کار داشتی؟

همین‌جوری می‌خواستم ببینمش.

همین؟

خوب بله.

هر بار از او پول می‌گرفتی؟

نه.

نه؟

چرا، می‌گرفتم.

به دستور کمیسر، سروان فردی آدامز از او بازدید کامل بدنی به عمل آورد، محتویات جیب و کوله‌پشتی‌اش تخلیه شد، یک کارد، مقداری پول، چند سرنگ و خرت و پرت‌های دیگر محتویات جیب و کوله‌پشتی او بود. سروان فردی، سپس رفیق جورج به نام هیومن را مورد بازجویی قرار داد. تناقضات بین اظهارات او و جورج و نیز نتیجه آزمایشات انگشت‌‌نگاری روی بدن نیومن، کمیسر را به این نتیجه رساند که پسرش جورج قاتل مادرش است. او برای بازداشت جورج 3 دلیل داشت. ‌فکر می‌کنید دلایل او چیست؟

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها